#مقاومتی
🔹۱۷ روز زندان انفرادی
.......ادامه از قبل
بعضی روزها که کاظم شیفت نگهبانی داشت تا ظهر و موقع نهار اجازه میداد بیرون از #سلول باشم.
شبها و ساعاتی از زندگیم در آن سلول گذشته که هنوز هم ، به خدای - لا شریک له - حسرت یک دقیقه آن را میخورم.
تنهایی و تاریکی و سلول نمناک و بدن کبود شده از ضربات کابل و مشت و لگد، خاطراتی بیاد ماندنی است.
جایی که همدمی بجز #خدا نمی یابی و به کسی و چیزی نمیتوانی دلخوش باشی..
.
"آه من قلّه الزّاد و طول الطّریق و بعد السّفر و عظیم المورد"
شب ششم یا هفتم بود، موقع آمار عصرگاهی برخلاف روال قبل خیلی طول کشید، سر و صدای عراقی ها آنقدر بلند بود که از درون سلول بخوبی ناراحتی و خشمگین بودن آنها را میشد تشخیص داد. سوت کشیدن های پی در پی حکایت از اتفاق غیر منتظرهای میداد که برای من در آن سلول انفرادی هم جای سوال و تعجب و نگرانی بود.
بالاخره بعد از یکی دو ساعت صدای بازشدن درب #زندان را شنیدم و از صدای ناله و ضربات کتک کاری مشخص بود گویا مهمانی دیگر برای زندان آورده اند.
سلول من کنار دستشویی و حمام بود، بخوبی صدای شر شر آب و صدای کابل و ضربات مشت و لگد را میشد شنید. نیم ساعتی گذشت بلافاصله درب سلول باز شد و #اسیر قد بلند، سراپا خیس آب شده و در آن هوای سرد زندان، با صدای لرزیدن از سرما و درد کتک خوردن ها را با لگد به داخل سلول انداختند.
من بلافاصله با دیدن این وضعیت یکی از پتو ها را سریع جمع کردم انداختم روی آن برادر. #ضابط_خلیل بلافاصله که وضعیت را دید من را کشید کنار در حالی که چند فحش و ناسزا بهم گفت یک #سیلی محکم هم بهم زد..
آن اسیر عزیز با همان صدای لرزان گفت..الکیهههههه الکیهههههه، برووووو کناررررر...به طریقی به من رسوند که بزار زودتر گورشون را گم کنن.
دو تا #پتو دیگر هم انداختن داخل سلول و ما را تنها گذاشتند. آقا "#سعید_پناهنده"، مهمان تازه وارد من در آن سلول بود....
ادامه دارد .....
راوی #ابوالقاسم_تختی
👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانالها و گروههای دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید.
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
#مقاومتی
🔹۱۷ روز زندان انفرادی
.......ادامه از قبل
آقای #سعید_پناهنده، در #عملیات_رمضان اسیر شده و به #زبان_عربی هم آشنایی داشتند. او به قول امروزی ها فعال اجتماعی و به مباحث #عقیدتی و احکام شرعی و فقهی و قرآنی آشنایی نسبتا خوبی داشته و #مسول_فرهنگی آسايشگاه ۲ بود.
لازم به توضیح استکه در دوران #اسارت، همزمان و طبق تقویم کشوری تمام مراسمات ملی مذهبی در حد مقدورات و بصورت مخفيانه انجام میگرفت. در هر آسايشگاه یک مسول ارشد #آسايشگاه بود که معمولا از میان عرب زبانان اهل #خوزستان انتخاب میشدند. و یک #ارشد_اردوگاه وجود داشت که معمولا از میان ارتشی ها انتخاب میشد. اگر ارشد اردوگاه به زبان عربی آشنا نبود ، یک عرب زبان خوزستانی هم بعنوان #مترجم برای او انتخاب میکردند و در اتاق ارشد اردوگاه که جدای از سایر آسايشگاه ها بود با هم زندگی میکردند.
در مسولیتهای غیر رسمی فیمابین اسرا، نیز هر آسايشگاه مسولین مختلفی داشت . از جمله یک مسول #فرهنگی که وظیفه هماهنگی انجام مراسمات را عهده دار بود. کل اردوگاه هم تحت رهبری مخفی شورایی از بزرگان روحانی بود که نسبت به بقیه اعلم و سخنان و راهنمایی های نافذتری را در بین اسرا داشتند.
بگذریم...
پس از اینکه آقا سعید با کابل و شلنگ، زیر آب سرد و از روی لباس خیس حسابی کتک نوش جان کرد، بالاخره عراقی ها خسته شدند و ما را تنها گذاشتند و رفتند.
حالا علت زندانی شدن آقا سعید...
معمولا با هماهنگی مسولان آسايشگاه ها، جابجایی هایی موقتی بصورت یک شبه بدلایل مختلف بین نفرات آسايشگاه ها انجام میگرفت.
رابطی که مسول هماهنگی جابجایی آن روز آقا سعید از آسايشگاه ۲ به آسايشگاه ۸ بود، گویا با دو نفر صحبت کرده بود که آن دو نفر هم به هوای اینکه نفر بعدی رفته، عملا کسی نرفته بود. در نتيجه آسايشگاه ۲ یک نفر کم داشت و آسايشگاه ۸ یک نفر زیاد...و عاقبت آن تنبیه و رندانی شدن آقا سعید!!😂😂
با ورود آقا سعید به #زندان و پیدا کردن یک هم سلولی برای سه روز از تنهایی چندین روزه درآمدم.
ادامه دارد .....
راوی #ابوالقاسم_تختی
👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانالها و گروههای دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید.
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
#فرهنگی
🔹دهه فجر
از ابتدای زمستان ۶۵ برادران دست اندر کار #هنری و فرهنگی، مقدمات برگزاری #دهه_فجر را میچیدند.
گروه های تاتر آسایشگاهها تحت نظر #محمد_کاشیها به تمرین نمایشهای خود میپرداختند.
گروه سرود ،با آهنگهایی که #مرحوم #رضا_معماری، ساخته بود تمرین میکرد. ساعت تمرین تاتر همزمان با تمرین #ورزشهای-رزمی که در سایه نگهبانان مراقب انجام میشد، تنظیم شده تا از امنیت کافی برخوردار باشد ،یعنی بعد #صبحانه بود و در گوشه ایی از #آسایشگاه با پرده کشی قسمتی از اتاق، مثلا آن محل ایزوله میشد تا صحنه ها تکراری نگردد و هنگام اجرا جذابیت آن محفوظ بماند. و #گروه_سرود هم در محوطه #حمام تمرین میکرد. تمرین نهایی را حتما میبایست رضا معماری تایید میکرد تا قابلیت اجرا پیدا کند.
در بخش طراحی جدول، #غلامرضا_چاپلاقیان توان و حوصله خوبی داشت و این کار را در طول سال برای مناسبتهای خاص انجام میداد.
برنامه #مسابقات_علمی هم با استفاده از علومی که برادران در هر رشته ای داشتند از ماهها قبل به جمع آوری سوالات مربوطه میپرداختیم تا #احمد_هژبری در شبهای دهه فجر آن را در بین تمام افراد آسایشگاه که بصورت تیمی در مسابقه شرکت کرده بودند، اجرا کند .
بنده مسئول کتابخانه و تنظیم برنامه ها بودم نقاشیهایی را در راستای اهداف #انقلاب و ابعاد تقریبی ۸ سانت در ۱۵ سانت تهیه میکردم تا به همراه #خمیر_دندان و یا صابونی که با پول خود برادران برای جوایز مسابقات خریداری میشد بعنوان #هدیه به برندگان تحویل داده شود.
این نقاشیها با توجه به گل سرخ و لاله هایی که نیاز داشتیم با استفاده از مداد رنگی قرمز چند سانتی ،که سالها ،در عین ممنوعیت نگه داری کرده بودم ،رنگ آمیزی میشد.
بساط #شیرینی-پزی #سید_محمود_هاشمی_مقدم و #محمد_علی-لطفی با همکاری #ابراهیم_طالب و #حسن_بمانی (مسولان اجرایی غذا) حال و هوای آسایشگاه را با بوی #شیرینی و رایحه خوش تخم ریحانی که بر آن اضافه میشد ،کاملا نشاط آور ساخته بود .این شیرینیها که به نام #بیژی معروف بودند، در داخل #اجاق_فر ابتکاری ،که #قاسم_استادان ساخته بود طبخ میشد .
مزه این شیرینیها در کام اسرا آنقدر جذابیت داشت که #سعید_پناهنده ،با اینکه ، مسول داخلی #آسایشگاه و از شان مسولیت هم ، برخوردار بود، پیشنهاد میداد که حاضر است در قبال هر شیرینی خارج از سهمیه یک فصل کتک نوش جان کند .😂😂😳
ادامه دارد ...
راوی #مجید_پارسامهر
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan