eitaa logo
خودمانی
39 دنبال‌کننده
26 عکس
9 ویدیو
0 فایل
می نویسم تا آرام بگیرم. @Manyekmadaram5
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ا ﷽ ا صدایش کردم با تاخیر آمد پرسیدم " چرا دیر کردی؟" گفت : "ها داشتم" دوباره پرسیدم" یعنی چی؟" گفت "ها داشتم دیگه، ها" بازهم نفهمیدم گفت: "نچ مثل عطسه نه ، ها داشتم اینجوری" بعد دهانش را مثل خمیازه کشیدن باز کرد. خیلی خندیدم. از آن به بعد هروقت خمیازه اش می‌گیرد با خنده می گویم "ها داری؟" زینب سه سال و نیمه خودمانی
ا ﷽ ا اَتبکُونَ وَ لا تَنصُرونَهُ* صدای زوزه‌ی باد را می شنوی؟ چند روز است که خاک بر سر شدنمان را فریاد می‌زند. امروز کاروان به کرب و بلا می‌رسد. حسین علیه السلام غریب است. نه میان کوفیان و شامیان نه در غاضریه میان آنها که او را برای حاجت‌هایشان می‌خواهند، غریب است. بر زخمهای بی‌شمار حسین گریه می‌کنند اما هرگز نمی‌پرسند چگونه یاری‌اش کنیم؟ غریب اشک نمی‌خواهد. یاری می‌خواهد. وقتی دوساله‌ بود جدش برایش روضه خواند و مردم ضجه زدند*. اما هیچ نپرسیدند چگونه او را یاری کنیم؟ امروز هم نمی‌پرسند. حسین علیه السلام غریب است، حتی میان روضه‌ها. ✍س.غلامرضاپور * آیا گریه می کنید و یاری‌اش نمی‌کنید؟ *لهوف سید بن طاووس ترجمه علیرضا رجالی تهرانی ص۳۷ خودمانی
گفتیم پسرت را آورده ایم گفت علیرضا همینجا بود! گفت وقتی گرد و غبار از جنوب می آید، با خودم می گویم این همه علیرضا! گفتیم پسرت را آورده ایم گفت به همان اندازه که وقت رفتنش، یا اینکه قلک خالی آورده اید؟! می گفت و می خندید تا اینکه از علی اکبر خواندیم و گریست ▪️خاطره ای از مادر که پیکر فرزندش را پس از ۳۴ سال به آغوش کشید. http://eitaa.com/medaadjangi
سالهاست تنور محرم مرا، آن اشتیاق یازده ساله گرم می کند؛ که از مقابل خیمه با حسرت، دور شدن برادری را تماشا می کرد؛ که پایش به رکاب نمی رسید و بند کفش هایش در باد رها بود... @telkalayyam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در این فِراق چقدر از طراوتم کم شد چقدر بد شده‌ام.. خوب شد محرّم شد.. چقدر یکسره محتاج گریه‌ام شب و روز  دوباره روضه بخوان بلکه اشک مرهم شد و بست زخم عمیق گناه‌هایم را و آبِ ریخته بر آتش جهنم شد و ریخت روی خطوط سیاه نامه‌ی من و جوهر همه سیئات در هم شد و راه یافت همین اشک‌ها به عمق دلم و جا گرفت در این شوره‌زار و زمزم شد مرا گذاشت به روی صراط عاشورا و خود مسیر تو را قطره قطره پرچم شد ز راه توبه مرا برد تا رضاً برضاك سپس شهادت من هم قضای مبرم شد که عیب نیست اگر آرزو به دل دارم مگر نبود که گریه شفیعِ آدم شد؟ بجوش چشم من امشب که خاکِ دل تشنه است و شکر کن که بساط عزا فراهم شد هوای شرجی و پر بغضِ ظهر عاشورا شبانه بر دلِ سردم نشست و شبنم شد چقدر بر مژه‌ام جای اشک خالی بود چقدر خوب شدم، خوب شد محرّم شد @folanipoem خودمانی
فَرَدَدۡنَٰهُ إِلَىٰٓ أُمِّهِۦ كَيۡ تَقَرَّ عَینُهَا قصص/13 چشمت روشن رباب... . . . اما نگاه نکن... @telkalayyam