eitaa logo
کیچه پس کیچه
427 دنبال‌کننده
44 عکس
128 ویدیو
1 فایل
رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر ارتباط با ما: @buhistory
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 نجات گردان از محاصره؛ روایت چند ساعت از مبارزه شهید علیرضا ماهینی در جنگ‌های نامنظم 🔻 علیرضا ماهینی قهرمان نامدار بوشهری‌هاست. خیلی‌ها بوشهر و دفاع مقدسش را با ماهینی می‌شناسند و بس. بزرگ‌شده محله جلالی که در اوایل انقلاب، محور و بزرگ بوشهری‌ها شد و در دفاع از وطن دلاوری کرد. فردا ۲۳ بهمن سالروز شهادت اوست. خیلی‌ها روایت کرده‌اند که خودمان شنیدیم چمران گفت ماهینی مالک اشتر من است. 🔻 چند ساعتی از مبارزات او در سال ۵۹ را از زبان همرزم اهل تهرانش، حسن شاه حسینی می‌شنویم ▫️ «کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🔹ارتباط با ما : @history_bu 🌐ble.ir/kichepaskiche 🌐eitaa.com/kichepaskiche 🌐instagram.com/kichepaskiche 🌐t.me/kichepaskiche
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 نابغه ای به نام رائو 🔻 بچه های قدیم هر کدام 22 بهمن را به ترتیبی سپری کرده اند. هر کدام در محله ای مشغول بوده و روایتگر گوشه ای از شهر است. سیدحسین صفوی، از بچه های محله کوتی است که بخشی از 22 بهمنش را روایت میکند؛ از حمله عوامل حکومت سابق به پایگاه ششم شکاری و بعد از آن هم نابغه هندی ◽ «کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🔹ارتباط با ما : @history_bu 🌐ble.ir/kichepaskiche 🌐eitaa.com/kichepaskiche 🌐instagram.com/kichepaskiche 🌐t.me/kichepaskiche
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 خانه هایی که روح داشتند 🔻 حکایت دستی که برای همه‌چیز احترام قائل است 🔸خاطره ای دیگر از استاد سید حسین صافی ◽ «کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🌐ble.ir/kichepaskiche 🌐eitaa.com/kichepaskiche 🌐instagram.com/kichepaskiche 🌐t.me/kichepaskiche
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 نیمای جنوب به روایت دکتر سیدجعفر حمیدی 🔻 بمناسبت نوزدهم اسفند، سی و چهارمین سالروز درگذشت استاد محمدرضا نعمتی‌زاده ◽ «کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🌐ble.ir/kichepaskiche 🌐eitaa.com/kichepaskiche 🌐instagram.com/kichepaskiche 🌐t.me/kichepaskiche
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 من محمدرضا نعمتی‌زاده می‌خوام براتون شعر بخونم 🔻 «شعر ددری»، با صدای دلنشین شادروان استاد محمدرضا نعمتی‌زاده ◽ «کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🌐ble.ir/kichepaskiche 🌐eitaa.com/kichepaskiche 🌐instagram.com/kichepaskiche 🌐t.me/kichepaskiche
🔹 «انگلیسیها در بوشهر» منتشر شد 🔻 «انگلیسیها در بوشهر» تازه ترین اثر استاد ایرج صغیری، در 188 صفحه در 550 نسخه و با قیمت 100 هزار تومان توسط انتشارات نریمان روانه بازار کتاب شد. 🔹 نویسنده درباره این کتاب چنین آورده است: انگلیسی‌ها سال‌های سال در بوشهر کنسولگری مهم و پرکاری داشتند و از طریق آن در این منطقه اعمال سیاست می‌کردند که اتفاقاتی تاریخی را موجب شدند. مردم بوشهر درباره آن‌ها باورهای عجیب و جالبی داشتند که بعضا به افسانه نزدیک می‌شود. در این کتاب دیدگاه‌های فرهنگ عامیانه بوشهری‌ها به انگلیسی‌ها نیز گردآوری شده است. 🔻«انگلیسی‌ها در بوشهر» برگرفته از خاطرات بیش از صد پیرمرد و پیرزن بوشهری درباره حضور انگلیسی‌ها در بوشهر است که برگزیده این خاطرات را در این کتاب آماده چاپ کرده‌ام. این مجموعه داستان‌ گویای قضاوت مردم بوشهر درباره انگلیسی‌ها است که در بیش‌تر این داستان‌ها ظلم و جنایت اجنبی‌ها توصیف شده‌اند. مردم بوشهر نگاه کینه‌توزانه‌ای به انگلیسی‌ها داشتند و مردم شیوه زندگیِ آن‌ها را مرتبط با افسانه و جادو می‌دانستند. ◽ «کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🌐ble.ir/kichepaskiche 🌐eitaa.com/kichepaskiche 🌐instagram.com/kichepaskiche 🌐t.me/kichepaskiche
🔹 جان می‌دهیم و ناز تو را باز می‌خریم 🔻 شعری از استاد آید بهار و پیرهن بیشه نو شود نوتر برآورد گل اگر، ریشه نو شود زیباست روی کاکل سبزت کلاه تو زیباتر آن‌که در سرت اندیشه نو شود ما را غم کهن به می کهنه بسپرید به حال ما چه سود اگر شیشه نو شود شبدیز، رام خسرو و شیرین به کام او بر فرق ما چه فرق اگر تیشه نو شود جان می‌دهیم و ناز تو را باز می‌خریم سودا همان کنیم اگر، پیشه نو شود ◽ «کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🌐ble.ir/kichepaskiche 🌐eitaa.com/kichepaskiche 🌐instagram.com/kichepaskiche 🌐t.me/kichepaskiche
🔹 مادر سردار دریا، شهید بیژن گرد، آسمانی شد 🔹 مادر سردار شهید بیژن گرد از شهدای حماسه آفرین خلیج فارس در رویارویی مستقیم با آمریکا به فرزند شهیدش پیوست. ◽ «کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🌐ble.ir/kichepaskiche 🌐eitaa.com/kichepaskiche 🌐instagram.com/kichepaskiche 🌐t.me/kichepaskiche
🔴 شروه و آواز ژوزفین در زاربروکن 🔹 «آوازِ ژوزفین» نمایشی به زبانِ آلمانی و فرانسوی و به نویسندگی، بازیگری و کارگردانیِ بنده و تولیدی از شرکتِ نمایشیِ «تیف» و با بازیگری خانم «الودی بروشیر» بازیگرِ فرانسوی بود. 🔹 در شروعِ نمایش، الودی به فرانسوی آواز می‌خواند و آکاردئون می‌نواخت و من شروه می‌خواندم و هر از گاهی روی میز، ریتمِ دمام می‌گرفتم. میانش هم هی قطع و با هم بحث می‌کردیم که؛ چرا این دو آوا با هم جور نمی‌شوند 🔹 - تو بالا بخوان تا به آکاردئون و آوازِ من بیاید... - خب تو جور دیگری بخوان تا به شروه و دمامِ من بخورد و.... من به بوشهری حرف میزدم و او به فرانسه پاسخ میداد! 🔹 آنقدر این جدال ادامه می‌یافت تا رفته رفته به نت و گامِ متناسب میرسیدیم و انگار با هم آشتی و آمیزش میکردیم و نور رفته رفته می‌رفت و صحنه بعد، الودی، باردار ، واردِ صحنه میشد. که در پایان مشخص میشد که فرزندِ این دو فرهنگ، یک "دَمام" است. 🔹 در این تصویر در حالِ خواندن و نواختنیم. تمرین ها به ماهِ رمضان رسیده بود. در آلمان وقتی قراردادِ نمایش بسته می‌شود، مانندِ هر شغلِ دیگر، می‌باید روزانه هشت ساعت کار کرد. البته این در اختیارِ کارگردان است که از این هشت ساعت چگونه استفاده کند. 🔹 ما از ساعتِ دو بعد از ظهر تا ده شب تمرین می‌کردیم و آن موقع، اذانِ مغرب به افق «زاربروکن» حوالیِ ده و نیمِ شب بود. چند روزِ اولِ ماه رمضان گذشت و فهمیدم الودی مانندِ همیشه که در وقتِ استراحتِ تمرین، عصرانه می‌خورد، دیگر چیزی نمی‌نوشد و نمی‌خورد. 🔹 پرسیدم چرا؟ چیزی نگفت اما حس کردم برایش سخت است که جلوی منِ مسلمان بنوشد و بخورد. گفتم اگر روزه و اساسا عبادت برای کسی، حتی جانوری، حتی یک گیاه مزاحمت داشته و آسیب وارد آورد به درد نمی‌خورد و از او خواهش کردم که راحت باشد اما قبول نکرد و به همین رویه ادامه داد. 🔹 حتی او را تهدیدِ بامزه کردم که خب من روزه نمی‌گیرم او هم به شوخی جواب داد که باشد نگیر. اما من در این ماه جلوی شما چای نمی‌نوشم و خوراک نمی‌خورم. الودی بروشیر دارای سه مدرکِ دانشگاهی؛ فلسفه، نمایش و عروسک گردانی و عروسک سازی است و بازی در نمایش‌های "آریامنوشکین" را در کارنامه کاری‌اش دارد. 🔺 خاطره از نیما نعمتی زاده؛ بازیگر و کارگردان بوشهری در تئاتر و تلویزیون؛ دارنده تندیس و دیپلم افتخار بهترین بازیگر مرد از جشنواره بین المللی تئاتر فجر در سال 1383 ◽ «کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🌐ble.ir/kichepaskiche 🌐eitaa.com/kichepaskiche 🌐instagram.com/kichepaskiche
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 اینجا همیشه بهاره؛ گشتی در طبیعت استان بوشهر«کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🌐ble.ir/kichepaskiche 🌐eitaa.com/kichepaskiche 🌐instagram.com/kichepaskiche 🌐t.me/kichepaskiche
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 از دشتی تا آمریکای جنوبی 🔹 پرچم بچه‌های استان بوشهر همیشه بالاست؛ می‌درخشند. عرصه های مختلف را اگر بررسی کنید یک بوشهری می‌بینید که گل کاشته. اما غالبا خودمان هم آنها را نمی‌شناسیم به عبارتی قهرمانهایمان برای خودمان گمنامند. مثل محمدحسن ابراهیمی، جوان اهل دشتی که رفیق بچه های روستاهای جاده ساحلی است؛ بوالخیر، عامری، سالم‌آباد، کلات و به خصوص کری. اهالی کری خاطره‌ها از او دارند. هنوز که هنوز است از او یاد می‏کنند و دوستش دارند. عکسش در جای جای کری نصب است. اما چون قم درس می‌خوانده خیلی ها فکر می‌کنند قمی است. 🔹 محمدحسن، چند زبان دنیا را یاد گرفت تا بتواند با ملتهای گوناگون صحبت کند. دغدغه انتقال فرهنگمان را به نقاط دورافتاده دنیا داشت. در نهایت کشوری دورافتاده و بسیار عقب‌مانده را انتخاب کرد و در سی و چند سالگی به گویان رفت. کشوری در آمریکای جنوبی، جایی که حتی یک ایرانی زندگی نمی‌کرد. اثرگذاری اش به حدی بود که برنتابیدندش. دوم آوریل سالروز ربودن او در گویان و سپس شهادت اوست. هنوز هم معلوم نیست کار چه کسی بود؛ اما آمریکایی‌ها متهم قتل اویند. در این ویدئو معرفی مختصری از محمد حسن ابراهیمی را با هم می بینیم. ◽ «کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🌐ble.ir/kichepaskiche 🌐eitaa.com/kichepaskiche 🌐instagram.com/kichepaskiche 🌐t.me/kichepaskiche
🔹 رویای سیمانی [به مناسبت 21 فروردین سالروز تاسیس بنیاد مسکن انقلاب اسلامی] 🔹 سوز سرما و خستگی راهِ طولانی بوشهر تا عسلویه نفسمان را بند آورده بود. اما فرصت برای استراحت کم بود و بررسی محلات مختلف برای شناسایی بسیار. به یکی از محلات عسلویه رسیدیم، خانه‌ها همه خشت و گِلی و برخی کپرمانند بودند. باران به شدت می‌بارید و می‌شد تصور کرد وضعیت داخل خانه‌ها بهتر از بیرون آن نیست. 🔹 وضعیت برایمان ناآشنا و تازه‌ نبود، در شناسایی و سرکشی از روستاها و محلات مختلف، دیده بودیم خانه‌ها عموما خشت است و گِل. اما ترکیب این شرایط و خانه‌ها را در زمستان و همراه باد و باران ندیده بودیم. خانه‌ها را یک به یک چک می‌کردیم و اسمشان را در لیست ساخت مسکن می‌نوشتیم. 🔹 به اتاقکی رسیدیم، کاه‌گلی و محقر! پیش‌های نخل را کنار زدم و وارد شدم، از تماشای آنچه جلوی چشمم می‌دیدم قلبم فشرده شد، پیرمرد تکیده تک و تنها وسط اتاقک نشسته بود، باران از لابه‌لای سقفی که نیمش گِل و نیمش پیش‌های نخل بود، شر شر روی سرش می‌ریخت. غم و ناراحتی بر چهره همه بچه‌های تیم نشست. معطل نکردیم، پیرمرد را از اتاق خارج و جای مناسب‌تری اسکان دادیم. 🔹 او از اولین افرادی بود که ساخت مسکن در عسلویه را برایش آغاز کردیم، چند ماهی طول کشید و بعد از آن خانه را تحویلش دادیم، خانه‌ای از سنگ و سیمان و گچ، خانه‌ای که دیگر در آن خبری از خشت و گل و پیش نخل نبود. 🔺راوی: حاج حسین شهبازی (مدیر بنیاد مسکن انقلاب اسلامی در استان بوشهر در دهه شصت) - تحقیق و تدوین: فاطمه اسلامفر ◽ «کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر @kichepaskiche
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 گفتم امواج بیایید‌... 🔻 روایتی از گرفتاری در نایبند زیبا و گاهی وحشی ◽ «کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🌐ble.ir/kichepaskiche 🌐eitaa.com/kichepaskiche 🌐instagram.com/kichepaskiche 🌐t.me/kichepaskiche
🔹 آغاز اکران مردمی فیلم سینمایی «غریب» 🔻 اکران مردمی فیلم سینمایی «غریب» در سطح شهرها و روستاهای استان بوشهر آغاز شد. علاقه‌مندان می‌توانند برای ثبت درخواست اکران در مساجد، حسینیه‌ها، مراکز فرهنگی، مدارس، سازمانها، ادارات و ... با شماره تلفن 09902654749 تماس بگیرند. ▫️ «کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر @kichepaskiche
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 میان عاشق و معشوق 🔻 زینب احمدزاده مادر شهید محمود سهولی - روستای ملاسالمی شهرستان دیر «کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🌐ble.ir/kichepaskiche 🌐eitaa.com/kichepaskiche 🌐instagram.com/kichepaskiche 🌐t.me/kichepaskiche
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 ابرام نیومد، گندش در اومد 🔻 خاطره حاج محمد دوانی پیشکسوت فوتبال بوشهر از کری هواداری در اوایل دهه پنجاه ◽ «کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🌐ble.ir/kichepaskiche 🌐eitaa.com/kichepaskiche 🌐t.me/kichepaskiche
هدایت شده از دریچه
🔴 روستای ساحلی و روضه به زبان انگلیسی 🔹 روستانگاری؛ مهدی مقدسی: ظهر بود که به روستا رسیدیم. محل استراحت بچه ها پایگاه بسیج بود. برای پیدا کردنش یک بار روستا را رفتیم و برگشتیم. عجیب بود. جای جای روستا عکس شهیدی را نصب کرده بودند که شباهت زیادی به عکس شهید محمدحسن ابراهیمی داشت. از هر چند تیر چراغ برق در روستا یکی به عکس شهید مزین شده بود. 🔹وارد پایگاه مقاومت که شدیم، عکس را از نزدیک دیدم. خیلی شبیه بود. اصلا خودش بود. اما چه ربطی بین شهید ابراهیمی با روستای ساحلی «کرّی» در تنگستان؟! 🔹 استراحت مختصری کرده و وارد روستا شدیم. مرد جوانی را با دختر 10 – 12 ساله اش دیدم. - سلام. محمدحسن ابراهیمی اینجا زندگی میکرده؟! - نه! می آمد اینجا. با اهالی دوست بود. برایمان روضه میخواند. اینها را در حالی میگفت که خنده تلخش کاملاً عیان بود. 🔹 خیلی خوشحال شدم. محمدحسن ابراهیمی شهید برجسته بوشهری هاست. شهیدی است که تبلیغ انقلاب و اسلام ناب را وظیفه خودش قلمداد کرد و به «گویان» کشوری در آمریکای جنوبی رفت که حتی یک ایرانی هم در آن زندگی نمیکرد. بعد از شهادتش هم، رهبر انقلاب برایش پیام تسلیت صادر کرد. در گروه محققین پیام گذاشتم و تاکید کردم که از این شهید و آنچه به او مربوط است خاطره ضبط کنند. 🔹پرس و جویی کردیم و متوجه شدیم اصلا عموی شهید در همین روستا زندگی میکند. یکی از محققین را خواهش کردم که برویم خانه عموی شهید. پرسان پرسان «کیچه پس کیچه»ها را طی کردیم تا به خانه حاج آقا رسیدیم. فرزند کوچکش، عبدالصمد، که متولد دهه شصت است، آمد دم در گفت حاج آقا خواب است. برادران بزرگترم که همسن و سال شهید بوده اند هم ساکن روستایند. در گفت و گو با او متوجه شدیم هم عمو و هم پسر عموهای شهید معممند. بعد از نماز مغرب تماس گرفتم گفت پدر بیدار است. رفتیم. خانه را بررسی کردم مشکلی نبود. محقق خواهرمان را همانجا گذاشتم و گفتم مصاحبه‌تان که تمام شد همینجا باشید زنگ بزنید من بیایم دنبالتان. ده دقیقه نشده زنگ زد بیا. هرچه داد میزنم حاج آقای هیچ واکنشی نشان نمیدهد! خیلی پیر است. 🔹 به عبدالصمد گفتم حیف است. ما آمده ایم این همه راه اما خاطره ای از شهید نگرفته ایم. هرچه کردم بیا خودت مصاحبه بده و از برخوردهایت با شهید در همان سنین کم بگو گفت معذورم؛ بیا برویم خانه برادرهایم. به خانه های برادرها که رفتیم منزل نبودند. یکی بوشهر بود یکی فکر کنم قم بود و یکی هم راضی به گفتگو نشد. در راه بازگشت یادش آمد! گفت بیا برویم خانه دوست صمیمی شهید. هر موقع می آمد روستا، خانه ما هم می آمد اما خانه دوستش بیشتر میرفت و با او مأنوس بود. 🔹 به همراه عبدالصمد با محقق دیگری به راه افتادیم. رفتیم آخر روستا بعد از آن خانه، خانه ای نبود. در زدیم. گفت در زدن نمیخواد بریم تو. خودش در را باز کرد وارد حیاط بزرگی شدیم. آقایی آمد جلو. خوش و بش کردند. اشاره کرد که ایشان همان است که گفتم دوست صمیمی محمدحسن بوده. خیلی تعجب کردم. خیلی معمولی بود. خیلی خیلی معمولی بود. پسر عموهای معمم شهید خیلی فرهیخته اند عبدالعلی‌شان را الان نه فقط در استان که در استانهای دیگر هم میشناسند. اما شهید با این آقا مانوس بوده؟! - چه کاره است؟ - راننده است. با وانتش بار میبرد. بوی نان هم در خانه اش پیچیده بود. مستمان میکرد. همسرش نان محلی می‌پخت و در روستا میفروخت. گِرده صبحانه فردایمان را هم از او خریدند. حاج خانم هم خیلی تحویلمان گرفت. 🔹 آقا محمد، نوه یک شهید کشف حجاب رضاخانی در همان روستا بود. آژانها مادربزرگش را دنبال میکنند؛ در حالی که فرار میکرده زمین میخورد؛ هم خودش و هم بچه درون شکمش به شهادت میرسند. از نوجوانی دوست شهید محمدحسن بوده. این دوستی در جوانی اوج میگیرد. برای ازدواج با همسرش هم، شهید، محمد و مادرش را بر میدارد میبرد خواستگاری اولیه. در همان مقطع است که خانواده محمد پای روضه های انگلیسی اش مینشسته اند. به او میگفته بیا من برایت روضه به انگلیسی بخوانم ببین حال و هوایش چگونه است؟ روضه که تمام میشده میگفته‌اند بابا روضه انگلیسی چه ربطی به ما دارد؟ یکبار در گوشی به محمد میگوید که دارم یاد میگیرم که بروم روضه امام حسین را در آمریکا بخوانم و شهید بشوم. 🔹 مصاحبه با محمد سه ساعتی شده است. از آن اردو چندماه میگذرد. بارها به ارتباط شهید با محمد (که من از نزدیک دیده‌امش) فکر کرده‌ام و اینکه چه نسبتی بین شهید و شهادت با محمدهاست. حتما به خودی خود دریایی است که احتمالا ما را خیلی هم به آن راه نمیدهند. امروز ۱۵ اردیبهشت، سالروز پیدا شدن پیکر مطهر محمدحسن ابراهیمی در کشور غریب است. ▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر @dariche_bu
🔴 زلزله در کلات 🔹 خبر بیماری آقا در سراسر کلات پیچیده بود. تلویزیون سیاه سفیدی در خانه داشتیم و هر روز پیگیر احوال امام بودم. نذر سلامتی‌اش، نیت کردم ۱۰ روز روزه بگیرم، ۱۵۰۰ صلوات بفرستم و ۳۰۰ تومن هم بدهم امامزاده. 🔹 در همین اوضاع و احوال، با سه چهارتا از بچه‌هایم، پای تلویزیون نشسته بودیم که خبر فوت آقا را اعلام کردند. زدیم زیر گریه.‌ همزمان صدای جیغ و داد مثل زلزله‌ای از کل ولات بلند شد. نگرانی را در صدای رضا که با خواهرش حرف میزد، حس می‌کردم. 🔹 حال خوبی نداشتیم. خودمان را به مسجد صاحب الزمان رساندیم. زن و مرد، کوچک و بزرگ. حس کسی را داشتیم که عزیزش را از دست داده و برای غسل می‌برند. چشم‌ها اشک آلود بود و بر سر و سینه‌ می‌زدند. سید عبدالله، روضه‌ی یکی از امام‌ها را خواند و بعد برای سینه‌زنی همه ایستادند. 🔹 فردای رحلت، مراسمی گرفتیم. برای پخت غذا همه پای کار آمدند. یکی رب می‌آورد، یکی کیسه برنج! من هم یک قوطی روغن بردم. دلمان آرام نمی‌گرفت، سر سه روز، هفته و چهلم هم مراسم گرفتیم. 🔹 تا چهل روز، سر در خانه‌ها پرچم مشکی بود و تا یک‌سال سیاه‌پوش امام بودیم. هنوز که هنوز است، در ولات هرساله برای امام،سید احمد و سید مصطفی مراسم می‌گیریم و کل ولات را غذا می‌دهیم. 🔺 خاطره از ستاره خدری - روستای کلات شهرستان تنگستان- تحقیق: فاطمه اسلامفر- تدوین: فاطمه احمدی ◽ «کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🌐ble.ir/kichepaskiche 🌐eitaa.com/kichepaskiche 🌐t.me/kichepaskiche
🔴 بُوا 🔹 مادرم بلند بلند گریه می‌کند. خودم هم همینطور که سفره صبحانه را جمع می‌کنم، آرام اشک می‌ریزم. دیگر صدای رادیو را نمی‌شنوم. 🔹 درِ حیاط یک‌مرتبه باز می‌شود. خدیجه است، زن همسایه! سراسیمگی‌اش مشهود است، گریه ما را که می‌بیند می‌پرسد: _ دی رضا، چه شده؟ سیچه گریه می‌کنید؟ 🔹 از چهره مضطربش حدس می‌زنم خبر را شنیده، اما پی تکذیبی امیدبخش می‌گردد. به‌جای من، مادر جواب می‌دهد: _آخی خجو، می نفهمیدی امام وفات کرده؟! و صدای گریه مادر بلندتر می‌شود. 🔹 خدیجه دو دستی توی سرش می‌کوبد و با صدای بغض‌آلود می‌گوید: _شنیدُما، از رادیو شنیدُم، باور نکردُم، اومدُم پیش شما ببینوم خبر راستن واقعا؟! منتظر حرف دیگری نمی‌ماند. دودستی و محکم هی بر سرش می‌کوبد و می‌گوید: _بُوام، بُوام. بوام بوام! 🔹 با عجله از خانه بیرون می‌رود، با نگرانی پشت سرش میدوم. صدایش میزنم اما صدایم در میان «بُوا، بُوا» گفتن‌هایش گم می‌شود. تا رسید دم درب خانه‌یشان، توی سر زدن‌ها و فریادهایش ادامه داشت. همسایه‌ها ریخته بودند بیرون. 🔻پی‌نوشت: «بُوا» در گویش بوشهری به معنی «پدر» است. 🔺 خاطره از معصومه جاشوگری / روستای کری شهرستان تنگستان تحقیق و تدوین: فاطمه اسلامفر ◽ «کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🌐ble.ir/kichepaskiche 🌐eitaa.com/kichepaskiche 🌐t.me/kichepaskiche
🔴 سلام بر خودت 🔹 زمانایی که میام دیر خونه‌ی بی‌بی‌ معصومه‌اینا، خبری از اینترنت نیست. فرشی می‌ندازیم تو حیاط و می‌شینم پای صحبتای شیرینش و بسم الله. اون میگه و منم سراپاگوش می‌شم. 🔹 عصری بود، با زبان مخصوص خودش بز و کهره‌هاش رو تو خَس (آغُل) کرد. بعد هم فلاسک چای، استکان و قندون رو هم آورد و نشست پیشم. 🔹 همین‌طوری که نشسته بودیم حرفش رو از اینجا شروع کرد. فاطی همیشه لباس رنگ روشن بپوشین دِی. اصلا یادم نمیاد موقع جوونیم لباس رنگ تیره پوشیده باشم. جز یه چهل روزی که هیچ وقت یادم نمیره. 🔹 گوش‌هایم تیزتر می‌شود، منتظرم بشنوم که چه کسی اینقدر برایش عزیز بوده که به خاطر از دست دادنش چهل روز سیاه‌پوش شده بوده؟ ادامه می‌دهد. 🔹 یه روز قبل نماز صبح، خواب بودیم که با صدای جیغ و داد و شیون زن همسایه از خواب بیدار شدیم و سراسیمه رفتیم دم در. 🔹 صدای زینبِ علی ناصرو بود. او موقع‌ها همه تلویزیون نداشتن و شوهرش از قطر تلویزیون کوچیکی آورده بود. خبر بدی داشت و چیزی که نمی‌خواستیم سرمان بیاید، آمد. 🔹 چند روزی خبردار شده بودیم که ایمام تو بیمارستانه و مریضه؛ ولی فکرشم نمی‌کردیم خبر رفتنش رو به ای زودی بشنفیم. ها دِی بعد ایمام دنیا تریک وایی! خوشی از دلمون رفت. 🔹 تو لباسام فقط یه لباس سیاه برای ماه محرم و صفر داشتم. همون رو صبح می‌پوشیدم تا شب، شب هم می‌شستمش برای فردا. تا چهل روز کارم همین شده بود. 🔹 با اینکه ۳۴ سال از رفتن امام می‌گذره دیشب نشسته بود پای تلویزیون تا اخبار رو طبق قرار همیشه‌اش ببینه. اخبار یه سخنرانی از امام تو حسینیه جماران پخش می‌کرد. امام رو به جمعیت برگشت و گفت: سلام بر شما. بی‌بی‌ با یه آه و بغض تنگی برگشت گفت: آخی والا! سلام بر خودت ایمام. ✍ فاطمه احمدی ◽ «کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🌐ble.ir/kichepaskiche 🌐eitaa.com/kichepaskiche 🌐t.me/kichepaskiche
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 خانه‌ای که حسینیه شد 🔻 بمناسبت سالروز وفات امام خمینی 🔺 شهرستان دشتستان - روستای خوش‌مکان «کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🌐ble.ir/kichepaskiche 🌐eitaa.com/kichepaskiche 🌐t.me/kichepaskiche
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 ما بوشهری‌ها همه بخش‌های زندگی‌مان با نوا و آوا پیوند خورده. غم و شادی‌مان را، دلتنگی‌های‌مان را با شروه و چاووشی و سرور بیان می‌کنیم. 🔹 موسم حج که می‌شود، نوای چاووشی برای بدرقه حاجیان از خانه تا ترمینال و فرودگاه بلند هم‌خوانی می شود. این هم یک نمونه از چاووشی‌خوانی است از روستای آبطویل مربوط به چند سال قبل ◽ «کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🌐ble.ir/kichepaskiche 🌐eitaa.com/kichepaskiche 🌐t.me/kichepaskiche
28.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹 کاش برای هر مرد که بر خاک می‌افتد یک ترانه داشتیم 🔺 آوای ماندگار از بوشهر تا خرمشهر، به روایت احسان عبدی پور «کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🌐ble.ir/kichepaskiche 🌐eitaa.com/kichepaskiche 🌐t.me/kichepaskiche
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 در حاشیه دلیران تنگستان 🔻 سریال دلیران تنگستان، از سریالهای شناخته شده است. به خصوص برای ما بوشهریها طعم دیگری دارد. در مورد تاریخ ماست. فرهنگ ما را روایت میکند. در شهرمان هم ساخته شده و خودمان را در ساختش درگیر کرده است. به خاطر همین خیلی از ما از آن خاطره داریم. 🔺بشنویم روایت یکی از اهالی محله کوتی، از ساخت دلیران تنگستان. «ناخدا» مداح برجسته بوشهری است که خودش هم اتفاقا در صحنه هایی از سریال حاضر بوده... ◽ «کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🌐ble.ir/kichepaskiche 🌐eitaa.com/kichepaskiche 🌐t.me/kichepaskiche