eitaa logo
شادی و نکات مومنانه
65.5هزار دنبال‌کننده
12.2هزار عکس
23.8هزار ویدیو
329 فایل
در صورت رضایت صلوات برای #مادر_بنده و همه اموات مومنین بفرستید لطفا @Yaasnabi   @BaSELEBRTY @zendegiitv4 @menoeslami @jazabbb @shiriniyeh @mazehaa @cakekhaneh @farzandbano @T_ASHPAZE @didanii @sotikodak تبلیغات @momenaneHhh
مشاهده در ایتا
دانلود
کارگاه خویشتن داری_2.mp3
13.35M
۲ ▫️إنّ أکرمکم عنْدَالله اتقاکمُ ، باتقواتر یعنی؛ هر کی قهرمان‌تره .... و تونسته موانع بیشتری رو به سمت تکامل ، پشت سر بذاره؛ ✘ نه اینکه عملِ خیر و عبادات بیشتری داره! @ostad_shojae
خاطره بازی😂 سلام خاطره مربوط میشه به سفر کربلا اربعین با برادرم رفتیم خانه یکی از عراقی‌ها برای پذیرایی بعد اومدیم توی حیاط دیدیم مرغ وجوجه هاش تو حیاط بودند و گربه ها هم از کنارشون رد میشد بعد برادرم میخواست بهشون بگه که این جوجه ها رو گربه نمیخوره؟ ولی نمی‌دونست چه جوری حالیش کنه. به من گفت جوجه به عربی چی میشه گفتم دجاجه بعد گفت خوردن چی میشه؟ گفتم اکل بعد گفت گربه چی میشه گفتم نمیدونم یادم رفته بعد رفت به عربه گفت المیو میو (به جای گفتن کلمه گربه به عربی صداشو در آورد) المیو میو لا اکل دجاجه؟ من 😂😂😂😂 داداشم🙈🙈🙈🙈 عربه 😟😟😟 یعنی مردیم از خنده باز میخواست به عربه بگه سه راه برق ندارین که گوشیشو بزنه به برق؟ باز از من پرسید که راه به عربی چی میشه؟ گفتم طریق سه هم با خودش حساب کرده بود که میشه ثلاث از من پرسید برق چی میشه؟ گفتم کهربا بعد اینها رو سر هم کرد و گفت اخوی ثلاث طرق کهربا لاموجود؟ یعنی ما مردیم از خنده از آنجایی که خیلی علاقه داشت با عربها حرف بزنه و با راننده ای حرف می‌زد و از مشکلات عراق حرف می‌زد که یه هو داداشم گفت حبیبی انا و همه بیاییم دعا کنیم تا امام زمان زودتر ظهور کنه تا راحت بشیم 😂😂😂😂😂 🔰🔰🔰🔰🔰 @khandehpak
📝 ... ☘ روضه بذار گوش کنیم.... 🍃یک دوست دیگری هم داشت که به واسطه شهید خلیلی با او آشنا شده بود. همین بنده خدا تعریف می‌کرد: با شهید دهقان امیری در گلزار شهدا بهشت زهرا(سلام الله علیها) قرار داشتیم وقتی رسید، حدود دو ساعت سر مزار رسول حرف زدیم. 🍃بعد سر خاک بقیه شهدا رفتیم و هر شهیدی را که می‌شناخت سر خاکش می‌ایستاد و حدود یک ربع راجع به شهید صحبت می‌کرد، جوری حرف می‌زد و خاطره تعریف می‌کرد که انگار سال ها با آن شهید رفیق بوده است. 🍃گرمای طاقت فرسایی بود اما چنان غرق مطالب و حرف بودیم که گرما را حس نمی کردیم. سپس برگشتیم بر سر مزار شهید رسول خلیلی و صحبت‌هایمان را ادامه دادیم. موقع خداحافظی گفت: روضه بزار گوش کنیم و این جمله شهید خلیلی را یادآوری می‌کرد که: «ای که بر تربت من می‌گذری، روضه بخوان/نام زینب(سلام الله علیها) شنوم زیر لحد گریه کنم» 🍃گفتم: بابا لازم نیست اما اصرار کرد و خلاصه یک روضه گوش کردیم. وقتی تمام شد با آهی سوزناک سکوت را شکست، حسرت داشت،حسرت شهادت. 🍃بوی عطر پیراهنش را هیچ وقت فراموش نمی‌کنم. خداحافظی کردیم و این آخرین خداحافظی من و محمدرضا بود. 🕊 🌹 @Modafeaneharaam
امـروز قلم مویت را بردار دنیایت را رنگارنگ‌تر از همیشه نقش بزن و روی صورتت لبخندی بکش به بلندی افق امروز قلم مویت را بردار و جهانی نو ترسیم کن آدمی تازه خلق کن، تنها نقاش زندگی تو خودت هستی و بوم صحنه‌ی روزگار سلام ظهر پنجشنبه تون بخیر🌺 🔰🔰🔰🔰🔰 @khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گزارشگر میپرسه چرا بدون ماسک اومدی ؟ آقا جواب میده: والا به خدا فکر نمی کردم که شما الان اینجا باشی 😐😁  🔰🔰🔰🔰🔰 @khandehpak
ب خدا من براى اين مورچه هايى كه بعضى وقتا توى اتاقم ميبينم ناراحتم كه يوقت از من كورونا نگيرن من نميدونم بعضيا چجورى كلا ماسك نميزنن 😷 (توییت یک پرستار) 🔰🔰🔰🔰🔰 @khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍سخنرانی حاج آقا قرائتی 🎬موضوع: «طنز قلیون و چایی»😂 🔰🔰🔰🔰🔰 @khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍سخنرانی حاج آقا قرائتی 🎬موضوع: زحمت بارداری 😂 تجربه فرزندآوری بانوی بهشتی http://eitaa.com/joinchat/2238513161C70e8a50686
🔸 قبل از مراسم عقد علی آقا نگاهی به من کرد و گفت : شنیدم که عروس هر چی بخواد اجابتش حتمی است 🔹گفتم : چه آرزویی داری ... ؟ 🔸در حالی که چشمان مهربانش را به زمین دوخته بود گفت : اگر علاقه ای به من دارید و به خوشبختی من می‌اندیشید ، لطف کنید از خدا برایم آرزوی شهادت کنید ! 🔹از این جمله تنم لرزید چنین آرزویی برای یک عروس در استثنایی ترین روز زندگی اش بی نهایت سخت بود ، سعی کردم طفره برم اما علی آقا قسم داد که این دعا را در این روز در حقش بکنم. 🔸وقتی خطبه جاری شد هم برای خودم و هم برای علی طلب شهادت کردم ، و بلافاصله با چشمانی پر از اشک ، نگاهم را به علی دوختم آثار خوشحالی در چهره اش پیدا بود . . . ! 🔹مراسم ازدواج ما در حضور آیت ا... مدنی و جمعی از برادران پاسدار برگزار شد 🔸 نمی دانم این چه رازی بود که همه پاسداران این مراسم و داماد و آیت ا... مدنی همه به فیض شهادت رسیدند ! 👤 🔰🔰🔰🔰🔰 @khandehpak
✨﷽✨ 🌼امانت داری عبدالرحمن بن سیابه می گوید: هنگامی که پدرم از دنیا رفت، یکی از دوستان پدرم به منزل ما آمد و بعد از تسلیت گفت: آیا از پدرت ارثی باقی مانده است تا بتوانی به وسیله آن امرار معاش کنی؟ گفتم: نه. او کیسه ای که محتوی هزار درهم بود، به من تحویل داد و گفت: این پول را بگیر و از سود آن زندگی خود را اداره کن. بعدا اصل پول را به من برگردان! من با خوشحالی پیش مادرم دویدم و این خبر را به وی رساندم. هنگام شب پیش یکی دیگر از دوستان پدرم رفتم و او زمینه تجارت را برایم فراهم کرد. به این ترتیب که با یاری او مقداری پارچه تهیه کرده، در مغازه ای به تجارت پرداختم. به فضل الهی کار معامله رونق گرفت و من در اندک زمانی مستطیع شدم و آماده اعزام به سفر حج گردیدم. قبل از عزیمت پیش مادرم رفتم و قصد خود را با او در میان گذاشتم. مادر به من سفارش کرد که پسرم! قرضهای فلانی را (دوست پدرم) اول بپرداز، بعد به سفر برو! من نیز چنین کردم. با پرداخت وجه، صاحب پول چنان خوشحال شد که گویا من آن پولها را از جیب خودم به وی بخشیدم و به من گفت: چرا این وجوه را پس می دهی، شاید کم بوده؟ گفتم: نه، بلکه چون می خواهم به سفر حج بروم، دوست ندارم پول کسی نزدم باشد. عازم مکه شدم و بعد از انجام اعمال حج در مدینه به حضور امام صادق (ع) شرفیاب شدم. آن روز خانه امام(علیه السلام) خیلی شلوغ بود. من که در آن موقع جوان بودم، در انتهای جمعیت ایستادم. مردم نزدیک رفته و بعد از زیارت آن حضرت، پاسخ پرسشهایشان را نیز دریافت می کردند. هنگامی که مجلس خلوت شد، امام به من اشاره کرد و من نزدیک رفتم. فرمود: آیا با من کاری داری؟ عرض کردم: قربانت گردم من عبدالرحمن بن سیابه هستم. به من فرمود: پدرت چه کار می کند؟ گفتم: او از دنیا رفت. حضرت ناراحت شد و به من تسلیت گفت و به پدرم رحمت فرستاد. آن گاه از من پرسید: آیا از مال دنیا برای تو چیزی به ارث گذاشت؟ گفتم: نه. فرمود: پس چگونه به مکه مشرف شدی؟ من نیز داستان آن مرد نیکوکار و تجارت خود را برای آن بزرگوار شرح دادم. هنوز سخن من تمام نشده بود که امام پرسید: هزار درهم امانتی آن مرد را چه کردی؟ گفتم: یابن رسول الله! آن را قبل از سفر به صاحبش برگرداندم. امام با خوشحالی گفت: احسنت! سپس فرمود: آیا سفارشی به تو بکنم؟ گفتم: جانم به فدایت! البته که راهنماییم کنید! امام فرمود: عَلَیک بِصِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ تَشْرَک النَّاسَ فِی أَمْوَالِهِمْ هَکذَا وَ جَمَعَ بَینَ أَصَابِعِه؛ بر تو باد راستگویی و امانت داری، که در این صورت شریک مال مردم خواهی شد. سپس امام انگشتان دستانش را در هم فرو برد و فرمود: این چنین. عبدالرحمن بن سیابه می گوید: در اثر عمل به سفارش امام، آن چنان وضع مالی من خوب شد که در مدتی کوتاه سیصد هزار درهم زکات مالم را به اهلش پرداختم. 📙 کتاب بحارالانوار،ج 47، ص 384 🔰🔰🔰🔰🔰 @khandehpak
♦️نگارش سریال حضرت معصومه (س) از نیمه گذشت / انعقاد قرارداد با مرکز سیما فیلم 🔹جواد افشار کارگردان و نویسنده سریال حضرت معصومه (س) درباره آخرین روند پیش روی پروژه حضرت معصومه (س) گفت: در حال حاضر من به همراه حمید رسول پور مشغول نگارش قسمت های پایانی سریال هستیم و فکر میکنم تا پایان سال نگارش فیلمنامه به اتمام برسد تا در سال 1400 برای پیش تولید و تولید سریال آماده شویم . 🔹همچینین مجتبی امینی تهیه کننده سریال حضرت معصومه (س) از انعقاد قرارداد با مرکز سیما فیلم برای تولید این پروژه در رده الف ویژه خبر داد. 🔹 سریال حضرت معصومه (س) به کارگردانی جواد افشار، تهیه کنندگی مجتبی امینی و نویسندگی مشترک جواد افشار و حمید رسول پور روایت گر زندگی حضرت معصومه (س) است که در سی قسمت در حال نگارش است. اخبار داغ سلبریتی ها ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❅ঊঈ✿☀️✿ঈঊ❅ @BaSELEBRTY
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی بچه رو همراه باباش می‌فرستی خرید😐😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🔰🔰🔰🔰🔰 @khandehpak
پنجشنبه است به یادآن عشق های باربسته فاتحه ای ره توشه میکنیم باشدکه پروردگاربیامرزدشان و بیامرزدمان 🍃🌸 ✨اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم✨ برای شادی اموات اعضای کانال و مادر بنده یه گل فاتحه لطف کنید❤️ 🔰🔰🔰🔰🔰 @khandehpak
ارزش واقعی از خانه‌شان زدم بیرون. دلگیر و ناراحت بودم. هیچ چیز به انتخاب من نبود وگرنه از کنار اتفاقات زندگی‌ام رد هم نمی‌شدم. دلم می خواست من هم زندگی آنچنانی داشته باشم و جلوی دیگران سرم را بالا بگیرم که شوهر مدیر و دکتر و ...دارم، اما... دلم خیلی گرفته بود. مثلا آمده بودم مهمانی تا دلم سبک شود و برگردم به هزارویک فکری که در خانه گریبانم را می‌گرفت. اما حالا بیشتر از قبل ناراحت بودم. خانه و زندگیِ مریم خانم با زندگی من قابل مقایسه نبود. هرچه بود، شوهرش مدیر کارخانه بود و شوهرمن یک کارگر ساده و کارگر ساده مگر چه می‌توانست انجام بدهد که سر و وضعش برسد به یک مدیر؟ دلم خیلی گرفته بود. مریم خانم تازه از سفر خارجشان برگشته بودند و همسایه‌ها را دعوت کرده بود تا مثلا دیداری تازه کند. من اما از اول ورودم فقط فخرفروشی‌اش را می‌دیدم و آقای مدیر گفتنش را می‌شنیدم. هرچه آنها مسافرت داشتند و رفاه، ما نداشتیم. گاهی بچه ها هم شکایت داشتند اما من هربار آرامشان می‌کردم. سرکوچه که رسیدم، صدای اذان بلند شد. دلم نمی‌خواست با آن حال وارد خانه بشوم ، دلم را به صدای اذان سپردم، تا کمی ارام شوم. سبزی فروش سرکوچه ایستاده بود، رفتم تا کمی سبزی بخرم و راهی خانه شوم. مهین خانم هم داشت سبزی می‌خرید، چشمش که به من افتاد، سلام و احوالپرسی گرمی کرد و مشغول صحبت شد. من اما حوصله نداشتم، دیرم شده بود و باید زودتر به خانه می رسیدم تا مقدمات شام رافراهم کنم. عذرخواهی کردم. مهین خانم لبخند شیرینی زد و همانطور که سبزی‌ها را نگاه می‌کرد، گفت: "ببخشید زهراخانوم جون! اصلا حواسم نبود شوهرشما کارگره...به خدا من همیشه می‌گم مدیرا میز قشنگ دارن، دفتردار و منشی دارن و هزارتا دنگ و فنگ، ولی اگه ده روزم نیان سرکار کارخونه‌ها بالاخره بازم کار می‌کنن و چرخش می‌چرخه. اما کارگرا اگه یه روز کارو تعطیل کنن همه چی به هم می‌ریزه...برو جونم برو به شوهرت برس بعدا حرف می‌زنیم..." همین دو جمله چقدر تاثیر گذار بود. احساس خوبی داشتم. ارزش واقعیِ همسرم را خیلی ساده فهمیده بودم. اینکه می‌دیدم خیلی از مردم برای یک کارگر ساده اینقدر ارزش قائلند، خوشحالم می‌کرد. چه اهمیتی داشت که دیگران فخر بفروشند، وقتی مهم‌ترین کارها به دست ساده‌ترین افراد که یکی‌شان همسر زحمتکش من بود انجام می‌شد. درِ ساده‌ی مسجد را بوسیدم که همیشه راه‌گشا و آرام‌بخشم بود و به سمت خانه راه افتادم. در دلم به صادق و شغلش افتخار می‌کردم... 🔰🔰🔰🔰🔰 @khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تقلید راه رفتن فلامینگو و پنگوئن توسط مجری در آنتن زنده!!😂 اخبار داغ سلبریتی ها ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❅ঊঈ✿☀️✿ঈঊ❅ @BaSELEBRTY
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تاحالا "شله" خوردی؟! زیر پنج تا کاسه افت داره 🤣 صداگذاری دوبلور مشهدی😂 اخبار داغ سلبریتی ها ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❅ঊঈ✿☀️✿ঈঊ❅ @BaSELEBRTY
طنز😂نکته✅ از خاطرات يک داماد . . . . . . والا نمي دونم چه حکمتيه؟؟؟ قبل از اينکه ازدواج کني يه دختر خوشکل پيدا نمي کني بعد تو روز عروسي دختراي خوشکل دسته به دسته با نظم و ترتيب يک جا نشسته!😂 نکته✅ ✨﷽✨ 🌼رعایت نظم؛ مهمتر از اعمال مستحبی ✍امام صادق علیه السلام، در حال طواف کعبه بودند که "سفیان‌ثوری" از ایشان پرسید: «آیا حضرت محمد صلی الله علیه وآله، هنگامی که در طواف کعبه، مقابل حجرالأسود می‏‌رسیدند، آن را لمس می‌کردند و می‌بوسیدند؟» امام صادق پاسخ دادند: «بله، رسول الله ، هم در طواف واجب و هم مستحبی، حَجَرالأسود را لمس می‌کردند و می‌بوسیدند.» امام صادق ، پس از پاسخ به سوال سفیان، از مقابل حجرالاسود رد شدند ولی آن را لمس نکردند. سفیان با تعجب پرسید: «مگر شما نگفتید که رسول اللَّه در طواف خود، حجرالأسود را می‏‌بوسیدند؟ پس چرا خودتان از کنار آن عبور کردید و آن را لمس نکردید؟!» امام صادق علیه السلام در جواب گفتند: «مردم آن زمان، حقّ حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله را رعایت می‏‌کردند؛ و وقتی پیامبر خدا به حجرالأسود می‏‌رسید، برایش راه می‏‌گشودند و آن حضرت به راحتی و بدون اینکه مزاحم دیگران شوند، به آن می‌رسیدند. ولی مردم این زمان، حقّ مرا نمی‏‌شناسند و برایم راه باز نمی‌کنند. من هم دوست ندارم برای آن که حَجَرالأسود را لمس کنم و آن را ببوسم، بر جمعیّت فشار آورم و دیگران را اذیّت کنم.» 📚کافی ، جلد 4 ، صفحه 404 📚وسائل‏ الشّیعة ، جلد 13، صفحه 325 🔰🔰🔰🔰🔰 @khandehpak
سوتی آشپزی😁 سلام من سوتی آشپزیمو میگم تو اینروز عید یکم شاد شیم🤪 یه بار اول ازدواجم توی قرمه سبزی نه لیمو ریخته بودم نه آبلیمو  مزه آب میداد فقط😐😟😟شوهرم بنده خدا میخورد الکی میگفت به به😝 یه بارم دسر درست کرده بودم اصلا یادم رفت بیارم سر سفره 😤😫 از همه بدتر بعد غذا به بقیه گفتم دستتون درد نکنه 😣😣😣بااینکه خونه ی خودم بود .......😢😛 کلا هوووول میشم ☹️😂 کانالهای ما👇 @farzandbano @khandehpak @menoeslami @BaSELEBRTY https://eitaa.com/joinchat/4077715504Cb8c9a9d5d2
کرونا در انتظار ساعت ۶😀 🔰🔰🔰🔰🔰 @khandehpak
کرونا ساعت ۱۷:۵۹ دقیقه ... 🔰🔰🔰🔰🔰 @khandehpak
خانمه خیلی وقت بود رفته بود بازار ... وقتی اومد ... به شوهرش گفت : یه زنگی می زدی ؛ حالمو می پرسیدی! شوهرش اس ام اس های بانک و نشونش داد و گفت: پیامای سلامتیت دائم میومد😂✋ 🔰🔰🔰🔰🔰 @khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️وقتی از همه ناامید میشی پیش کدوم معصوم میری و رو میزنی؟؟ میدونی که در حال حاضر پیش کی بری؟ 🔰🔰🔰🔰🔰 @khandehpak
🔴 مجوز برگزاری کنسرت در تهران صادر شد باشگاه خبرنگاران جوان: ستاد ملی مقابله با کرونا در مصوبه جدید خود اعلام کرد که برگزاری کنسرت با شرایطی خاص ممکن است این ستاد همچنین خاطرنشان کرد از آنجایی که کرونا یک ویروس مذهبی‌ است، موسیقی را مطلقاً حرام می‌داند و در کنسرت حضور پیدا نمی‌کند و ترجیح می‌دهد در مجالسی حضور پیداکند که یک سودی برای آخرتش داشته باشد. بهمین جهت است که دائما در مساجد، نماز جماعت، نماز جمعه و هیأت‌های مذهبی حضور پیدا می‌کند. همچنین این ویروس به زیارت اماکن مقدس بسیار علاقمند است، بخصوص دم ضریح گزارش‌ها حاکی از آن است که اربعینِ امسال این ویروس درحالی‌که کوله پشتش انداخته بود در پیاده‌روی اربعین شرکت کرده بود و زیرلب این نوا را زمزمه می‌کرد، قدم قدم، با یه علم، ایشالا اربعین میام سمت حرم و همچنین دائما در صف گرفتن غذا، بخصوص فلافل دیده می‌شد. ستادکرونا پس از صدور مجوز برای کنسرت‌ها افزود، ما نگران شیوع کرونا در ایام فاطمیه در هیأت‌های عزاداری هستیم و متعاقبا قوانینی برای آن صادر خواهیم کرد. اصلا یکی از دلایلی که توانستیم کرونا را مهار کنیم و روزبه‌روز آمار آن‌را پایین بیاوریم، همین محدودیت‌های شدید در ایام محرم و ایام اربعین بود که دوستان متدین آن‌را خوب اجرا کردند، کلا عزیزان متدین خوب اجرا میکنن کسرا حاجی خبرنگار باشگاه خبرنگاران جوان 🔰🔰🔰🔰🔰 @khandehpak
سلام سلام یگانه هستم😘😘 ظاهرا موضوع خواستگارای عجیب و غریب برای همه پیش اومده😁😁 منم کلی ازاین خواستگارا داشتم😊😊 یکیشون چندبار زنگ میزدن که برای فردا قرار بذارن بیان، فردا که میشد صبحش زنگ میزدن کنسل میکردن😐😐 تا بالاخره یه غروب جمعه که تازه از بیرون اومده بودیم و همه خسته و کوفته بودیم زنگ زدن که شب میاییم😏😏 شب شد و نیومدن....ما تا ساعت یازده و نیم شامم نخوردیم که نکنه یهو اینا سربرسن...داداشم طفلک شام نخورده خواب رفت...ماهم دیگه گفتیم تا الان نیومدن دیگه نمیان...غذا رو اوردیم و خوردیم و رختخوابا پهن شد و همه خوابیدن😴😴😴 یهو ساعت ۱۲ونیم زنگ واحدمون رو زدن😨😨😨 بله،،،خواهر اقای داماد تشریف اورده بودن برای خواستگاری😐😑😐😑 حالا منم لباس عوض کرده بودم که بخوابم...بابا و خواهرم و داداشم وسط سالن خواب😄😄😄 اون بیچاره همونجا جلوی در که وارد شد نشست و گفت فقط چون زنگ زده بودم اومدم که دوباره شرمنده نشم🙄🙄 خلاصه یه لیوان اب هویج خورد و رفت... فردا ظهرش زنگ زد که من از دخترتون برای داداشم گفتم، میگه باید همینو برام بگیرید😬😬😬 نظرشم این بوده که چون دختری که ساعت ۱۲ شب میاد جلو خواستگار شیله پیله نداره😎😎 حالا جواب من بخاطر یه سری مسائل منفی بود ولی حدود دو سال هرماه اینا زنگ میزدن که داداشمون هیچ جا باهامون نمیاد خواستگاری😄😄 امیدوارم هرجاهستن خوشبخت باشن 💠💠💠💠💠💠💠 https://eitaa.com/joinchat/4077715504Cb8c9a9d5d2