##نوآوری_ها
🔹فر شیرینی پزی
در محیط #اسارت به ناچار جسم اسرا در #حصر دشمن بود لکن ایشان همیشه سعی در آزاد نگه داشتن و به پرواز درآوردن #روح خود بودند.
در بین ما دوستانی همواره در صدد متنوع و #مفرح نمودن فضا برای دیگران بودند. تنوع دوزندگی و لباس، #شیرینی و غذا، برگزاری #مسابقات و ....، از جمله این فعالیتها بود.
#مش_مهدی اولین #فر_شیرینی_پزی را تهیه و پس از آن هر آسایشگاه برای خود یک یا چند فر شیرینی پزی تهیه نمود.
او با استفاده از #حلبهای_روغن یک محفظه با در بازشو و سوراخی به روی بدنه، (برای قرار گرفتن روی مشعل) تهیه نموده بود.
بچهها جعبه #حلبی یا همان فر را روی #پریموس قرار میدادند و #مایه_شیرینی را که از قبل روی سینیهای فر چیده بودند، داخل جعبه میگذاشتند.
مایه معمولاً ترکیب #آرد (خمیر نان خشک شده) با #شکر و #روغن بود. اگر #تخم_مرغ یا مقداری #ماست هم در دسترس بود، با افزودن به مایه، محصول مقداری تردتر میشد.
پس از مدتی #شیرینی خوشمزه داخل فر برای #پذیرایی در برنامهها و #مراسم آماده بود...
راوی #حسین_نواب
👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانالها و گروههای دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید.
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
#طنز
🔹ماست
قوطیهای #شیر_خشک #نیدو فرانسوی، از جمله اقلام جدید حانوت بود.
با توجه به گران بودن شیر خشک، معمولاً گروههای غذایی به صورت شراکتی آن را تهیه میکردند.
مصرف عمده شیر خشک، برای تهیه #ماست بود. یک پارچ #آب_جوش که به وسیله #المنت یا #پریموس گرم شده بود، با افزودن حداقل ۵ #قاشق شیر خشک آماده برای انداختن ماست بود.
اولین بار بچهها #مایه_ماست را از #عراقیها درخواست کرده بودند ولی از آن به بعد، روال بر این بود که هر گروه غذایی مایه مورد نیاز را از گروههای دیگر ( دو قاشق ماست) قرض میگرفت و این تعاملات بین گروهها رایج بود.
روزی یکی از بچههای رند و شیطان، بین گروهها راه افتاده بود و از هر کس که ماست داشت، ۲ قاشق برای مایه خواسته بود. او بعد از ریختن ۲ قاشقهای ماست روی هم یک شکم سیر ماست خورده بود.😂😂
تازه بچهها به #ترفند او پی بردند و او را پتویی کردند...
راوی #حسین_نواب
👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانالها و گروههای دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید.
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
#معنوی
🔹زیارت کربلا
.......ادامه از قبل
از نجف مجدداً سوار بر اتوبوس و به طرف #کربلای_معلی حرکت کردیم. ابتدا زیارت حضرت #امام_حسین (ع) و سپس زیارت حضرت #ابوالفضل_العباس (ع)
حرمها قبل از ورود ما کاملاً قرق شده و امکان هیچ گونه ارتباطی با مردم وجود نداشت. فقط نگهبانها و #سربازان_بعثی که همراه ما بودند و تعداد محدودی از خدام حرم که برخورد آنها هم دست کمی از نگهبانها نداشت، همزمان با ما در #حرم بودند.
در هر یک از حرمهای مطهر، نگهبانها با داد و فریاد و سر و صدا سعی در ایجاد رعب و وحشت #اسرا داشتند و پس از ۱۰ تا ۱۵ دقیقه شروع به خارج کردن افراد و تخلیه حرم را داشتند. میانگین زمان اجازه زیارت در هر یک از حرمها ۲۰ دقیقه تا نیم ساعت برای ۲۵۰ نفر اسیر بود. بعد از زیارت حرم امام حسین (ع) از طریق #بین_الحرمین ، ما را برای زیارت حرم حضرت ابوالفضل العباس (ع) راهی کردند .
