#اسارت
🔹خیانت
.... ادامه از قبل
به محض ایستادن تانک عراقی در مقابل سنگر ما من اسلحه ژ-3 را بر داشتم و به زانو قصد تیراندازی به عراقیهایی را کردم که از روی موتور تانک پایین می آمدند. ولی در این هنگام ناگهان دیدم که عده ایی از دوستان ما تسلیم شده اند و بعدا فهمیدم که به علت #محاصره شدن تمامی گروهان ما، فرمانده دستور تسلیم شدن داده است. دو #اسیر_عراقی را که شب قبل گرفته بودیم آزاد کردند تا به طرف نیروهای خودشان بروند و پیام تسلیم شدن ما را به آنها بدهند. (بعدا در #اسارت از اسیرانی که از واحد خودمان بودند و اسیر شدن فهمیدیم که فرمانده منطقه خائن بوده و نقشه های عملیات را به عراقیها می داده است) .
ما ابتدا به #بصره و بعد از دو روز به #بغداد و استخبارات و بعد از چهار یا پنج روز بازجویی، با اسرای #عملیات_حویزه که ۴ روز زودتر از ما اسیر شدن بودن و در #استخبارات بودند، به #اردوگاه_موصل_یک منتقل کردند. در بدو ورود به #اردوگاه ابتدا توسط #شهید_سوری و یک نفر دیگر سر ما را با ماشین دستی تراشیدند و لباسهای ما را گرفته و یک دست بیلرسوت سورمه ای و لباس زیر و یک جفت پوتین عراقی و دمپایی به همراه یک تشک و دو تخته #پتو دادند.
تعدادی از ما را به اطاق ۸ و الباقی که ۱۲۰ نفر بودیم اطاق ۹را تشکیل دادیم. (آخرین اطاق اردوگاه در آن روز). بعد از آن #فرمانده_عراقی اردوگاه دستور داد که اسرای جدید تماما در اطاق ۹ جمع شوند و شروع به سخنرانی کرد.
.......... ادامه دارد.
راوی #صفر_پیرمرادیان
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan