eitaa logo
درس خارج آیت الله حاج شیخ محمدرضا عصمتی مدظله
465 دنبال‌کننده
628 عکس
8 ویدیو
195 فایل
حوزه علمیه تربت حیدریه ارتباط با ادمین: @mhey2000
مشاهده در ایتا
دانلود
اصول ج 23 شنبه 10-8-99 گفتیم مرحوم امام فرموده موضوع له اسم جنس نفس ماهیت است و دیگر هیچ. بعد فرموده اند عجب از برخی محققین است. ایشان از اینجا ایرادی به شیخ محمدحسین اصفهانی می گیرند که با مراجعه به حاشیه ایشان معلوم شد مطلبشان همانی است که مرحوم مظفر در کتاب اصولشان فرموده بودند. توضیح: لابشرط مقسمی ماهیتی است که ملاحظه شده است با این سه اعتبار بشرط لا و بشرط شیئ و لابشرط قسمی. لابشرط قسنی ماهیتی است که ملاحظه با یک امر وجودی است و نه او را لازم دارد و نه با او عناد دارد پس نه غیر قابل انفکاک است و نه غیر قابل اجتماع است. ماهیت را در اسم جنس لابشرط قسمی تصور کرده ایم ولی لفظ را برای خود ماهیت وضع کرده ایم. تصور لابشرط قسمی برای مصحح وضع لفظ برای معنا است و جزء معنای موضوع له نیست. در ادامه برای اینکه اسم جنس تمام اطوار و افراد معنا را شامل بشود و به تعبیر علامه مظفر در اصول فقه فرموده ماهیت را گاهی خودش و ذاتیاتش را ملاحظه می کنیم این ماهیت را می توان گفت لابشرط است یعنی با غیر مقایسه نشده است. ولی ماهیت را وقتی موضوع قضیه ای قرار می دهید که حملش حمل شایع است باید با محمولش بشرط شیئ باشد پس نمی توان لابشرط تصورش کرد لذا اطوار مختلف پیدا میکند. پس باید لابشرطیت در موضوع له دخالت نداشته باشد تا مشکلی در حمل اولی و شایع پیش نیاید. این مطلبی بود که از حاشیه ایشان هم استفاده می شود. امام رحمه الله فرموده: عجب است از این حرف که برای تسریه و شمول همه افراد فرموده باید لابشرط تصورش کند. در باب مطلق هم ایشان فرموده در رقبه مومنه رقبه لابشرط قسمی لحاظ شده است. مرحوم امام میفرماید: اگر موضوع له نفس طبیعت است چگونه سرایت به افراد می کند چون مفاهیمشان بیگانه است مثل مفهوم زید و انسان که مفهومشان متفاوت است و لحاظ لابشرط لغو است و اگر موضوع له طبیعت است خصوصیات افراد دخالت ندارند و در حمل اولی و شایع وقتی اسم جنس موضوع قرار میگیرد بماهی طبیعة موضوع است و چیز دیگری دخالت ندارد. بعد وارد در اعتبارات ماهیت داخل می شوند. ماهیت گاهی بماهی هی لحاظ می شود که ماهیت مهمله است و ماهیتی که مقسم سه اعتبار بشرط لا و لابشرط و بشرط شیئ لابشرط مقسمی است وقتی یکایک لحاظ شود ماهیت لابشرط و ... می شود و لابشرط مقسمی ماهیت نیست بلکه یک لحاظ ذهنی است و حکما که به موجودات می پردازند گمان نمی کنم چنین مقصودی داشته باشند ظاهر تقسیماتی که حکما فرموده اند مربوط به لحاظ ماهیت است نه خود ماهیت ولی اصولیان گول خورده اند و در فلسفه از حقایق بحث می شود نه از لحاظهای ذهنی. ثم لاینقضی تعجبی که صرف لحاظ لابشرط قسمی موجب این می شود که شیئ قابل حمل باشد پس ظاهر کلام فریبنده است. بعد تحقیق در مسئله را فرموده اند. سیاتی ان شاءالله
امكان انتخاب درس و شركت طلاب در دروس خارج به شرح زير مي باشد: اتمام كتبي دروس پايه 10 يا باقي بودن فقط يكي از دروس فقه يا اصول يا دو درس غير فقه و اصول مشروط به تكميل فرم تعهد مبني بر كسب نمره قبولي تا پايان سال تحصيلي 99-1400(بديهي است در صورت عمل نكردن طلبه محترم به تعهد مذكور امكان ثبت نمره دروس خارج فراهم نخواهد بود). ضمنا مهلت ارسال فرمها تا تاريخ 1399/08/20 است.
🔹اطلاعیه مدرسه عالی سطح چهار در خصوص انتخاب درس کلیه طلاب و فضلای محترم سطح چهار که گزینه انتخاب درس اینترنتی در پرتال آنها فعال نیست جهت رفع مشکل و انتخاب درس حداکثر تا تاریخ 20 آبان ماه به دفاتر آموزش مدرسه سطح چهار در مدرسه آیت الله العظمی خوئی و یا مدرسه نواب مراجعه نموده و یا از طریق ایتا (@Amuzesh4) همراه با ذکر مشخصات خود و شناسه طلبگی درخواست خود را مطرح نمایند. جهت اطلاعات بیشتر می توانید با شماره های ذیل تماس برقرار کنید: مدرسه آیت‌الله العظمی خویی (فاز قدیم، آموزش مدرسه عالی سطح چهار / 05132231670 از ساعت 8 الی 14) مدرسه علمیه نواب (طبقه سوم، آموزش مدرسه عالی سطح چهار / 09381069081 و 05132230370 داخلی 245) eitaa.com/masathe4
اصول ج 24 یکشنبه 11-8-99 مرحوم امام قبول نداشتند مقسم اعتبارات ماهیت لحاظ ماهیت باشد. ص320: والذی یقتضی النظر الدقیق: تمام تقسیمات ماهیت چه تقسیمش به جنس و فصل و نوع و چه تقسیم آن به اعتبارات سه گانه همه اینها به حسب واقع است و ربطی به لحاظ و اعتبار ندارد. مثلا ترکیب ماده و صورتی که ماده آن صورت را دارد ترکیب اتحادی است و در حقیقت دو چیز نیست ولی ماده با همین صورت می تواند استعداد صورت دیگری داشته باشد که ترکیب ماده با صورت استعدادی ترکیب انضمامی است. ماده با صورت فعلی اش بشرط لا است یعنی صورت دیگری نمی پذیرد و و ماده نسبت به صورت استعدادی لابشرط است. ماده بشرط لای از صورت فعلی اش لابشرط است نسبت به صورت استعدادی. به هرحال ماهیت واقعا این تقسیمات را دارد نه فقط به لحاظ لذا لابشرط مقسمی خود ماهیت است. برخی گفته اند لحاظ ماهیت مقسم است ولی من نمی دانم چه فائده در تقسیم لحاظ است و اینکه قابل حمل است یا نه چه ثمری دارد. مرحوم امام در واقع معتقدند در موضوع له اسم جنس نیازی به بحث از اعتبارات ماهیت نیست. مرحوم آیت الله فاضل رحمه الله فرموده اند: فرمایش ایشان در فلسفه درست است ولی در اصول بحث در وضع لفظ است و بحث یک بحث اعتباری است که نیاز به لحاظ و تصور است لذا اصولیان از لحاظ ماهیت بحث کرده اند. استاد: مرحوم امام می خواهد بفرماید طرح این مسائل در اصول بیجا است. یک بحث تاریخی وجود دارد که بر اساس آن مطالبی بیان شده است که مرحوم آقای مظفر به تفصیل وارد شده است. فرموده اند استعمال مطلق در مقید مجاز است یا نه؟ فرموده اند بستگی به موضوع له دارد که شیوع و سریان جزء موضوع له است یا نه؟ جزئیت شیوع برای موضوع له تا زمان مرحوم سلطان العلما مطرح بوده است و سلطان العلما فرموده شیوع جزء موضوع له نیست و به همین ترتیب بحث اعتبارات ماهیت مطرح شده است. مرحوم آقای مظفر فرموده ماهیت مهمله موضوع له است و تصور آن به نحولابشرط مصحح وضع است و بعد فرموده اگر مشهور قبل از سلطان العلما همین مد نظرشان بوده حرفشان با سلطان العلما تفاوتی نخواهد داشت.
فقه ج 23 یکشنبه 6-8-99 دلیل قاعده ید: مرحوم آقای بجنوردی ابتدا روایات را نقل کرده اند و فرموده اند در دلالت این روایات شکی نیست ولی در عین حال مسائلی مطرح است. این روایات مورد نقد و اشکال واقع شده است. در روایت اول اشکال شده که سائل سوال کرده که مالی دست شخصی است می توانم طبق آن شهادت بدهم یا نه. ولی اینکه دلالت بر ملکیت به واسطه ید می کند یا نه دلالتی در روایت ندارد و جواز شهادت با استفاده حجیت ید و دلالتش بر ملکیت فرق دارد. جواب از این اشکال این است که دلالت بر جواز شهادت به دلالت التزامی دلالت بر ملکیت است زیرا بدون ملکیت شهادت جائز نیست. ضمن اینکه در روایت فرموده می توانی بخری از او یا نه اگر می توانی بخری پس می توانی شهادت بدهی پس دلالت بر ملکیت دارد چون خریدن توقف بر ملکیت دارد و تعبدی بودن خلاف اصل است. اشکال دیگر به این روایت این است که روایت دلالت بر عدم لزوم علم به مشهود به دارد در حالی که در شهادت معتبر است که باید شهادت عن علم باشد. این بحث را در بحث قسم بتی ذکر کردیم که علم وجدانی شرط است یا علم تعبدی مثل بینه و ید کفایت می کند درآنجا گفتیم اگر علم بما هو موضوع و صفة خاصة در موضوع اخذ شده علم وجدانی لازم است و در شهادت موضوع آن علم بماهو طریق است لذا امارات جایگزین آن می شوند. اساسا د رمسائل شرعی علم به عنوان صفت خاص در موضوع اخذ نشده است البته در برخی موارد اطمینان در موضوع اخذ شده که غیر از قطع است. اشکال دیگر این است که عسر و حرج لازم می آید پس علم شرط نیست. روایت دوم بحث امیرالمومنین با ابوبکر بود که فرمود فدک در ید من است و اگر کسی مدعی آن است باید از او مطالبه بینه کنی نه از من. مستشکل ادعا می کند این روایت دلالت دارد بر عدم لزوم اقامه بینه بر ذوالید ولی اینکه ید اماره ملکیت است یا نه از این روایت استفاده نمی شود. جواب: روایت باید درست دیده شود حضرت فرموده مالی دست مسلمانان است و مالکش هستند و این دلالت بر علامت ملکیت بودنِ ید دارد. جواب دیگر این است که اینکه ذوالید منکر و طرف دیگر مدعی است عرف از این می فهمد که ذوالید مالک است و طرف مقابلش باید اثبات ملکیت برای خودش بکند. بعد از طرح اشکالات دیگری مرحوم آقای بجنوردی می فرماید گرچه ایراداتی هست ولی به هر حال اثبات مدعا را دارند. دلیل دوم بر ید: اجماع مسلمین . ایراد: این اجماع محتمل المدرک یا معلوم المدرک است. دلیل سوم: استدلال به بنای عقلا است که بعدا خواهد آمد.
امكان انتخاب درس و شركت طلاب در دروس خارج به شرح زير مي باشد: اتمام كتبي دروس پايه 10 يا باقي بودن فقط يكي از دروس فقه يا اصول يا دو درس غير فقه و اصول مشروط به تكميل فرم تعهد مبني بر كسب نمره قبولي تا پايان سال تحصيلي 99-1400(بديهي است در صورت عمل نكردن طلبه محترم به تعهد مذكور امكان ثبت نمره دروس خارج فراهم نخواهد بود). ضمنا مهلت ارسال فرمها تا تاريخ 1399/08/20 است.
هدایت شده از بلیط فروشی مشهدی
محاضرات في أصول الفقه (تقريرات أبحاث السيد الخوئي) - الشيخ إسحاق الفيّاض 1.pdf
28.41M
📚 عنوان:محاضرات فی اصول الفقه ✍ نویسنده: آیت الله شیخ محمد اسحاق فیاض 📖 موضوع: اصول فقه 📄 تعداد صفحات: ۵۷۸صفحه 1⃣ جلد اول 🆔https://eitaa.com/ketab_1
هدایت شده از بلیط فروشی مشهدی
محاضرات في أصول الفقه - تقرير لأبحاث السيد أبو القاسم الخوئي ، بقلم الشيخ محمد إسحاق الفياض - ج2.pdf
20.93M
📚 عنوان:محاضرات فی اصول الفقه ✍ نویسنده: آیت الله شیخ محمد اسحاق فیاض 📖 موضوع: اصول فقه 📄 تعداد صفحات: ۴۴۷صفحه 2⃣ جلد دوم 🆔https://eitaa.com/ketab_1
هدایت شده از بلیط فروشی مشهدی
محاضرات في أصول الفقه - تقرير لأبحاث السيد أبو القاسم الخوئي ، بقلم الشيخ محمد إسحاق الفياض - ج3.pdf
18.98M
📚 عنوان:محاضرات فی اصول الفقه ✍ نویسنده: آیت الله شیخ محمد اسحاق فیاض 📖 موضوع: اصول فقه 📄 تعداد صفحات: ۳۶۵صفحه 3⃣ جلد سوم 🆔https://eitaa.com/ketab_1
هدایت شده از بلیط فروشی مشهدی
محاضرات في أصول الفقه - تقرير لأبحاث السيد أبو القاسم الخوئي ، بقلم الشيخ محمد إسحاق الفياض - ج4.pdf
20.14M
📚 عنوان:محاضرات فی اصول الفقه ✍ نویسنده: آیت الله شیخ محمد اسحاق فیاض 📖 موضوع: اصول فقه 📄 تعداد صفحات: ۴۳۳صفحه 4⃣ جلد چهارم 🆔https://eitaa.com/ketab_1
هدایت شده از بلیط فروشی مشهدی
محاضرات في أصول الفقه - تقرير لأبحاث السيد أبو القاسم الخوئي ، بقلم الشيخ محمد إسحاق الفياض - ج5.pdf
18.24M
📚 عنوان:محاضرات فی اصول الفقه ✍ نویسنده: آیت الله شیخ محمد اسحاق فیاض 📖 موضوع: اصول فقه 📄 تعداد صفحات: ۳۹۳صفحه 5⃣ جلد پنجم 🆔https://eitaa.com/ketab_1
برای دسترسی سریعتر به دروس مورد نظر از فهرست زیر استفاده کنید:
اصول ج 25 سه شنبه 20-8-99 بحث درمورد مطلق و مقید را به شمارش الفاظ مطلق رساندیم یکی از الفاظ مطلق اسم جنس بود که به تفصیل صحبت کردیم و به مناسبت از اعتبارات ماهیت صحبت و گفتگو شد و در نتیجه نظر مرحوم امام را بیان داشتیم و مطلبی که ایشان فرموده بودند را پذیرفتیم. دومین کلمه به عنوان کلمه مطلق در کلمات اصولیین نقل شده است علم جنس است در الفیه ابن مالک آمده: ووضعوا لبعض الاجناس علم - کعلم الجناس لفظا و هو عم. لغویین برای برخی اجناس علم وضع کرده اند که آن علم جنس است که لفظا علم است ولی معنای وسیعی دارد. مثال زده اند برای علم جنس به اسامه و ثعاله و فجاره که علم است برای اسد و ثعلب و فجره. صحبت در اصول این است که اسم جنس با علم جنس فرق دارد یا نه. اگر بگویید هذا اسد یا هذا اسامه با هم فرق می کند یا نه. از نظر ادبی اسم جنس با علم حنس متفاوت است آیا شما در قضیه ای که اسم جنس را محمول قرار می دهید یا علم جنس را محمول قرار می دهید از نظر معنا فرق دارند یا نه؟ اختلاف نظر است بین اصولیین برخی شاید مشهور همین باشد که گفته اند بین اسم جنس و علم جنس هم لفظا و هم معنا فرق است لفظا به اینکه علم جنس اسم خاص و علم است لذا یترتب علیه ما یترتب علی المعرفه. معرفه می تواند مبتدا و ذوالحال باشد صفتش باید معرفه باشد پس علم جنس حکم معرفه را دارد ولی اسم جنس حکم نکره را دارد و نمی تواند مبتدا و ذوالحال باشد. پس لفظا باهم متفاوتند. اما معنا آیا متفاوتند یا نه؟ جمعی از اصولیین که کم هم نیستند فرموده اند از نظر معنا هم تفاوت دارند. یعنی موضوع له در اسم جنس ماهیت است بماهی هی هیچ قید و شرطی ندارد اما موضوع له در علم جنس معنای به قید تعین است یعنی ماهیت متعینه موضوع له علم جنس است پس معنای این دو فرق دارند همانطور که لفظا متفاوت بودند . فرق در حقیقت بین ماهیت بما هی هی و ماهیت بشرط شیئ که همان تعین است می باشد. در اسم جنس واضع ذات معنا را تصور کرده و برای ذات المعنا وضع کرده است ولی در علم جنس معنا را و تعین معنا را تصور کرده است و برای معنا و تعین او وضع کرده است پس موضوع له مرکب است. این حرف بر زبان اصولیین جاری شده و جمع کثیری این حرف را زده اند. صاحب کفایه فرموده تفاوت بین آندو فقط در لفظ است و در معنا هیچ تفاوتی ندارند. از کلام ابن مالک در الفیه همینجور استفاده می شد نه اینکه حتما همین را اراده کرده است یعنی ظاهرش این است که وضع کرده اند برای برخی اجناس علم را مانند علم اشخاص بعد گفت لفظا مثل هم هستند و علم جنس معنایش عام است مثل نکره است. صاحب کفایه می فرماید تفاوت این دو معنوی نیست و فقط تفاوت لفظی است. توضیح مطلب صاحب کفایه: چرا تفاوت معنوی ندارند؟ می فرماید اگر تفاوت معنوی را که شما ذکر می کنید قبول کنیم باید بگوییم علم جنس در معنایش هیچ وقت استعمال نشده است زیرا می گویید موضوع له مقید به قید تعین است این قید یک قید ذهنی و لحاظی است و در خارج اثری از او نیست و آنچه در خارج وجود دارد قید تعین ندارد. سوال می کنیم واضع غرضش این بوده که استعمال کنیم او را یا نه همینجوری وضع کرده است اگر غرضش استعمال نبوده واضع حکیم است و این کار لغو است و اگر غرضش استعمال بوده این چه جور وضعی است که اصلا مستعملین لفظ را در معنایش استعمال نمی کنند و اصلا به آن نیاز ندارند و اصلا در خارج مصداق ندارد هر دوی اینها لغو است و واضع این کار را نمی کند. پس علم جنس مثل اسم جنس وضع شده برای ذات معنا و فرقی در معنا ندارند و فقط لفظا تفاوت دارند؛ با علم جنس معامله معرفه می شود و با اسم جنس معامله معرفه نمی شود این کلام صاحب کفایه رحمه الله است. نتیجه این حرف این است که علم جنس هم از الفاظ مطلق است. مرحوم محقق حائری موسس فرموده تعین در معنا هست ولی با این توضیحی که ما می گوییم به این شکل که لحاظ تعین یک لحاظ آلی است. این مطلب در جلسه بعد خواهد آمد.
فقه ج 24 سه شنبه 20-8-99 مرحوم امام رحمه الله در ادامه بحث قضا فرمودنئ القول فی احکام الید. مساله اول مساله مفصلی بود که فرمودند اگر مالی در اختیار شخصی بود و ادعای ملکیت داشت ید علامت ونشانه ملکیت اوست و اگر مدعی متولی وقفبودن آن مال بود باز هم ادعایش مورد قبول است. مناسب دیدیم در رابطه با قاعده ید بحثی داشته باشیم. اولا قاعده ید را گفتیم که قاعده فقهی است نه اصولی. ثانیا مدرک آن چیست؟ ثالثا معنای ید چیست؟ رابعا آیا این قاعده حجت است یا نه؟ خامسا توسعه قاعده چقدر است و مطالب دیگر. معنای ید را گفتیم که مراد استیلای خارجی و واقعی است یعنی تحت تصرف اوست که این متفاوت است مثلا پول است به این است که در جیبش باشد. این استیلا گاهی شرعی و درست است و گاهی غاصبانه است ولی به هر حال ید هست. این یک مطلب عمومی است که همه علما گفته اند و گفتیم. مطلب دوم مدرک قاعده بود. جامعترین کتاب در قواعد فقهیه آنچه در ذهن ما است دو نوشته متاخرین است و الا قبلا در لابلای کتب فقهی می آمده و کمتر تالیف مستقل در قاعده فقهیه داشته ایم. یکی کتاب قواعد الفقهیه مرحوم میرزا حسن بجنوردی رحمه الله تعالی که از متاخرین و شاگر مرحوم نائینی بوده است و کتابش هفت جلد است. حضرت آیت الله مکارم حفظه الله هم نوشته اند این کتاب با اینکه دو جلدی است ولی فکر می کنم خیلی از مطالب در آن آمده است و هر دوی اینها من جهة و من جهة خوب هستند.ما مطالب این دئ کتاب را نقل می کنم و اگر قابل نقد بود نقد می کنیم. در مدرک قاعده چند مطلب گفتیم از جمله روایات را بیان کردیم که اعاده فیه الافاده تکرار می کنیم. آیت الله مکارم به عنوان دلیل خامس روایات را بیان کرده اند در ج1 ص278 و مرحوم آیت الله بجنوردی به عنوان دلیل اول آورده اند در ج1 ص109. یکی از روایات روایت حفص بن غیاث است که در کافی و فقیه و استبصار نقل شده است عن ابی عبدالله علیه السلام و فیها ارایت اذا رایت شیئا فی ید رجل ایجوز ان اشهد انه له؟ اگر چیزی را در دست شخصی دیدم آیا جایز است که شهادت مال اوست؟ فرمود قال علیه السلام نعم فقال الرجل اشهد انه فی یده و لا اشهد انه له فلعله لغیره. من شهادت می دهم دست اوست ولی شهادت نمی دهم مال اوست شاید مال کس دیگری است فرمود این مال را جایز است از او بخری گفت بله فرمود شاید مال خودش نباشد چطور جایز است بخری بعد بگویی و قسم بخوری مال من است و حال اینکه اگر بخری میگی مال من است چطور برای دیگری شهادت نمی دهی مال اوست و اگر علامت ملکیت نباشد لم یقم للمسلمین سوق در همه جا همه این احتمالات را می شود داد. حدیث دوم از امام صادق علیه السلام فی حدیث فدک ان مولانا امیرالمومنین علیه السلام قال لابی بکر اتحکم فینا بخلاف حکم الله گفت نه من چنین کاری را نمی کنم حضرت فرمود اگر دست مسلمین مالی بود که ملک خود قرار داده بودند و من ادعا کردم از من است از کی بینه می خواهی گفت من از تو بینه می خواهم فرمود اگر دست من چیزی بود و مسلمین ادعایی داشته باشند از من بینه می خواهی در حالی که در زمان رسول خدا و بعد از ایشان دست من بوده و مال من بوده از من بینه می خواهی؟! از آنها بینه بخواهی نه از من اگر ادعا داشته باشند تا جایی که فرمودند: رسول خدا فرمود البینه علی من ادعی و الیمین علی من انکر روایت سوم: مسعده بن صدقه : کل شیئ هو لک حلال حتی تعلم انه حرام بعینه فتدعه من قبل نفسه مثل لباسی که خریدی در حالیکه شاید سرقتی باشد غلامی یا کنیزی خریدی شاید حر و حره بوده همسری گرفته ای شاید خواهر تو یا رضیعه ی تو باشد و با تو شیر خورده باشد (خواهر رضاعی) در تمام اشیاء باید حکم به ظاهر بکنی. روایت چهارم حمزة بن حمران: بازار رفتم کنیزی بخرم ادعا کرد من حر هستم حضرت فرمود او را بخر مگر بینه داشته باشد که حر است. این از روایات خاص است و مورد خاص دارد روایت پنجم صحیحه عیص عن مملوک که ادعای حر بودن داشت ولی بینه نداشت بخرم یا نه فرمود بخر. یعنی ید علامت ملکیت است. روایت ششم موثقه یونس بن یعقوب مراه ای که تموت قبل الرجل. فرمود متاع اختصاصی زن مال زن است مشترکات بین هردو باشد و هر کدام استیلا بر متاعی داشته است مال او است این جمله اخیر مربوط به بحث ما می شود. استیلا همان ید است. روایت هفتم عباس بن هلال از امام رضا علیه السلام: هرچیزی که تحت سلطنتش بود از او قبول می کنند هر کسی مسلمان بود و اقرار داشت که آنچه در دستش هست مال اوست پیغمبر در دست او باقی می گذاردند و می فرمودند مال خودت است. این روایات دچار نقد و خدشه شده برخی در سند ‌‌و برخی در دلالت که خواهیم گفت ولی مجموع من حیث المجموع دلالت بر مطلوب ما که اماریت قاعده ید بر ملکیت است دارد.
اصول ج 26 چهارشنبه 21-8-99 گفتیم یکی از الفاظ مطلق علم جنس است و علم جنس وضع شده برای صاحب کفایه فرمودند فرق علم جنس و اسم جنس فقط فرق لفظی است و در معنا هیچ فرقی نمی کنند با اسم جنس معامله نکره و با علم جنس معامله معرفه می شود. در استدلال فرموده اند لحاظ وصف تعین اگر جزء موضوع له باشد در استعمال لحاظ باید حذف بشود زیرا لحاظ امر ذهنی است در نتیجه استعمال علم جنس همیشه مجازی خواهد بود. هذا اولا و ثانیا چرا لفظ برای معنایی وضع شود که هیچگاه در آن استعمال نمی شود. این مطلب صاحب کفایه بود. مرحوم آیت الله حائری موسس حوزه قم در کتاب درر الفوائد فرموده اند: بین اسم جنس و علم جنس اختلاف و فرق معنایی وجود دارد علاوه بر فرق لفظی آن در معنا هم متفاوتند. اسم جنس موضوع له ش قید و شرط ندارد ولی موضوع له علم جنس عبارت است از ذات معنا به وصف تعین. به ایشان ممکن است اعتراض صاحب کفایه متوجه بشود. مرحوم آقای حائری به این ایراد توجه داشته و جواب داده اند که لحاظ و تصور دو حالت دارد: گاهی لحاظ استقلالی است یعنی ما هم معنا را تصور می کنیم و هم متصور برای ما مهم است و ملحوظ مقصود اصلی ما است. این لحاظ استقلالی است اگر اینطور شد لحاظ استقلالی است و در این صورت یک معنای اسمی خواهد بود و حرف صاحب کفایه درست است. گاهی لحاظ تعین لحاظ آلی است به این معنا که قید تعین را لحاظ کرده ایم ولی نه به خاطر خودش بلکه برای رسیدن به ملحوظ در این صورت لحاظ معنای حرفی است مثل قطع طریقی. به تعبیر دیگر لحاظ آلی مصحح وضع است . جزء موضوع له نیست تا ایراد صاحب کفایه وارد بشود. مرحوم امام رحمه الله فرموده اند اگر لحاظ در دایره موضوع له آمد دیگر فرق نمی کند و اشکال صاحب کفایه وارد است. همچنین اگر تعین در موضوع له بود دیگر آلی نیست بلکه استقلالی است. بعد فرموده اند اسم جنس و علم جنس با هم فرق دارند ولی به گونه ای که اشکالات صاحب کفایه پیش نیاید به این صورت که تعریف و تنکیر در مرحله موضوع له نیست بلکه بعد از آن تعریف و تنکیر بر آن عارض می شود پس تعریف و تنکیر در مرحله متاخر از موضوع له است. کار وضع تا مرحله ایجاد ارتباط بین لفظ و معنا است و کار وضع پایان پیدا می کند و معرفه و نکره از حریم موضوع له خارج است. در علم جنس در مرحله استعمال تعین بر آن عارض می شود ولذا معرفه است و اسم جنس لایعرض علیه التعین لذا نکره است. علم جنس مثل اسم با ال تعریف است. با این فرق که علم جنس با یک دالّ دلالت بر معنا و معرفه بودن می کند و اسم محلی به ال تعدد دال و مدلول است. بعد ایشان می فرماید این حرف ما ثبوتا سخن خوبی است ولی اثباتا دلیلی برای آن نداریم ولی برای فرار از اشکال مرحوم آخوند خوب است.(مناهج الاصول ج2 ص323).
فقه ج 25 چهارشنبه 21-8-99 ایرادات بر روایات قاعده ید دو ایراد بر روایت اول. روایت اول این بود که جنسی در دست کسی است شهادت بدهم ما اوست فرمود بله ... . اشکال اول: امام نفرموده ما فی یده ملک اوست بلکه فرموده اند تو حق داری شهادت بدهی ولی اینکه ملک اوست یا نه حدیث چیزی نفرموده است. پس روایت جواز شهادت را می گوید نه ملکیت را. جواب: شما گویا همه روایت را نخوانده اید در ادامه دارد شهادت بدهم دست اوست یا شهادت بدهم مال اوست حضرت فرمود می توانی از او بخری گفت بله فرمود اگر بخری می توانی این ملک من است گفت بله فرمود پس می توانی شهادت بدهی این دلال بر ملکیت دارد. ثانیا جواز شهادت بالکنایه دلالت بر ملکیت می کند. اشکال دوم: این روایت مخالف موتزین قضا است زیرا در باب قضا گفته اند شاهد باید از روی علم شهادت بدهد. این روایت دلالت بر خلاف این مطلب دارد زیرا شخص شاهد علم ندارد. جواب: علمی که در باب شهادت لازم است یا علم طریقی است و بر فرض علم موضوعی باشد علم موضوعی طریقی است نه علم موضوعی وصفی و ید هم طریق است برای ملکیت. روایت دوم روایت امیرالمومنین است. اشکال به روایت دوم: این روایت دلالت دارد که ذوالید بینه لازم ندارد ولی اینکه ید اماره ملکیت است یا نه این روایت دلالت ندارد. جواب: در این حدیث حضرت فرموده ان کان فی ید المسلمین شیئ یملکونه ... . یعنی مسلمین مالک شیئ بوده اند پس در این روایت تملیک آمده است پس صرف بینه نخواستن نیست. به روایات دیگر هم ایراداتی گرفته شده است ولی در اصل قاعده ید تردیدی نیست من حیث المجموع دلالت بر قاعده دارند. دلیل دوم بر قاعده ید استدلال به سیره است. بلکه آیت الله مکارم حفظه الله فرموده اند ضرورت فقه بر اماریت ید بر ملکیت است. دلیل سوم: اجماع است آقای مکارم اشاره ای کرده اند که بد هم نیست و آن مدرکی بودن اجماع است پس اجماع دلیل مستقلی نیست. دلیل چهارم: سیره عقلائیه که عقلا با هر ایده و اعتقادی دارند به ذوالید نگاه مالکی می کنند و از او مطالبه دلیل نمی کنند. از این سیره نه تنها ردعی نشده است بلکه روایات گذشته که بیان شد امضای این سیره می باشد. دلیل چهارم و اول خوب است. دلیل پنجم: اگر ید معتبر نباشد عسر و حرج لازم می آید و لم یبق للمسلمین سوقٌ. بلکه اختلال نظام می شود. این عسر و حرج در اسلام پسندیده نیست. نسبت به این دلیل حرفی زده شده است که باید جواب داده شود. اگر دلیل عسر و حرج باشد این قاعده تا جایی است که عسر و حرج باشد مثلا در خرید خوراکی ها و پوشاک عسر و حرج لازم می آید ید اماریت دارد ولی در خرید تلویزیون عسر و حرجی نخواهد بود پس ید اماریت ندارد. ممکن است دست از این دلیل برداریم ولی اگر به این دلیل استدلال کردیم باید این اشکال را جواب بدهیم. آقای مکارم حفظه الله جوابی داده اند که بد نیست که اصل شناخت موارد عسر و حرج تمام می شود هم حرجی است پس می گوییم مطلقا ید اعتبار دارد تا نه در مقام عمل و نه در مقام تشخیص موارد دچار عسر و حرج نشویم. علی کل حال راحتتر استدلال به روایات و بنای عقلا است.
متن درس خارج فقه.pdf
359.8K
#متن_فقه از ج1 تا ج 25 چهارشنبه 21-8-99 فایل pdf