#عراقیها نسبت به #باب_الحوائج بودن حضرت ابوالفضل اعتقادی راسخ و از خشم و غضب او هم بسیار ترسان و واهمه دارند. به همین دلیل در حرم حضرت عباس، نگهبانها کمتر داد و فریاد و سر و صدا میکردند و با صدای آرام و اشاره دست بچهها را به بیرون از حرم هدایت مینمودند. یکی از دوستان تعریف میکرد، وقتی در حرم حضرت عباس رو به ضریح در حال گفتگو و #مناجات بودم، یکی از سربازان به من نزدیک و اشاره کرد، برو بیرون! من هم با صدایی که او بشنود گفتم "و هذا منهم"، یعنی این هم از آنهاست. و آن سرباز که تصور کرد در حال شکوه و نفرین آنها نزد حضرت عباس هستم پا به فرار گذاشت 😂😂
در هر یک از حرمها زیارت و درد دلی و مناجاتی و چند رکعت نماز با همان استرس و اضطراب و کمبود وقت به جای آوردیم. بعد از نماز و زیارت که همه به طرف اتوبوسها و سوار بر آنها شدیم، تازه من متوجه شدم که تحت تاثیر فشار روحی و استرس، خواندن نماز واجب ظهر و عصر را فراموش کرده و متاسفانه اجازهای هم برای برگشت و اقامه آن نداشتم. پس نماز ظهر و عصر را در همان حالت در اتوبوس به جا آوردم به طرف #موصل و #اردوگاه حرکت کردیم.
معمولا وقت اذان صبح اتوبوسها به اردوگاه میرسید. پس از پیاده شدن و استقرار در آسایشگاه و استراحتی کوتاه ساعت ۸ صبح، در آسایشگاهها باز میشد و پس از آمار و شمارش با سوت #گروهبان_جاسم، آزاد باش..
بچههای آسایشگاههای دیگر یکی یکی و یا دسته دسته به دیدار #زائرین_اباعبدالله میآمدند. بساط #پذیرایی با حلوا و شیرینی #بیژی، دستپخت بچهها (با خمیر نان آرد شده و شکر و روغن و بکارگیری #پریموس و #فر_شیرینی_پزی) هم براه بود.
بچهها ضمن تعریف خاطرات سفر ۲۴ ساعت زیارتی برای دوستان آسایشگاههای دیگر، از حالا کم کم از #خواب_غفلت در زیارت بیدار شده و تا ماهها و سالها در دریغ و تاسف بهره برداری بیشتر از آن به سر میبردیم.. یاد آن ایام بخیر.
راوی #حسین_نواب
👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانالها و گروههای دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید.
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
#روزمرگی_ها
🔹حمام آب سرد
در بین ۱۶ آسایشگاه اردوگاه تنها حمام آسایشگاه ۶ معمولا دارای آب بود و البته استفاده از #حمام دیگر آسایشگاه ها بدلیل حق و حقوق اخلاقی آن کار پسندیده ایی محسوب نمیشد .اما در صورت نیاز و اجبار از آن استفاده میکردیم .
برای ما موضوع #نظافت و شستشو با توجه به شرایط آب و هوایی گرما و سرما اهمیت زیادی داشت. (گرما از جهت نیاز بیشتر به استحمام و سرما از جهت آلوده نشدن به #شپش )، ناچارا سردی آب را تحمل میکردیم.
یک هفته از آخرین حمام من گذشته بود هوا سرد و خشک بود ، در حمام یک نفر مشغول #سرخ_کردن مخلوط آرد با گوشت بود و فضای حمام از حرارت #پریموس تقریبا گرم شده بود، اما دود ناشی از آن تنفس رو کمی سخت میکرد.
وارد کابین حمام شدم خبری از سردوش نبود. آب را باز کردم و آرام آرام بدنم را به سرمای آن عادت دادم.
غیر از سردی آب، مشکل دیگر فشار و ضربه بی امان آب بود که مثل پتک بر سرم میکوبید.😳
یک #صابون له شده از نوع صابون مراغه ای خودمان به تنم مالیدم اما نه تنها کف نمیکرد بلکه مثل خمیر به بدنم چسبیده بود. چاره ای نبود یک بار خودم را آب کشی کردم ولی هنوز بدنم صابونی بود.
لحظاتی بعد بدنم از سردی آب شروع به لرزیدن کرد غیر از آن احساس کردم نمیتوانم خوب نفس بکشم .
هوای حمام بخاطر پریموس از مونواکسید پر شده بود. در کابین را باز کردم و فریاد زدم که برادر در حمام رو باز کن من نمیتونم نفس بکشم او به سراغم آمد، جان در بدن نداشتم، او کمکم کرد. اما یه مشکل دیگه هم همزمان پیش آمد. #سوت_آمار بی موقع بود که زده شد!!
من😳😭 بدن صابونی ، سرد و بی حال لباسم را بزحمت پوشیدم. باید سریع از حمام خارج شوم تا زودتر و تا دیر نشده خودم رو به #صف_آمار برسانم. تا آسایشگاه خودم یک دقیقه راه بود .
همه در صف نشسته بودن و گویا فقط من بودم که دوان دوان به سمت آسایشگاه میرفتم .تصور اینکه مشکل بعدی یعنی مشکل چهارمی هم پیش بیاد وجود داشت :
اگر دیر به صف آمار برسم حتما #سرباز_عراقی آسایشگاهم با کابل به جانم خواهد افتاد و متاسفانه همینطور هم شد 😌
اکنون ، شاید به دلیل وخامت اوضاع ، آن برهه زمانی سی دقیقه از شروع استحمام تا تو صف آمار نشستن همه و همه ، از نوع یک خاطره درد آور در ذهنم مجسم میشود وگویا تصمیم ندارد از ذهنم پاک شود 😢
راوی #ابراهیم_بیک_محمدی
👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانالها و گروههای دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید.
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
#نوآوری_ها
🔹رفع نیازها
زندگی در #اسارت همچون زندگی در دنیای آزاد، همواره دستخوش تحولات، نوآوریها و پیشرفتهایی بود. طبق ضرب المثل انگلیسی "احتیاج مادر اختراع است".
هر چند امکانات اولیهای چون #لباس یک دست ساده، #پتو، #مواد_غذایی یکنواخت و ...، از طرف عراقیها برای ما تامین شده بود ولی این خود بچهها بودند که از هر مواد و ابزار موجود، مواد و ابزار و امکانات جدیدی برای تسهیل زندگی خلق میکردند. در خاطرات قبلی بخشی از نوآوریها ذکر گردیده است ولی در اینجا به صورت خلاصه به تعدادی از آنها اشاره میگردد....
👈 #خیاطی : برای تغییر سایز و بعضاً تغییر فرم لباسهای سهمیه ای هر شش ماه یک بار، خیاطی از ضروریات و اشتغالات بعضی ها بود. #نخ و #سوزن و #قیچی کوچک تاشو، نیز از طریق بوفه اردوگاه (#حانوت) تهیه میشد.
👈 #گلدوزی: به منظور پر کردن اوقات فراغت و تهیه یادگارهای هنری با استفاده از تکه پارچههای اضافی، گلدوزیهایی در ابعاد و طرحهای متفاوت و بیشتر بعنوان #جانماز طراحی، دوخته و تهیه میشد. برای این منظور، سوزن و نخهای رنگی از طریق #بوفه اردوگاه (حانوت) تامین میشد.
👈 #شیرینی_پزی: با تهیه #آرد از خمیر وسط سهمیه #نان روزانه و خشک کردن و الک کردن آن (با استفاده از توری محافظ حشرات پنجره) و نیز افزودن مقداری #شکر و #روغن که از طریق بوفه اردوگاه تهیه میشد، همچنین بکارگیری #فر_شیرینی_پزی و #پریموس، بچه ها بسته به ذوق #آشپزی و تجربه قبلی، انواع #حلوا #شیرینی، #زولبیا و بامیه جهت #پذیرایی در برنامهها و مناسبتها تهیه میکردند.
👈 #آشپزی: ماده اولیه آشپزی، #گوشت گاو پخته شده موجود در خورشت ناهار بود. معمولاً بچهها با کنار گذاشتن گوشت و افزودن آرد (#خمیر_نان) و نیز در صورت موجود بودن افزودن بادمجان، فلفل دلمه، سبزیجات و گوجه (که همه محصولات و زحمت #باغبانها از #باغچه محوطه اردوگاه بود)، خوراکیها و غذاهای متنوعی برای وعده #شام تهیه میکردند.
👈 #کود ( تقویت کننده زمین باغچه): با توجه به کشت و برداشت چهار فصل از زمین محدود محوطه اردوگاه، تقویت و غنی سازی خاک آن همواره لازم بود. بدین منظور از روشهای زیر استفاده میگردید.
* جاری سازی پساب شبانه آسایشگاهها در باغچه توسط شیلنگ.😳😂 *دفن خمیر نان غیر قابل استفاده در زمین و پس از تخمیر و فاسد شدن ، زیر و رو کردن و آمیختن آن با خاک باغچه ( با توجه به بوی زننده در زمان تخمیر و گیر دادن عراقیها، به صورت مخفیانه و ممنوعه اقدام میشد) . *** آبیاری باغچهها با استفاده از آب خون و چربی حاصل از شستشوی گوشت سهمیه روزانه آشپزخانه . این پساب به نوبت بین آسایشگاهها توزیع و با سطلهای حلبی از #آشپزخانه به باغچه آسایشگاه حمل و در زمین جاری میشد. ادامه دارد ....... راوی #حسین_نواب 👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانالها و گروههای دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید. ❓سوالات و پیشنهادات https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat ✍️روایت خاطرات https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan