#رمان_هوای_من
#قسمت_هفتاد_و_پنجم
با تکانی که جواد به بدنم می دهد و فشار دستانش به خودم می آیم. نگاهی به دور و اطراف می اندازم. خیابان را تشخیص نمی دهم اما خلوت است.
کی آمدیم؟ رفته بودم که میترا را بکشم. الآن کجا هستم؟ دست می کنم داخل جیبم و بسته ی سیگارم را درمی آورم.
می نشینم کنار جدول و فندک می زنم. آرامم نمی کند اما سوختنش را دوست دارم.
جواد کنارم می نشیند و پاکت سیگار را از دستم می کشد و می اندازد توی جوی آب:
- بی شعور چرا انداختی تو آب؟
حرف نمی زند. می داند که الآن می توانم به جای میترا او را بکشم.
- گفتی با هم می ریم پیش میترا. نخم که تموم شد راه بیفت.
حرفی نمی زند. فندکم را روشن می کنم و به آتشش زل می زنم:
- آشغالا رو با همین آتیشا می سوزونند؟
- کلا همه چیز رو با همین آتیش می سوزونند!
- زندگی رو چی؟
جوابم را نمی دهد:
- کری؟
- زندگی رو خودمون می سوزونیم. خود آشغالمون!
- هـه... ههـه... یعنـی هـم آشـغالیم، هـم آتیش؟ اکـی... اما من سیروس و میترا رو با هم می سوزونم. می شم آتیش زندگیشون...
- یادته ستاره چقدر گریه کرد وقتی باهاش تموم کردی؟
- اون یه احمق بود. بهش گفتم فقط یه دوست باشیم!
#بخوانیم
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در کتاب چهار فصل زندگی 📗📙📕📘
صفحه ها پشت سرهم می رَوند 📖
هر یک از این صفحه ها یک لحظه اند ⏳
لحظه ها با شادی و غم میروند ... 🙂🙁
گریه دل را آبیاری میکند 💦
خنده یعنی این که دلها زنده است... 🌈
زندگی ترکیب شادی با غم است ☔️
دوست می دارم من این پیوند را 🌤
گرچه می گویند شادی بهتر است 🌻
دوست دارم گریه با لبخند را 🦋
🌿 قیصر امین پور🌿
#انگیزشی
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
#رمان_هوای_من
#قسمت_هفتاد_و_ششم
- دختـرا رو کـه میشناسـی هوسشـون میشـه عشـق! بعـد میشـه شکسـت!
میشـه آتیش؛ هم خودشـون رو می سوزونن، هم زندگی بقیـه رو.
الآن هـم از بـس تهدیـد کـردی سـیروس رو، خبـرا بهـش رسـیده می خـواد بـا آتیش میترا بسـوزونتت. بیشـتر از این باهاش نجنگ!
فندک را خاموش می کنم و پرت می کنم. می افتد وسط خیابان و ماشینی از رویش رد می شود.
- مثل مهدوی حرف نزن بدم میاد!
- اینـا حرفـای اون نیسـت. فکـرای خودمـه؛ تـو تمـام ایـن شـبایی کـه بـرای یـک سـاعت خـواب آروم دارم له لـه می زنـم.
آرشـام مـن همیشـه فکـر می کـردم بـا همـه ی دنیـا می جنگم و همـه رو بـرای خودم می کنم و کسی هم نمی تونه زندگی رو برام زهرمار کنه!
مسخره ام می کند با این درست حرف زدنش. من هم فکر می کردم زندگیم را توی مشتم می گیرم ببینم چه کسی می تواند بیاید سراغم و...
- امـا دیـدم هـر چقـدر هـم کـه بـا خـودم باشـم بـازم خیلـی چیزهـا هست که علیه من می شه!
الان حال فکر کردن ندارم! در کویر بی آب و علف گم شدهام. محتاج یک نفر هستم که نجاتم بدهد و خلاصم کند.
- اما حالا میگم باید اول با خودم بجنگم. خودم رو باید عوض کنم.
مهدوی می گفت:
«خدا گفته با هوای نفست بجنگ؛ اگر نجنگی، دنیا و مردمش مجبورت می کنن که با خواهش ها و امیال پستت بجنگی! اون ْوقت با بدبختی و بیچارگی تن به جنگ با نفست می دی!»
دلم می خواهد دهان مهدوی را داغ بگذارم. نمی گذارم حرف هایش راست دربیاید.
#بخوانیم
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
همت ِ عالی💪
...وقتی در نجف بودم. یک معلم ریاضی📏📐 پیدا کرده بودم که فقط یک بعدازظهر وقت تدریس داشت.
من یک بعدازظهر از این سوی شهر به آن طرف شهر می رفتم.
وقتی به مکان مورد نظر و جلست استاد می رسیدم، به دلیل گرمای زیاد☀️و پیمودن راه طولانی، آنقدر لباس هایم خیس عرق بود که همات طور با لباس داخل آب حوض میرفتم💦 و در می آمدم .
و بعد تنها یک ساعت نزد آن استاد ریاضی درس میخواندم📖.
🌿علامه سید محمد حسین طباطبایی
#الگو #یک_نمونه
#تلاش
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ایمان
بادیدن این کلیپ اعتقادات خود را مستحکم کنید....
قسمت 3⃣
🖌سوال این قسمت : از حیث منطقی، اولین سوال اعتقادی،که در ذهن انسان پدید می آید چیست❓❓❓❓❓
#پاسخ_چراها
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
سهیلا سامی متولد سال ۶۸ است یعنی فقط ۳۰ سال دارد. اما با این سن کم تاکنون ۵۰۰ عمل جراحی مغز و اعصاب داشته! او که دوره رزیدنتی خود را در مرکز مغز و اعصاب هانوفر آلمان شروع کرد، پیچ و خم جراحی را در کنار پروفسور سمیعی آموخت. شاید مهمترین ویژگی این نابغه جوان که جلبتوجه میکند محجبه بودن اوست.در مصاحبهای گفته است: من با انتخاب و آگاهی حجاب را برگزیدم و این دیگر داخل و خارج از کشور ندارد. او در پاسخ به این سؤال که حجاب برایش محدودیت ایجاد کرده است یا نه، پاسخ میدهد: حجاب در زمینه جراحی برای من محدودیتی ایجاد نکرده و حتی در اتاق عمل که یک محیط کاملا استریل است و مدام باید دستهای خود را شست و در کنار همکاران آقا و خانم کار کرد، تاکنون هیچ مشکلی برای من ایجاد نشده است.
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
.
.
رَبِّ لَا تَذَرنِی فَردًا
.
.
.
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
#رمان_هوای_من
#قسمت_هفتاد_و_هفتم
بلند می شوم و روی موتور می نشینم. میترا و سیروس را باهم می کشم. کلیدش نیست. فریادم را بلند می کند:
- کلید رو بده.
تکان نمی خورد جواد. پایین می آیم و یقه اش را می گیرم و می کشمش بالا.
- کلیدو بده تا تو رو خورد نکردم.
دستش را از جبیش درنمی آورد. مشت می زنم تخت سینه اش. پا عقب می دهد و نگاهش را از چشمانم برنمی دارد.
مشت دوم را توی شکمش می زنم. خم می شود و دستش را از جیبش در نمی آورد. مشت سوم را که توی صورتش پرت می کنم جا خالی می کند و با فریاد می گوید:
- حیوون شـدی آرشـام؟ یه دفعه ی دیگه دسـتت بیاد طرف من صافت می کنم.
خونم به جوش می آید و نمی فهمم چه می شود... مشت ها و فریادهایی که می زنم به میترا است. به سیروس، به پدر و مادرم. به دنیایی که برایم ساختم.
وقتی که با دوتا سیلی به خودم میآیم، تازه جواد را می بینم که درب و داغان رو ی زمین می نشیند.
ترک موتور سرم را به شانه ی جواد می گذارم. تمام زندگیم درد می کند...
#بخوانیم
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
همت ِ عالی💪
...وقتی در نجف بودم. یک معلم ریاضی📏📐 پیدا کرده بودم که فقط یک بعدازظهر وقت تدریس داشت.
من یک بعدازظهر از این سوی شهر به آن طرف شهر می رفتم.
وقتی به مکان مورد نظر و جلست استاد می رسیدم، به دلیل گرمای زیاد☀️و پیمودن راه طولانی، آنقدر لباس هایم خیس عرق بود که همات طور با لباس داخل آب حوض میرفتم💦 و در می آمدم .
و بعد تنها یک ساعت نزد آن استاد ریاضی درس میخواندم📖.
🌿علامه سید محمد حسین طباطبایی
#الگو #یک_نمونه
#تلاش
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
#عاشقانہ_اے_باخدا💕
••🖇♥️••
^-^من بࢪاٺـ درستش میڪنم(:
↜بہم اعتماد ڪن...
#ازخدابه_خالق
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
🔻 مصرف ماست با سبزیها چه خاصیتی دارد :
• ماست با کاکوتی یک خوراک بسیار آرامبخش و خواب آور
• ماست با شنبلیله برای مبتلایان به دیابت
• ماست با آویشن و هل برای تقویت معده
• ماست با تخم کتان برای کاهش وزن
• ماست با شوید برای از بین بردن چربی بالا
• ماست با زیره برای لاغر شدن
• ماست با شاه تره و ماست با خرفه برای مشکلات کبدی
• ماست با نعنا برای درمان نفخ معده
#علمی
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
#کیک_اتریشی :
تخم مرغ:۳عدد
پودر شکر:۹۰گرم
مارسیپان:۹۰گرم(ترکیب۵۰گرم پودر بادام درختی+۴۰گرم پودر شکر+خیلی کم سفیده تخم مرغ تا بصورت خمیر در بیاد)
روغن صاف:۸۵گرم(من مخلوط صاف قنادی و روغن جامد لادن استفاده کردم)
گلاب یا شیر یا آب معمولی:۲ق س
ب پ:۱/۲ق چ کمی سرپر
آرد سفید:۱۲۰گرم
روغن جامد+پودر شکر و مارسیپان(مارزیپان)را داخل کاسه همزن ریخته و ابتدا با دورکند هم میزنیم تا کمی یکدست شود.
سپس دور همزن را افزایش داده و ۵دقیقه با دور تند همزن زده تا پوک و حجیم شود.
_تخم مرغ ها را یکی یکی اضافه کرده و هریک را ۳۰ثانیه هم میزنیم.
_شیر یا گلاب یا آب را افزوده در حد مخلوط شدن هم میزنیم.
_در نهایت آرد و ب پ که با هم الک کرده ایم را اضافه کرده و با دور کند همزن فقط در حد یکدست شدن هم میزنیم.
_۳/۴مایه کیک را داخل قالب ۱۸_۲۰سانت با ارتفاع ۶ سانت کف دارای کاغذ روغنی ریخته و به باقیمانده مایه کیک تقریبا یک ق س پودر کاکائو +۱ ق غ آب معمولی اضافه میکنیم و مایه شکلاتی را وسط مایه سفید رنگ ریخته و قالب را چند دفعه روی سطح میکوبیم .(میتونید اول رنگ شکلاتی رو بریزید بعد رنگ سفید رو وسطش .البته در این حالت باید دوسوم از مواد رو با۲ ق پودر کاکائو و آب مخلوط کرد و یک سوم خمیر ساده باشه😉)
_کیک را در فر از قبل گرم شده برقی کانوکشن:۱۵۵درجه
یا فر گازی:۱۷۵درجه به مدت تقریبا ۳۵_۴۰دقیقه میپزیم.
_بعد از ۱۰دقیقه از قالب خارج کرده و روی توری سیمی خنک میکنیم.
_کاغذ ته کیک را جدا کرده و کمی بریلو آناناس یا آلبالو یا هر طعم دلخواه زده و با پالت صاف میکنیم.
_با بریلو صدفی و پودر پسته به دلخواه تزئین میکنیم.
🍲 #هنر_مهارت
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
کی
میشود
تــــ♡ــــو
مـــا را
ببینے
و مــا
تـــ♡ـــو را
#مهدویت
#متیتراناونراڪ🌸✨
#اللهمعجللولیڪالفرج
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
امام کاظم (علیه السلام) :
بهترینعبادٺبعدازشناخټخداوند#انتظاࢪفـࢪج اسٺ🌱
#مهدویت
#اللھمعجݪلولیڪالفࢪج
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
11_انتظار یعنی:
تو هر کاری یا پست و مقام و منزلتی🍃
حقوق مردم را رعایت کنی ツ
#مهدویت
#انتظار_یعنی...
#اللھمعجݪلولیڪالفࢪج
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
#رمان_هوای_من
#قسمت_هفتاد_و_هشتم
بستنی را می گیرم جلوی دهان محمد، لیس می زند. صورتش از سردی بستنی.
مثل موش درهم می شود و خنده ام می اندازد، بستنی ام را لیس می زنم.
مریم به زحمت خودش را روی پایم جا می دهد و بستنی اش را مقابل دهانم می گیرد. لیس می زنم،
محبوبه می گوید:
- خوشمزه س ها!
- کی تو بزرگ می شی بستنی لیوانی بخوریم خانوم.
- الکی غر نزن، خودت داری کیف عالمو می کنی.
بستنی ام را می مالم به لپ مریم و لپش را لیس می زنم. جیغ می زند و می خندیم!
- آره، همـش دنبـال بچه بـازی هسـتی، می ذاشـتی کیلویـی می خریدیم مثل آدم با قاشق می خوردیم!
به لحظه ای بستنی ام را از دستم می گیرد:
- لیاقت بستنی قیفی خوردن نصیب هر کسی نمی شه!
- توبه توبه، ای اصل لذت عالم... ای بستنی لیسی!
بستنی ام را که پس می گیرم می مالم به لپش، تا بخواهم لیس بزنم جیغ می زند و پاکش می کند.
دماغ و دهن و لپ های بچه ها را پر از بستنی می کنم و آنها هم با همدستی محبوبه تمام صورتم را...
به موهایم هم رحم نمی کنند، چشم که باز می کنم، محبوبه آینه گرفته مقابل صورتم و می گوید:
- ببین خوشگل آرایشت کردیم.
#بخوانیم
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost