eitaa logo
ناگفته هایی از اسارت
255 دنبال‌کننده
36 عکس
48 ویدیو
0 فایل
بیان خاطرات اسارت آزادگان ۸ سال دفاع مقدس، با هدف آموزش و بازخوانی فرهنگ ایثار و مقاومت و اشاعه این فرهنگ بین افراد غیر آزاده و نسل‌های بعد از جنگ ارتباط با ادمین: @Ganjineh_Esarat بیان خاطرات: @Khaterat_Revaiat
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹تندگویان ، تنها وزیری که با شهادت در غربت و اسارت ماندگار شد... در تاریخ ۲۲ خرداد ۱۳۲۹ در محله خانی آباد، تهران زاده شد و در سال ۱۳۳۶ به مدرسه رفت و در سال ۱۳۴۶ مدرک دیپلم خود را اخذ کرد. او پس از تحصیل توانست امتیاز لازم استفاده از سهیمه بورسیه بانک ملی ایران برای اعزام به خارج از کشور را به‌دست‌ آورد، اما پس از مصاحبه، از این فهرست کنار گذاشته‌شد . محمدجواد تندگویان در سال تحصیلی ۱۳۴۸–۱۳۴۷ به عنوان دانشجوی دوره کارشناسی رشته مهندسی نفت گرایش پالایش، وارد دانشکده نفت آبادان شد. او از دانشجویان ممتاز دانشکده نفت و فردی بذله‌گو و خوش‌ مشرب بود، که در فن خطابه مهارت داشت. او پس از مدت کوتاهی به انجمن اسلامی دانشجویان پیوست و از اعضای فعال این انجمن شد. و دوستانش در انجمن اسلامی چهره‌هایی مانند ، ، و ... را به دانشکده خود دعوت کردند و سخنرانی‌هایی برای آن‌ها ترتیب دادند. محمدجواد پس از پایان تحصیلات دانشگاهی، در سال ۱۳۵۱ برای گذراندن دوران خدمت سربازی، در پالایشگاه تهران، با درجه سروانی، مشغول به کار شد. او در شهریور ۱۳۵۲ ازدواج کرد و ۲ ماه بعد از به آبادان منتقل شد و به عنوان سرباز مهندس، در به فعالیت ادامه داد. وی بار دیگر فعالیت در انجمن اسلامی دانشکده نفت آبادان را از سر گرفت، اما پس از مدت کوتاهی، تظاهراتی اعتراضی از سوی دانشجویان دانشکده نفت اتفاق افتاده بود، که رئیس وقت دانشکده او را به عنوان عامل اغتشاش، به معرفی نمود و نهایتاً از پالایشگاه آبادان اخراج شد. تندگویان در تاریخ ۱۳ آبان ۱۳۵۲ دستگیر شد. خانواده او تا ۴ ماه پس از دستگیری‌اش، از وضعیت وی بی‌اطلاع بودند. تندگویان در کمیته مشترک ضدخرابکاری تحت شکنجه قرار گرفت و حدوداً ۷ ماه در زندان انفرادی بود. دادگاه پس از چندی او را به یک سال حبس (با احتساب مدت بازداشت) محکوم کرد و با به پایان رسیدن مدت محکومیت، در آبان ۱۳۵۳ آزاد شد. تندگویان پس از آزادی از زندان، به سرباز صفری تنزل درجه یافت و برای ادامه سربازی به اعزام شد. پس از پایان خدمت سربازی از شیراز، به تهران بازگشت. وی به‌دلیل سوءپیشینه، نمی‌توانست در مراکز دولتی کار کند. سپس به رفت و در شرکت پارس توشیبا (پارس خزر) شروع به کار کرد. تندگویان از سال ۱۳۵۴ تا ۱۳۵۶ مدیر تولید شرکت پارس توشیبا بود وی در سال ۱۳۵۶ در مقطع کارشناسی ارشد مدیریت صنعتی در مرکز مطالعات مدیریت پذیرفته شد و در سال ۱۳۵۷ با دریافت مدرک خود به شرکت پارس توشیبا بازگشت. پس از وقوع ، مدیرعامل شرکت پارس توشیبا شد. وی در اواسط سال ۱۳۵۸ توسط علی‌اکبر معین‌فر نخستین وزیر نفت، دعوت به‌کار در وزارت نفت شد و به عنوان قائم‌مقام رئیس پالایشگاه آبادان منصوب گردید. محمد جواد تندگویان در تیر ۱۳۵۹ از سوی علی‌اکبر معین‌فر به مدیریت مناطق نفت‌خیز منصوب شد و تا مهر ۱۳۵۹ سکان هدایت بزرگ‌ترین تولیدکننده نفت و گاز کشور را در دست داشت. در زمان نخست وزیری ، قصد داشتند جدید را انتخاب کنند، تندگویان سرپرست مدیریت مناطق نفت‌خیز، (که مهم‌ترین زیرمجموعه شرکت ملی نفت ایران به‌شمار می‌آمد) به دلیل عملکردش به عنوان یکی از گزینه‌های وزارت نفت مطرح شد. وی در تاریخ ۳ مهر ۱۳۵۹ توسط محمدعلی رجایی در جلسه علنی به معرفی و از مجلس وقت رأی اعتماد دریافت کرد و رسماً به عنوان وزیر نفت برگزیده شد. چند روز پیش از شروع فعالیت وی به عنوان وزیر نفت، آغاز شده بود و نخستین اقدام تندگویان در جایگاه وزیر نفت، سازماندهی کارکنان وزارت نفت و شرکت‌های تابعه، برای حفاظت از تأسیسات نفتی مستقر در بود. (ادامه دارد...) ❓سوالات و پیشنهادات https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat ✍️روایت خاطرات https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
🔹تندگویان ، تنها وزیری که با شهادت در غربت و اسارت ماندگار شد... ..... ادامه از قبل در تاریخ ۹ آبان ۱۳۵۹ درحالی‌که حدوداً یک ماه از دوره وزارتش می‌گذشت، برای بازدید از ، عازم جنوب بود، که در جاده به آبادان به همراه معاون و دیگر همراهانش، به نیروهای ارتش درآمد و به زندان‌های منتقل شد. تلویزیون عراق پس از به اسارت درآمدن تندگویان، در برنامه‌های خود اعلام کرد: اکنون ایرانی‌ها نه دارند و نه نفت. دولت تا یک سال به امید بازگشت تندگویان، از معرفی وزیر نفت جدید به مجلس، خودداری کرد. در آن دوران « کالردون برتی» وزیر نفت برای رفتن به عراق و دیدار همتای ایرانی خود در زندان، اعلام آمادگی کرد، که دولت عراق نپذیرفت. و سرانجام این وزیر خوشنام ایرانی پس از تحمل شکنجه های بسیار با استقبال از در غربت به دیدار معبود شتافت تا حسرت شنیدن حتی یک کلام مطابق میل دشمن را بر دلشان بگذارد. پیکر مطهر وی در ابتدای سال ۱۳۷۰ به بازگردانده و در تاریخ ۲۹ آذر ۱۳۷۰ در به خاک سپرده شد. آری محمدجواد تند گویان صاحب منصبی بود که در کسوت وزارت گرفتار مقام و موقعیت خود نشد و میز ریاست را رها کرد تا در میدان خدمت همچون ستاره ای بدرخشد و امروز نام نیکش بر سر زبانها باشد. تندگویان از معدود و است که تمام مدت اسارتش را در یک سلول و بدون ارتباط با سایر اسرا سپری کرده است. صدای بلند قرآن خوانی او تنها صدایی بوده است که از او شنیده شده است. بعثی ها با مخفی و جابجا کردن قبر او سعی درگمراه کردن نمایندگان ایران برای تحویل جسد او داشتند و پس از دسترسی به پیکر مطهرش آثار شکنجه بر روی گردنش پیدا بود... کسی از تاریخ دقیق ونحوه شهادت این شهید عزیز اطلاعی ندارد و این، بار غربت او را بیشتر کرده است... با ذکر به روح پاک و مطهر این شهید سعید و همه درود می فرستیم. 🌹 ... نام ویادش جاودان و پر رهرو باد ... 🌹 ❓سوالات و پیشنهادات https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat ✍️روایت خاطرات https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
20.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹سرود زیبای ناگفته هایی از اسارت 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
683613954_-1517020781.mp3
6.15M
روایت صوتی خاطرات (۹) ❓سوالات و پیشنهادات https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat ✍️روایت خاطرات https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ بَاقِرِ الْعِلْمِ وَ إِمَامِ الْهُدَى وَ قَائِدِ أَهْلِ التَّقْوَى وَ الْمُنْتَجَبِ مِنْ عِبَادِكَ‏ اللَّهُمَّ وَ كَمَا جَعَلْتَهُ عَلَماً لِعِبَادِكَ وَ مَنَاراً لِبِلاَدِكَ وَ مُسْتَوْدَعاً لِحِكْمَتِكَ‏ وَ مُتَرْجِماً لِوَحْيِكَ وَ أَمَرْتَ بِطَاعَتِهِ وَ حَذَّرْتَ مِنْ مَعْصِيَتِهِ‏ فَصَلِّ عَلَيْهِ يَا رَبِّ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ ذُرِّيَّةِ أَنْبِيَائِكَ وَ أَصْفِيَائِكَ وَ رُسُلِكَ وَ أُمَنَائِكَ يَا رَبَّ الْعَالَمِينَ‏ 🌺 اول رجب، سالروز ولادت پنجمین نور ولایت امام محمد باقر علیه السلام مبارک باد. ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈ 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
🔹بلوک زنی بعد از یه مدت که از گذشته بود برای اسرا گفتند : ما مسلمانیم و روزه میگیریم. سال اول عراقی ها گفتند؛ نمیشه و باید نظم اردوگاه و ساعات ناهار و صبحانه مثل قبل باشه . شامی هم که در کار نبود و گفتند بی روزه . اما دیدند بچه ها آش صبحانه رو برا افطار و ناهار را برای سحری نگه می‌دارند و روزه میگیرند. هوا گرم بود، یخچال هم نبود غذا فاسد می شد و موجب بیماری اسرا میشد . به ناچار گفتند: باشه افطاری و سحری میدیم. اینجا بود که تعدادی اسیر نمای مریض و معلوم الحال به عراقی ها خط دادند که همه روزه نمی‌گیرند. البته خب اشکالی هم نداشت زیرا ما مسیحی و اقلیت مذهبی و بیمار و پیرمرد و یا از فرقه ها داشتیم که نمی تونستند روزه بگیرند و این قابل قبول بود. اونا ناهار و صبحانه رو به وقتش بخورند ما هم روزه مونو بگیریم. اما طرح و هدف اون آدم مریض ها دو دستگی بود. گفتند: اطاقها رو جدا کنید روزه گیر ها را از کسانی که نمی‌خواهند روزه بگیرند جدا کنید. عراقی ها گفتند: پس ثبت نام کنید کیا قصد روزه گرفتن دارند ؟ و تعدادی ثبت نام کردند . در این حال فعالیت و ستون پنج ها برای تضعیف سمت راستی ها شروع شد که: ثبت نام نکنید عراقی ها قصد شکنجه دارند 'مسلمانی که به روزه نیست ، بد بختی کم دارید برا روزه گیر ها قراره روزی یه وعده غذا بدهند. در نهایت تعداد تقریبا مساوی شد ، و آسایشگاه ها رو جدا کردند . اسایشگاه روزه گیرها یه طرف اردو گاه سمت راست و آسایشگاه ثبت نام نکرده ها اون طرف اردوگاه سمت چپ اردوگاه ، بعثی ها با هدف تفرقه افکنی بین اسرای ایرانی، هم اسم گذاشتن رو آسایشگاه های دو طرف اردوگاه سمت چپ شد "" و سمت راست "" یه روز دستور تجمع اسرا را داد .سربازها هم بعد از سوت همه را به وسط اردوگاه سوق دادند و زیر افتاب داغ جمع کردند. بعد از معطلی زیاد، فرمانده عراقی اردوگاه آمد و بعد صحبت و تهدید و تبلیغات انچنانی بر علیه که: اسرای ما غذا ندارند و شکنجه میشوند و ایران از آنها بیگاری میکشد و..... گفت قرار شده ، سیمان و ماسه و شن و قالب بیاریم و شما برای پر کردن اوقات، بزنید (بلوک سیمانی درست کنید). ادامه دارد...... راوی ❓سوالات و پیشنهادات https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat ✍️روایت خاطرات https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
🔹یادی از سردار افسوس که ندانستیم!! سال ۷۲ توفیق نصیب مان شد که از به همراه جمعی از کرمانی به مشرف شدیم. آن سال نیز بعنوان ناظر و بازرس سه کاروان به حج مشرف شده بود. تا آنروز من سردار را نمی شناختم ولی آزاده های کرمان چون پروانه دور ایشان می چرخیدند و ایشان نیز در هر فرصتی به سراغ آزاده ها می آمدند و برایشان صحبت می کرد. یکبار که آزاده ها جمع بودند و بنده نیز افتخار حضور داشتم سردار شهید صحبت کردند و فرمودند که ما بعد از جنگ یک یوم الحسرتی برای مان پیش آمد که از کاروان جای ماندیم و بعد فرمودند شما امروز یک فرصت استثنایی نصیب تان شده است و در حرم امن الهی قرار گرفته اید، مبادا مشغول بازار و یا چیزهای دیگری بشویم و بعد پایان سفر یک یوم الحسرتی دیگری برای مان پیش بیاید که در حرمین شریفین بودیم ولی بهره کافی را نبردیم. سفر یک ماه طول کشید وما علاوه بر حرمین شریفین در خدمت سردار عزیز بودیم و آشنا شدیم و بهره بردیم. ولی افسوس که ندانستیم این عزیز از جمله کسانی است که بنا به فرموده رهبر فرزانه مان حق شفاعت دارد تا در حرم امن الهی تقاضای کنیم روحش شاد یادش گرامی باد. راوی (قزوینی) ❓سوالات و پیشنهادات https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat ✍️روایت خاطرات https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
9.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺 وقتی چندتا جانباز کنار هم میشینن اونوقت این‌ میشه نتیجه اش 😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌ https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
🔹بلوک زنی .....ادامه از قبل اولش گفتند :دل بخواهه هر کسی دوست داره بلوک بزنه. چند هم مزد می‌دادند. مدتی بلوک زدن اختیاری بود و غالبا بچه‌های سمت چپ بلوک میزدند، بچه های سمت راست تمایلی به زدن بلوک نداشتند ، علت آن هم عدم رضایت کار برای دشمن بود، بلوکها تو پر و سنگین بودن و بچه ها احتمال استفاده از آنها برای میدادند. و دوست نداشتند بلوک را برای سنگری بسازند که احتمال میدادن در مقابل در جبهه باشد. چند هفته گذشت. در این گونه موارد جاسوس‌ها، ،آدم‌های ضعیف اراده فعال میشوند. عراقی ها روی بچه های سمت راست حساس بودند و با این سم پاشی ها و تحریکات از طرف بعضی، بیشتر کینه ورزیدند. تا اینکه یه شب قبل خواب ،بصورت وحشتناکی درها باز شد و اردوگاه با تعدادی محافظ و سرباز وارد آسایشگاه های سمت راست شدند ، و همه اسایشگاها را تهدید کردند که باید شما هم بلوک بزنید .