eitaa logo
خاطرات فراموش شده (رزمندگان)
969 دنبال‌کننده
835 عکس
513 ویدیو
0 فایل
مقام معظم رهبری: "نگذارید غبارهای فراموشی روی این خاطره های گرامی را بگیرد...... هدف ما ارائه و ترویج فرهنگ ارزش های دفاع مقدس می باشد با این نیت اقدام به راه اندازی کانال خاطرات فراموش شده نموده ایم @Alireza_enayati1346
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به رسم چهارشنبه های امام رضایی خدمت ساحت مقدس آقا علی ابن موسی الرضا علیه آلاف تحیه و ثنا عرض ارادت داشته باشیم. کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
امیر سرلشکر خلبان شهید منصور محمدی آزاد یکی از خلبانان شهید نیروی هوایی ارتش است که هشتم اردیبهشت ماه سال ۱۳۳۱ در محله بهارستان و در یک خانواده مذهبی و متدین چشم به جهان گشود. دوران ابتدایی و دبیرستان را در زادگاهش گذراند و پس از پایان دوران متوسطه با اخذ دیپلم در سن ۱۹ سالگی در آزمون ورودی دانشکده افسری نیروی هوایی ارتش شرکت و در آن پذیرفته شد. منصور پس از ورود به نیروی هوایی ارتش دوره مقدماتی پرواز را در دانشکده خلبانی گذراند و برای طی دوره تکمیلی به ایالت تگزاس در آمریکا اعزام شد.   او در طول تحصیل در ایالت تگزاس آمریکا علاوه بر تیزهوشی و علاقه به درس‌های خلبانی از انجام فرائض دینی نیز غافل نمی‌شد و در آن جا نیز یک فرد متدین و با ایمان بود. تحصیلاتش که به پایان رسید و پس از بازگشت به ایران خلبان جنگنده اف ۵ شد. منصور دوره‌های خلبانی با جنگنده یا خلبان شکاری را نیز در ایران طی کرد تا نامش به عنوان خلبان یک جنگنده در تاریخ ارتش ثبت شود. منصور با پیروزی انقلاب اسلامی با تلاش‌های بسیار به درجه استاد خلبانی رسید و در گردان آموزش مشغول به کار شد. او به عنوان یکی از اساتید با تجربه در پرواز  ۲۷۷ ساعت پرواز را در کارنامه خود ثبت کرده بود. او شاگردان بسیاری را آموزش و راهی پرواز با جنگنده‌های نیروی هوایی ارتش کرد تا هر کدام با تلاش و پشتکار بالای خود از کیان ایران اسلامی حراست کنند. او همانند سایر همرزمانش با یک دختر اصیل ازدواج کرد که حاصل آن دو فرزند است. او با روحیه سلحشوری و تعهد فراوان همواره آماده رزم با دشمنان بعثی بود و تا روز شهادت بیش از ۲۸ مأموریت برون مرزی انجام داد. شهید محمدی آزاد چه مشاغلی برعهده داشت؟ امیر شهید منصور محمدی‌آزاد تا پیش از شهادت خود مسئولیت‌هایی همچون  افسر خلبان شکاری گردان ۲۱ شکاری و تاکتیکی پایگاه دوم شکاری، رئیس دایره و یکنواختی عملیات پایگاه دوم شکاری، رئیس شعبه طرح عملیاتی پایگاه چهارم شکاری را برعهده داشت.  امیر سرلشکر خلبان شهید منصور محمدی‌آزاد یکی دیگر از تیزپروازان نیروی هوایی ارتش بود که چهارم اسفندماه سال ۱۳۶۴ در عملیات والفجر ۸ در منطقه فاو در یک عملیات برون مرزی با شجاعت کم نظیر اهداف نظامی در عمق خاک عراق را بمباران و خسارت زیادی به دشمن وارد کرد. اما هنگامی که در حال بازگشت به پایگاه خود بود توسط ضد هوایی دشمن مورد اصابت قرار گرفت و پس از خروج اضطراری به شدت مجروح شده و به اسارت بعثی ها درآمد. این اسارت زیاد طول نکشید و پس از چند ساعت شهد شیرین شهادت را نوشید. به پاس رشادت های این شهید بزرگوار به خانواده او نشان درجه ۲ فتح اهدا شد. پیکر این شهید بزرگوار پس از گـذشت ۱۷ سال، در مرداد ماه ۱۳۸۱ به همراه ۵۷۰ شهید دفاع مقدس به وطن بازگشت و در قـطعه شهدای نیروی هـوایی بهشت زهرا به خاک سپرده شد. شادی روحش الفاتحه مع صلوات التماس دعا فرج آقا امام زمان عجل الله و شفای