اگه این کار رو کنم👆
تو هیئت اشک 😭
چشمم کم میشه 📿
#ما_ملت_امام_حسینیم 🖤
#محرم 🖤
#شهید_امید_اکبری 🖤
@kheiybar
#امام_خامنه_ای:
نوکری امام حسین و اهلبیت (ع) به معنی واقعی کلمه این است که انسان بتواند افکار اینها را، خطّ مشی اینها را، جهتگیریهای اینها را در جامعه روزبهروز گسترش بدهد.☝️✅
@kheiybar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #حاج_قاسم از گریه کنان عالی بر سیدالشهدا بود💔
🎙خاطره حجتالاسلام شیخ حسین انصاریان از #حاج_قاسم_سلیمانی🕊
@kheiybar
اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
#عاشقانه_به_سبک_حاجهمت😍 فصل اول قسمت 7⃣1⃣ و ابراهیم لبخند بر لب سڪوت مے ڪرد تاژیلا حرفش را ادامہ
#عاشقانه_به_سبک_حاجهمت😍
فصل اول
قسمت 9⃣1⃣
آمدن های ابراهیم همیشه کوتاه
بود.کوتاه کوتاه.
و ژیلا تا می آمد یک استکان چای
برای او درست کند ،تا می خواست
لقمه ای غذا برایش ببرد.تا
می خواست دست او را بگیرد و
احوالش را بپرسد،ابراهیم برگشته
بود.☹️
ابراهیم همیشه می دوید و ژیلا
همیشه جا می ماند.
دوکوهه،دشتی میان دو تپه
بود.جنب اندیمشک_حسینیه.
و همه ی شهرتش به پادگانی بود که
توسط ارتش شاه و با کمک
مستشاران خارجی ساخته شده
بود.
محل بار انداز مهمات و در حقیقت
تبعیدگاه ارتش در زمان شاه بوده
است.
گرمای تابستان های دوکوهه
طاقت فرسا و سرمای زمستانش
کشنده بود.😣
قبل از انقلاب در جنوب پادگانش
،ساختمان هایی برای زندگی
افسران و فرماندهان پادگان
درست کرده بودند که بعضی از
آن ها ناتمام باقی مانده بود.
پس از انقلاب این ساختمان ها
کامل شد.وقتی که حاج احمد و
حاج همت با نیروهایشان به
دو کوهه رسیدند،دوکوهه تقریبا
هیچ گونه امکاناتی نداشت.🙁
بنابراین به اشاره ی حاج احمد و
مخصوصا با تلاش شبانه روزی
حاج همت،آن جا سروسامان
گرفت😊
فصل اول
قسمت 0⃣2⃣
برای سروسامان دادن و آماده کردن
پادگان دوکوهه ''هرکس گوشه ای
از کار را گرفت.
مجتمع ها را،اتاق هاش را،جارو
می زدیم ،تمیز می کردیم تا نیروی
جدید بیاید.😊😊
البته هنوز گستردگی کار را
نمی توانستیم حدس بزنیم.فقط
کارمان را می کردیم.حاج همت
شروع کرد به سازماندهی.😊😊
یک چارت تشکیلاتی تنظیم کرد و
هر کس فهمید چه کار باید بکندو
چه کاره است.؟؟☺️☺️
حاج احمد شد فرمانده ی
تیپ.محمود شهبازی شد جانشین
فرمانده.حاج همت هم رئیس ستاد
فرمانده گردان ها هم مشخص
شدند.😊☺️
مثل قجه ای و چراغی و دیگران.
کارها در قالب سازمانی نظم پیدا
کرد.ولی همه چیز خودمانی
بود.😊☺️
مثلا حاج احمد جارو دستش
می گرفت می رفت اتاق ها را تمیز
می کرد.چند روز بعد نیروهای
جدید هم از تهران آمدند.☺️😊
کسانی مثل وزوایی و حاجی پور
واین ها.حالا دیگر مراسم صبحگاه
هم داشتیم😊😊☺️☺️😉
خود حاج همت و حاج احمد
برگزارش می کردند .خیلی هم
تاکید داشتند باید حتما انجام
شود.✅
تهدید هم البته می شدیم از طرف
حاج احمد که اگر نیاییم عواقبش
خیلی سخت خواهد بود.🙈🙈😁
#ادامه_دارد...
@kheiybar
چه مانند عباس از آغاز همراه امام باشی🌱،چه مانند وهب از میانه ی راه و یا مانند حُر
در آخرین لحظات.💔
امام با آغوش باز تو را
می پذیرد.مهم تا آخرین نفس پای امام ماندن است..☝️
🏴چهارمِ #محرم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@kheiybar
🍁شهید مدافع حرم امیر سیاوشی 🌹
📌زمانی که در دمشق بودیم نیروهای فاتحین به شوخی به شهید سیاوشی گفتند محاسنت را کوتاه کن اگر دست داعش اسیر شوی
محاسنت را میگیرند سرت را میبرند ❗️
📌شهید سیاوشی گفت این اشک هایی که برای امام حسین گریه کردم به محاسن من ریخته شده من محاسنم رانمیزنم وخود ارباب نمیگذارد این سرمن دست داعشی ها بیوفتد.
#راوی_مشاور_حاج_قاسم
@kheiybar
هدایت شده از نحوه آشنایےو عنایات شهیدهمت
🌸وساطت حاجی برای راهیان نور
چند سالی میشد که راهیان نور نرفته بودم و دلم تنگ بود رو کردم به حاجی گفتم میشه واسطه بشین دلم تنگ جنوبه
شبش خواب دیدم کنار اروند ایستادم
یه قایق از اروند به ساحل اومد و سه نفر آقا پیاده شدن
برای من کلی حرف زدن و سفارش کردن چهره هاشون بخاطرم موند
موقع برگشت یکیشون با لبخند برام دست تکون میداد😊👋
بیدار شدم ذهنم درگیر بود که کی بودن؟!
یکماه بعد جور شد رفتم راهیان وقتی رفتیم هویزه بین شهدا قدم میزدم یهو یه تصویر میخکوبم کرد
شهید قدوسی🥀
بی اختیار نشستم
یاد اون فردی افتادم که با لبخند دست تکون داد😭😳
دقیق به اطرافم نگاه کردم وای خدا اوناهاش اون دوتای دیگه😳
شهید حاتمی😳
شهید حسن جان امینی😳
با گریه گفتم حاجی واسطه شدی این سه عزیز دعوتم کنن ممنونتم 😭😭😭
@Enayate_shahidhemat
اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
❣ #قرار_شبانه 🌸ختم صلوات به نیابت از ✨شهیدمحمدابراهیمهمت✨ ✨شهید حاج قاسم سلیمانی✨ هدیه به { اما
جمع کل صلوات
🌸9،313🌸
قبول باشه از همگی حاجت روا بشید ان شاءالله 💐
❣ #قرار_شبانه
🌸ختم صلوات به نیابت از
✨شهید محمد ابراهیم همت✨
✨شهید حاج قاسم سلیمانی✨
هدیه به { امامسجاد ع،امام محمدباقر ع، و امام جعفرصادق ع} برای سلامتی و تعجیل در ظهور آقا امام زمان عج💐
🌺مهلت صلواتفرستان تا فرداشب ساعت۲۱🌺
تعداد صلوات های خودتون رو به این آیدی بفرستین👇👇
@Behzadii
#سلام_امام_زمانم
آزردهگشتخاطرت از کردههایمن💔
آقا ببخش نوڪرتان دَردِسَر شده😔
#آقا_ببخش..😭
#مولایم_ببخش_شرمنده_ایم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@kheiybar
بر سینه میزنیم
ڪه مبـادا درون آن ،🌿
غیر از حسین ،💔
خانه کند عشق دیگری☝️
#لبیک_یا_حسین
#شهید_ابراهیم_همت
#روزتون_متبرک_با_یادشهید🌹
@kheiybar
#احادیث_حسینی
✨امام رضا علیهالسلام فرمودند:
🌿اگر دوست داری در بهشت با پیامبر اکرم(ص) همراه باشی قاتلان امام حسین را لعنت کن. ✨☝️
@kheiybar
#آرزوی_یک_بسیجے
« #حاجی همیشه دفتر یادداشتی📝 زیر بغل داشت یک بار این تقویم را باز کردم چند نامه لای آن بود💌، از برادران بسیجی ، یکی گفته بود « #حاجی من سر پل صراط یقهات را میگیرم😒 سه ماهه نشستهام داخل سنگر به امید دیدن شما💔😞
راوی:همسرشهید
#محمدابراهیمهمت
@kheiybar
#عبدالله_بن_الحسن_ع
نخواه خیمه بمانم دلم شکسته شود
ازاینهمه غم واندوه بی توخسته شود
چگونه دق نکنم؟! وقت رفتن از اینجا
جلوی چشم ترم دست عمه بسته شود😭
#وای_عمو🥀
#روز_پنجم #محرم💔
@kheiybar
YEKNET.IR - rasouli shabe 5 moharram1398 (5).mp3
7.07M
🔳 #زمینه #شب_پنجم #محرم
چه نسیمی که خود طوفان است
پا برهنه وسط میدان است💔
🎤 #مهدی_رسولی
👌فوق زیبا
@kheiybar
🍃 بهش میگن: امیدجان میشه کمتر بری هیئت؟
اشاره میکنه به پسرش و میگه: اگه علی رو یه نفر ازتون بگیره چه حالی میشین؟🤔
🍃 میگن: خب معلومه طاقت نمیاریم.
میگه: امام حسین و هیئت رو از من نگیرید چون طاقت نمیارم.😔
🌹 #شهید_امید_اکبری
@kheiybar
هدایت شده از نحوه آشنایےو عنایات شهیدهمت
🌸وساطت حاج داداش
سی ام تیرماه 98
حال خوبی نداشتم و مثل همیشه رفتم سراغ حاجی
من جز حاجی با کسی درد دل نمیگم 😊
گفتم داداش میدونی چند وقته خوابم نمیای میدونی چقدر انتظار سخته
کارم گره افتاده کلافم
خداوکیلی من بد ولی شما که خوبی منو یادت رفته؟ یه نشونه نمیدی؟!
شبش خواب دیدم از مسیری عبور میکردم تاریک
چند عابر اونجا بودن که حال و روز و احوال درستی نداشتن و میرسیدم عبور کنم
تو خواب گفتم حاجی کمک کن چطور من از اینجا رد شم
یهو یه آقای نظامی اومد کنارم ایستاد و یه نگاه با لبخند بهم کرد و حرکت کرد
دل گرم به حضور ایشون از اون کوچه عبور کردم
بیدار که شدم چهره ی اون آقا توی ذهنم بود
دو روز بعد 1مردادماه 98
مهمان برای ما اومد از سفر قم آمده بودن و نذر کتاب داشتن و یکی از آن کتابها رو برای من کنار گذاشته بودن
نام روی جلد رو خوندم
عمار حلب.شهید محمد حسین محمد خانی
کتاب رو ورق زدم و نگاهی به پایان کتاب انداختم که تصاویری از شهید داشت
میان تصویر قلبم به تپش افتاد😭
تصویری از شهید با لباس نظامی
باورم نمیشد خودش بود
همون که داخل خواب کنارم ایستاد با لبخند و ناجی من شد😳😭
با خوندن کتاب متوجه شدم ایشونم عاشق شهید همت بودن😍
و حاج قاسم گفته بودن:
🌸محمد حسین همت من بود🌸
با خوندن کتاب خیلی حالم خوب شد و الان بعد حاجی با داداش محمد حسین حرف میزنم خیی ام گره گشاست
🌸شب قبل از شهادت حاج قاسم هم محمد حسین بخوابم اومد
خیلی ناراحت بود و داشت حاضر میشد چشماش سرخ بود از گریه
گفتم داداش چی شده با بغض نگاهم کرد
گفتم کجا میخواین برین نمیتونست حرف بزنه😭
وقتی حاجی آسمونی شد فهمیدم حال محمد حسین برای چی گریه بود
🌸عزیزان
👈کتاب عمار حلب و قصه ی دلبری رو حتما بخونید
@Enayate_shahidhemat
#درسهایی_از_کربلا ...
ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺑﻪ ﺍﺳﻢ ﺍﻋﺘﺪﺍﻝ ﺑﺎ ﺩﻟﺨﻮﺷﯽ ﺑﻪ ﻭﻋﺪﻩ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﺑﯿﻦ ﺣﻖ ﻭ ﺑﺎﻃﻞ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﻭﯼ♨️،
ﻫﻢ ﻗﺎﺗﻞ ﺍﻣﺎﻣﺖ ﻣﯿﺸﻮﯼ ﻭ ﻫﻢ ﺫﺭﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﮔﻨﺪﻡ ﻣﻠﮏ ﺭﯼ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﭼﺸﯿﺪ ‼️
ﻋﻤﺮ ﺑﻦ ﺳﻌﺪ ﺗﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺑﻪ ﮐﺮﺑﻼ ﻣﯿﺮﻭﻡ ﻭ ﺣﺴﯿﻦ ﺑﻦ ﻋﻠﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﻣﺪﻥ ﺑﻪ ﮐﻮﻓﻪ
ﻣﻨﺼﺮﻑ ﻣﯿﮑﻨﻢ . ﻫﻢ ﺟﺎﻥ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺣﻔﻆ ﻣﯿﮑﻨﻢ ، ﻫﻢ ﻣﻠﮏ ﺭﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﻨﮓ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﻡ. 🚷
✅ﻣﻌﺎﻣﻠﻪ ﺑﺮﺩ -ﺑﺮﺩ !
⭕️ﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﺷﺪ ﻭ ﻧﻪ ﺁﻥ ...
@kheiybar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥خودشو از سوریه میرسوند به مجلس روضه خانگی!
روایتی جذاب از سیره #سردار_سلیمانی برای برگزاری روضه خانگی ساده در ماه محرم🏴
#ما_ملت_امام_حسینیم
@kheiybar
اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
#عاشقانه_به_سبک_حاجهمت😍 فصل اول قسمت 9⃣1⃣ آمدن های ابراهیم همیشه کوتاه بود.کوتاه کوتاه. و ژیلا ت
#عاشقانه_به_سبک_حاجهمت😍
فصل اول
قسمت 1⃣2⃣
یک روز باران زیادی آمد.همین
باعث شده بود که خیلی ها فکر
کنند آن روز صبحگاه نداریم.
برای من البته فرق نمی کرد چون
پام توی گچ بود.ولی بقیه به دلشان
صابون زده بودند که آن روز
،راحت باش است.😂😂😃😃
دیدیم اعلام شد:((امروز صبحگاه
برقرار است.))دو سه تا از بچه ها
گفتند:
((ما امروز نمی رویم))ونرفتند.😐
حاج احمد آمد توی راهرو ،تک تک
اتاق ها را وارسی کرد ببیند کسی
توی اتاق ها مانده یانه.
بچه هاتا فهمیدند ،خودشان را گم
وگور کردند.یکی از پنجره رفت
بیرون.یکی رفت زیرتخت،یکی
رفت توی کمد و...😜😜😜😧😉
حاج احمد در را باز
کرد،گفت:((کسی اینجا
هست؟؟))👀
ترسیدم ولی مجبور بودم بگویم
نه.این طور نبود که چون مثلا اول
کار است،آسان بگیرند اتفاقا بیشتر
سخت می گرفتند.😐😐
حتی نسبت به هم.بارندگی باز هم
بود.حاج احمد گفت:((امروز باید
خیلی به خودتان امتحان پس
بدهید))🙂🙂
نمی دانستیم می خواهد چه کار
کند.به هم نگاه می کردیم.🙄🙄
حدس هم نمی توانستیم بزنیم
گفت :((همه تان باهم،سینه خیز
ازاین طرف زمین صبحگاه
می روید ان طرف))☹️☹️
هیچ کس جرات نکرد بگوید:
((توی این گل؟))همه سینه خیز
شدیم.البته نه همه😖😫😫
بعضی ها با زانو وکف دست
می آمدند.حاج همت هم این طوری
می آمد.
او که کلک زد [ویا خواست به این
روش بچه ها را از باران نجات
دهد] بچه ها فهمیدند چه کار
کنند تعدادشان هم کم
نبود.😁😁😒
حاج احمد دید .رفت طرف حاج
همت. پایش را گذاشت روی
کمرش و گفت:((گفتم سینه خیز
،نگفتم مثل مارمولک))😐😐😇😟
حاج همت ناچار روی زمین گل الود
توی آب دراز کشید وسینه خیز
رفت.
فصل اول
قسمت 2⃣2⃣
حاج احمد متوسلیان بعد از آن که
همه را مجبورکرد تا در میان آب و
گل و زیر باران در محوطه ی زمین
صبحگاه سینه خیز بروند،خودش
هم همراه آن هاتوی همان محوطه
و در میان همان آب و گل و در زیر
سرمای استخوان سوز بهمن ماه
((۱۳۶۰))سینه خیز رفت.😢😢
بعد از نیم
ساعت سینه خیز رفتن از زمین
بلند شد و((برپاداد))همه
برخاستند.😌😌
به صف شدند و بعد هم
((از جلونظام)) و چند لحظه بعد
صدای آن ها محکم تر و
باصلابت تر از همیشه توی فضای
پادگان دوکوهه پیچید:
الله اکبر📢📢
خمینی رهبر📢📢
و....
ما همه سرباز توایم خمینی!!📢📢
گوش به فرمان توایم خمینی!!📢
باز هم نیمه شب بود که ابراهیم
برگشت.خسته و خواب آلود اما
شاد شاد.☺️☺️☺️
از آنچه که در خط ومنطقه جنگی
می گذشت و شاد از اینکه دوباره
همسرش را می دید .☺️☺️😊😊
همسرش را دید،گفت،شنید،چشم بر
هم گذاشت و دوباره رفت.😔
ژیلا که بیدار شد،ابراهیم دوباره
رفته بود.😞😞
صاحب خانه هم نبود.نه خودش
ونه زن و بچه هایش.😔😔
آن ها هم انگار به فکر رفتن
بودند.ژیلا توی حیاط تنها مانده
بود.چشم چرخاند به همه سو و
ناگاه چشمش روی پله ها توقف
کرد.
#ادامه_دارد...
@kheiybar
کودکانه پناه دستانش را باز کرد تا خود را سپر بلای امام زمانش کند...💔
#عبدالله نشان داد قبل از رسیدن به سن تکلیف، تکلیفش را خیلی بهتر از کوفیان مدعی میداند. او نشان داد برای یاری امام زمان سن ملاک نیست.☝️
▪️ پنجمِ #محرم
#الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
@kheiybar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️برام خیلی عجیبه که چطور یک مادر شهید تا اینقدر قدرت درک و تحلیل بالایی دارن!
▪️سلحشور بعداز مداحی در کوچه، از مادر شهید درخواست دعای شهادت💔 میکنه که حاج خانم جواب جالبی میدن
#ما_ملت_امام_حسینیم
مهدی براندازه
🏴 @kheiybar