لیکن دبدبه و کبکبه اش بی تاثیر بود و اسرا مصمم به نزدن بلوک بودند. باز هم مدتی طبق روال سابق ادامه داشت... یه روز صبح بعد از سوت امار و خارج شدن بچه ها و گرفتن آمار و مجددا داخل فرستادن اسرا که معمولا ۵ الی ۱۰ دقیقه بعد درها باز می‌شد و همه برا استفاده از هوای آزاد و قدم زدن از آسایشگاه خارج میشدند، درها باز نشد و همه داخل آسایشگاه ها نگه داشته شدیم. بعد اعتراض بچه ها که چرا دربها را باز نمی کنید ، سرباز ها گفتند دستور داده تا بلوک نزنید دربها را باز نکنیم، از اون روز به مدت چهار ماه ،همه حبس دسته جمعی شدیم و در ۲۴ ساعت فقط یک ربع دربها را باز میکردند و ما یک ربع وقت داشتیم، برای استفاده از هوای آزاد و استفاده از ، که اصلا کافی نبود. خود اون ۴ ماه و اندی داستان مفصلی دارد.. ادامه دارد...... راوی ❓سوالات و پیشنهادات https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat ✍️روایت خاطرات https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
-2072502526_1418467876.mp3
6.51M
روایت صوتی خاطرات (۱۰) ❓سوالات و پیشنهادات https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat ✍️روایت خاطرات https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
🔹بلوک زنی .....ادامه از قبل حدودا یک ماه با همه رنجها و مشقت ها حبس جمعی بودیم که باز هم اواخر شب فرمانده با خیل سربازها و محافظ ها آسایشگاه ما که به نام آسایشگاه ۳ بود وارد آسایشگاه شد. شروع به صحبت نمود که : حالا که شدید و سر عقل آمدید باید بزنید، والا حبس سخت تر و جیره غذایی نصف خواهد شد، که ناگاه از ته معروف به ( و یا ) از جایش بلند شد. گفت :من اعتراض دارم... زیاد خوشش نیامد و خود را با سرباز کناری مشغول کرد ، غلام بیات گفت: من دست خود را می برم ولی بلوک نمیزنم . فرمانده به طرف در حرکت کرد ، غلام، تیغی را که از قبل تهیه کرده بود از جیبش بیرون اورد و گرداگرد انگشت کوچک دست چپش را برید. فوران کرد و سربازها ترسیده با وحشت به طرف فرمانده دویدند گفتند: سیدی ، سیدی "واحد نفر قتل نفسه "، خودش رو با تیغ زد! شب او را به بردند و هم چنان حبس جمعی ادامه داشت تا اینکه با انتقال حاج سید علی اکبر (ره) به (احتمال میرفت عراقی ها برای فیصله دادن به کار حبس و آورده بودند) ، چون از یک طرف ها احساس شکست می‌کردند و از طرفی هم نمایندگان هم پیگیر رفع حبس بودن، واز طرفی هم اگر حبس ادامه پیدا می کرد، مبتلا به بیماریهای متعدد می شدند ، بچه ها با توجیه و تبیین مرحوم حاج سید علی اکبر ابوترابی، توجیه شدند و حاجی گفت اصلا بلوک نزنید ولی اعلان هم نکنید که ما بلوک نمی زنیم، همین!!! بدین صورت حبس جمعی بعد از ۴ ماه و اندی خاتمه یافت. شادی روح استاد اخلاق و فرزانه که به اقرار همه اسرا معجزه الهی برای دوران اسارت و حفظ جان اسرا بود، راوی ❓سوالات و پیشنهادات https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat ✍️روایت خاطرات https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan