ز هر طریق که خواهی قدم به دیده گذار
برای آمدنت باز شد دو باب از چشم
#عاصی_خراسانی
آسوده ز عشق یار، آدمبرفی
وارستهٔ روزگار، آدمبرفی
از بار گرانی کمر ما خم شد
فارغ ز غم دلار، آدمبرفی
#جواد_محمدی_دهنوی
*عکس از زمستون ۸۳
هدایت شده از گلچین شعر
اصلا قرار نیست کـــه سرخم بیاورم
حالا که سهم من نشدی کم بیاورم
دیشب تمام شهر تو را پرسه میزدم
تا روی زخمهـــای تـــو مرهم بیـاورم
میخواستم که چشم تو را شاعری کنم
امّا نشد کــــه شعــــر مجسم بیــــاورم
دستم نمی رسد به خودت کاش لااقل
میشد تــــو را دوباره به شعرم بیاورم
یادت که هست پای قراری که هیچ وقت
میخواستم برای تــــو مریـــــم بیاورم؟
حتی قرار بود که من ابر باشم و
باران عاشقانـــه ی نم نم بیاورم
کلّــی قرار با تــــو ولی بی قرار من
اصلا بعید نیست که کم هم بیاورم
اما همیشه ترسم از این است٬ مردنم
باعث شود بـــه زندگیت غـــــم بیــاورم
حوّای من تو باشی اگر٬ قول میدهم
عمراً دوباره رو به جهنّـــــم بیاورم
خود را عوض کنم و برایت به هر طریق
از زیــــر سنگ هم شده٬ آدم بیــــاورم
بگذار تا خلاصه کنم٬ دوست دارمت
یا باز هـــم بهــــانه ی محکم بیاورم؟
#فریبا_عباسی
@golchine_sher
هدایت شده از [ساعت نیامدن!]
_-
که راز عشق برون میزند به ناچاری
چنانکه بوی خوش از حجرههای عطاران
حسین جنتی
@s_nayamadan
اهل همت را مکرر دردسر دادن خطاست
آرزوی هر دو عالم را از او یکجا طلب
#صائب_تبریزی
شاه و گدا به دیدهٔ دریادلان یکی است
پوشیده است پست و بلند زمین در آب
#صائب_تبریزی
از بهار نوجوانی آنچه برجا مانده است
در بساط من، همین خواب گران غفلت است
#صائب_تبریزی
هدایت شده از آرایه های ادبی
بیست و چهارم بهمن ماه
سالروز درگذشت «فروغ الزمان فرخزاد» معروف به "فروغ فرخزاد" شاعر نامدار معاصر ایرانی
روحش شاد و یادش گرامی
@arayehha
مرگ من روزی فرا خواهد رسید
در بهاری روشن از امواج نور
در زمستانی غبارآلود و دور
یا خزانی خالی از فریاد و شور
مرگ من روزی فرا خواهد رسید
روزی از این تلخ و شیرین روزها
روز پوچی همچو روزان دگر
سایهای ز امروزها، دیروزها
دیدگانم همچو دالانهای تار
گونههایم همچو مرمرهای سرد
ناگهان خوابی مرا خواهد ربود
من تهی خواهم شد از فریاد درد
میخزند آرام روی دفترم
دستهایم فارغ از افسون شعر
یاد میآرم که در دستان من
روزگاری شعله میزد خون شعر
#فروغ_فرخزاد
تا میکِشم خطوطِ تو را پاک میشوی
داری کمی فراتر از ادراک میشوی
هر لحظه از نگاهِ دلم میچکی ولی
با دستمالِ کاغذیام پاک میشوی
این عابران که میگذرند از خیال من
مشکوک نیستند تو شکاک میشوی
تو زندهای هنوز برایم گمان نکن
در گورِ خاطرات خوشم خاک میشوی
باید به شهرِ عشق تو با احتیاط رفت
وقتی که عاشقی چه خطرناک میشوی
#نجمه_زارع
به بزمِ نکتهسنجان سُرخرویی از سخن دارم
پَرَد رنگم اگر دزدی بَرَد مضمونِ رنگینم...
#غنی_کشمیری