بیماران ان شاالله زیارت عتبات عالیات و آخر عاقبت به خیری کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام سجــاد علیه السلام : مردمانی که در زمان غیبت مهــدی(عجل الله) به سر می برند و معتقد به امامت او و منتظــر ظهــور وی هستند از مردمان همـه زمان ها برتـر هستند. سالروز شهادت امام سجاد علیه السلام بر وجود نازنین امام عصر ارواحنا فداه و همـه منتظــران تسلیت باد. کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به مناسبت سالروز پذیرش قطعنامه ۵۹۸: ناگفته‌های رهبر معظم انقلاب درباره کسانی که باعث شدند امام جام زهر بنوشد. کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مستند روایت یک تشییع 🔹این مستند روایتی متفاوت از علی تک روستا است که در تمام مراسمات تشییع شهید رئیسی و دیگر شهدای خدمت حضور داشته و از نگاه دوربین خود لحظاتی خاص از این تشییع بزرگ را ثبت کرده است. 🔹این مستند پنج شنبه ۲۸ تیر ساعت ۱۲:۴۰ از شبکه یک و ساعت ۲۰ از شبکه افق پخش می شود. همچنین جمعه ۲۹ تیر ساعت ۱۶ و ۲۴ نیز از شبکه افق روی آنتن می رود. کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
جنایت در خرمشهر از زبان افسران حاضر در خرمشهر مترجم:محمدنبی ابراهیمی ناشر:انتشارات سوره مهر قسمت سیزدهم: ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔸خرمشهر دریایی از خون سروان سعدی فرحان الکرخی هنگامی که رهبری (بعث) احساس کرد که اهالی خرمشهر در میان ما ایجاد خطر می کنند، دستورات محرمانه ای به فرمانده لشکرها و تیپ‌ها صادر کرد و اعلام کرد از طریق ترورهای محرمانه این گونه افراد را از میان بردارند. از این رو هر شب سرهنگ دوم ستاد عزیز العلی با تعدادی سرباز برای دستگیری هر فرد خرمشهری مشکوک عازم می‌شد. آنگاه این شخص یا اشخاصی دیگر به دور از چشم اهالی شهر اعدام می شدند. هر شب چنین صحنه ای به طور محرمانه تکرار می‌گردید تا جایی که شهر دچار بهت گردید و تعدادی از اهالی برای نجات از این وضعیت به سوی واحدهای ایرانی فرار کردند یا داخل به ایران بازگشتند. به خاطر دارم در یکی از شبها که سرهنگ عزیز العلی مست بود، به او گفته شد جناب سرهنگ آیا امشب هم برای شکار می رویم؟ جواب داد امشب دنبال شکار ویژه ای هستم منظور او از شکار مخصوص تجاوز به ناموس مردم در خرمشهر بود. او گفت: درست است که من امشب در پی ترور کسی نیستم؛ اما از شما میخواهم که کارتان را درباره اسامی باقی مانده دنبال کنید. شیوه کار آنها به این ترتیب بود که ابتدا از طرف خبرچین ها فهرستی از اسامی افراد مشکوک تهیه می‌شد؛ سپس شبانه به سراغشان می رفتند و بدون اطلاع خانواده هایشان دستگیرشان می کردند. در این زمینه تعدادی از شهروندان خرمشهری همکاری داشتند و در قبال خلاص شدن از افراد مشکوک مبالغ هنگفتی به آنها داده می شد. اما هنگامی که همه افراد مشکوک تصفیه شدند، نوبت به ترور کسانی رسید که با ما همکاری می‌کردند ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
جنایت در خرمشهر از زبان افسران حاضر در خرمشهر مترجم:محمدنبی ابراهیمی ناشر:انتشارات سوره مهر قسمت چهاردهم: ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔸خرمشهر دریایی از خون سروان سعدی فرحان الکرخی در شب هفتم مارس ۱۹۸۱ زنگ تلفن به صدا درآمد، سرهنگ خلیل شوقی، که آن طرف خط بود. درباره مسائل مختلفی صحبت کردیم. بیشتر صحبت ها درباره خرمشهر و حوادثی بود که در این شهر اتفاق افتاده بود. او از من پرسید: آیا چیزی هم برای منزل برداشته ای؟ گفتم: در واقع چیزی به دست نیاوردم، اما خیلی علاقه دارم. گفت: بازی در نیاور. گفتم: شوخی نمی‌کنم. حقیقت را می گویم. گفت: من همین دیروز یک کامیون پر از تلویزیون و یخچال و دستگاه های تهویه برای منزل فرستادم. گفتم: به نظر می‌رسد بخت و اقبال، این مرتبه به شما روی آورده است. با خنده گفت شانس به همه روی آورده، اما ظاهراً شما روی خوشی به آن نشان نداده اید. گفتم: باید امتحان کنم. شما یک کامیون وسیله برای ما بفرست تا آخر سر نتیجه آن را ببینم. فردا صبح سرباز وظیفه یوشع ذالنون که فردی مسیحی بود، آمد و گفت: جناب سروان یک کامیون پر از اثاث آمده است. ناگهان از جا پریدم و بدون اینکه لباسهای نظامیام را بر تن کنم خارج شدم و به راننده گفتم بیا اینجا. اینجا را نگاه کن. محل مناسبی است، حرکت کن. کامیون به سوی یک انبار مانند که برای مخفی شدن در نظر گرفته شده بود حرکت کرد و سربازان کالاهای مسروقه را از آن پایین آوردند. یکی از آنها فریاد زد جناب سروان اگر قصد فروش آنها را داری من اولین خریدارم. گفتم نه خیر؛ آنها را به بغداد می‌برم و در آنجا می فروشم. زندگی نظامی ما در داخل خرمشهر آلوده به انواع ناپاکی‌ها و پلیدی ها شده بود. همه ما در مسیر جریانی حرکت کردیم که از بالا هدایت می‌شد. این رهبری بود که به ما اجازه غارت شهر را داده بود. این رهبری بود که دستور داد شالوده خرمشهر را نابود کنیم. کامیون ایفا به شماره ۳۳۶۵۳۳ به سوی بغداد حرکت کرد. ایستگاه های بازرسی و کنترل در طول راه به ظاهر مخالفت می کردند؛ اما من می گفتم که جناب فرمانده لشکر این اجازه را به من داده است. یکی از مسؤولان کنترل به من گفت: جناب سروان این کار نوعی شوخی است، هر چه دوست دارید ببرید، شهر مال خودمان است و این کالاها به مردم عراق تعلق دارد. با لبخند به او گفتم حالا شدی یک هموطن مخلص. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
گفتند شش کلاس سواد داره سراغ ناهار خوردن کارگران را گرفت چقدر مسخره کردند گفت:مردم طوری نشوند،اگر اینجوری باشه خودم پشت فرمون می نشیم مسخره کردند رفت به سیل زدگان کمک کنه گفتند شوآف است به محافظان تو سیل گفت:بروید من هوای شما را دارم مسخره اش کردند مغازه دار سنندجی شکلات تعارفش کرد کاری کردند که اصلا معلوم نشد کجا رفت نماز می‌خواند گفتند ریا کار خلاصه هر قدمی برداشت ،تهمت زدند ،مسخره کردندو...... حالا یکی شده رئیس جمهور ده روزه هیات گردی داره(به به) شکلات وآبنبات برای نوه اش میخره(به به) یک بار بعد از رئیس جمهور شدن نیومده با رسانه ها حرف بزنه(به به) با مردم که از روی کاغذ حرف میزنه وسطش میگه ولش کن تو سایتم می‌گذارم خودتان بروید بخوانید(به به) این روزها واقعا راستی امشب ظریف چی گفت؟ سندی که نخوانده امضاء نکرد؟ راستی روز رای گیری یادتون دو انگشت ظریف را روی سر دکتر پزشکیان یک ضرب المثل قدیمها می‌گفتند:چی بود؟ یادم رفت ،کارشناسان کمک می‌کنند آهان یادم اومد تشکر از کارشناسان "سالی که نکوست از بهارش پیداست کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
تا الآن آقای پزشکیان در تبلیغات قبل از انتخابات برنامه و هدفی را اعلام نکرده و در حاضر در کنفرانس خبری و مصاحبه مجبوره برای پاسخ به سوالات قول و وعده کاری بدهد از آنجا که هیچ مسئولیتی را نمی‌خواهد بپذیرد از مواجه با خبرنگاران طفره میره و کسانی مثل ظریف که از نظر قانونی هیچ وظیفه ای را برعهده ندارند صحبت می‌کنند که اگر احیانا قول و وعده کاری دادند و نتونستند انجام دهند آقای پزشکیان خواهد گفت من قول ندادم ظریف قول داده و خودش باید پاسخگو باشد و ظریف هم خواهد گفت من کاره ای نبودم و اختیاراتی نداشتم و نظر شخصی ام را بعنوان یک شهروند گفتم و در نتیجه کسی را نخواهند توانست پاسخگو کنند و بازی کی بود، کی بود، من نبودم را راه می‌اندازند و این وسط زمان کشور و بیت المال هدر خواهد رفت و مردم باید با تحریم‌ها و گرانی سرو کله بزنند و دست و پنجه نرم کنند، این شورای راهبردی شان هم شعبده بازی است برای اینکه مجلس را برای رای اعتماد وزرا در مقابل عمل انجام شده قرار دهند و این شورای راهبردی را آنقدر ارزش‌گذاری کاذب می‌کنند و اهرمهای فشار در پشت پرده ایجاد می‌کنند که کسی حتی مجلس هم نتواند بر خلاف نظر این شورای نظر دهند. کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
خدایا نعمت سلامتى مبداء همه نیازها ست و عاقبت بخیرى مقصد همه نیازها تو را به مهربانیت این دو را به همه عزیزانم عطا فرما شبتون گرم از نگـاه خـدا به امید فردای بهتر کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام پنجشنبه شما به خیر ونیکی الهی سالم وتندرست وعاقبت به خیر مثل شهدا باشید شهادت امام سجاد علیه السلام تسلیت باد پنجشنبه به رسم کهن،یادمیکنیم از آنها که وقت و مکانشان از ما جداست به یاد آن عشق های باربسته فاتحه ای ره توشه میکنیم کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
سرلشکرشهید حسین سامی مقام پس از ۴۴سال از مأموریت پر افتخار برگشت. سرلشکر شهید حسین سامی مقام متولد ۹ خرداد ۱۳۱۵ در سمیرم اصفهان بود. او در سال ۱۳۳۷ به استخدام ارتش ایران در آمد و در سال ۱۳۵۹ به دست گروهک ضد انقلاب در منطقه سردشت به شهادت رسیده بود. پس از اتمام دیپلم وارد دانشکده افسری شد، او به دلیل شغل نظامی که داشت مدتی در شیراز، خارک، تبریز و مقصد آخر نیز در سنندج زندگی می‌کند پدر حسین به همراه برادر راهی آبادان و در شرکت نفت مشغول کار می‌شوند، اما از بد روزگار پدر از بالای تانک نفت می‌افتد و بخاطر مشکلات جسمی قادر به ادامه کار نیست و راهی دیار خود سمیرم می‌شود تا زمین‌های کشاورزی خود و برادر را احیا کند و برادر به تنهایی در آبادان می‌ماند. بعد از مدت‌ها پدر مریض می‌شود و از دنیا می‌رود. حسین سامی‌مقام از ۵ سالگی در کنار عمو و زن عمو یزرگ میشود. مادر حسین ازدواج می‌کند و فرزندان در خانه عمو بزرگ می‌شوند حالا نه دست نوازش پدر است که نوازشگر شانه‌های پسر باشد و نه سایه پر مهر مادر که لحظه‌های کودکی را قربان صدقه فرزند شود. در سال ۱۳۴۲ و در سن ۲۷ سالگی در آبادان ازدواج کرد و صاحب سه فرزند یک دختر و دو پسر می باشد. و دخترشان نیز متخصص بیهوشی هستند . دو پسر آن شهید عزیز و گرانقدر یکی فوق تخصص کلیه ودیگری دندانپزشک هستند شهید سامی مقام دوره های تفنگداری دریایی و رزم آبی ‏ـ خاکی در کشور انگلیس گذرانده بود و در نیروی دریایی خدمت می کرد به نیروی ‏زمینی منتقل شد او در نبرد‌های داخلی با منافقان همیشه پیش قدم بود و به علت ابراز فداکاری و لیاقت در نبرد با منافقان پلید، به ‌‏۶ ماه ارشدیت مفتخر شد. ‏ سرانجام در تاریخ ‌‏۱۳۵۹/۰۵/۱۵ همزمان با شب نوزدهم ماه مبارک رمضان برابر ‏ابلاغ تیپ مهاباد پادگان سردشت، از لشکر ۶۴، به همراه ۱۰ نفر دیگر از ‏جان بر ‏کفان ارتش به شهادت رسید و دموکرات موقع ‏فرار پیکر پاک شهدا را از کوه پرت ‏می‌کند و جنازه‌ای به دست خانواده نمی‌رسد.. تفحص پیکر شهید حسین سامی مقام پس از ۴۴ سال وبرگشت از مأموریت پرافتخار در منطقه شمال غرب کشور تفحص و هویتش با کارت شناسایی مشخص شد. شادی روحش الفاتحه مع صلوات التماس دعا فرج آقا امام زمان عجل الله و شفای بیماران ان شاالله زیارت عتبات عالیات و آخر عاقبت به خیری کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همین چند جمله اشک حضرت آقا را درآورد!😭😭 روضه‌خوانیِ حاج مهدی سلحشور در شام غریبانِ حسینی در حسینیهٔ امام خمینی نه ذوالجناح دگر تابِ استقامت داشت نه سیدالشهدا بر جدال طاقت داشت کشید پا ز رکاب آن خلاصۀ ایجاد به رنگ پرتو خورشید، بر زمین افتاد بلندمرتبه شاهی ز صدرِ زین افتاد اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
🌸 کانال تمام زعفرانی از استان اصفهان ❤️😍 به کانال ما بیاید تا یه دنیای زعفرانی رو تجربه کنید😍 🔗فوت و فن کشاورزی زعفران، و قیمت پیاز 🔗آشنایی با انواع مدلهای کشت زعفران گلخانه ای، آپارتمانی و...🥰 🔗 درآمدزایی با کاشت زعفران🙃 🔗اطلاع از قیمت انواع زعفران 💲و نوسانات وحشتناک روزانه 😱 🔗 شناخت تقلبات رایج😢😏 📌 راستی اگر خواستین خرید کنین اینجا مرغوبترین زعفران را با حداقل قیمت مستقیم از خود کشاورز تهیه کنید 😍 🔹با ما همراه باش 😍 🔹https://eitaa.com/niyayeshsaffron 🔹https://eitaa.com/niyayeshsaffron
63.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷زندگی نامه سردار شهید حاج عبدالرسول قضاوی از زبان خود شهید 🌷 تقدیم به مناسبت چهلمین روز شهادت سردار رشید اسلام شهید حاج عبدالرسول قضاوی از فرماندهان هشت سال دفاع مقدس و فرمانده پیشین لشکر زرهی ۸ نجف اشرف 🌷تدوین: سید مهدی بکائی 🌷کاری از مجمع رزمندگان‌ زرهی دفاع مقدس •┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈• 👇 🆔🌹@shahidghazavi🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️این روزها و شب ها ایستگاه های صلواتی و برخی مجالس که به اسم امام حسین علیه السلام است. خانمهای بدحجاب و بی حجاب را میبینی از اون طرف آهنگ مداحیها جوریه که بعضاً مثل موسیقی شاد هست. هرچی هم میای حرفی بزنی، پیش خودت میگی حالا اشکالی نداره بذار بیان روضه، شاید اصلاح بشن 🔹ولی رهبر انقلاب با بیان یک خاطره از سید قطب و ماجرای کلیسایی که کاباره شده بود ،جوابمون را زیبا میدهند. کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
شهید آوینی: «سنت لایتغیر خداوند این است که مؤ‌منین را در کوره‌ شداید و بلایا آن‌همه بگدازد تا کارآموخته شوند و استقامت پیدا کنند. درخت‌های کویر را بنگر، سِرِّ استواری آنان در تشنگی و گرسنگی و گِردبادهای بنیان‌کَن کویری است. ما خود را به او سپرده‌ایم و او مصلحت کار ما را بهتر می‌شناسد.» برگرفته از کتاب: «گنجینه آسمانی» کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
جنایت در خرمشهر از زبان افسران حاضر در خرمشهر مترجم:محمدنبی ابراهیمی ناشر:انتشارات سوره مهر قسمت پانزدهم: ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔸خرمشهر دریایی از خون سروان سعدی فرحان الکرخی کامیون به سوی بغداد حرکت کرد. من در شهر النشوه از کامیون پیاده شدم و با اتومبیل سواری خود عازم شدم. به راننده گفتم در میدان پرواز بغداد منتظرت هستم. گفت: چشم جناب سروان به میدان پرواز بغداد رسیدم. در آنجا منتظر کامیون شدم. چند بار داخل کافه ای شدم و شراب نوشیدم اما کامیون نیامد. سرانجام به خانه ای در خیابان اندلس رفتم. در آنجا هنگام شب زنگ تلفن به صدا درآمد گوشی تلفن را برداشتم. سرباز راننده بود. گفت: جناب سروان من در بیمارستان العماره بستری هستم. از جا پریدم، خدایا برای چه؟ چه شده است؟! با گریه گفت جناب سروان هواپیماهای ایرانی یک ستون نظامی را که از شمال به سمت جنوب در حرکت بود بمباران کردند. جناب سروان تمام وسایل با کامیون سوختند. گفتم: برای چه احمق، بی‌شعور چرا به جای وسایل خودت نسوختی؟ من وسایل را میخواهم، فهمیدی؟ من وسایل را میخواهم این سرباز که عارف البصری نام داشت و از اهالی الحانیه بصره بود، از بیمارستان فرار کرد؛ چون به شدت زخمی شده بود، دکتر اجازه ترک بیمارستان را به او نداده بود. نامبرده برای اینکه سرهنگ خلیل شوقی و مرا راضی کند دوباره برای سرقت کالا به خرمشهر باز گشته و در آنجا مستقیماً نزد سرهنگ خلیل رفته بود. این مرتبه آنچه را سربازان دزدیده بودند گرفته و یک کامیون پر از وسایل و کالاهای با ارزش برای من فرستادند و به خودم تحویل دادند که ببرم. در منطقه النشوه و در ایستگاه بازرسی و کنترل، مسؤول ایستگاه خواستار بازرسی از کالاها و ارزش آنها شد و سؤالاتی را مطرح کرد. در همین هنگام فرمانده لشکر که با تعدادی از محافظانش از آنجا رد می‌شدند به مسؤول بازرسی گفت: به این کامیون اجازه بدهید برود. با صدای بلند گفتم جناب فرمانده خیلی ممنونم؛ جناب سرهنگ عزیز العلى رئيس استخبارات سپاه سوم شخصاً به من اجازه خارج کردن این وسایل را داده اند. او گفت پسرم اشکالی ندارد هر چه میل دارید بردارید. راز پیروزی ما در این است که روحیه شما همچنان بالا باقی بماند. دشمن را تا آنجا که ممکن است باید تحقیر و غارت کرد. این سخنان فرمانده لشکر و دیدگاه او بود. سربازان و زیردستان هم که به آنها این گونه چراغ سبز نشان داده می شد، دست به هر کاری می زدند. هنگامی که همان سرباز راننده قبلی به منطقه القرنه رسيد، تلفنی با من تماس گرفت و گفت جناب سروان کامیون پر از انواع وسایل است، امیدوارم مرا به خاطر مرحله گذشته ببخشید. گفتم: تو را می بخشم به شرط اینکه امشب خودت را به بغداد برسانی گفت: ان شاء الله جناب سروان سعی می.کنم امشب خودم را به بغداد برسانم و کالاها را در میدان علاوی الحله بفروشم. با خود می گفتم با مبلغ زیادی که از راه فروش این وسایل به دست می آورم، یک دستگاه خانه زیبا در مرکز بغداد می‌خرم. سعادت بزرگی بود، من در ذهنم یک خانه زیبا را در منطقه کرخ بغداد تصور می‌کردم که فتح و غارت خرمشهر علت اصلی خرید آن شده بود. با خود می گفتم: شانس به تو هم روی آورد، خانه جدید، ماشین نو، خانم جدید؛ دیگر از خرمشهر چه میخواهی؟ اما مثل اینکه یکی به من گفت: مصیبتهای عده ای مغلوب ممکن است برای عده دیگر فایده هایی داشته باشد. اما ما باید مراحل بعدی را هم مدنظر می‌داشتیم... ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
جنایت در خرمشهر از زبان افسران حاضر در خرمشهر مترجم:محمدنبی ابراهیمی ناشر:انتشارات سوره مهر قسمت شانزدهم: ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔸خرمشهر دریایی از خون سروان سعدی فرحان الکرخی با خود می گفتم ایرانی ها شهرشان را مطالبه می کنند و به زودی مواضع ما را به آتش خواهند کشید و از روی‌ جنازه های ما خواهند گذشت. در این باره به خود جواب دادم از ما خواسته اند که خوش باشیم. نباید به فکر دوران سخت بود و ناامید شد. رهبر ما دشمنانش را با سلاح های سرّی شیمیایی و میکروبی و موشکهای زمین به زمین که تا تهران هم برد دارند نابود خواهد کرد. سه ماه از خرید خانه ای که من آن را با فروش اموال مسروقه از خرمشهر صاحب شده بودم گذشته بود که یک حادثه بزرگ مرا به خود آورد. خانه ام دچار یک آتش سوزی بزرگ شد و تمام وسایل زندگی همسر و فرزندانم در آن