eitaa logo
ناگفته هایی از اسارت
255 دنبال‌کننده
36 عکس
48 ویدیو
0 فایل
بیان خاطرات اسارت آزادگان ۸ سال دفاع مقدس، با هدف آموزش و بازخوانی فرهنگ ایثار و مقاومت و اشاعه این فرهنگ بین افراد غیر آزاده و نسل‌های بعد از جنگ ارتباط با ادمین: @Ganjineh_Esarat بیان خاطرات: @Khaterat_Revaiat
مشاهده در ایتا
دانلود
# 🔹فر شیرینی پزی در محیط به ناچار جسم اسرا در دشمن بود لکن ایشان همیشه سعی در آزاد نگه داشتن و به پرواز درآوردن خود بودند. در بین ما دوستانی همواره در صدد متنوع و نمودن فضا برای دیگران بودند. تنوع دوزندگی و لباس، و غذا، برگزاری و ....، از جمله این فعالیت‌ها بود. اولین را تهیه و پس از آن هر آسایشگاه برای خود یک یا چند فر شیرینی پزی تهیه نمود. او با استفاده از یک محفظه با در بازشو و سوراخی به روی بدنه، (برای قرار گرفتن روی مشعل) تهیه نموده بود. بچه‌ها جعبه یا همان فر را روی قرار می‌دادند و را که از قبل روی سینی‌های فر چیده بودند، داخل جعبه می‌گذاشتند. مایه معمولاً ترکیب (خمیر نان خشک شده) با و بود. اگر یا مقداری هم در دسترس بود، با افزودن به مایه، محصول مقداری تردتر می‌شد. پس از مدتی خوشمزه داخل فر برای در برنامه‌ها و آماده بود... راوی 👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانال‌ها و گروه‌های دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید. ❓سوالات و پیشنهادات https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat ✍️روایت خاطرات https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
🔹ماست قوطی‌های فرانسوی، از جمله اقلام جدید حانوت بود. با توجه به گران بودن شیر خشک، معمولاً گروه‌های غذایی به صورت شراکتی آن را تهیه می‌کردند. مصرف عمده شیر خشک، برای تهیه بود. یک پارچ که به وسیله یا گرم شده بود، با افزودن حداقل ۵ شیر خشک آماده برای انداختن ماست بود. اولین بار بچه‌ها را از درخواست کرده بودند ولی از آن به بعد، روال بر این بود که هر گروه غذایی مایه مورد نیاز را از گروه‌های دیگر ( دو قاشق ماست) قرض می‌گرفت و این تعاملات بین گروه‌ها رایج بود. روزی یکی از بچه‌های رند و شیطان، بین گروه‌ها راه افتاده بود و از هر کس که ماست داشت، ۲ قاشق برای مایه خواسته بود. او بعد از ریختن ۲ قاشق‌های ماست روی هم یک شکم سیر ماست خورده بود.😂😂 تازه بچه‌ها به او پی بردند و او را پتویی کردند... راوی 👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانال‌ها و گروه‌های دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید. ❓سوالات و پیشنهادات https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat ✍️روایت خاطرات https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
🔹زیارت کربلا .......ادامه از قبل از نجف مجدداً سوار بر اتوبوس و به طرف حرکت کردیم. ابتدا زیارت حضرت (ع) و سپس زیارت حضرت (ع) حرم‌ها قبل از ورود ما کاملاً قرق شده و امکان هیچ گونه ارتباطی با مردم وجود نداشت. فقط نگهبان‌ها و که همراه ما بودند و تعداد محدودی از خدام حرم که برخورد آن‌ها هم دست کمی از نگهبان‌ها نداشت، همزمان با ما در بودند. در هر یک از حرم‌های مطهر، نگهبان‌ها با داد و فریاد و سر و صدا سعی در ایجاد رعب و وحشت داشتند و پس از ۱۰ تا ۱۵ دقیقه شروع به خارج کردن افراد و تخلیه حرم را داشتند. میانگین زمان اجازه زیارت در هر یک از حرم‌ها ۲۰ دقیقه تا نیم ساعت برای ۲۵۰ نفر اسیر بود. بعد از زیارت حرم امام حسین (ع) از طریق ، ما را برای زیارت حرم حضرت ابوالفضل العباس (ع) راهی کردند . نسبت به بودن حضرت ابوالفضل اعتقادی راسخ و از خشم و غضب او هم بسیار ترسان و واهمه دارند. به همین دلیل در حرم حضرت عباس، نگهبان‌ها کمتر داد و فریاد و سر و صدا می‌کردند و با صدای آرام و اشاره دست بچه‌ها را به بیرون از حرم هدایت می‌نمودند. یکی از دوستان تعریف می‌کرد، وقتی در حرم حضرت عباس رو به ضریح در حال گفتگو و بودم، یکی از سربازان به من نزدیک و اشاره کرد، برو بیرون! من هم با صدایی که او بشنود گفتم "و هذا منهم"، یعنی این هم از آنهاست. و آن سرباز که تصور کرد در حال شکوه و نفرین آنها نزد حضرت عباس هستم پا به فرار گذاشت 😂😂 در هر یک از حرم‌ها زیارت و درد دلی و مناجاتی و چند رکعت نماز با همان استرس و اضطراب و کمبود وقت به جای آوردیم. بعد از نماز و زیارت که همه به طرف اتوبوس‌ها و سوار بر آنها شدیم، تازه من متوجه شدم که تحت تاثیر فشار روحی و استرس‌، خواندن نماز واجب ظهر و عصر را فراموش کرده و متاسفانه اجازه‌ای هم برای برگشت و اقامه آن نداشتم. پس نماز ظهر و عصر را در همان حالت در اتوبوس به جا آوردم به طرف و حرکت کردیم. معمولا وقت اذان صبح اتوبوس‌ها به اردوگاه می‌رسید. پس از پیاده شدن و استقرار در آسایشگاه و استراحتی کوتاه ساعت ۸ صبح، در آسایشگاه‌ها باز می‌شد و پس از آمار و شمارش با سوت ، آزاد باش.. بچه‌های آسایشگاه‌های دیگر یکی یکی و یا دسته دسته به دیدار می‌آمدند. بساط با حلوا و شیرینی ، دستپخت بچه‌ها (با خمیر نان آرد شده و شکر و روغن و بکارگیری و ) هم براه بود. بچه‌ها ضمن تعریف خاطرات سفر ۲۴ ساعت زیارتی برای دوستان آسایشگاه‌های دیگر، از حالا کم کم از در زیارت بیدار شده و تا ماه‌ها و سال‌ها در دریغ و تاسف بهره برداری بیشتر از آن به سر می‌بردیم.. یاد آن ایام بخیر. راوی 👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانال‌ها و گروه‌های دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید. ❓سوالات و پیشنهادات https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat ✍️روایت خاطرات https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
🔹حمام آب سرد در بین ۱۶ آسایشگاه اردوگاه تنها حمام آسایشگاه ۶ معمولا دارای آب بود و البته استفاده از دیگر آسایشگاه ها بدلیل حق و حقوق اخلاقی آن کار پسندیده ایی محسوب نمیشد .اما در صورت نیاز و اجبار از آن استفاده میکردیم . برای ما موضوع و شستشو با توجه به شرایط آب و هوایی گرما و سرما اهمیت زیادی داشت. (گرما از جهت نیاز بیشتر به استحمام و سرما از جهت آلوده نشدن به )، ناچارا سردی آب را تحمل میکردیم. یک هفته از آخرین حمام من گذشته بود هوا سرد و خشک بود ، در حمام یک نفر مشغول مخلوط آرد با گوشت بود و فضای حمام از حرارت تقریبا گرم شده بود، اما دود ناشی از آن تنفس رو کمی سخت میکرد. وارد کابین حمام شدم خبری از سردوش نبود. آب را باز کردم و آرام آرام بدنم را به سرمای آن عادت دادم. غیر از سردی آب، مشکل دیگر فشار و ضربه بی امان آب بود که مثل پتک بر سرم میکوبید.😳 یک له شده از نوع صابون مراغه ای خودمان به تنم مالیدم اما نه تنها کف نمیکرد بلکه مثل خمیر به بدنم چسبیده بود. چاره ای نبود یک بار خودم را آب کشی کردم ولی هنوز بدنم صابونی بود. لحظاتی بعد بدنم از سردی آب شروع به لرزیدن کرد غیر از آن احساس کردم نمیتوانم خوب نفس بکشم . هوای حمام بخاطر پریموس از مونواکسید پر شده بود. در کابین را باز کردم و فریاد زدم که برادر در حمام رو باز کن من نمیتونم نفس بکشم او به سراغم آمد، جان در بدن نداشتم، او کمکم کرد. اما یه مشکل دیگه هم همزمان پیش آمد. بی موقع بود که زده شد!! من😳😭 بدن صابونی ، سرد و بی حال لباسم را بزحمت پوشیدم. باید سریع از حمام خارج شوم تا زودتر و تا دیر نشده خودم رو به برسانم. تا آسایشگاه خودم یک دقیقه راه بود . همه در صف نشسته بودن و گویا فقط من بودم که دوان دوان به سمت آسایشگاه میرفتم .تصور اینکه مشکل بعدی یعنی مشکل چهارمی هم پیش بیاد وجود داشت : اگر دیر به صف آمار برسم حتما آسایشگاهم با کابل به جانم خواهد افتاد و متاسفانه همینطور هم شد 😌 اکنون ، شاید به دلیل وخامت اوضاع ، آن برهه زمانی سی دقیقه از شروع استحمام تا تو صف آمار نشستن همه و همه ، از نوع یک خاطره درد آور در ذهنم مجسم میشود و‌گویا تصمیم ندارد از ذهنم پاک شود 😢 راوی 👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانال‌ها و گروه‌های دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید. ❓سوالات و پیشنهادات https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat ✍️روایت خاطرات https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
🔹رفع نیازها زندگی در همچون زندگی در دنیای آزاد، همواره دستخوش تحولات، نوآوری‌ها و پیشرفت‌هایی بود. طبق ضرب المثل انگلیسی "احتیاج مادر اختراع است". هر چند امکانات اولیه‌ای چون یک دست ساده، ، یکنواخت و ...، از طرف عراقی‌ها برای ما تامین شده بود ولی این خود بچه‌ها بودند که از هر مواد و ابزار موجود، مواد و ابزار و امکانات جدیدی برای تسهیل زندگی خلق می‌کردند. در خاطرات قبلی بخشی از نوآوری‌ها ذکر گردیده است ولی در اینجا به صورت خلاصه به تعدادی از آنها اشاره می‌گردد.... 👈 : برای تغییر سایز و بعضاً تغییر فرم لباس‌های سهمیه ای هر شش ماه یک بار، خیاطی از ضروریات و اشتغالات بعضی ها بود. و و کوچک تاشو، نیز از طریق بوفه اردوگاه () تهیه می‌شد. 👈 : به منظور پر کردن اوقات فراغت و تهیه یادگارهای هنری با استفاده از تکه پارچه‌های اضافی، گلدوزیهایی در ابعاد و طرحهای متفاوت و بیشتر بعنوان طراحی، دوخته و تهیه می‌شد. برای این منظور، سوزن و نخ‌های رنگی از طریق اردوگاه (حانوت) تامین می‌شد. 👈 : با تهیه از خمیر وسط سهمیه روزانه و خشک کردن و الک کردن آن (با استفاده از توری محافظ حشرات پنجره) و نیز افزودن مقداری و که از طریق بوفه اردوگاه تهیه میشد، همچنین بکارگیری و ، بچه ها بسته به ذوق و تجربه قبلی، انواع ، و بامیه جهت در برنامه‌ها و مناسبت‌ها تهیه می‌کردند. 👈 : ماده اولیه آشپزی، گاو پخته شده موجود در خورشت ناهار بود. معمولاً بچه‌ها با کنار گذاشتن گوشت و افزودن آرد () و نیز در صورت موجود بودن افزودن بادمجان، فلفل دلمه، سبزیجات و گوجه (که همه محصولات و زحمت از محوطه اردوگاه بود)، خوراکی‌ها و غذاهای متنوعی برای وعده تهیه می‌کردند. 👈 ( تقویت کننده زمین باغچه): با توجه به کشت و برداشت چهار فصل از زمین محدود محوطه اردوگاه، تقویت و غنی سازی خاک آن همواره لازم بود. بدین منظور از روش‌های زیر استفاده می‌گردید.
 * جاری سازی پساب شبانه آسایشگاه‌ها در باغچه توسط شیلنگ.
😳😂 *دفن خمیر نان غیر قابل استفاده در زمین و پس از تخمیر و فاسد شدن ، زیر و رو کردن و آمیختن آن با خاک باغچه ( با توجه به بوی زننده در زمان تخمیر و گیر دادن عراقیها، به صورت مخفیانه و ممنوعه اقدام می‌شد) . *** آبیاری باغچه‌ها با استفاده از آب خون و چربی حاصل از شستشوی گوشت سهمیه روزانه آشپزخانه . این پساب به نوبت بین آسایشگاه‌ها توزیع و با سطل‌های حلبی از به باغچه آسایشگاه حمل و در زمین جاری می‌شد. ادامه دارد ....... راوی 👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانال‌ها و گروه‌های دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید. ❓سوالات و پیشنهادات https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat ✍️روایت خاطرات https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan