eitaa logo
خشتـــ بهشتـــ
1.6هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
149 فایل
✨﷽✨ ✨اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفࢪَج✨ #خشـــت_بهشـــت 🔰مرکز خیرات و خدمات دینی وابسته به↙️ مدرسه علمیه آیت الله بهجت(ره) قم المقدسه 🔰ادمین و پشتیبان؛ @admin_khesht_behesht
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺 به بیت‌المال خیلی حساس بود. مقید بود وقتی از موتور یا وسایل سپاه استفاده می‌کرد آن را تعمیر کرده تحویل می‌داد. می‌گفت: «نمی‌دانم چرا وسایل را همین طور خراب می‌گذارند و می‌روند.» تا می‌دید کسی از اتومبیل یا وسایل بیت‌المال استفاده می‌کند، سریع می‌گفت: «خوب شد امام (ره) آمد که شما هم ماشین‌دار شدید، خانه‌دار شدید. وگرنه بدبخت بیچاره بودید!» شوخی‌هایش جلف نبود. خیلی پرمعنا شوخی می‌کرد. 📎جستجوگر نور #شهید_سعیدشاهدی🌷 #سالروز_ولادت ولادت : ۱۳۴۸/۱۲/۱۷ تهران شهادت : ۱۳۷۴/۱۰/۲ فکه ، انفجارمین ||•🇮🇷 @marefat_ir ‌||•🌐 https://www.instagram.com/marefat_ir
❤️❤️❤️ 💠به معنای واقعی کلمه به مال دنیا بی‌اعتنا بود. تعدادی از دوستان حاج حمید از او تقاضا کرده بودند یک شرکت مالی اقتصادی تأسیس کرده و به‌طور شراکتی در آن فعالیت کنند و حاج حمید هم مدیریت آن را بر عهده بگیرد. او بارها به بهانه‌های مختلف از زیر این کار شانه خالی کرده بود، اما سرانجام که با اصرارهای فراوان دوستان روبه‌رو شد، به ناچار پذیرفت. 💠او به دلیل مشغله کاری و تمایل نداشتن زیاد به این‌گونه افکار و فعالیت‌های مالی، زیاد در جلسات مداوم و منظم حضور نمی‌یافت، اما به‌طور مداوم دوستان تماس گرفته و خواهان حضور او بودند تا این‌که بالاخره حاج حمید در جلسه‌ایی که درباره موارد مالی گروه بود شرکت کرد. 💠هنگامی که شب به خانه برگشت، به خواب رفته بود که ناگهان با فریاد از خواب پرید. همه ما نگران شدیم و حالش را جویا شدیم. او گفت که خیلی حالش بد است و مدام خواب‌های آشفته می‌بیند و دلیل این خواب‌ها را رفتن به همین جلسات مالی و امور دنیایی می‌دانست. وقتی از حاج حمید پرسیدیم چه خوابی دیده؟ 💠گفت : دائماً خواب می‌دیدم که در جلسه هستم و عقرب‌های بزرگ دور و بر میزم هستند. حاج حمید خیلی ناراحت بود و آن شب تا صبح نخوابید و خود را سرزنش می‌کرد که این مجلس‌های امور دنیایی به من نیامده است. من کجا و بحث بر سر مال دنیا کجا؟ ✍به روایت همسربزرگوارشهید 🌷 💚 🌸•| ولادت : ۱۳۳۸/۱/۶ اهواز 💔•| شهادت : ۱۳۹۴/۱۰/۶ سامرا ، عراق ||•🇮🇷 @marefat_ir ‌||•🌐 https://www.instagram.com/marefat_ir
🥀 در آبان سال 85 و همزمان با تشریف فرمایی (حفظه الله)😍 به استان سمنان در حالیکه در مقطع سوم راهنمایی👦 مشغول به تحصیل بوده نامه ای سرشار از عشق و علاقه و محبت💝 می‌نویسد و خدمت رهبر💖 تقدیم می‌کند. ✍او در این نامه می‌نویسد: «بسم الله الرحمن الرحیم سلام بر تو ای جانم, ای جانم, ای عشقم😍 که هر تپش قلبم💓 به تو وابسته است. نگاهت مملو از کلمات حق تعالی است. صدای تو لالایی کودکان🧒 و آرام بخش وجودم است😇, چهره ات دلکش و دلرباست 😌و عصایت چوب دستی موسی(ع) است. دوستت دارم💞, راهت را ادامه می‌دهم✌️ و به سخنانت عشق می‌ورزم🤩؛ به آمدن تو که تمام برکات الهی را به سمنان آورده‌‌ای خوش آمد می‌گویم. ای نائب امام عصر(عج)😇 سلام ما را به امام مهدی برسان🤚.» به مناسبت 🌸 💜 💙 💚 💛 •┈┈••••✾•🌸•✾•••┈┈•         @shohadae_sho •┈┈••••✾•🌸•✾•••┈┈• ♥️••👆🏻
خشتـــ بهشتـــ
برادر شهید مدواری: میثم بعد از شهادت «قدیر سرلک» 🥀و «روح الله قربانی»🥀 خیلی ناراحت بودتا زمانی پیدا می‌کرد و تنها می‌شد در گوشه‌ای با خود و خدا خلوت می‌کرد و مثل سیل بهاری اشک می‌ریخت 😭و می‌گفت: تازه فهمیدم به طور یقین نیتم تا الان صاف صاف برای خود خدا نبوده که اگر بود الان پیش قدیر و روح الله بودم 😢 شب عملیات تا صبح من(برادر شهید) و محمدحسین(شهید محمد خانی) و میثم زیر یک پتو لرزیدیم🤕 قبل از نماز صبح بلند شد وضو گرفت نماز شب بخواند😇 محمدحسین گفت: میثم کارش تمام شد، دیگر اینجایی و دنیایی نیست ☺️قبل از اینکه بزنیم به خط به شوخی😉 به میثم گفتم: حالا میثم نیتت صاف شد؟ با آن چشم‌های پاک خود نگاهم کرد و با یه لبخند گفت😄: صاف صاف از این صاف صاف گفتن وی تا لحظه‌ای که به شهادت رسید، چند دقیقه بیشتر طول نکشید😭، میثم دنیا را با آمال آرزوهایش رهاکرد🏢 و پرواز به سوی ابدیت✈️ و اوج گرفتن و روزی خوردن در نزد پروردگار خود را برگزید😍😎 به مناسبت 🥀 💜 💚 💛 •┈┈••••✾•🌸•✾•••┈┈•         @shohadae_sho •┈┈••••✾•🌸•✾•••┈┈• ♥️••👆🏻
به نقل از پدر شهید:🥀 روز سوم پس از دفن شهید در خانه نشسته بودم🏠 که به من خبر دادند فردی با من کار دارد، دم دررفتم و پس از خوش‌وبش با آن فرد هرچه اصرار بر داخل شدنشان به منزل کردم نپذیرفت و وقتی علت را جویا شدم با اشک و آه😭 گفت من به جواد خیانت کرده‌ام😞 زیرا در هنگام حیاتش عکس خود به همراه فرزند کوچکش ابوالفضل را به من داد و گفت من شهید می‌شوم و این عکس را برای من سیاه‌قلم کن و بیاور. 😢در آن هنگام به علت اینکه جواد فردی شوخ بود😉 این حرفش را به‌پای شوخی‌هایش گذاشتم🙃 و خواسته‌اش را پشت گوش انداختم😢 اما هنگامی‌که خبر شهادتش به من رسید با چشمانی اشک‌آلود😭 این عکس را سیاه‌قلم کردم و برای شما آوردم تا به قولی که به دوست خوبم داده بودم عمل کرده باشم.✋ به مناسبت 🥀 💜 💚 💙 🖤 •┈┈••••✾🌸•✾•••┈┈•         @shohadae_sho •┈┈••••✾•🌸•✾•••┈┈• 🖤••👆🏻
3.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥نماهنگ ارغوان به یاد 🍃🥀محمد تقی ارغوانی🥀🍃 به مناسبت 🥀 💜 💚 💛 •┈┈••••✾•🌸•✾•••┈┈•         @shohadae_sho •┈┈••••✾•🌸•✾•••┈┈• ❤️••👆🏻
خشتـــ بهشتـــ
🍃به نام او به یاد متولد بهارِ بود...خرداد پنجاهُ هفت. هجده سالگی،قامتش سبز پوش شد و نوزده سال پر افتخار برای کشورش خدمت کرد. . 🍃همچو شهرتش، بود و نترس...در قلبِ محبانِ علی(ع) جایی ندارد... که اگر باشد زبان،لبیک گوی نمی‌شود!! . 🍃مردی و عاشق خانواده پرافتخار همراه دوست‌داشتنی . 🍃همه را برای زمین گذاشت و راهی شد...! روحش قرارِ ماندن نداشت...گویی آرامش را در خاکِ می‌دید. . 🍃ندای "هَل مِن ناصِر..." خواهرِ ارباب، قدمهایش را برای رفتن محکم کرد و او علی اصغر شد... . 🍃اولین روز ؛در آستانه میلادِ فخر عالمِ امکان؛حضرت ارباب(ع) تقدیر بر رقم خورده بود. . 🍃وقتِ رفتن به کمین خوردند و هنگام برگرداندن ماشین، پهلویش را به آغوش کشید...و ذکر (ع) در فضا طنین انداز شد... . 🍃خاکِ با عشق جسمِ بی جانش را در آغوش خود ماندگار کرد و بناشد به تاسی از بانوی گمنامِ (س)، چند صباحی مهمانِ غربتِ سرزمینِ شام باشد💔!! . 🍃کیلومتر ها آن سو تر؛ مادری نگران، همسری چشم به راه و پسرکی شش ساله دلتنگِ قهرمانشان بودند...😔 . 🍃یکسال گمنامی‌اش،فرصتی بود تا آیینه خانواده جلا بگیرد... تا امیر علی بیاموزد؛زین پس مردِ مادرش است...به دلِ کوچکش بقبولاند؛ گرچه پدر در آسمانهاست اما مزارِ زمینی‌اش مامن و پناه گاهِ اوست⚘ . 🍃سفارش به کرده بود و عجیب این صبر عجین شده در حالاتِ همسرِ زینبی‌اش بود... وقتی که تابوت را به آغوش گرفت و دست بر کشید... آن هنگام که قبل‌ترها را تصور می‌کرد و علی اصغرِ خندانش را؛ و آن هنگام که راهِ پیش رو را بدونِ مردِ شیردلش تجسم می‌کرد؛ در نگاهش "ما رایتُ الا جمیلا" را می‌دیدی... . 🍃به گفته علی اصغرش، "لا یَوم کَیَومِکَ یا اباعَبدالله...💔" و همین جمله آرامشی بود بر قلبِ بیتاب و مضطرش. ✍️نویسنده: به مناسبت 🥀 💜 💚 💛 •┈┈••••✾•🌸•✾•••┈┈•         @shohadae_sho •┈┈••••✾•🌸•✾•••┈┈• ❤️••👆🏻
🍃🌸به روایت همسر: زمانی که یکی از همکاران حسین مصدوم شده بود 😢او به داخل ساختمان رفت و همکارش را بیرون آورد😥 در همین هنگام متوجه مصدومیت یکی دیگر از همکارانش می شود😓 که علی رغم اینکه فرماندهش به او گفته بود که به داخل نرود 😰او وارد پلاسکو می شود که ناگهان ساختمان فرومی ریزد. 😭 به مناسبت 🥀 💜 💚 🧡 🖤 💛 •┈┈••••✾•🌸•✾•••┈┈•         @shohadae_sho •┈┈••••✾•🌸•✾•••┈┈• ❤️••👆🏻
🍃🌸 : به قلم نویسنده جهرمی و با 😍، با موضوع زندگینامه و خاطرات 🥀 از 🌹 چاپ شده است. ✍نویسنده این کتاب گفت: در این کتاب سعی شده، ویژگی‌های اخلاقی ذوالفقار نسب 🥀 به گونه‌ای بیان شود که جوانان دریابند آنچه باعث می‌شود شهدا به فیض شهادت برسند، بی‌ریایی 😇، خلوص😊 و برای خدا بودن☺️ آنهاست. به مناسبت 🥀 💜 💚 💛 •┈┈••••✾•🌸•✾•••┈┈•         @shohadae_sho •┈┈••••✾•🌸•✾•••┈┈• ❤️••👆🏻
خشتـــ بهشتـــ
🍃در متولد شد، تا زودتر از تابستان به قلبِ خانواده گرما ببخشد... . 🍃پسری متولدِ روزِ خردادماه⚘ . 🍃پدر عاشق بود و جنگ های نامنظمش و دل سپرده به طنینِ روح نواز دعای کمیل در جبهه ها... پس نامش را در شناسنامه گذاشتند و بر زبان خواندند کمیل ❤️ . 🍃خو گرفته با و رشد کرد و بزرگ شد... . 🍃دیپلم گرفت و در رشته کامپیوتر ادامه تحصیل داد اما چیزی از عشقش به (ع) کم نشد. . 🍃 سرانجام در ماهِ دوم آموزشیِ سربازی جذب شد🙂 🍃برای کمیل اما اینجا پایانِ راه نبود...حالا همه تلاشش رفتن به یگانِ ویژه بود. . 🍃میخواست در بالاترین قله خدمت بایستد و جان فشانی کند.🥀 . 🍃عضو صابرین شد و خدمت می‌کرد. . 🍃آرزوی شهادت به دل داشت...در زیباترین لحظات زندگی اش هم را طلب می‌کرد🕊 🍃خبر رسید گروهِ پا درون کشور گذاشته...یگانِ صابرین برای کوتاه کردن دستِ متجاوزان راهی شدند... . 🍃و در این میان کمیل و چندین تن از همرزمان آماده بودند...🕊 . 🍃به تاسی از (س) تیر به پهلویش نشست و روح از تنش پر کشید...😔 کمیل، شد🇮🇷 . 🍃امروز هم برای این وطن،مدافعانی قد علم کرده اند تا حافظِ جانِ مردم سرزمینشان باشد👨‍⚕ . ، مدافع وطن ⚘ . ✍️نویسنده: . به مناسبت 🥀 💜 💚 💛 •┈┈••••✾•🌸•✾•••┈┈•         @shohadae_sho •┈┈••••✾•🌸•✾•••┈┈• ❤️••👆🏻
تولد حضرت فاطمه(سلام‌الله علیها) بود.😍 سجاد مثل همیشه با روی خندان😁 از سر کار آمد. بعد از چند دقیقه گفت: خانم اشکال نداره، تو راضی هستی که من هدیه‌ای🎁 که پادگان برای روز زن داده است، بدهم به بنده خدایی که لازم دارد؟ گفتم: نه چه اشکالی دارد؟ من از خدامه😊☺️. من تازه چادر گرفتم فعلاً لازم ندارم. من آن روز نپرسیدم چادر رو برای چه کسی می‌خواهی، تا اینکه بعد از شهادت همسرم😢، یکی از دوستانش به من گفت موضوع چه بوده. گفت: در دانشگاه یک دختر خانم بود حجاب خوبی نداشت.😥 سجاد به دوستش می‌گوید برو با این خانم صحبت کن ببین چرا حجابش این طور است. سجاد به دلیل حیای زیاد 😌خودش با دختر خانم حرف نمی‌زند. دختر خانم هم گفته بود به دلیل مشکلات مالی😣 نمی‌توانم چادر تهیه کنم. اتفاقاً همان روز چادر را به ما هدیه دادند. 😎سجاد آن روز چادر را می‌برد برای این خانم و خدا را شکر از آن روز تا حالا استفاده می‌کنند.🤩😎 به مناسبت 🥀 💜 💚 💛 ❤️ •┈┈••••✾•🌸•✾•••┈┈•         @shohadae_sho •┈┈••••✾•🌸•✾•••┈┈• ❤️••👆🏻
#عاشقانه_های_شهدایے❤️ ●موقع پرو لباس مجلسی بهم گفت:«هنوزنامحرمیم.تابپسندی برمیگردم‌» رفت با سینی آب هویج بستی برگشت.برای همه خریده بود جز خودش!گفت میل ندارم. ●وقتی خیلی اصرار کردیم مادرش لوداد که روزه گرفته است.ازش پرسیدم حالا چرا امروز؟!گفت میخواستم گره ای تو کارمون نیفته و راحت بهت برسم. ✍راوی: همسر شهید 📎پ ن: فرازی از وصیت نامہ #شهید_حججی نمیدانم چہ شد ڪہ سرنوشت مرا بہ این راه پُرعشق رساند بدون شڪ ، شیر حلال مادرم ... لقمہ حلال پدرم ... و انتخاب همسرم ... در آن اثر داشتہ #شهید_محسن_حججی #سالروز_ولادت🌷 ●ولادت : ۱۳۷۰/۴/۲۱ نجف آباد ، اصفهان ●شهادت : ۱۳۹۶/۵/۲۱، سوریه #از_شهدا_بیاموزیم ❣❣❣❣❣