eitaa logo
334 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
487 ویدیو
17 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
7.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
••• خیلی گذشته از سفر آخرم حسین با خاطرات کرب‌و‌بلا گریه می کنم •• ↷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌#j๑ïท🌱 @khybariha ✌️🏻📿
.
••• خیلی گذشته از سفر آخرم حسین با خاطرات کرب‌و‌بلا گریه می کنم #امام_حسین #اربعین #محرم •• ↷‌‌‌‌
{♥️} اَز تَمامِ عِشٓقمانـ♡ فآصله اشَ سَهمِ مَن استٖ اینْ هَمآن سَخت• تَرین قِسمت عآشقٰ♡شُدن استٓـ‌ {🖤} {♥️} •• ↷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌#j๑ïท🌱 @khybariha ✌️🏻📿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من هستم ... یک سرباز ایرانے...🇮🇷 •• ↷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌#j๑ïท🌱 @khybariha ✌️🏻📿
4_5891166598495998989.mp3
3.14M
اخلاص در عمل... ✨💛 در محضر عالی🍃🔉 ☘ •• ↷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌#j๑ïท🌱 @khybariha ✌️🏻📿
.
#قسمت_بیست_و_نهم🦋 🔸فصل سوم <ادامه> وارد #پادگان که شدم، غروب بود و باران شدیدی⛈ می بارید. دقایقی
🦋 <ادامه> یادم است آخرین پادگانی که در شهر کازرون تسلیم شد، پادگانی بود که علی آقا به عنوان زندانی سیاسی در آنجا بازداشت بود. وقتی به لطف خدا در زندان شکسته شد و علی آقا و دیگران از زندان ساواک آزاد شدند، او را در بغل گرفتم و بوسیدم. خیال کردم الان است که مثل پرنده ای تا کرمان بپرد، اما خیلی آرام برگشت و گفت: «شما بروید، من هم چند روز دیگر می آیم.» نشان به این نشان که بعد از آن خداحافظی جلوی زندان، سه هفته بعد بازگشت. ناراحت نشدیم، چرا که فهمیدیم خدمت آیت اللّه دستغیب رفته تا کارهایش را با ایشان هماهنگ کند. حال ممکن بود اگر کس دیگری، یا نه، خودم، بعد از مدتها ماندن در زندان و بیغوله های وحشتاک ساواک و شکنجه و انواع فشارهای روحی، وقتی از زندان آزاد می شوم اول به خانه زندگی خودم فکر کنم. ایشان راهی را انتخاب کرده بود و اعتقادی داشت ، که با حرف این و آن،و خوشایند ِ صرفأ خلق، قابل تغییر نبود. بعضی وقتها حرف پیش می آمد و می گفتم: «علی آقا، شما که وارد شده اید و الحمدللّه لیاقت دریافت لباس را پیدا کرده اید، چرا این لباس رسمی را نمی پوشید ؟» اینطور مواقع کاملاً طفره می رفت و حرفهای دیگری می زد. یا این کلام را به آن کلام می چسباند و حرف را عوض می کرد. روزی اصرار زیادی کردم و گفتم: «من به عنوان برادر بزرگتر باید بدانم» تاملی کرد و گفت: «اخوی بزرگوار ، آخر باید بین من و فرقی باشد. ایشان لباس سپاه را بپوشند و من هم بپوشم؟» وقتی با تاکید گفتم باید این لباس را بپوشید، گفت: «می دانی چیه؟ این لباس به تن من گشاد است!» در سالهای دفاع مقدس هم دارای چنین روحیه ای بود. آدم باورش نمی شد که انسانی از همه چیز خودش بگذرد و ذره ای انتظار نداشته باشد. در عملیات...... •• ↷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌#j๑ïท🌱 @khybariha ✌️🏻📿
.
#قسمت_سی_ام🦋 <ادامه> یادم است آخرین پادگانی که در شهر کازرون تسلیم شد، پادگانی بود که علی آقا به ع
🦋 <ادامه> ....در عملیات شکست حصر آبادان، علی آقا با برخورد کرد و علاوه بر پا، تمام بدنش هم پر از ترکش شده بود. مدتی در بیمارستان ماند، اما چون بیرون آوردن همه ترکشها میسر نشد ، برای استراحت و التیام ، به کرمان انتقالش دادند. در این مدت، برادران هم دارو و وسایل عوض کردن پانسمان را با آمبولانس می آوردند. روز چهارم یا پنجم، علی آقا ، جان امام را قسم داد و گفت راضی نیستم یک آمبولانس و چند نفر نیرو را برای چند زخم کوچک معطل کنید. روزی همراه همشیره مشغول ضد عفونی کردن زخم نشیمن گاه او بودیم که سر قیچی به چیزی مثل آهن برخورد کرد؛ فهمیدم ترکش است. او خوب می دانست که امکانات جنگ برای استفاده در چنین روزهایی است؛ اما ایثار می کرد و نمی خواست از بیت المال استفاده کند. یعنی دیگر ساخته و پرداخته شده بود . مثل مهمانی بود که اگر خیلی هم به او سخت بگذرد ، با امیدی در دل به خودش می گوید "فعلا تحمل کنم، تا صبح یا فردا" این بود که همه چیزش را با طیب خاطر در اختیار دستورات و اعتقادات اسلامی و انقالبی‌اش گذاشته بود، که من بارها نمونه آن را دیده بودم؛ به یاد دارم. بعد از مجروحیت علی آقا در منطقه سومار تصمیم گرفتم به اعزام بشوم. گفت:«من هم می آیم.» گفتم:«شما در شرایطی نیستید که به منطقه بیایید.» هنوز داخل دهانش، پلاتین و بخیه و این چیزها بود و غذایی مثل سوپ یا آبگوشت می خورد. غذایی که تهیه آن در جبهه همیشه ممکن نبود. این حرف را که شنید، نیم ساعتی فکر کرد، بعد دست مرا گرفت و برد نانوایی. نمی دانستم چه منظوری دارد؟! چند تا نان بربری خرید، خمیر داخل آن را در آورد و در کیسه ای که همراهش بود، ریخت. خلاصه، اعزام شدیم و مدتی در منطقه با هم بودیم. هروقت موقع غذا می شد، یک لیوان چای می آورد...؛ آن خمیر خشک را داخل چای می ریخت، به هم می زد و به وسیله نی می خورد. گرسنه می ماند یا نمی ماند، نمی دانم؛ اما می دانم این تحمل را از آموخته بود. و خداوند به کسانی که عاشقش هستند، عشق می ورزد و دعای آنها را مستجاب می کند. دعای این هم مگر چه بود؟ فقط و پیوستن، که وصل شد و دست ما از وجود پربرکتش کوتاه ماند.😔 •• ↷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌#j๑ïท🌱 @khybariha ✌️🏻📿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادت نصیبتون✨ در دلم، ترافیکی این چنین آرزوست... •• ↷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌#j๑ïท🌱 @khybariha ✌️🏻📿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از .
♡‌|بہ نام خــدا بہ یاد خــدا براے خــدا|:)🕊
محـرم‌ برا‌ی ما مثل‌ ماه‌ رمضان ماه‌ عبادت‌ است؛درماه‌ محرم‌ اگر انسان‌ مهموم‌ وغمگین شد،عبادت‌ است اهتمام‌ ورزیدن‌ به‌ احیای‌ نام حســین‌ علیه السلام‌ عبادت‌ است...!(:🖤 🌿 •• ↷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌#j๑ïท🌱 @khybariha ✌️🏻📿
❤️🍃 +ببخشید شُما؟ -همون کہ همیشہ فَقَط إِدعا میکنہ! +بِبَخشید شُما؟ -هَمون کہ آبِرو از امامِ‌زَمانش بُرده! +ببخشید شُما؟ -هَمون کہ لَحظہ‌ای واسہ خُدا کار نکرد! ڪاش‌رویه‌تابلو‌هم‌مینوشتن پایان‌انتظار…🌱 _دوکیلو‌متر صاحبِ عالم و آدم چقدر تنهایے ...💔 •• ↷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌#j๑ïท🌱 @khybariha ✌️🏻📿
••• و‌ ؛ معرفت‌به‌خداســـت♥️✨... قالَ‌رسُولُ‌اللّه ِ : [ اوّلُ‌العِلم‌،‌مَعرِفةُ‌الجَبّار؛ وآخرُالعِلم،تَفویضُ‌الأمراِلیه ] ↓ هیچ‌ڪس‌به‌مقامۍنرسید الّا‌با 👌✨ . •• ↷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌#j๑ïท🌱 @khybariha ✌️🏻📿