eitaa logo
خدایی در همین نزدیکی
1.8هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
5.3هزار ویدیو
38 فایل
سعی ما بر این است که بشرط توفیق جرعه ای از نور قرآن، جامی از نهج البلاغه و رقعه ای از صحیفه سجادیه را با اهداء به اهلبیت در روح و جان خود تثبیت کنیم به انضمام یادآوری اوقات نماز و کلیپ های مذهبی ارتباط با ادمین @Ya_mahdii40 @khodaye_man313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سفر عشق ؛ نیمه شب جمعه ۱۳۸۱/۷/۵ قسمت یازدهم : ناتوان از شُکر گزاری : دیوانه وار اشک می ریختم ، نمی دانستم با چه زبان و چه قدرتی از کدام امام تشکر کنم ، امام زمان ؟ امام حسین ؟ حضرت موسی بن جعفر ؟ امام رضا یا مولا ابوالفضل العباس که در حرم امام رضاع ، (در شهریور ماه که رفته بودیم ) برای اولین بار جرائت کردم و به ایشان توسل کردم ، همیشه یک جور حیا و خجالتی ویژه از حضرت ابوالفضل ع داشتم ... ولی آن روز ، تو حرم امام رضا...وقتی دلم شکسته بود بر زبانم آمد : مولا جان می گویند شما باید امضا کنید ، شما را قسم به مادربزرگوارتان ، ما را هم تایید کنید و معرفت زیارت ... را به ما هم عنایت کنید . عشقی که در وجودم بود صد چندان شده بود و من خودم را لایق هیچ یک از الطاف ائمه نمی دیدم و این امر بیشتر دلم را می شکست ...یاد درد و دل هایم با امام زمان افتادم ... دیگر خودم نبودم ... بدنم داغ داغ شده بود و هیچ نمی فهمیدم . تا خود کرج آهسته و آرام اشک ریختم ...و گاهگاهی هم شاهد اشک ریختن همسرم بودم ، بچه ها هم از این همه شور و عشق ما به اهل بیت ع ، شگفت زده بودند ... وقتی به خانه رسیدیم همسرم مشغول آماده کردن مدارک شد ...ذالک فَضل الله ، یوتیه ِ مَن یَشاء . @khodaye_man313
🌹ماییم و هوایِ بغض آلود فقط😥 دلواپسی و غصّۂ مشهود فقط😥 والله که آسان شود این سختی ها با آمدنِ حضرتِ موعود فقط 🌹 @khodaye_man313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اکنون که التهابی عظیم جامعه را فرا گرفته و برخی از جوانان و حتی بزرگترها ، تحت تاثیر این التهابات ، دچار تردید شده اند ، سعی بر آن است به یاری خداوند و مدد اهل بیت ع ، در مسیر تقویت باورها و ازرش های الهی ، و در راستای بیدار شدن وجدان ها و فطرت های پاکی که توسط شیاطین ، آلوده شده اند و مظلومانه در این جنگ فرهنگی ، به اسارت شیاطین انس و جن در آمده اند ، موثر باشیم و در جهت نجات عزیزان این مرز و بوم از ورطه هلاکت و خسران دنیا و آخرت کوتاهی نکرده باشیم و گامی هر چند ناچیز برداریم ، باشد که به درگاه الهی مقبول افتد . @khodaye_man313
با خبر باش،پس از ظلمت این چند صباح صبح دولت بِدَمَد شادیِ ما پشت در است
تو می‌آیی در حالی که دستھایت پر از گلھای نرگس است ، تو دلِ سرد یکایک ما را با نواهای گرمت آفتابۍ میکنی و کعبه عشق را در آنھا بنا خواهی کرد . تو می‌آیی و دستِ نوازش بر سر میخک هایی خواهی کشید که باد کمرشان را خم کرده است. تو حتی بر قلبِ کاکتوسھاهم رنگِ مھربانـے خواهی زد . @khodaye_man313
تلنگر قرآنی : اِنّا خَلَقنُا الانسانَ من نُطفَهِ اَمشاجِ نَبتَلیهِ ، فَجَعَلناهُ سَمیعاً بَصیرا . همانا ما انسان را از نطفه ای آمیخته آفریدیم ، تا او را بیازماییم ، پس وی را شنوا و بینا قرار دادیم . سوره مبارکه انسان آیه ۲ @khodaye_man313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عاقبت دین گریزی : مردم برای اصلاح دنیا ، چیزی از دین را ترک نمی کنند ، مگر آنکه خداوند آنان را به چیزی زیانبار تر دچار خواهد ساخت . سخن امیر ؛ نهج البلاغه ، حکمت ۱۰۶ @khodaye_man313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یادآوری آیات الهی و گفتار اهل بیت ع و انس با شهدا ما را از غفلت محافظت می کند و به تدریج قلب و جان ما را نورانی خواهد کرد. @khodaye_man313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سفر عشق ؛ ۱۳۸۱/۷/۲۴ قسمت دوازدهم ؛ رزق لایَحتَسِب امروز چهارشنبه است بیست و چهارم مهرماه ، درست بیست روز از آن حوادث می گذرد و ما همچنان شرمنده الطاف بی کران الهی ، چرا که دقیقا در ایام میلاد حضرت سیدالشهدا ع و حضرت ابوالفضل ع در اوائل ماه شعبان ، همه کارهای سفرمان ردیف شد و در کمال ناباوری نه تنها محتاج نشدیم از کسی ، پولی قرض بگیریم که پول خودمان به اضافه تمام هزینه های جانبی سفر ، جور شده بود !!! و این رزق لایَحتَسِبی که اصلا فکرش را نمی کردیم ، حق الزحمه ای بود که همسرم بابت همکاری با برخی مراکز و انجام فعالیت های کامپیوتری (آن زمان انجام فعالیت های کامپیوتری کار مشکلی بود ) هم اکنون بدون هیچ اطلاع و قرار قبلی ، بعد از مدتهای طولانی ، دریافت کرده بود . آنقدر لطف و عنایت اهل بیت ع شامل حالمان شده بود که حالت عادی زندگی را از دست داده بودم ! بی اشتهایی ، بی خوابی ، اشک بی امان ... چند روزی که گذشت بخودم آمدم ، دیدم حال جسمی ام خیلی خراب شده ، از ترس اینکه مبادا بیمار شوم و نتوانم هنگام رفتن خودم را جمع و جور کنم به دکتر رفتم و مشغول انواع واقسام آزمایشات و نوار قلبی .... @khodaye_man313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سفر عشق ؛ آبانماه ۱۳۸۱ قسمت سیزدهم ؛ الطاف بی نهایت گهگاهی زیر لب زمزمه می کردم اَنا عَبدُکَ الضَعیف الذّلیل المُذنِب الحَقیر المُسکین ... و می گفتم خدایا شکر که با این همه ضعف و حقارتی که به درگاهت داریم ما را هم قابل دانستی 😢 عشق بازی ؛ آنهم با امام زمان ... از خدا می خواستم توانایی و صبرمان دهد تا عشق اهل بیت ع بویژه امام زمان ع در وجودمان وسعت پیدا کند و بی نهایت شود و ما را به عمق و کُنه معرفتشان برساند . دعا می کردم خداوند درک و معرفتی بی حد عطایمان کند تا قدر کرامت اهل بیت ع را بدانیم و مغرور و متکبر نشویم . گاهی با اتفاقی ساده متوجه می شدم چقدر به ما نزدیکند و چقدر زود اجابتمان می کنند و یقین داشتم هر نفسی که می کشیم و هر لطف و عنایتی به ما می شود از دعای امام زمان است ( و بر این باور بودم که این لطف و عنایت همیشه و همه جا شامل حال همه می شود ولی ما توجهی نداریم که این عنایات را درک کنیم ) دیروز در دانشگاه از همه دوستان و اساتید خداحافظی کردم و حلالیت طلبیدم ، همه با چشمانی پر از اشک و ناباوری التماس دعا می گفتند...حتی یک دانشجویی داشتیم که هیچ وقت در کلاس ، حتی کلامی حرف نمی زد ولی وقتی فهمید آنقدر التماس دعا گفت که دلم به درد آمد ، گفتم مولا جان از همین جا خواسته اش را اجابت کن که در کرامت تو هیچ شکی نیست ! @khodaye_man313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سفر عشق ؛ ۱۳۸۱/۸/۱ قسمت چهاردهم ؛ وداع شیرین به هر منوالی بود طی مراسم زیارت عاشورا که کاروان در مسجد محل ، برگزار کرد ، در مراسم وداع با اهالی و فامیل شرکت کردیم ، از آن جایی که به ندرت کسی می توانست به این سفر مشرف شود ، دلها همه شکسته بود و مسجد حال و هوای دیگری داشت . خدا حافظی از بچه ها برایم خیلی سخت بود ، این اولین باری بود که بدون آنها ، راهی سفر بودیم آن هم سفری دور و تقریبا طولانی 😥 پسر کوچکم در آغوش خواهرم بود و آرام و بی صدا اشک می ریخت ، دخترم هق هق گریه می کرد ، پسر بزرگترم ،رنگش پریده بود و بغض کرده بود ولی خجالت می کشید گریه کند . جدایی خیلی سخت بود اما شیرینی این سفر مقدس ، آنقدر ذائقه ام را پر کرده بود ، که این جدایی را برایم قابل تحمل کرده بود . با اشک و لکنت آنها را در آغوش کشیدم . جمعیت هدایتمان می کرد به سمت اتوبوس . نوای چاووشی بلند بود و فضای عرفانی ، دل ها را جلا داده بود ، یکبار دیگر پسر کوچکم را در آغوش کشیدم . با تمام وجود گفتم : بسم الله الرحمن الرحیم و با سپاس از خداوند وارد اتوبوس شدم . چشمانم سیاهی می رفت و از پنجره اتوبوس مردم و فامیل و بچه ها را نگاه می کردم و اشک می ریختم و برایشان دست تکان می دادم... @khodaye_man313