eitaa logo
ناگفته هایی از اسارت
257 دنبال‌کننده
36 عکس
49 ویدیو
0 فایل
بیان خاطرات اسارت آزادگان ۸ سال دفاع مقدس، با هدف آموزش و بازخوانی فرهنگ ایثار و مقاومت و اشاعه این فرهنگ بین افراد غیر آزاده و نسل‌های بعد از جنگ ارتباط با ادمین: @Ganjineh_Esarat بیان خاطرات: @Khaterat_Revaiat
مشاهده در ایتا
دانلود
⁉️ جهت اطلاع: 👇 در آستانه بیست و ششم مرداد ماه سالروز ورود آزادگان سرافراز به میهن اسلامی، کانال خاطرات طنز، فرهنگی، ورزشی و موضوعات متنوع دیگر برای عموم مخاطبین در پیام رسان ایتا راه‌اندازی شد لطفاً به ما بپیوندید.. 👈لطفا با معرفی کانال ما به دوستان و گروه‌های ایتا، در اشاعه فرهنگ ایثار و مقاومت سهیم شوید.. ❓سوالات و پیشنهادات @Ganjineh_Esarat ✍روایت خاطرات @Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت @khaterate_azadegan
🔹حرس خمینی بعد از اینکه اسیر شدم، در هر مقر و پایگاهی که من را میبردند، عراقیها سوال میکردند، "انت حرس خمینی" و من هم در جواب، می گفتم بله. آنها هم با پوتین و قنداق اسلحه به جانم می افتادند. هر جا سوال می کردند، از طرف من همان جواب قبلی و باز هم کتک و شکنجه!! یک جا دست‌ها و پاهای مرا از پشت بستند و دو روز تمام به همین حالت نگه داشتند. روز سوم یک سرباز عراقی که به زبان فارسی مسلط بود از من سوال کرد، پاسدار هستی؟ گفتم نه. گفت پس چرا دو روزه هرچه از تو سوال می‌کنند جواب مثبت میدی؟ اینجا بود که من تازه معنای "انت حرس خمینی" یعنی "تو پاسداری؟" را متوجه شدم البته خیلی به قیمت گران 😁 👈لطفا با معرفی کانال ما به دوستان و گروه‌های ایتا، در اشاعه فرهنگ و سهیم شوید.. ❓سوالات و پیشنهادات @Ganjineh_Esarat ✍روایت خاطرات @Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت @khaterate_azadegan
28.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این هم فضای ، بزرگترین در زمان 👈لطفا با معرفی کانال ما به دوستان و گروه‌های ایتا، در اشاعه فرهنگ و سهیم شوید.. ❓سوالات و پیشنهادات @Ganjineh_Esarat ✍روایت خاطرات @Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت @khaterate_azadegan
🔹زولبیا و بامیه سال ۶۱ بود. یک روز، مرحوم آمد پیش من و گفت، می خواهیم برای شب ۲۲ بهمن برای کل اردوگاه زولبیا و بامیه درست کنیم! با تعجب نگاهش کردم گفتم چی؟ گفت، همین که گفتم. پرسیدم چطوری؟ با چی؟ کجا؟ گفت ، قناده و استاد این کار. پرسیدم، موادش را از کجا می آورید؟ گفت، روغن و شیر از حانوت می گیریم و آرد هم از ادوارد (آزاده مسیحی). ادوارد، یک گونی آرد برای کریسمس خریده یه مقدار مصرف کرده و بقیه اش موجوده. گفتم، کجا می خواهید بپزید؟ گفت، داخل حمام اتاق ۴ روی بخاری علاء الدین. گفتم، این کار خطرناکیه و ممکنه باعث درد سر بشه، حتما با ارشد اردوگاه () هماهنگ کنید. گفتند پناه بر خدا، ما قصدمان اینه که شب یه شیرینی بخورند، خدا کمک می کند. دو روز بعد دوباره همدیگر را دیدیم. اینبار دست پر آمده بودند، چند عدد داخل یه دستمال توی جیبش بود. نمونه پخته بودند، یکی را به من داد و گفت چندتاش را ببرم ارشد اردوگاه تست کنه. بالاخره پخت زولبیا در حمام اتاق ۴ شروع شد نمی دونم چند روز طول کشید و با چه زحمتی! ولی برای شب ۲۲ بهمن آماده شد. جمعیت اردوگاه با ۴۰۰ نفر جدید الورود، ۱۶۰۰ نفر میشد، در ۱۴ آسایشگاه. به فضل خدا شب ۲۲ بهمن، به هر آسایشگاه یک تشت پر زولبیا و بامیه دادند و همه اسرا موافق و مخالف نظام، نوش جان کردند. عجیب این که آب از آب تکان نخورد و به عراقی ها خبر نرسید و چه کار بزرگ و با عظمتی فرهنگی و روحیه بخش با همت مرحوم جوانی و دیگر دوستان انجام شد. انشالله ما قدر دان زحمات باشیم و همه ایشان در دو دنیا ماجور باشند. راوی (قزوینی) 👈لطفا با معرفی کانال ما به دوستان و گروه‌های ایتا، در اشاعه فرهنگ ایثار و مقاومت سهیم شوید.. ❓سوالات و پیشنهادات @Ganjineh_Esarat ✍روایت خاطرات @Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت @khaterate_azadegan
‼️ قابل توجه پیرو سوال دوستی در خصوصی برای تایپ سریع متون، اولا، هر کاری مشکلات خودش را داره مخصوصاً تهیه محتوا و مدیریت یک کانال. ثانیا، استفاده از تجربیات دیگران برای کاربری گوشی‌های هوشمند، امکانات پیام رسانها، و امکانات گوگل، قطعاً زمینه ای فراهم میکنه که این مشکلات را تسهیل می‌کنه. انشالله سعی میکنیم در ادامه مطالب کانال، با استمداد از تجربیات و اطلاعات مخاطبین عزیز، تجربیات خود و دیگران را برای ارتقای توانمندیها در ایتا و یا دیگر پیام رسان‌ها به اشتراک بگذاریم. ❓سوالات و پیشنهادات @Ganjineh_Esarat ✍روایت خاطرات @Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت @khaterate_azadegan
❓سوالات و پیشنهادات @Ganjineh_Esarat ✍روایت خاطرات @Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت @khaterate_azadegan
سلام و صبح ۲۵ مرداد ماه بخیر و شادی.. عضو کانال، لطفا خاطرات تلخ و شیرین ۲۵ و ماه سال ۶۹ () را به آیدی زیر ارسال نمائید تا با دیگر اعضای کانال به اشتراک بگذاریم.. 👈لطفا با معرفی کانال ما به دوستان و گروه‌های ایتا، در اشاعه فرهنگ ایثار و مقاومت سهیم شوید.. ❓سوالات و پیشنهادات @Ganjineh_Esarat ✍روایت خاطرات @Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت @khaterate_azadegan
🔹روزقبل از آزادی قبل از ظهر ۲۴ مرداد بود با اردوگاه قدم می زدیم و برای برنامه ریزی می کردیم. قصد داشتیم با یک برنامه دقیق، برنامه های خوبی برای این تدارک ببینیم. پیشنهادات مختلف را با هم مرور می کردیم تا هر کاری را به مسئول خودش بسپاریم. در همین حال بودیم که یک دفعه صدای تلوزیون اتاق های ۲۰ و ۲۱ بلند شد و توجه همه را بخود جلب کرد. "سنذیع علیکم بعد قلیل بیانا مهما" یعنی بزودی اطلاعیه مهمی را پخش میکنیم!. باشنیدن این جمله پاهایمان میخ کوب شد، دوباره چه خبره؟ پس از چند بار تکرار این آگهی، بالاخره گوینده در صفحه تلوزیون ظاهر شد و شروع بخواندن نامه صدام، خطاب به رئیس جمهور وقت ایران کرد.. مغرور ومتکبر در این نامه کاملا خرد وشکسته شده بود، که روزی درمقابل دروبین ها را پاره کرده بود دوباره زبونانه آنرا پذیرفت و اعلام کرد که به مرزهای بین المللی عقب نشینی و برای تبادل اسرای دو کشور آمادگی دارد و برای اثبات حسن نیت خود، روز جمعه هزار نفر را یکطرفه آزاد خواهد کرد. و جمله ای بسیار مهم خطاب به رئیس جمهور وقت "" نوشته بود "ولقد تحققت کل ما اردتموه" یعنی، همه خواسته های شما محقق شد وشما به همه خواسته هایتان رسیدید. هرچند دقیقه یکبار این پیام از تلوزیون پخش می شد. با پخش این پیام حال و هوای اردوگاه عوض شد. از جای کنده شد، حال اسرا قابل توصیف نبود، روز بی نظیری که هیچ وقت تکرار نمی شود. به آقای رنجبر گفتم بی خیال هفته دفاع مقدس، هرچه زود تر باید مسئولین گروه های سرود را پیدا کنیم تا خودشان را برای در آماده کنند. فورا و را پیدا کردیم رفتیم و در آن حال هوا که هر کس بفکر برنامه خودش بود خیلی سریع جمع شده و به تمرین سرود پرداختند. طی یک بعد از ظهر چندین آماده شد؛ بچه ها همگی قلم بدست، آدرس و تلفن رد و بدل و خود را آماده رفتن می کردند. ظاهرا همه باور کرده بودند که این بار جدی است و این ده ساله شکسته خواهد شد. بعد از عصر گاهی و داخل باش، همه صحبت ها از قرار و مدارهای فی‌مابین بود. آن شب کسی خواب بچشم نداشت همه مشغول گفتگو بودند از هم که ده سال بود گریبان گیر ما بود خبری نبود. بالاخره آن شب طولانی صبح شد. بعد از آمارگیری صبحگاهی توسط سربازان عراقی، بچه ها طبق روال هر روز، فعالیت روزانه خود را شروع کردند. بچه های آشپز خانه هم مثل هر روز را تقسیم کردند. اسارت هم صرف شد. ساعتی نگذشته بود که بلندگوی اردوگاه روشن شد. ابتدا را خواستند و بلافاصله اعلام کردند که هیات وارد اردوگاه شده تا مقدمه آزادی هزار نفر را آماده نماید. راوی (قزوینی) 👈لطفا با معرفی کانال ما به دوستان و گروه‌های ایتا، در اشاعه فرهنگ ایثار و مقاومت سهیم شوید.. ❓سوالات و پیشنهادات @Ganjineh_Esarat ✍روایت خاطرات @Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت @khaterate_azadegan