eitaa logo
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
39.9هزار دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
3.2هزار ویدیو
15 فایل
این‌شعر پراز برات #ابرآهیمـ است #بےسَر و #مخلص،ذات #ابرآهیمـ است تغییرمسیرخیلے از آدمها اینهاهمہ‌معجزات #ابرآهیمـ است😍 خادم‌الشهدا👈 @shahiidhemat تبلیغات ارزان⬇ https://eitaa.com/joinchat/3688497312Ce08ce141d8 نذورات‌ مهدوی @seshanbehmahdaviii
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آزرده‌گشت‌خاطرت از کرده‌های‌من💔  آقا ببخش نوڪرتان دَردِسَر شده😔 ..😭 @kheiybar
بر سینه می‌زنیم ڪه مبـادا درون آن ،🌿 غیر از حسین ،💔 خانه کند عشق دیگری☝️ 🌹 @kheiybar
‌‌‌ ✨امام رضا علیه‌السلام فرمودند: 🌿اگر دوست داری در بهشت با پیامبر اکرم(ص) همراه باشی قاتلان امام حسین را لعنت کن. ✨☝️ @kheiybar
« همیشه دفتر یادداشتی📝 زیر بغل داشت یک بار این تقویم را باز کردم چند نامه لای آن بود💌، از برادران بسیجی ، یکی گفته بود « من سر پل صراط یقه‌ات را می‌گیرم😒 سه ماهه نشسته‌ام داخل سنگر به امید دیدن شما💔😞 راوی:همسرشهید @kheiybar
نخواه خیمه بمانم دلم شکسته شود ازاینهمه غم واندوه بی توخسته شود چگونه دق نکنم؟! وقت رفتن از اینجا جلوی چشم ترم دست عمه بسته شود😭 🥀 💔 @kheiybar
YEKNET.IR - rasouli shabe 5 moharram1398 (5).mp3
7.07M
🔳 چه نسیمی که خود طوفان است پا برهنه وسط میدان است💔 🎤 👌فوق زیبا @kheiybar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃 بهش میگن: امیدجان میشه کمتر بری هیئت؟ اشاره میکنه به پسرش و میگه: اگه علی رو یه نفر ازتون بگیره چه حالی میشین؟🤔 🍃 میگن: خب معلومه طاقت نمیاریم. میگه: امام حسین و هیئت رو از من نگیرید چون طاقت نمیارم.😔 🌹 @kheiybar
🌸وساطت حاج داداش سی ام تیرماه 98 حال خوبی نداشتم و مثل همیشه رفتم سراغ حاجی من جز حاجی با کسی درد دل نمیگم 😊 گفتم داداش میدونی چند وقته خوابم نمیای میدونی چقدر انتظار سخته کارم گره افتاده کلافم خداوکیلی من بد ولی شما که خوبی منو یادت رفته؟ یه نشونه نمیدی؟! شبش خواب دیدم از مسیری عبور میکردم تاریک چند عابر اونجا بودن که حال و روز و احوال درستی نداشتن و می‌رسیدم عبور کنم تو خواب گفتم حاجی کمک کن چطور من از اینجا رد شم یهو یه آقای نظامی اومد کنارم ایستاد و یه نگاه با لبخند بهم کرد و حرکت کرد دل گرم به حضور ایشون از اون کوچه عبور کردم بیدار که شدم چهره ی اون آقا توی ذهنم بود دو روز بعد 1مردادماه 98 مهمان برای ما اومد از سفر قم آمده بودن و نذر کتاب داشتن و یکی از آن کتابها رو برای من کنار گذاشته بودن نام روی جلد رو خوندم عمار حلب.شهید محمد حسین محمد خانی کتاب رو ورق زدم و نگاهی به پایان کتاب انداختم که تصاویری از شهید داشت میان تصویر قلبم به تپش افتاد😭 تصویری از شهید با لباس نظامی باورم نمیشد خودش بود همون که داخل خواب کنارم ایستاد با لبخند و ناجی من شد😳😭 با خوندن کتاب متوجه شدم ایشونم عاشق شهید همت بودن😍 و حاج قاسم گفته بودن: 🌸محمد حسین همت من بود🌸 با خوندن کتاب خیلی حالم خوب شد و الان بعد حاجی با داداش محمد حسین حرف میزنم خیی ام گره گشاست 🌸شب قبل از شهادت حاج قاسم هم محمد حسین بخوابم اومد خیلی ناراحت بود و داشت حاضر میشد چشماش سرخ بود از گریه گفتم داداش چی شده با بغض نگاهم کرد گفتم کجا میخواین برین نمیتونست حرف بزنه😭 وقتی حاجی آسمونی شد فهمیدم حال محمد حسین برای چی گریه بود 🌸عزیزان 👈کتاب عمار حلب و قصه ی دلبری رو حتما بخونید @Enayate_shahidhemat
... ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺑﻪ ﺍﺳﻢ ﺍﻋﺘﺪﺍﻝ ﺑﺎ ﺩﻟﺨﻮﺷﯽ ﺑﻪ ﻭﻋﺪﻩ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﺑﯿﻦ ﺣﻖ ﻭ ﺑﺎﻃﻞ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﻭﯼ♨️، ﻫﻢ ﻗﺎﺗﻞ ﺍﻣﺎﻣﺖ ﻣﯿﺸﻮﯼ ﻭ ﻫﻢ ﺫﺭﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﮔﻨﺪﻡ ﻣﻠﮏ ﺭﯼ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﭼﺸﯿﺪ ‼️ ﻋﻤﺮ ﺑﻦ ﺳﻌﺪ ﺗﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺑﻪ ﮐﺮﺑﻼ ﻣﯿﺮﻭﻡ ﻭ ﺣﺴﯿﻦ ﺑﻦ ﻋﻠﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﻣﺪﻥ ﺑﻪ ﮐﻮﻓﻪ ﻣﻨﺼﺮﻑ ﻣﯿﮑﻨﻢ . ﻫﻢ ﺟﺎﻥ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺣﻔﻆ ﻣﯿﮑﻨﻢ ، ﻫﻢ ﻣﻠﮏ ﺭﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﻨﮓ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﻡ. 🚷 ✅ﻣﻌﺎﻣﻠﻪ ﺑﺮﺩ -ﺑﺮﺩ ! ⭕️ﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﺷﺪ ﻭ ﻧﻪ ﺁﻥ ... @kheiybar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥خودشو از سوریه میرسوند به مجلس روضه خانگی! روایتی جذاب از سیره برای برگزاری روضه خانگی ساده در ماه محرم🏴 @kheiybar
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
#عاشقانه_به_سبک_حاج‌همت😍 فصل اول قسمت 9⃣1⃣ آمدن های ابراهیم همیشه کوتاه بود.کوتاه کوتاه. و ژیلا ت
😍 فصل اول قسمت 1⃣2⃣ یک روز باران زیادی آمد.همین باعث شده بود که خیلی ها فکر کنند آن روز صبحگاه نداریم. برای من البته فرق نمی کرد چون پام توی گچ بود.ولی بقیه به دلشان صابون زده بودند که آن روز ،راحت باش است.😂😂😃😃 دیدیم اعلام شد:((امروز صبحگاه برقرار است.))دو سه تا از بچه ها گفتند: ((ما امروز نمی رویم))ونرفتند.😐 حاج احمد آمد توی راهرو ،تک تک اتاق ها را وارسی کرد ببیند کسی توی اتاق ها مانده یانه. بچه هاتا فهمیدند ،خودشان را گم وگور کردند.یکی از پنجره رفت بیرون.یکی رفت زیرتخت،یکی رفت توی کمد و...😜😜😜😧😉 حاج احمد در را باز کرد،گفت:((کسی اینجا هست؟؟))👀 ترسیدم ولی مجبور بودم بگویم نه.این طور نبود که چون مثلا اول کار است،آسان بگیرند اتفاقا بیشتر سخت می گرفتند.😐😐 حتی نسبت به هم.بارندگی باز هم بود.حاج احمد گفت:((امروز باید خیلی به خودتان امتحان پس بدهید))🙂🙂 نمی دانستیم می خواهد چه کار کند.به هم نگاه می کردیم.🙄🙄 حدس هم نمی توانستیم بزنیم گفت :((همه تان باهم،سینه خیز ازاین طرف زمین صبحگاه می روید ان طرف))☹️☹️ هیچ کس جرات نکرد بگوید: ((توی این گل؟))همه سینه خیز شدیم.البته نه همه😖😫😫 بعضی ها با زانو وکف دست می آمدند.حاج همت هم این طوری می آمد. او که کلک زد [ویا خواست به این روش بچه ها را از باران نجات دهد] بچه ها فهمیدند چه کار کنند تعدادشان هم کم نبود.😁😁😒 حاج احمد دید .رفت طرف حاج همت. پایش را گذاشت روی کمرش و گفت:((گفتم سینه خیز ،نگفتم مثل مارمولک))😐😐😇😟 حاج همت ناچار روی زمین گل الود توی آب دراز کشید وسینه خیز رفت. فصل اول قسمت 2⃣2⃣ حاج احمد متوسلیان بعد از آن که همه را مجبورکرد تا در میان آب و گل و زیر باران در محوطه ی زمین صبحگاه سینه خیز بروند،خودش هم همراه آن هاتوی همان محوطه و در میان همان آب و گل و در زیر سرمای استخوان سوز بهمن ماه ((۱۳۶۰))سینه خیز رفت.😢😢 بعد از نیم ساعت سینه خیز رفتن از زمین بلند شد و((برپاداد))همه برخاستند.😌😌 به صف شدند و بعد هم ((از جلونظام)) و چند لحظه بعد صدای آن ها محکم تر و باصلابت تر از همیشه توی فضای پادگان دوکوهه پیچید: الله اکبر📢📢 خمینی رهبر📢📢 و.... ما همه سرباز توایم خمینی!!📢📢 گوش به فرمان توایم خمینی!!📢 باز هم نیمه شب بود که ابراهیم برگشت.خسته و خواب آلود اما شاد شاد.☺️☺️☺️ از آنچه که در خط ومنطقه جنگی می گذشت و شاد از اینکه دوباره همسرش را می دید .☺️☺️😊😊 همسرش را دید،گفت،شنید،چشم بر هم گذاشت و دوباره رفت.😔 ژیلا که بیدار شد،ابراهیم دوباره رفته بود.😞😞 صاحب خانه هم نبود.نه خودش ونه زن و بچه هایش.😔😔 آن ها هم انگار به فکر رفتن بودند.ژیلا توی حیاط تنها مانده بود.چشم چرخاند به همه سو و ناگاه چشمش روی پله ها توقف کرد. ... @kheiybar
کودکانه پناه دستانش را باز کرد تا خود را سپر بلای امام زمانش کند...💔 نشان داد قبل از رسیدن به سن تکلیف، تکلیفش را خیلی بهتر از کوفیان مدعی می‌داند. او نشان داد برای یاری امام زمان سن ملاک نیست.☝️ ▪️ پنجمِ @kheiybar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️برام خیلی عجیبه که چطور یک مادر شهید تا اینقدر قدرت درک و تحلیل بالایی دارن! ▪️سلحشور بعداز مداحی در کوچه، از مادر شهید درخواست دعای شهادت💔 میکنه که حاج خانم جواب جالبی میدن #ما_ملت_امام_حسینیم مهدی براندازه 🏴 @kheiybar
به جرم گفتن احلی من العسل قاسم شبیه موم عسل خانه خانه ات کردند😭😭 💔 @kheiybar
🌸ختم صلوات به نیابت از ✨شهید محمد ابراهیم همت✨ ✨شهید حاج قاسم سلیمانی✨ هدیه به { امام‌موسی‌کاظم ع،امام‌رضا ع، امام محمدتقی ع، و امام‌ علی‌نقی ع } برای سلامتی و تعجیل در ظهور آقا امام زمان عج💐 🌺مهلت صلوات فرستادن فرداشب تا ساعت ۲۱🌺 تعداد صلوات های خودتون رو به این آیدی بفرستین👇👇 @Behzadii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
{♥️} .... •|هم خـودم،هـم پدرم •|هم پسـرم، تو♡🌱 •|نـسل مارا بخـدا •|صـاحب و ،تـویی💓 🏴 ↷✨#ʝσɨŋ↓ °| ❥• @kheiybar 🏴
گاهے ... که دلم سخت می‌شود ؛💔 آنقدر تو را تڪرار می‌کنم🌱 تا مـثل ذره اے ، در امتداد نگاهت گم شوم🌸 و این آغاز پیدا شدن من است✨ 🌹 @kheiybar
✨امام رضا علیه‌السلام فرمودند: 🥀اگر خواهی ثواب شهیدان با امام حسین(ع) را دریابی هر وقت یاد آن حضرت افتادی بگو کاش با آنها بودم و به فوز عظیم می رسیدم. 💔☝️ @kheiybar
🔸حالا وسط این گیر و دار، از بیماری سینوزیت هم رنج می برد. طوری که دو سه روز از شدت چرک گلو، قادر به حرف زدن هم نبود، با این حال 24 ساعت شبانه روز خودش را پای تیپ گذاشته بود!!😞 از دوندگی برای تامین آب آشامیدنی نیرو ها گرفته، تا سرکشی مستمر به فعالیت تیم های شناسایی واحد اطلاعات-عملیات.✌️ خلاصه خیلی همت در عملیات رمضان سختی کشید.🙁 یادم هست یک بار هم، این موضوع را به زبان آورد. قبل از شروع مرحله آخر عملیات رمضان بود که از خودش شنیدم که می‌گفت :«خدایا! آخر ما چه گناهی به درگاه تو مرتکب شدیم که نمی‌توانیم از این امانت های تهران به خوبی محافظت کنیم؟!» مقصود حاجی از تعبیر امانت های تهران، ``نیرو های بسیجی اعزامی از تهران`` بودند. با آنکه میزان تلفات و مجروحین ما💔، در عملیات رمضان خیلی نسبت به حمله فتح خرمشهر کمتر بود، اما باز هم وجدانش حاضر به قبول این امر نبود و خیلی خودش را می‌خورد و سرزنش می‌کرد😢 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@kheiybar
قاسمم را به روی زین بگذار عبّاسم قمری را به روی دست گرفته قمری نوعروست که نشد موی تو را شانه کند😔 عاقبت گیسویت افتاد به دست دگری😭 💔🥀 @kheiybar