سوختند. وقتی به منزل آمدم تنها مشتی خاکستر دیدم. تمام وسایل شخصی ام سوخته و باد آنها را با خود برده بود. یکی از خانمها گفت: پسرم بقای عمر خودت باشد. همسر و فرزندانت به محض اینکه به بیمارستان انتقال یافتند از دنیا رفتند. ما خیلی تلاش کردیم اما از سرنوشت نمی‌توان فرار کرد. پس از ده روز به خرمشهر بازگشتم. به دوستانم گفتم ما در وهم و خیال باطل به سر می‌بریم. برادران! برای من این یقین حاصل شده است که هر کس میخواهد خودش و خانواده اش سالم بماند باید وسایلی را که از خرمشهر به غارت برده برگرداند و گرنه دست تقدیر به شدت از او انتقام خواهد گرفت. یکی از آنها در جواب گفت: این حرفها اوهام است. همه در غارت خرمشهر دست داشته‌اند. من خودم به افراد ناشناسی برخورد کردم که می‌گفتند این وسایل پیشرفته برای مقامات بالاست. گفتم: این غیر ممکن است. آنها به این وسایل احتیاجی ندارند. اگر چیزی بخواهند با هواپیما از خارج برایشان می آورند. گفت: آنها می‌گویند این وسایل یادگاری پیروزی است، به همین خاطر، افرادی را اعزام کردند تا وسایلی را برای آنها ببرند. این گونه صحبت‌ها وقت ما را تا پاسی از شب گرفت. خرمشهر در آن روزها به خاطر زخمهای خونینی که بر پیکر داشت ناله می‌زد و سربازان ما آن را به بازیچه گرفته بودند و چون سگ‌های وحشی و گرسنه رها شده بودند و خوش‌ می‌گذراندند. هیچ قانونی برای ممانعت از سرقت در این شهر وجود نداشت؛ بلکه هر فرد نظامی در هر درجه و مقامی برای تقرب بیشتر به رهبری و‌اظهار نهایت وفاداری به او، دست به سرقت و غارت می‌زد. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
حاج اسکندر خیلی شجاع بود و سر نترسی داشت. با اینکه نیروی تدارکات بود و کار و وظایفش به خط اول ارتباطی پیدا نمی کرد، اما عملیات که می شد همیشه قدم به قدم در خط اول نبرد می رفت و کارهای تدارکاتی اش را در همان خط اول انجام می داد. قبل از کربلای پنج بود، آمد پیش من، گفت: حاج قاسم من دیگه نمی خواهم در تدارکات باشم، من را بفرستید در گردان. گفتم: یعنی چه؟! کسی نمی تواند کار تو را انجام بدهد! دیدم حالش بهم ریخت. حال غریبی داشت. ناآرام بود، بی تابی می کرد. اشک می ریخت و می گفت: من می خواهم برم گردان! کار حاج اسکندر در تدارکات منحصر به فرد بود. کسی جز خودش از عهده آن بر نمی آمد. همچنین قبل از عملیات تعدادی از فرمانده گردان ها درخواست داده بودند تا حاج اسکندر رابط گردان ها با تدارکات باشد و آنها دیگر مستقیماً با تدارکات ارتباطی نداشته باشند. ....از طرف دیگر حاج اسکندر چهل سال سن داشت و چشم هایش کم سو شده و دیگر چابکی یک جوان عملیاتی را نداشت. همه اینها باعث می شد که اجازه ندهم اسلحه دست بگیرد و با گردان ها پیش برود. هرجور بود آرامش کردم و گفتم: حاجی من اجازه نمی دهم شما با گردان بروید. وقتی دید حرف من یکی است و راضی نمی شوم، گفت: پس اجازه بدهید کاری بکنم. گفتم چه کار؟ گفت:.... ....گفت: چون در این عملیات بین ما و دشمن کانال ماهی است و یکی، دو روز اول عملیات امکان انتقال ماشین هاى تدارکات نیست، من چند نفر از طایفه بندی هندل را با خودم ببرم ماشین های جا مانده عراقی ها را راه بیاندازیم، تدارکات عراقی ها را هم جمع کنیم و بلافاصله کار تدارک رزمنده [ها] را از همان جا شروع کنیم! دیدم این جور راضی می شود. گفتم: سخته ولی شدنی هست. اما با من هماهنگ باش. خلاصه رفت تا طرحش را عملیاتی کند. تا قبل از عملیات چند باری آمد و گزارش داد که چه کار کرده است. ده نفر راننده آماده کرده بود. کسانی که می توانستند هر ماشینی را بدون کلید روشن کنند. شب عملیات شد. حاج اسکندر یک بی سیم چی خواست تا در ارتباط باشد. رمز عملیات که گفته شد، پشت بی سیم گفت: با خط شکن ها برم؟ گفتم: نه! رفت تا نقطه رهایی. گفت: برم. گفتم: نه، شما برو سمت اسکله، جایی که بچه ها از قایق پیاده می شن، کمک کن بچه ها از قایق ها پیاده بشن. چک کن، کسی اسلحه اش در آب نیافته و بی مشکل پیاده بشن. دوباره بی سیم زد من کنار اسکله هستم، همه نیروها پیاده شدند، همه رفتند. گفتم: خیلی خوب، حالا برو! با یه حالت خاصی گفت: من دیگه رفتم، خداحافظ. این آخرین جمله ای بود که پشت بی سیم گفت، یکی دو دقیقه بعد بود که آن گلوله ى توپ آمد.... راوی: رزمنده دلاور سردار قاسم سلطان آبادى کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
برای تهیه مهمات باید حاج احمد متوسلیان رو می دیدم. به طرف اتاق فرماندهی رفتم. در باز بود ، اما حاج احمد نبود ... یکی از دوستان گفت: مطمئن نیستم ، اما شاید بدونم کجاست! به طرف دستشویی ها راه افتادیم... درست حدس زده بود ... حاج احمد در حالی که سطل آب به دست داشت، مشغول نظافت دستشویی ها بود. داغ شدم ... رفیقمون رفت تا سطل رو از دستش بگیره حاج احمد یک قدم عقب کشید و به نظافت مشغول شد. نگاهی کرد و گفت: یادت باشه! فرمانده هنگام جنگ برادر بزرگتر همه است... و در بقیه مواقع کوچکتر از همه...  کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
دوازدهم مهر ۵۹ بود که امیر به خرمشهر برگشت. گاهی اوقات آموزش‌هایی از رادیو در مورد نکات ایمنی پخش می‌شد. مثلاً اعلام می‌کردند زمانی‌که صدای هواپیما یا سوت خمپاره را شنیدید، در سه حالت می‌توانید روی زمین خیز بروید تا حداقل از برخورد مستقیم گلوله در امان باشید. ‌من، عبدالحسین و امیر بیکار بودیم. همه‌ی دوستان ما شهر رفته بودند. چند نفر پیرمرد در شهر مانده بودند. آموزش‌ها را که از طریق رادیو پخش می‌شد به پیرمردها می‌دادیم تا در مواقع خطر آن‌ها را اجرا کنند. چند روز قبل عبدالحسین برای پیرمردی که سر کوچه ما بود توضیح داده بود که موقع حمله عراقی‌ها چه کاری انجام دهد. پیرمرد از نظر جسمی ضعیف بود. از قضا همان روز دوازدهم، هواپیماها شهر را با راکت و موشک بمباران کردند و بعضی از راکت‌ها به مناطق حساس خوردند. پیرمرد همسایه رفته بود مسجد جامع تا آذوقه تهیه کند. در راه برگشت هواپیماها به شهر حمله کردند و یکی از راکت‌ها نزدیک او اصابت کرده بود. او هم سعی می‌کند سینه‌خیز برود و روی زمین بخوابد. پاهایش را از هم باز می‌کند و دست‌هایش را روی سرش می‌گذارد اما قبل از این‌که خم شود ترکشی به باسن او می‌خورد. البته شانس آورده بود که ترکش کمانه کرده و به پشتش خورده بود. عرب‌ها به باسن می‌گویند «عزّ». پیرمرد بعد از خوردن ترکش درحالی‌که دستش به پشتش بود داد می‌زد «آی عزّی»، «آی عزّی» این شد تکیه کلام ما و بعد از آن هر وقت راکت به زمین می‌خورد، بچه‌ها به شوخی این عبارت را به کار می‌بردند و پیرمرد همسایه را نیز به خاطر این ترکش حسابی اذیت می‌کردیم. آن روز بعد از این‌که هواپیماها شهر را بمباران کردند و رفتند، سراغ پیرمرد رفتیم. صاف ایستاده بود و نمی‌توانست کاری بکند و فقط داد می‌زد. یک جیپ ژاندارمری را با خواهش و تمنا نگه داشتیم و سوارش کردیم تا پیرمرد را به بهداری ببرند. راوی: آزاده سرافراز غلامرضا رضازاده (کوچکترین اسیر جنگ ایران و عراق از ماه اول جنگ در خرمشهر) برگرفته ازکتاب: "اسیر کوچک" کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan