ا ﷽ ا
🚷ا
ایست❗️
جانِ من، بمان❗️
روی برگهی سفیدِ رأی
قبلِ رقصِ خودنویسِ مشکیات...
روز جمعهی سعید؛
قبلِ انتخابِ مبهمِ پزشکیات!
این پیام را
جانِ من! بخوان
جانِ من، بخوان ...
بُردهای زِ یاد؟
افتخارِ مسکنِ مزخرف و
بیمهی مسافرانِ مرگ را
بر سرِ جوانههای نورَسِ امیدِ ما، بارشِ تگرگ را ؟
بُردهای زِ یاد؟
توی صف، برای مرغ و روغن و شکر
کشتنِ غرورِ مردهای ما؛
ماجرای صبحِ جمعه و
خندههای مضحکِ کسی به دردهای ما ...
بُردهای زِ یاد؟ ...
یک طرف کسی به روی جای خوابِ منحصر به فرد خویش،
در مسیر قشم و کیش،
غرقِ خوابِ سرخوشی؛
یک طرف ولی
گریههای مردِ کارگر، بدونِ پول و خانواده و امید؛
در مسیرِ خودکشی ...
جانِ من نگو که بُردهای ز یاد؛
خارِ چشمِ دشمنان!
حاج قاسمِ عزیز و مهربان❤️
مردِ قهرمان
او که تا ابد نمیرود ز یاد ...
جانِ من! بدان؛
وقت انتخاب توست!
بر سرِ دو راهیِ «امید» و «یأس»؛
بر سرِ دو راهیِ «تلاش» و «خستگی»؛
در برابرِ کسی که جز «ندارم» و «نمی توانم» و «نمیشود»،
بر لبش کلامِ دیگری نرانده است؛
جز گزینشِ تفکرِ «میسّر است» و «میتوان» و «میشود»، برای ما
انتخابِ دیگری نمانده است!
انتخاب بین خوب و بد!
انتخاب ایدههای آزمودهی گزارشات مستند؛
یا
انتخاب گفتمان آن رفیق نابلد!
گفتمان بیصداقتی؛
گفتمانِ بر سر من و شما شکستن تمام کاسهکوزهها ...
انتخاب کن عزیز دل؛
دولتِ مدال و نخبه و المپیاد
یا
دولتِ رفوزهها ...
جانِ من! بگو
تو چه انتخاب میکنی؟
من که انتخاب کردهام!
با کمالِ میل و افتخار
روز جمعهی سعید
روی برگهی سفید
رأی میدهم به فرصتِ ادامهی رئیسیِ شهید...
جانِ من! بگو؛
بر سر دو راهیِ
«غیر ممکن» و «میسّر»ی ؟
هر چه بود و هر چه هست؛
زیر پرچمِ سه رنگِ عشق
پای سفرهی وطن
در دلِ حرم
انتخاب ماست
«گفتمانِ روشنِ برادری!»
#فاطمه_معین_زاده
#رای_ما_سرنوشت_می_سازد
#نه_به_تَکرار
#نه_به_دولت_سوم_روحانی
#طرف_درست_تاریخ
#مهم_است_چه_کسی_رئیس_جمهور_میشود
#جلیلی
#سعیدجلیلی
#دکترسعیدجلیلی
خودمانی
ا ﷽ ا
#دنیای_شیرین_بچه_ها
صدایش کردم با تاخیر آمد
پرسیدم " چرا دیر کردی؟"
گفت : "ها داشتم"
دوباره پرسیدم" یعنی چی؟"
گفت "ها داشتم دیگه، ها"
بازهم نفهمیدم
گفت: "نچ مثل عطسه نه ، ها داشتم اینجوری"
بعد دهانش را مثل خمیازه کشیدن باز کرد. خیلی خندیدم.
از آن به بعد هروقت خمیازه اش میگیرد با خنده می گویم "ها داری؟"
زینب سه سال و نیمه
خودمانی
ا ﷽ ا
اَتبکُونَ وَ لا تَنصُرونَهُ*
صدای زوزهی باد را می شنوی؟
چند روز است که خاک بر سر شدنمان را فریاد میزند.
امروز کاروان به کرب و بلا میرسد.
حسین علیه السلام غریب است.
نه میان کوفیان و شامیان
نه در غاضریه
میان آنها که او را برای حاجتهایشان میخواهند، غریب است.
بر زخمهای بیشمار حسین گریه میکنند اما هرگز نمیپرسند چگونه یاریاش کنیم؟
غریب اشک نمیخواهد.
یاری میخواهد.
وقتی دوساله بود جدش برایش روضه خواند و مردم ضجه زدند*.
اما هیچ نپرسیدند چگونه او را یاری کنیم؟
امروز هم نمیپرسند.
حسین علیه السلام غریب است،
حتی میان روضهها.
✍س.غلامرضاپور
* آیا گریه می کنید و یاریاش نمیکنید؟
*لهوف سید بن طاووس ترجمه علیرضا رجالی تهرانی ص۳۷
#حسین_علیه_السلام
#طرف_درست_تاریخ
خودمانی
گفتیم پسرت را آورده ایم
گفت علیرضا همینجا بود!
گفت وقتی گرد و غبار از جنوب می آید،
با خودم می گویم این همه علیرضا!
گفتیم پسرت را آورده ایم
گفت به همان اندازه که وقت رفتنش،
یا اینکه قلک خالی آورده اید؟!
می گفت و می خندید
تا اینکه از علی اکبر خواندیم و گریست
▪️خاطره ای از مادر #شهید_علیرضا_بادرام که پیکر فرزندش را پس از ۳۴ سال به آغوش کشید.
#محمد_توکلی
http://eitaa.com/medaadjangi
#والله_لا_افارق_عمی
سالهاست تنور محرم مرا، آن اشتیاق یازده ساله گرم می کند؛
که از مقابل خیمه با حسرت، دور شدن برادری را تماشا می کرد؛
که پایش به رکاب نمی رسید
و بند کفش هایش در باد رها بود...
@telkalayyam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در این فِراق چقدر از طراوتم کم شد
چقدر بد شدهام.. خوب شد محرّم شد..
چقدر یکسره محتاج گریهام شب و روز
دوباره روضه بخوان بلکه اشک مرهم شد
و بست زخم عمیق گناههایم را
و آبِ ریخته بر آتش جهنم شد
و ریخت روی خطوط سیاه نامهی من
و جوهر همه سیئات در هم شد
و راه یافت همین اشکها به عمق دلم
و جا گرفت در این شورهزار و زمزم شد
مرا گذاشت به روی صراط عاشورا
و خود مسیر تو را قطره قطره پرچم شد
ز راه توبه مرا برد تا رضاً برضاك
سپس شهادت من هم قضای مبرم شد
که عیب نیست اگر آرزو به دل دارم
مگر نبود که گریه شفیعِ آدم شد؟
بجوش چشم من امشب که خاکِ دل تشنه است
و شکر کن که بساط عزا فراهم شد
هوای شرجی و پر بغضِ ظهر عاشورا
شبانه بر دلِ سردم نشست و شبنم شد
چقدر بر مژهام جای اشک خالی بود
چقدر خوب شدم، خوب شد محرّم شد
#انسیه_سادات_هاشمی
@folanipoem
خودمانی
فَرَدَدۡنَٰهُ إِلَىٰٓ أُمِّهِۦ كَيۡ تَقَرَّ عَینُهَا
قصص/13
چشمت روشن رباب...
.
.
.
اما نگاه نکن...
#روضه_های_قرآنی
#لبیک_داعی_الله
@telkalayyam