حالم آشفته بود.صدای گریه و سینه زنی و یا حسین یا حسین مردم میامد.
آرام آرام اشک میریختم.
تصور واقعه کربلا
صحنه شهادت امام حسین(ع)
شهادت حضرت رقیه(س)
شهادت حضرت علی اصغر(ع)
و…
تصور همه ی این اتفاقات بسیار دردناک بود.
🖊سارا سید خاموشی
#دل_نوشته
#محرم
#از_نوشتن_نترسید
#انجمن_ادبی_آیه
#دخترانه
📎کانال بله :
https://ble.ir/aye_adabi
📎 کانال ایتا:
http://eitaa.com/aye_adabi
روز دوم محرم بود من و خواهر و مادرم بااین که دیشب هم اومد بودیم مسجد ولی حال من ی جوری بود نمی دانم شاید چون به خاطره کرونا چند وقتی نیامده بودیم آنطوری بودم
صدای یاحسین یاحسین در مسجد میپیچید و از پیر تا جوان گریه میکردن و بعضی از بچه های ۸یا۹سال در حیاط مسجد بازی با کاردستی یاد میگرفتن
بلاخره تمام شد همه رفتند پایین من فکر کردم میریم خونه اما به یک میز بزرگ رفتید و غذایی گرفتیم و به خانه رفتیم
من فردا با خواهر ومادرم یه مسجد رفتیم ولی دیگر اونجا کارهایی داشتیم چایی دادن ،دستمال دادن...
🖊️هلنا بدیعی
#دل_نوشته
#محرم
#از_نوشتن_نترسید
#انجمن_ادبی_آیه
#دخترانه
📎کانال بله :
https://ble.ir/aye_adabi
📎 کانال ایتا:
http://eitaa.com/aye_adabi
محرم نزدیک است و کم کم خیابان ها پر می شود از پرچم های مشکی" یا حسین(ع) "
محرم را دوست دارم. گویی طعم و عطر چای های امام حسینی با بقیه ی چای ها فرق دارد.گویی روضه امام حسین و فرزندانشان حال دلم را دگرگون می کند .
و در یک کلام :
"اصلا حسین جنس غمش فرق می کند"
" این راه عشق پیچ و خمش فرق می کند "
🖊 زهرا شیخ الرئیس
#دل_نوشته
#محرم
#از_نوشتن_نترسید
#انجمن_ادبی_آیه
#دخترانه
📎کانال بله :
https://ble.ir/aye_adabi
📎 کانال ایتا:
http://eitaa.com/aye_adabi
🖊 درباره این تصویر هر چه به ذهن تان می رسید بنویسید.
#دل_نوشته
#محرم
#اربعین
#از_نوشتن_نترسید
#انجمن_ادبی_آیه
#دخترانه
📎کانال بله :
https://ble.ir/aye_adabi
📎 کانال ایتا:
http://eitaa.com/aye_adabi
خانوم اجازه!
🖊 درباره این تصویر هر چه به ذهن تان می رسید بنویسید. #دل_نوشته #محرم #اربعین #از_نوشتن_نترسید #انجم
خریده شدم
(وصال سینی به عشق)
همیشه دلم می خواست انتخابِ درستِ کسی باشم، که بعد ها با خودش نگوید چه غلطی کردم انتخابش کردم.
یا چقدر بی حواس بودم که دست روی این گذاشتم.
عوضش دلم می خواست بگویند،
عجب فکرِ بکری بود این تصمیم و این خریدِ به جا.
دلم لک زده بود برای شنیدن این جملات از زبان کسی که در مغازه با شوق و ذوق دست روی من می گذاشت و قیمتم را می پرسید و چشم هایش از ارزانی ام برقی می زد و دست در جیبش می کرد برای بُردنم.
ولی پایش که به خانه می رسید و میهمانی ناخوانده در خانه اش را می زد و آماده ام می کرد برای حملِ چای غر می زد.
هعی، که همیشه حالم این بود:
نگران...
افسره...
غمگین...
در خلسه ی ترد شدگی گیر کرده بودم و به گوشه ای از سرنوشتم خیره بودم.
روزها در پی روز ها می گذشت و هر لحظه مرا مطمئن تر می کرد که در وجودم به جایِ مهره ی مار، نیشِ مار است که مرا منفور کرده است.
آخر چه کسی سینی را می خرد و بعد از چند روز به مغازه برش می گرداند؟
یعنی تحمل من در خانه اش انقدر سخت است.؟!
دیگر برایم مهم نبود که حتی ذوبم کنند و بعد ها ذرات ریز و درشت بدنم هر کدام قابلمه و ملاقه و... شود و هویتِ من کلا از یاد همه برود.
دیگر برایم مهم نبود.
امّا
حادثه گاهی بی صدا و علائم اتفاق می افتد، نامش حادثه است چون تغییری در زندگی ات ایجاد می کند که یک اتفاق عادی از پسش بر نمی آید.
می گفتم همیشه دوست داشتم انتخابِ درستِ کسی باشم که دوستم داشته باشد.
آری اکنون خریده شدم.
چه داد و ستدِ شیرینی بود بین فروشنده ام با قلبِ مهربانِ یار.
پولی که واسطه ی خرید به مغازه دار داد را که دیدم نتوانستم جلوی خودم را بگیرم و همینطور بی وقفه اشک ریختم. به قلبم رسیده بود. الهام شده بود. که حالا تو واقعا خریده شدی.
تو به عشق رسیدی، بوییدی، بوسیدی و در آغوش گرفتی اش.
در تمام روز هایی که چاییِ فارق العشق ها را حمل می کردم و آبی به دست بنده ای می دادم، در دلم عشقی نهفته می زیست که شرایط بقایش ناقص بود.
عشقی که نفسش بند آمده بود و یک جرعه آب گوارا از معشوق می خواست.
حالا که دانه دانه قطره های عاشقانه در ظرفِ رویم است و در دست واسطه ی عُشاقم و کمکی برای سیرابیِ اهلِ دل می کنم عشقِ در قلبم هم سیراب شده.
من را دختر بچه ی نجیبی خرید و در صف زائرانِ عاشق به سمت راهِ بارانی و شیدایِ ابا عبدالله الحسین(ع) به توزیعِ قطره های زلال محبت و گورای آب پرداخت و مرا به صاحبِ اصلی زندگی ام که سال ها منتظرش بودم فروخت.
من خریده شدم
آری با دستانِ سخاوتمند دختر بچه ای که واسطه ای بین من و عشق بود به امام فروخته شدم.
آری امامی که دلش دریای محبت الهی است برای قطره های خالصِ عشق سرپناهی حقیقی و ماندگار است
او حتی شئ دلباخته ای مثل من را هم پناه می دهد.
"او دریای خریدار است"
#ریحانه_بهادری_جهرمی
#دل_نوشته
#محرم
#اربعین
#از_نوشتن_نترسید
#انجمن_ادبی_آیه
#دخترانه
📎کانال بله :
https://ble.ir/aye_adabi
📎 کانال ایتا:
http://eitaa.com/aye_adabi
خانوم اجازه!
🖊 درباره این تصویر هر چه به ذهن تان می رسید بنویسید. #دل_نوشته #محرم #اربعین #از_نوشتن_نترسید #انجم
💧 *لیوان اضافه* 💧
کربلا برایم خانه امنی بود. از صبح تا شب در خیابان ها و صحن های زییای اربابم بازی می کردم . هیچ وقت فکر نمی کردم که من از پدر و مادرم جدا می شوم و آنها را گم می کنم.
میدانستم که آقایی است که پناهگاه من است.
میدانستم که من جزو دخترانش هستم و میدانستم او هیچ گاه دخترانش را تنها نمیگذارد.
پدر و مادر من هم هیچ وقت فکر نمی کردند که برای من که سه ساله هستم تنها بیرون رفتن خطر ناک است.میدانستند که آقاییست که محافظ من است .حتی بعضی وقت ها هم شب را هم در حرم می گذراندم.
کربلا شهر شلوغی است.از ابتدای سال قمری هم شلوغ تر می شود .
روزگاران اربعین هم شلوغ تر از تمام این روز ها می شود .
با این وجود روز اربعین تصمیم گرفتم آب پخش کنم .
از حرم تا خانه را زود دویدم و پله های خانه را بالا رفتم . وارد آشپز خانه شدم . سینی را برداشتم .
به تعداد یاران امام حسین (ع)در سینی لیوان چیدم.
داخل شان را پراز آب کردم و با عجله از پله ها پایین امدم . اما در راه پله به زمین خوردم و آب ها ریخت . خدا خدا کردم که لیوان ها نشکسته باشد .
اما انگار شکسته بود .
اگر مادر می فهمید....
آمدم کار خیر کنم این شد .
آقاجان! کاری کنید که آبروی من نرود.
از خانه بیرون رفتم که دیدم همسایه برایمان به تعداد یاران امام حسین(ع)لیوان آورده است.
خوشحال شدم و تصمیم گرفتم درون این ها را اب کنم و راستش را به مادرم بگویم .
آب ها را پخش کردم اما یک لیوان باقی ماند .
هیچ کسی این لیوان را بر نداشت. حساب که کردم دیدم یک لیوان اضافه چیدم.
شاید این لیوان برای خود من بوده....
خودم که یادم رفته بود تشنه هستم!
#محدثه_خاموشی
#دل_نوشته
#محرم
#اربعین
#از_نوشتن_نترسید
#انجمن_ادبی_آیه
#دخترانه
📎کانال بله :
https://ble.ir/aye_adabi
📎 کانال ایتا:
http://eitaa.com/aye_adabi
خانوم اجازه!
🖊 درباره این تصویر هر چه به ذهن تان می رسید بنویسید. #دل_نوشته #محرم #اربعین #از_نوشتن_نترسید #انجم
سال ها بود که در حسرت رفتن به اربعین بودم. سال ها بود که شاهد رفتن اطرافیانم حتی پدر و مادرم به اربعین بودم اما قسمت نشده بود که بروم امسال اربعین هم تنها دلخوشی ام دیدن فیلم های زائران اربعین در تلویزیون بود داشتم تلویزیون نگاه می کردم که ناگهان دختر کوچکی که روی لباسش نوشته بود یا زینب و یک لیوان آب دستش بود توجهم را جلب کرد آن دختر آن لیوان را به یک دختر هم سن خودم داد. یک سال گذشت و من این صحنه را از یاد بردم تا اینکه آن سال قسمت شد و به همراه پدر و مادرم به اربعین رفتم در میان راه دختر کوچکی که روی لباسش نوشته بود یا رقیه لیوان آبی به من تعارف کرد آمدم آب را بخورم که دختری کوچکتری را دیدم که تشنه بود و به مادرش می گفت آب می خواهم مادرش هم دنبال کسی که آبی به او بدهد دویدم و آب را به او دادم ناگهان به یاد آن دختر در تلویزیون افتادم و با خود گفتم حضرت رقیه هن در این صحرا تشنه بود و کسی به او آب نداد ام حواسشان هست که زائران کربلا تشنه نمانند *یا* *رقیه بنت الحسین (س)*
#فاطمه_سادات_پیشوایی
#دل_نوشته
#محرم
#اربعین
#از_نوشتن_نترسید
#انجمن_ادبی_آیه
#دخترانه
📎کانال بله :
https://ble.ir/aye_adabi
📎 کانال ایتا:
http://eitaa.com/aye_adabi
🖤*السّلامُ علیک یا اباعبداللّه*🖤
توفیق باشه هر روز یک بخش جالب این کتاب را در کانال منتشر خواهم کرد.
تا با هم بخوانیم و لذت ببریم.
#محرم
#کتاب
📎کانال بله :
https://ble.ir/aye_adabi
📎 کانال ایتا:
http://eitaa.com/aye_adabi
بخش اول
#محرم
#کتاب
#داستان_بریده_بریده
#علیرضا_نظری_خرّم
📎کانال بله
https://ble.ir/aye_adabi
📎 کانال ایتا:
http://eitaa.com/aye_adabi
برای پدر که دختر و پسر فرقی نمی کند.
کوچک و بزرگ هم.....
پسرها که پیش بابایند!
بابا ولی نگران دختر است!
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
عمه زینب ؛
درگوشی می گویم،
به رقیه هم دل نبند....
بابا هوای دخترش را کرده...
#محرم
📎کانال بله :
https://ble.ir/aye_adabi
📎 کانال ایتا:
http://eitaa.com/aye_adabi
به بهانه دختری سه ساله
به دختر بچه ها اخم که کنی، فوری دلشان می شکند!
حالا هر چه کوچکتر بدتر!
لازم نیست داد بزنی!
با همان یک اخم دنیا روی سرشان خراب می شود!
رقیه بنت الحسین را هم ارباً اربا کردند!
باور کن!
یک جا وقتی بابا، داداش علیِ بزرگش را از توی میدان جمع کرد...
بعد وقتی خبر عمویش را آوردند...
بعدتر وقتی بابا، داداش علی کوچش را توی خاک ها...پشت خیمه ها پنهان کرد...
سرِ بابای رقیه را که بریدند...رقیه اشهدش را خوانده بود!
#محرم
📎کانال بله :
https://ble.ir/aye_adabi
📎 کانال ایتا:
http://eitaa.com/aye_adabi
بخش دوم
#محرم
#کتاب
#داستان_بریده_بریده
#علیرضا_نظری_خرّم
📎کانال بله :
https://ble.ir/aye_adabi
📎 کانال ایتا:
http://eitaa.com/aye_adabi