#مذهبی
🔹زیارت کربلا و نجف
در یکی از سالهای #اسارت، #صدام تصمیم گرفت برای ایجاد یک سوژه #تبلیغاتی و نمایش امکانات رفاهی و زیارتی در اردوگاه های #اسرای_ایرانی، ما را به زیارت #نجف و #کربلا بفرستد. البته بشرطی که اسرا راضی به #مصاحبه با #خبرنگاران و تایید رفتار مسالمت آمیز #مسئولین_عراقی با آنها بشوند.
البته هیچ یک از ما چنین شرطی را نپذیرفتیم و آنها به ناچار تن به خواسته ما (#زیارت ) دادند .
ابتدا در گروههای چند نفری ما را به زیارت نجف و بعد به کربلا بردند.
در حرم مطهر #امام_حسین (ع) طبق سنت دیرین خود در برخورد با #کاروان_اسرای_کربلا، در همان مکان مقدس هم تا زمان خروج با کابل ما را کتک زدند.
بعد از زیارت حضرت امام حسین (ع) پیاده بطرف مرقد #حضرت_ابوالفضل ع، حرکت کردیم.
در این حرم، خبری از کتک و #شکنجه نبود. به یقین عظمت، و ابهت آن حضرت، هنوز هم در فضای نینوا میدرخشید بطوریکه آنها حتی وارد #حرم هم نشدند و فرصت مناسبی بود تا بتوانیم بیشتر در آنجا بمانیم.
شور و هیجان خاصی وجود داشت. میخواستم دورکعت #نماز_زیارت بخوانم. فراموش نمیکنم وقتی نماز را رو به قبله شروع کردم، در پایان نماز بدلیل ازدحام زیاد اسرا، متوجه شدم نه تنها رو به قبله نماز را ادامه نداده ام بلکه از نقطه شروع نماز هم جابجا شده بودم 😅😅
پس از اتمام زیارت برای صرف ناهار به طبقه فوقانی حرم رفتیم
جایتان خالی، پس از چند سال غذای تکراری و نامناسب، دلی از عزا درآوردیم. در هنگام خروج از #سالن_غذاخوری #خرمای نذری بود. مقداری برداشتم و این خرما را به مدت ۴ سال (تا زمان آزادی) در آن شرایط سختگیرانه عراقی ها نسبت به وسایل شخصی، نگهداشتم و وقتی به کشور بازگشتم آنرا از داخل کاغذ باز کردم.
عجیب بود که پس از ۴ سال اثری از ترشی و یا کرم زدگی در این خرمای نذری وجود نداشت .
این هم از کرامت و عنایت اهل بیت (ع) بود
راوی #ابراهیم_بیگ_محمدی
👈لطفا با معرفی کانال ما به دوستان و گروههای ایتا، در اشاعه فرهنگ ایثار و مقاومت سهیم شوید..
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
#معنوی
🔹کرامت امام رضا ع
پیرمردی داشتیم به نام #آقای_جلالی، بچه شهرستان کوشک #اصفهان.
روزی مریض بود و دکتر او را در بهداری، بستری کرد. من او را که محاسنی بلند وسفید داشت خیلی دوست داشتم. همه اسرا حتما باید در هفته دو مرتبه، صورتشان را با تیغ اصلاح می کردند، فقط پیرمردها معاف بودند.
آقای جلالی، چهره ای نورانی داشت. در این مدتی که بهداری بود، شبها می رفتم کنار تخت او می نشستم و از او می خواستم از زندگیش برایم تعریف کند.
یک شب گفت می خواهم داستان اولین بار که به #مشهد_مقدس مشرف شدم را برایت تعریف کنم.
گفت از کوچکی شاگرد مغازه بودم و در #هیات محلمان هم فعالیت می کردم. هر سال برای #۲۸_صفر هیات می رفتند مشهد، ولی من توان مالی نداشتم که بروم.
یک سال دلم خیلی شکسته بود و از #امام_رضا ع خواستم که مرا بطلبد. فردای آنروز، یکی از هیاتیها آمد و گفت یک نفر از خدمه ها مریض شده و نمی تواند امسال بیاید.
شما می توانی بجای او بیایی؟ بشرط اینکه وقتی هیات می روند #حرم برای #عزاداری، شما در #حسینیه بمانی و کارهای پذیرایی برای برگشتن آنها را انجام بدهی و احتمالا زیاد نتوانی به #زیارت برسی.
من قبول کردم و با آنها راهی شدم. وقتی رسیدیم من واقعا نمی توانستم به زیارت بروم تا بالاخره فرصتی پیدا شد.
حمام و غسل زیارت کردم و رفتم حرم. وارد صحن #سقاخانه_اسماعیل_طلایی شدم.
دست به سینه گذاشتم که زیارت بخوانم دیدم بلد نیستم در این فکر بودم که کسی دست روی شانه ام زد و گفت با من بیا تا زیارتنامه بخوانم.
او حرکت کرد و از کنار #صحن، از پله ها بالا رفت. روی پشت بام رو به حرم ایستاد و گفت هر چه می خوانم بخوان.
در حینی که شروع بخواندن کرد، یک لحظه دیدم دور تا دور حرم را آب گرفته مثل دریا و از این دریا انواع جانور مثل گرک و حیوانات دیگر بیرون می آیند، اما به محض اینکه پایشان به زمین می رسد مثل آدم می شوند. من وحشت کردم تکانی خوردم دیدم تو صحن جلوی #پنجره_فولاد ایستاده ام ..
راوی #غلامحسین_روشنایی
👈لطفا با معرفی کانال ما به دوستان و گروههای ایتا، در اشاعه فرهنگ ایثار و مقاومت سهیم شوید..
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
#معنوی
🔹زیارت کربلا
عشق به #زیارت_کربلا در بین #رزمندگان جبهه ها موج میزد. همیشه در مراسم #دعای_توسل، #زیارت_عاشورا و #کمیل و ...، خیلیها بی تاب و مشتاق زیارت حرم #اباعبدالله_الحسین (ع) بودند..
حالا سالها بود که در کشور #عراق زندگی میکردیم ولی در دست دشمن #اسیر و همچنان محروم از #زیارت!😢
بارها بچهها از طریق مسئولین و فرماندهان عراقی درخواست زیارت را مطرح نموده بودند ولی هیچ وقت نتیجهای حاصل نشده بود. از برکت حضور حاج آقا #ابوترابی در بین اسرا و اردوگاهها بارها گفتهایم و شنیدهایم. یکی از مهمترین برکات حاج آقا، درخواست و دریافت جواب مثبت زیارت کربلا و نجف از مسولین عراقی بود.
قرار بر این گذاشتند که نفرات هر دو آسایشگاه را به عنوان یک گروه حدودا ۲۵۰ نفره، طی یک ۲۴ ساعت به زیارت برده و برگردانند. بالاخره نوبت به آسایشگاه ما رسید. بعد از آمار عصرگاهی و داخل باش، برای اولین بار شب هنگام درب آسایشگاه باز شد. پس از شمارش و #آمار چند باره ما را به بیرون از محوطه اردوگاه هدایت و سوار بر اتوبوسها کردند. مقصد اول زیارت #حضرت_امیرالمومنین (ع) در #نجف و سپس زیارت کربلا..
حال و هوای عجیبی در طول سفر بر فضای اتوبوس حاکم بود. در آن سکوت و تحت نظر نگهبانان داخل اتوبوس، فقط صدای هقهق و نجوای بچهها با خدای خود و امیرالمومنین (ع) به گوش میرسید تا اینکه تحت تدابیر امنیتی و اسکورت به فضای قرق شده #حرم رسیدیم.
ابتدا ما را در صفوف ۵ نفره در فضای صحن نشانده و شمارش و آمار مجدد...
به یاد دارم زمانی که در صفوف ۵ نفره در صحن نشسته بودیم، فقط #صدای_هقهق آهسته بچهها و صدای پرواز دستهای از کبوتران که به صورت هماهنگ در بالای سر ما دور میزدند، شنیده میشد.
بالاخره اجازه دادند در یک صف به داخل حرم شرفیاب شویم. زمان حضور در حرم کمتر از نیم ساعت و بدون هیچ توجیه و تشریفات و دعا و اذن دخولی!!😭😭
ولی لذت و #معنویت آن زیارت در دفعات مکرر زیارت بعد از اسارت هیچ وقت تکرار نشد..
ادامه دارد......
راوی #حسین_نواب
👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانالها و گروههای دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید.
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
#معنوی
🔹زیارت کربلا
.......ادامه از قبل
از نجف مجدداً سوار بر اتوبوس و به طرف #کربلای_معلی حرکت کردیم. ابتدا زیارت حضرت #امام_حسین (ع) و سپس زیارت حضرت #ابوالفضل_العباس (ع)
حرمها قبل از ورود ما کاملاً قرق شده و امکان هیچ گونه ارتباطی با مردم وجود نداشت. فقط نگهبانها و #سربازان_بعثی که همراه ما بودند و تعداد محدودی از خدام حرم که برخورد آنها هم دست کمی از نگهبانها نداشت، همزمان با ما در #حرم بودند.
در هر یک از حرمهای مطهر، نگهبانها با داد و فریاد و سر و صدا سعی در ایجاد رعب و وحشت #اسرا داشتند و پس از ۱۰ تا ۱۵ دقیقه شروع به خارج کردن افراد و تخلیه حرم را داشتند. میانگین زمان اجازه زیارت در هر یک از حرمها ۲۰ دقیقه تا نیم ساعت برای ۲۵۰ نفر اسیر بود. بعد از زیارت حرم امام حسین (ع) از طریق #بین_الحرمین ، ما را برای زیارت حرم حضرت ابوالفضل العباس (ع) راهی کردند .
#عراقیها نسبت به #باب_الحوائج بودن حضرت ابوالفضل اعتقادی راسخ و از خشم و غضب او هم بسیار ترسان و واهمه دارند. به همین دلیل در حرم حضرت عباس، نگهبانها کمتر داد و فریاد و سر و صدا میکردند و با صدای آرام و اشاره دست بچهها را به بیرون از حرم هدایت مینمودند. یکی از دوستان تعریف میکرد، وقتی در حرم حضرت عباس رو به ضریح در حال گفتگو و #مناجات بودم، یکی از سربازان به من نزدیک و اشاره کرد، برو بیرون! من هم با صدایی که او بشنود گفتم "و هذا منهم"، یعنی این هم از آنهاست. و آن سرباز که تصور کرد در حال شکوه و نفرین آنها نزد حضرت عباس هستم پا به فرار گذاشت 😂😂
در هر یک از حرمها زیارت و درد دلی و مناجاتی و چند رکعت نماز با همان استرس و اضطراب و کمبود وقت به جای آوردیم. بعد از نماز و زیارت که همه به طرف اتوبوسها و سوار بر آنها شدیم، تازه من متوجه شدم که تحت تاثیر فشار روحی و استرس، خواندن نماز واجب ظهر و عصر را فراموش کرده و متاسفانه اجازهای هم برای برگشت و اقامه آن نداشتم. پس نماز ظهر و عصر را در همان حالت در اتوبوس به جا آوردم به طرف #موصل و #اردوگاه حرکت کردیم.
معمولا وقت اذان صبح اتوبوسها به اردوگاه میرسید. پس از پیاده شدن و استقرار در آسایشگاه و استراحتی کوتاه ساعت ۸ صبح، در آسایشگاهها باز میشد و پس از آمار و شمارش با سوت #گروهبان_جاسم، آزاد باش..
بچههای آسایشگاههای دیگر یکی یکی و یا دسته دسته به دیدار #زائرین_اباعبدالله میآمدند. بساط #پذیرایی با حلوا و شیرینی #بیژی، دستپخت بچهها (با خمیر نان آرد شده و شکر و روغن و بکارگیری #پریموس و #فر_شیرینی_پزی) هم براه بود.
بچهها ضمن تعریف خاطرات سفر ۲۴ ساعت زیارتی برای دوستان آسایشگاههای دیگر، از حالا کم کم از #خواب_غفلت در زیارت بیدار شده و تا ماهها و سالها در دریغ و تاسف بهره برداری بیشتر از آن به سر میبردیم.. یاد آن ایام بخیر.
راوی #حسین_نواب
👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانالها و گروههای دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید.
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
#اسارت
🔹زیارت کربلا
یکی از شعارهای معروف #رزمندگان این بود ، "#کربلا منتظر ماست بیا تا برویم" ،، مارفتیم ولی قبل از رسیدن به کربلا گرفتار بعثی ها شدیم. در یکی دو سال اول خبری نبود و ما نیز آرزوی خود را بر باد رفته می دانستیم تا این که زمستان سال شصت و یک روزی ارشد ها را خواستند و به آنها گفته بودند آماده شوید می خواهیم ببریم تان کربلا.
ارشد ما آقای حمید یوسفی بود همین که از در اسایشگاه آمد داخل نزد من آمده و گفت عراقی ها گفتند آماده شوید می خواهیم ببریم تان کربلا. نظر شما چیست؟
آن موقع ما نمی دانستیم آیا برویم یا نه. متحیر بودیم و فکر می کردیم که عراقی ها از این سفر سوء استفاده کرده و بر علیه #جمهوری_اسلامی تبلیغ خواهند کرد. تصمیم بر این گرفتیم که نرویم! ولی عراقی ها به ما نگفتند و شبانه آمدند از آسایشگاه های مقابل حدود دویست نفر را بردند برای #زیارت و همان یکبار هم شد و دیگر ادامه نداشت، تا این که سال شصت و سه اولین گروه چهار نفری را که #سید_آزادگان نیز جزئشان بود، اسامی ایشان را خواندن و به مقر احضارشان کردند.
ما که از احضار حاج آقا دل تو دلمان نبود و نگران و منتظر بودیم، در مقر باز شد و نفرات فراخوانده شده به اردوگاه بازگشتند. خودم را به حاج آقا رساندم تا از علت احضارشان بپرسم، متبسم و خندان فرمودند ویزای کربلا بود و به ما گفتند که شما را زیارت کربلا می بریم . فردای آن روز آن چهار نفر را برای زیارت بردند.
آنها را اول به کربلا و بعد #نجف بردند. البته شبانه بردند و شبانه نیز آوردند بعد از بازگشت برای این که ازدحام نشود حاج آقا فرمودند ما چهار نفر به دیدار شما خواهیم آمد و چهار نفری به همه آسایشگاه ها رفتند و با #اسرا دیدار کردند.
تقریبا یک سال گذشت و دوباره چهار نفر دیگر را به کربلا بردند ولی فقط کربلا. سال سوم نیز یک گروه چهار نفره دیگر را به کربلا بردند. مرحوم #قاسم_جلودار جزء این گروه بود. وقتی اسامی شان را خواندند و بهشان گفتند که آماده سفر شوید، قاسم می گفت رفتم خدمت حاج آقا و گفتم اسم مرا خواندند برای کربلا ولی من نمی خواهم بروم تا این جمله را گفتم حاج آقا با تعجب نگاهی کرد و فرمود، چی؟ نمی خواهید بروید؟ حضرت شما را طلبیده. دعوت نامه فرستاده است ، حرفش را هم نزن برو آماده باش و ما را هم فراموش نکن.
قاسم با سخنان حاجی کاملا هوائی شده بود و برای پا بوسی مولا لحظه شماری می کرد من هم یه تقاضایی کردم و گفتم وقتی به #حرم رسیدید آستانه ورودی حضرت را به نیابت از بنده ببوسید و گروه سوم نیز عازم شدند.
مرداد سال شصت و شش یک روز عصر دوباره اسم چند نفر را از بلند گو خواندند اسم من هم جزئشان بود آمدیم جلو مقر اسامی را چک کردند و گفتن بروید. دو سه روز بعد سرباز آمد پشت پنجره گفت فردا صبح زود بروید حمام و لباس تمیز بپوشید می خواهند ببرندتان کربلا..
فردا صبح در را باز کردند آمدیم بیرون دوازده نفر بودیم .هشت نفر هم سرباز و درجه دار به عنوان محافظ بودند و شدیم یک مینی بوس. یک هفته طول کشید ، رفتیم برگشتیم. یک گروه دوازده نفر دیگری نیز در پائیز شصت و هفت بردند.
معمولا در این گروهها ، دو نفر از بچه های #حزب_الهی یا بقول عراقی ها #جماعة_دجالین و دو نفر نیز از #جماعت_زینین ( آنهائی که به نظر عراقی ها خوب بودند) می بردند. درجه دار عراقی گفته بود که ما زینین را می بریم تا بیایند برای بقیه تعریف نمایند و دجالین را نیز می بریم شاید ببینند و هدایت شوند.
معمولا با هر گروهی یک نفر با دوربین عکاسی و فیلمبرداری همراه بود که فیلم و #عکس تهیه می کرد و عکس ها را بعد از بازگشت ظاهر می کردند و به زائرین می دادند که یادگاری های خوبی بود.
راوی #علی_علیدوست(قزوینی)
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan