eitaa logo
ناگفته هایی از اسارت
278 دنبال‌کننده
48 عکس
62 ویدیو
2 فایل
بیان خاطرات اسارت آزادگان ۸ سال دفاع مقدس، با هدف آموزش و بازخوانی فرهنگ ایثار و مقاومت و اشاعه این فرهنگ بین افراد غیر آزاده و نسل‌های بعد از جنگ ارتباط با ادمین: @Ganjineh_Esarat بیان خاطرات: @Khaterat_Revaiat
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹استقبال در ورود اگرچه و را تحت‌فشار قرار داده تا این روش را متوقف کنند. با این‌ حال هنوز هم گهگاه در گوشه و کنار استفاده می‌شود. بدترین چیز درباره این ابزار این است که در انتهای هر رشته فلز وجود دارد. این فلزها به بدن قربانی فرو رفته و سپس با زور آن را خارج می‌کنند. (یعنی بدن فربانی را میکند). در گشت و گذار ، این وسیله را دیدم و ناخودآگاه به یاد ای افتادم. وقتی اسرای را به آوردند، با و چوب از آنها استقبال کردند. هااز ضخیمی استفاده می کردند که نوک آنها را به اندازه چند سانت لخت کرده بودند، وقتی به پشت یا قسمتی از بدن می زدند نوک مسی آن تو بدن فرو می رفت بعد که می کشیدند ایجاد می کرد. من در اردوگاه بودم، وقتی (از ) را آوردند کابل دور سرش پیچیده بود و قسمت فلزی تو چشم او گیر کرده بود، موقع کشیدن، چشم او مجروح شد کاری نتوانستیم بکنیم و متاسفانه یک خودش را از دست داد. راوی 👈لطفا با معرفی کانال ما به دوستان و گروه‌های ایتا، در اشاعه فرهنگ ایثار و مقاومت سهیم شوید.. ❓سوالات و پیشنهادات https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat ✍️روایت خاطرات https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
🔹کتک زدن حاج آقا ابوترابی هر چند مدت تعدادی از را از یک اردوگاه به دیگر منتقل می کردند تا به خیال خودشان ارتباطات و کلونیهای دوستانه را بشکنند. روزی گروه حدیدی را آوردند. شایع شده بود، که که شخصی و صفات شخصیتی و اخلاقیش قبل از خودش به همه جا رسیده بود، در بین آنها بود. مشتاق بودم ایشان را ببینم، بدنبال او بودم که در جمعی که مشغول قدم زدن بودند، او را دیدم. زده شد، افراد هر اطاق باید در ستونهای پنج نفره پشت سر هم می نشستیم و بعد از شمارش و توسط ، داخل اتاقها می شدیم. من هم که شاغل در . ، یک اطاق کوچک بود که تعدادی تخت در آن برای خدمات دهی به مجروحان و مریض ها چیده شده بود. ساعتی از داخل شدنمان به بهداری نگذشته بود که عراقیها با سر وصدای زیاد در بهداری را باز کردند و را با بدنی خون آلود داخل کردند. آنقدر او را با و لگد زده بودند که بی حال شده بود. او را فورا روی تخت خواباندیم. ، اول سینه ایشان که زخمی بزرگ داشت بخیه زد. پشتش هم در اثر به صورت خط خط ورم کرده و سیاه شده بود. من با ناشیگری برای بر طرف شدن خون مردگیهای پشت او را پماد ویکس مالیدم ولی چون از سر کابل لخت کابلها، زخم شده بود، پماد به زخمها رسید و زجر این عزیز بیشتر شد. وقت نماز مغرب و عشا شد. حاجی وضو گرفت که نماز بخواند هر چه سعی می کرد ایستاده نماز بخواند، نتوانست و به زمین می افتاد. اصرار کردیم نشسته نماز بخواند، لبخندی زد و گفت نه آقا جان، "می توانم" و بالاخره، ایستاده نماز خواند. صبح بعد از اذان صبح که نمازشان را خواندند، سر به سجده گذاشتند وذکر می گفتند.من فکر کردم خوابشان برده گفتم حاج آقا برید روی تخت بخوابید، می گفت بیدارم تا اینکه آفتاب طلوع کرد و آمد و روی تخت خوابید. روزهای بعد متوجه شدم، برنامه حاجی این بود که بعد از نماز صبح سر به سجده می گذاشت و تا طلوع خورشید ذکر می گفت. البته من حدس زدم که حافظ قران و مشغول مرور سوره ها بودند. با این اعمال و آن بدن مجروح ، به خود گفتم، انسان باید دارای یک قدرت معنوی خیلی قوی باشد تا بتواند از عهده آن بر آید. روحش شاد و انشالله جدش وخودش شفیع ما بشوند . راوی 👈لطفا با معرفی کانال ما به دوستان و گروه‌های ایتا، در اشاعه فرهنگ ایثار و مقاومت سهیم شوید.. ❓سوالات و پیشنهادات https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat ✍️روایت خاطرات https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
🔹کرامت امام رضا ع پیرمردی داشتیم به نام ، بچه شهرستان کوشک . روزی مریض بود و دکتر او را در بهداری، بستری کرد. من او را که محاسنی بلند وسفید داشت خیلی دوست داشتم. همه اسرا حتما باید در هفته دو مرتبه، صورتشان را با تیغ اصلاح می کردند، فقط پیرمردها معاف بودند. آقای جلالی، چهره ای نورانی داشت. در این مدتی که بهداری بود، شبها می رفتم کنار تخت او می نشستم و از او می خواستم از زندگیش برایم تعریف کند. یک شب گفت می خواهم داستان اولین بار که به مشرف شدم را برایت تعریف کنم. گفت از کوچکی شاگرد مغازه بودم و در محلمان هم فعالیت می کردم. هر سال برای هیات می رفتند مشهد، ولی من توان مالی نداشتم که بروم. یک سال دلم خیلی شکسته بود و از ع خواستم که مرا بطلبد. فردای آنروز، یکی از هیاتیها آمد و گفت یک نفر از خدمه ها مریض شده و نمی تواند امسال بیاید. شما می توانی بجای او بیایی؟ بشرط اینکه وقتی هیات می روند برای ، شما در بمانی و کارهای پذیرایی برای برگشتن آنها را انجام بدهی و احتمالا زیاد نتوانی به برسی. من قبول کردم و با آنها راهی شدم. وقتی رسیدیم من واقعا نمی توانستم به زیارت بروم تا بالاخره فرصتی پیدا شد. حمام و غسل زیارت کردم و رفتم حرم. وارد صحن شدم. دست به سینه گذاشتم که زیارت بخوانم دیدم بلد نیستم در این فکر بودم که کسی دست روی شانه ام زد و گفت با من بیا تا زیارتنامه بخوانم. او حرکت کرد و از کنار ، از پله ها بالا رفت. روی پشت بام رو به حرم ایستاد و گفت هر چه می خوانم بخوان. در حینی که شروع بخواندن کرد، یک لحظه دیدم دور تا دور حرم را آب گرفته مثل دریا و از این دریا انواع جانور مثل گرک و حیوانات دیگر بیرون می آیند، اما به محض اینکه پایشان به زمین می رسد مثل آدم می شوند. من وحشت کردم تکانی خوردم دیدم تو صحن جلوی ایستاده ام .. راوی 👈لطفا با معرفی کانال ما به دوستان و گروه‌های ایتا، در اشاعه فرهنگ ایثار و مقاومت سهیم شوید.. ❓سوالات و پیشنهادات https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat ✍️روایت خاطرات https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
🔹دلتنگی آنوقت که من تو کار میکردم، بعضی وقتها مرحوم مراجعه و قرص درخواست می کرد. به او می گفتم که شما هستی! سعی کن از راههای دیگر به این برسی. می گفت می خواهم، اما نمی توانم چون من تو دو دارم و خیلی به آنها وابسته ام. حتی یک وقتهایی که خانمم آنها را می برد بازار و از جلو مغازه من رد می شدند، من سر تا پا آنها را می بوسیدم. اصلا تحمل دوری آنها را ندارم.😢😢 البته من آن زمان مجرد بودم و احساس او را درک نمی کردم ولی حالا که پدر شدم می فهمم که این پدران در بند اسارت، چه صبر واستقامتی کردند. روح او و دیگر رفتگان از شاد . راوی 👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانال‌ها و گروه‌های دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید. ❓سوالات و پیشنهادات https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat ✍️روایت خاطرات https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
🔹وضعیت قرمز از دیدگاه ، خصوصا زندانبان‌های عراقی، تقریباً هر تحرک و فعالیتی ممنوع بود. تجمعات بیش از ۵ نفر به هر دلیل و موضوع، برگزاری ، سیاسی و عبادی، و .... ، همه ممنوع!! و در صورت مشاهده سربازان گشتی عراقی (در هر ساعت از شبانه روز) در ، عواقب سختی از جمله محرومیت‌های آزاد باش، ، و به دنبال داشت. لکن، علیرغم محدودیت‌ها، تقریباً همه فعالیت‌های فوق و بیشتر از آن، با نفراتی از ما در برابر نگهبانهای عراقی انجام می‌شد. و حتی در فعالیت‌های مهم‌تر و پرجمعیت‌تر، بعضی اوقات دیده بانی توسط چند نفر به صورت ماراتونی (اطلاع به یکدیگر) اجرا می‌شد. یکی از فعالیت‌های فراگیر، سبکهای مختلف بود که اکثرا در اوقات نظافت صبحگاهی ، توسط و فراگیران انجام می‌شد. دیگرانی هم بودند که وقت یک ساعته نظافت برای علایق ورزشی آنها ناکافی بود. ، ، ، ، مرحوم و ... به عنوان یا فراگیر با دیده بانی دوستان دیگر، معمولا به نوبت در مشغول فعالیت‌های و ورزشی بودند. بعضی اوقات که بچه‌ها مشغول اجرای یکی از ممنوعیات در زمان بسته بودن درهای آسایشگاه بودند، میدان دید دیده‌بان‌ها کمتر و امنیت برنامه حساس‌تر می شد. در این مواقع، دیده‌بان‌ها با استفاده از تکه ، رفت و آمد نگهبان عراقی در راهروها را از داخل پنجره‌ کنترل و در وقت ضرورت ""، را اعلام می‌کردند. راوی 👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانال‌ها و گروه‌های دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید. ❓سوالات و پیشنهادات https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat ✍️روایت خاطرات https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan