🖊 درباره این تصویر هر چه به ذهن تان می رسید بنویسید.
#دل_نوشته
#محرم
#اربعین
#از_نوشتن_نترسید
#انجمن_ادبی_آیه
#دخترانه
📎کانال بله :
https://ble.ir/aye_adabi
📎 کانال ایتا:
http://eitaa.com/aye_adabi
خانوم اجازه!
🖊 درباره این تصویر هر چه به ذهن تان می رسید بنویسید. #دل_نوشته #محرم #اربعین #از_نوشتن_نترسید #انجم
خریده شدم
(وصال سینی به عشق)
همیشه دلم می خواست انتخابِ درستِ کسی باشم، که بعد ها با خودش نگوید چه غلطی کردم انتخابش کردم.
یا چقدر بی حواس بودم که دست روی این گذاشتم.
عوضش دلم می خواست بگویند،
عجب فکرِ بکری بود این تصمیم و این خریدِ به جا.
دلم لک زده بود برای شنیدن این جملات از زبان کسی که در مغازه با شوق و ذوق دست روی من می گذاشت و قیمتم را می پرسید و چشم هایش از ارزانی ام برقی می زد و دست در جیبش می کرد برای بُردنم.
ولی پایش که به خانه می رسید و میهمانی ناخوانده در خانه اش را می زد و آماده ام می کرد برای حملِ چای غر می زد.
هعی، که همیشه حالم این بود:
نگران...
افسره...
غمگین...
در خلسه ی ترد شدگی گیر کرده بودم و به گوشه ای از سرنوشتم خیره بودم.
روزها در پی روز ها می گذشت و هر لحظه مرا مطمئن تر می کرد که در وجودم به جایِ مهره ی مار، نیشِ مار است که مرا منفور کرده است.
آخر چه کسی سینی را می خرد و بعد از چند روز به مغازه برش می گرداند؟
یعنی تحمل من در خانه اش انقدر سخت است.؟!
دیگر برایم مهم نبود که حتی ذوبم کنند و بعد ها ذرات ریز و درشت بدنم هر کدام قابلمه و ملاقه و... شود و هویتِ من کلا از یاد همه برود.
دیگر برایم مهم نبود.
امّا
حادثه گاهی بی صدا و علائم اتفاق می افتد، نامش حادثه است چون تغییری در زندگی ات ایجاد می کند که یک اتفاق عادی از پسش بر نمی آید.
می گفتم همیشه دوست داشتم انتخابِ درستِ کسی باشم که دوستم داشته باشد.
آری اکنون خریده شدم.
چه داد و ستدِ شیرینی بود بین فروشنده ام با قلبِ مهربانِ یار.
پولی که واسطه ی خرید به مغازه دار داد را که دیدم نتوانستم جلوی خودم را بگیرم و همینطور بی وقفه اشک ریختم. به قلبم رسیده بود. الهام شده بود. که حالا تو واقعا خریده شدی.
تو به عشق رسیدی، بوییدی، بوسیدی و در آغوش گرفتی اش.
در تمام روز هایی که چاییِ فارق العشق ها را حمل می کردم و آبی به دست بنده ای می دادم، در دلم عشقی نهفته می زیست که شرایط بقایش ناقص بود.
عشقی که نفسش بند آمده بود و یک جرعه آب گوارا از معشوق می خواست.
حالا که دانه دانه قطره های عاشقانه در ظرفِ رویم است و در دست واسطه ی عُشاقم و کمکی برای سیرابیِ اهلِ دل می کنم عشقِ در قلبم هم سیراب شده.
من را دختر بچه ی نجیبی خرید و در صف زائرانِ عاشق به سمت راهِ بارانی و شیدایِ ابا عبدالله الحسین(ع) به توزیعِ قطره های زلال محبت و گورای آب پرداخت و مرا به صاحبِ اصلی زندگی ام که سال ها منتظرش بودم فروخت.
من خریده شدم
آری با دستانِ سخاوتمند دختر بچه ای که واسطه ای بین من و عشق بود به امام فروخته شدم.
آری امامی که دلش دریای محبت الهی است برای قطره های خالصِ عشق سرپناهی حقیقی و ماندگار است
او حتی شئ دلباخته ای مثل من را هم پناه می دهد.
"او دریای خریدار است"
#ریحانه_بهادری_جهرمی
#دل_نوشته
#محرم
#اربعین
#از_نوشتن_نترسید
#انجمن_ادبی_آیه
#دخترانه
📎کانال بله :
https://ble.ir/aye_adabi
📎 کانال ایتا:
http://eitaa.com/aye_adabi
خانوم اجازه!
🖊 درباره این تصویر هر چه به ذهن تان می رسید بنویسید. #دل_نوشته #محرم #اربعین #از_نوشتن_نترسید #انجم
💧 *لیوان اضافه* 💧
کربلا برایم خانه امنی بود. از صبح تا شب در خیابان ها و صحن های زییای اربابم بازی می کردم . هیچ وقت فکر نمی کردم که من از پدر و مادرم جدا می شوم و آنها را گم می کنم.
میدانستم که آقایی است که پناهگاه من است.
میدانستم که من جزو دخترانش هستم و میدانستم او هیچ گاه دخترانش را تنها نمیگذارد.
پدر و مادر من هم هیچ وقت فکر نمی کردند که برای من که سه ساله هستم تنها بیرون رفتن خطر ناک است.میدانستند که آقاییست که محافظ من است .حتی بعضی وقت ها هم شب را هم در حرم می گذراندم.
کربلا شهر شلوغی است.از ابتدای سال قمری هم شلوغ تر می شود .
روزگاران اربعین هم شلوغ تر از تمام این روز ها می شود .
با این وجود روز اربعین تصمیم گرفتم آب پخش کنم .
از حرم تا خانه را زود دویدم و پله های خانه را بالا رفتم . وارد آشپز خانه شدم . سینی را برداشتم .
به تعداد یاران امام حسین (ع)در سینی لیوان چیدم.
داخل شان را پراز آب کردم و با عجله از پله ها پایین امدم . اما در راه پله به زمین خوردم و آب ها ریخت . خدا خدا کردم که لیوان ها نشکسته باشد .
اما انگار شکسته بود .
اگر مادر می فهمید....
آمدم کار خیر کنم این شد .
آقاجان! کاری کنید که آبروی من نرود.
از خانه بیرون رفتم که دیدم همسایه برایمان به تعداد یاران امام حسین(ع)لیوان آورده است.
خوشحال شدم و تصمیم گرفتم درون این ها را اب کنم و راستش را به مادرم بگویم .
آب ها را پخش کردم اما یک لیوان باقی ماند .
هیچ کسی این لیوان را بر نداشت. حساب که کردم دیدم یک لیوان اضافه چیدم.
شاید این لیوان برای خود من بوده....
خودم که یادم رفته بود تشنه هستم!
#محدثه_خاموشی
#دل_نوشته
#محرم
#اربعین
#از_نوشتن_نترسید
#انجمن_ادبی_آیه
#دخترانه
📎کانال بله :
https://ble.ir/aye_adabi
📎 کانال ایتا:
http://eitaa.com/aye_adabi
خانوم اجازه!
🖊 درباره این تصویر هر چه به ذهن تان می رسید بنویسید. #دل_نوشته #محرم #اربعین #از_نوشتن_نترسید #انجم
سال ها بود که در حسرت رفتن به اربعین بودم. سال ها بود که شاهد رفتن اطرافیانم حتی پدر و مادرم به اربعین بودم اما قسمت نشده بود که بروم امسال اربعین هم تنها دلخوشی ام دیدن فیلم های زائران اربعین در تلویزیون بود داشتم تلویزیون نگاه می کردم که ناگهان دختر کوچکی که روی لباسش نوشته بود یا زینب و یک لیوان آب دستش بود توجهم را جلب کرد آن دختر آن لیوان را به یک دختر هم سن خودم داد. یک سال گذشت و من این صحنه را از یاد بردم تا اینکه آن سال قسمت شد و به همراه پدر و مادرم به اربعین رفتم در میان راه دختر کوچکی که روی لباسش نوشته بود یا رقیه لیوان آبی به من تعارف کرد آمدم آب را بخورم که دختری کوچکتری را دیدم که تشنه بود و به مادرش می گفت آب می خواهم مادرش هم دنبال کسی که آبی به او بدهد دویدم و آب را به او دادم ناگهان به یاد آن دختر در تلویزیون افتادم و با خود گفتم حضرت رقیه هن در این صحرا تشنه بود و کسی به او آب نداد ام حواسشان هست که زائران کربلا تشنه نمانند *یا* *رقیه بنت الحسین (س)*
#فاطمه_سادات_پیشوایی
#دل_نوشته
#محرم
#اربعین
#از_نوشتن_نترسید
#انجمن_ادبی_آیه
#دخترانه
📎کانال بله :
https://ble.ir/aye_adabi
📎 کانال ایتا:
http://eitaa.com/aye_adabi
مادرم ، بی بی زهرا ، امشب شب جمعه هست. خیلی وقت است که دلتنگ حرم زیبای پسرت هستم. خیلی وقت است که طعم شلوغیه حرم را نچشیده ام . یا زهرا ، میگویند امشب در حرم اباعبدالله هستی . میشود برایم از شلوغیه شب جمعه های حرم بگویی؟ میشود برایم از مهمانان امشب ارباب بگویی؟ میشود برایم از ضریح شش گوشه اش بگویی؟ میشود برایم از #بین_الحرمینش بگویی؟
اصلا بهتر بگویم میشود برایم از بهشت روی زمین بگویی؟
مادرم ، امشب میشود به حسینت از چشمان ترم بگویی؟
میشود به حسینت بگویی که دوری از حرمش حالم را دگرگون کرده است؟
میشود بگویی دیگر طاقت دوری از حرمش را ندارم ؟
میشود بگویی من را هم برای #اربعین بپذیرد؟
مادر ، التماس دعا
#سیده_محدثه_سید_خاموشی
📎کانال بله :
https://ble.ir/aye_adabi
📎 کانال ایتا:
http://eitaa.com/aye_adabi
آسمان دلم گرفته تر از آسمان شهر تهران است. آسمانی که برایش مقدور نیست دیگر دوری و دلتگی را تحمل کند. بار سنگین دوری روی شانه هایش سنگینی می کند. آسمانی که مجبور است برای چندمین بار دوری از معشوقش را تحمل کند. اما نمی تواند.
چه کند ؟ آفتاب نمیاید.
چه کند؟ خیلی وقت است که منتظر نوریست که از لا به لای ابر های سیاه خودش را نشان دهد ، اما نمی دهد . نوری که وقتی بیاید می گوید : دیگر دوری بس است. وقت موعود است . تو هم امسال با پای پیاده کنار زائران اباعبدالله راهی کربلای معلی می شوی.
دیگر توان تحمل را ندارد. دیگر جان به لب شده است.
یا حس❤️ین!
خودتان بگویید با دوری چه کند؟ خودتان بگویید چگونه صبوری کند؟ خودتان بگویید وقتی می شنود همه رفته اند اما او جام 😭انده است چگونه از حال نرود؟
ای کاش زودتر آسمان دل هر کسی که عاشق ارباب هست روشن شود . ای کاش دیگر آسمان دل عاشقان ارباب نگیرید.
#سیده_محدثه_سد_خاموشی
#دلنوشته
#اربعین
📎کانال بله :
https://ble.ir/aye_adabi
📎 کانال ایتا:
http://eitaa.com/aye_adabi
🖤🍃🖤🍃🖤🍃
این روزها خیلی ها عصبی و ناراحتند.
بی بهانه فریاد می زنند.
بی بهانه قهر می کنند.
این روزها خیلی ها بی حوصله اند...
درک کنید..
این روزها خیلی ها راهی #سفر عشق نشدند.
در حسرت #کربلا هستند و شاید به خود نهیب می زنند که:
وای بر توی بی لیاقت!
وای بر توی اسیر دنیا!
وای بر توی...
این روزها همدیگر را درک کنیم!
بعضی ها پایشان محکم چسبیده به زمین و بعضی ها آزاد و رها در حال پروازند...
#خانوم_اجازه
#دلتنگی
#دنیا
#اربعین
🆔 https://eitaa.com/khanomejaze