eitaa logo
ناگفته هایی از اسارت
256 دنبال‌کننده
35 عکس
48 ویدیو
0 فایل
بیان خاطرات اسارت آزادگان ۸ سال دفاع مقدس، با هدف آموزش و بازخوانی فرهنگ ایثار و مقاومت و اشاعه این فرهنگ بین افراد غیر آزاده و نسل‌های بعد از جنگ ارتباط با ادمین: @Ganjineh_Esarat بیان خاطرات: @Khaterat_Revaiat
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹کرامت امام رضا ع پیرمردی داشتیم به نام ، بچه شهرستان کوشک . روزی مریض بود و دکتر او را در بهداری، بستری کرد. من او را که محاسنی بلند وسفید داشت خیلی دوست داشتم. همه اسرا حتما باید در هفته دو مرتبه، صورتشان را با تیغ اصلاح می کردند، فقط پیرمردها معاف بودند. آقای جلالی، چهره ای نورانی داشت. در این مدتی که بهداری بود، شبها می رفتم کنار تخت او می نشستم و از او می خواستم از زندگیش برایم تعریف کند. یک شب گفت می خواهم داستان اولین بار که به مشرف شدم را برایت تعریف کنم. گفت از کوچکی شاگرد مغازه بودم و در محلمان هم فعالیت می کردم. هر سال برای هیات می رفتند مشهد، ولی من توان مالی نداشتم که بروم. یک سال دلم خیلی شکسته بود و از ع خواستم که مرا بطلبد. فردای آنروز، یکی از هیاتیها آمد و گفت یک نفر از خدمه ها مریض شده و نمی تواند امسال بیاید. شما می توانی بجای او بیایی؟ بشرط اینکه وقتی هیات می روند برای ، شما در بمانی و کارهای پذیرایی برای برگشتن آنها را انجام بدهی و احتمالا زیاد نتوانی به برسی. من قبول کردم و با آنها راهی شدم. وقتی رسیدیم من واقعا نمی توانستم به زیارت بروم تا بالاخره فرصتی پیدا شد. حمام و غسل زیارت کردم و رفتم حرم. وارد صحن شدم. دست به سینه گذاشتم که زیارت بخوانم دیدم بلد نیستم در این فکر بودم که کسی دست روی شانه ام زد و گفت با من بیا تا زیارتنامه بخوانم. او حرکت کرد و از کنار ، از پله ها بالا رفت. روی پشت بام رو به حرم ایستاد و گفت هر چه می خوانم بخوان. در حینی که شروع بخواندن کرد، یک لحظه دیدم دور تا دور حرم را آب گرفته مثل دریا و از این دریا انواع جانور مثل گرک و حیوانات دیگر بیرون می آیند، اما به محض اینکه پایشان به زمین می رسد مثل آدم می شوند. من وحشت کردم تکانی خوردم دیدم تو صحن جلوی ایستاده ام .. راوی 👈لطفا با معرفی کانال ما به دوستان و گروه‌های ایتا، در اشاعه فرهنگ ایثار و مقاومت سهیم شوید.. ❓سوالات و پیشنهادات https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat ✍️روایت خاطرات https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan