eitaa logo
مشاوره کیمیا
737 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
325 ویدیو
1 فایل
قراره با کیمیا والدگری آگاه رو تمرین کنیم. 👨‍👩‍👦 اگر تو این مسیر به کمک احتیاج داشتی، اینجا برای شما والدین مشاوره داریم‼️⬇️ ارتباط با ادمین کانال: @f_sh_1995 بات مشاوره کیمیا: https://ble.ir/Kimia_bot
مشاهده در ایتا
دانلود
همه جا حرف از عید و ولادت و جشن و شیرینی بود، اما من نتونسته بودم برخلاف خانواده م برم مولودی و دلی از عزا درارم😔 دختر و همسرم خوابشون برده بود، از صبح درگیر خونه تکونی بودم و دل و دماغ نداشتم.🤦🏻‍♀️ لیست فیلم های پیشنهادیم رو مرور کردم و از بینشون " ۱۰ روز با پدر " رو انتخاب کردم. 🎬 یه مادر تقریبا بی نقص و کامل که تصمیم میگیره ۱۰ روز ۴ تا بچه هاشو بسپره به پدرشون و بره مسافرت. 🫢 در این ۱۰ روز بلاهایی که سر بچه ها و پدر بزرگوارشون میاد، به جز اینکه حسابی خنده دار بود و حالم رو خوب کرد، باعث شد به خودم و به مادر بودنم و این حجم از توانایی هام افتخار کنم و از صاحب این اعیاد بخوام که تو مسیر مادری کمکم کنن🤲 نام فیلم : 10Days with dad مدت زمان : ۸۰ دقیقه @rahche
ساعت نزدیک ده شبه، رضا همچنان داره بازی می‌کنه و خیال خوابیدن نداره.😐 می سپارمش به بابای خونه . دوتایی پیاده میریم سمت خونه ی مامانا.☺️ در مورد هفته ی خیلی شلوغی که داریم حرف می‌زنیم .سعی میکنم خوب بشنوم و تو فاز یه مامان نصیحت کن نرم. 😌 یه راه میون بر پیدا می کنیم و دوتایی ذوق زده میشیم . 🤩 حالم خوبه .❤️ حالم با شنیدن صدای علی که داره با هیجان یه ماجرایی رو تعریف میکنه، با دیدن چهره ی مامانم که با شنیدن هرجمله ی علی هیجان زده میشند، حتی با شنیدن صدای جیلیز و ولیز کتلت های شام، حالم خیلی خوبه . الحمدالله ...😊🌱 @rahche
ظاهراً سرماخوردم ، 🤦🏻‍♀️ تا شاممون گرم بشه میرم سراغ شام فردا شب. انگار هیچ جونی تو بدنم نیست ولی به فردا شب و کلاس پسر بزرگه که فکر میکنم، همه ی جون نداشتم رو جمع میکنم و غذا رو بار میذارم.🍽 نیم ساعت بعد وقتی تو دلم دارم میگم آخ جون بالاخره میشه یکم استراحت کرد، 🙄رضا میپرسه تاریک نشده؟ میگم تاریک شده، چرا میپرسی ؟ میره و با توپ برمیگرده.⚽️ بهش میگم فهمیدم، دوست داری بری توپ بازی کنی. ☺️ کاپشن و کلاه می پوشه و همراه بابا میرن که توپ بازی کنند‌‌.👨‍👧 خونه ساکت میشه، علی رو صدا میزنم میگم بیا ابلن بازی کنیم.🎲 تازه یادش گرفتم، از اون بازی هایی که میتونی دراز بکشی و فقط لازمه یه دونه انگشتتو تکون بدی. مخصوص مامان، باباهایی با انرژی ته کشیده.😁 @rahche
به نظرم آدم وسط یک حجم کار زیاد دلگرمی لازم داره. من که اینطوری هستم. 🤷🏻‍♀️ وسط تمیز کردن های زیاد؛ سر و کله زدن با بچه یا نه وسط یک ماجرای سخت نیاز دارم حواسم پرت بشه.😌 چند وقت پیش اوضاع خوبی نداشتم. مامانِ سادات خانم، برام یک کتاب فرستاد. به نظرم فوق العاده بود. حتما بخونیدش.😍 خیلی کیف میده. بالاخره آدمیزاد نیاز داره وسط یک سری کار تلنبار شده بشینه، کتاب بخونه و از ته دل بخنده.😅📚 مثلا اون قسمت از کتاب که مادربزرگ از حج بر میگرده و شروع می کنه به تقسیم سوغاتی ها. به بعضی ها که دوستشون داره دو تا صابون هتل هم سوغاتی میده و لحظه ی هیجان انگیز ماجرا وقتی است که موزها از ساک بیرون میان.‌ در بحبوحه ی جنگ خیلی کسی موز رو از نزدیک ندیده بوده و خود این موز چه ماجرایی رو برای پسر بچه ی قصه به همراه داره...😂🤦🏻‍♀️ این کتاب رو حتما بخونید. برای حال خوب هر مامانی لازمه به خصوص روزهایی که جسم و روحمون خسته س😉
دیروز با علی دوتایی رفته بودیم نمایشگاه کتاب. 📚 موقع برگشت کنار خیابون ایستاده بودم تا اسنپ بیاد. یک دستم سه تا پلاستیک کتاب بود و یه بادکنکی که به علی داده بودند، دست دیگم کالسکه و علی هم کنارم ایستاده بود. اسنپ رسید اما برای سوار شدنش باید از یه خیابون کوچیک رد می شدیم. همون موقع بادکنک از چوبش در اومد و رفت وسط خیابون.🎈😐 علی گریه می کرد و بادکنکش رو می خواست و منم مونده بوده بودم چیکار کنم. کیو ول کنم، کیو بگیرم. گوشیم هم مرتب زنگ می خورد چون من اسنپ رو دیده بودم ولی اون آقاهه ما رو ندیده بود و ممکن بود لغو کنه.🫠 در یک لحظه ی رویایی یه ماشین وسط خیابون ایستاد تا من برم بادکنک رو بگیرم ولی بازم نمی تونستم علی رو همونجا بذارم. و در یک لحظه ی رویایی تر یه آقایی از اون ور خیابون اومد، بادکنک رو برداشت و داد به علی. بعدم یه موتوری اومد کنار ما، عرض خیابون رو طی کرد تا ما به ماشین برسیم. طبیعتا من از هیچکدوم شون نخواسته بودم این کار رو بکنن و همه چیز خود جوش و یهویی شد.😇😇 حالم خیلی خوب شد از این همه همدلی و همراهی با یه مامان دست پر😅🥰 @rahche
چگونه نون باگت بیات رو تبدیل به کیک کنیم!! 😁 داشتم فکر میکردم عصرونه چی برای بچه ها آماده کنم که یادم افتاد دوتا دونه نون باگت تو یخچال داریم.😍 به رضا گفتم میای باهم کیک بپزیم؟🥧 ( اسم اصلی چیزی که می‌خواستیم درست کنیم رو تا حالا نشنیده بود و اگه میگفتم گیج میشد، پس سراغ یه کلمه ی ساده ی آشنا رفتم ) 😊 گفت: مثل اون روز که رو میز نشسته بودم؟ گفتم: بله🙂 اون هم یه بله ی بلند گفت و همراهم شد.😇 یه دونه تخم مرغ🥚، دوتا قاشق شیر🥛، پودر دارچین، یه قاشق روغن و نون باگت های بیات شده بساط آشپزی و عصرونه ی عصر تعطیلمون رو مهیا کردن. تخم مرغ و دارچین و شیر داخل کاسه ریختیم و رضا مدل های مختلف همشون زد‌.😁 بعد قرار شد نون ها داخل مخلوط شیر و تخم مرغ و دارچین شنا کنن.یه موز و یه چاقوی امن بهش دادم ومشفول تیکه کردن موزها شد.🍌 منم نون ها رو داخل روغن سرخ کردم. بچه ها عصرونه شون رو خوردن. رضا قابلمه و کاسه پلاستیکی و قاشق برداشت و مشغول آشپزی خیالی شد.🤗 به همین سادگی! دوتا نون باگت بیات شده، یه فعالیت دونفره ی مشترک واسمون تدارک دیده بودن.👌 اگر دوست داشتین شما هم امتحان کنین‌!😎 @rahche
« از خاطرات شیرین تا شیرینیِ خاطرات » ساعت رو نگاه کردم، ۹ نشده بود، بلند شدم و بعد از اینکه زیر چای ☕️ رو روشن کردم، روی مبل ولو شدم، با بی حوصلگی تلوزیون 📺 رو روشن کردم. دنیای شیرین دریا خودم که ندیدم ولی گمونم چشمام اون لحظه برق زد. 🤩 تا آخر اون قسمت رو با لذت دیدم. 🥰 گوشی رو برداشتم و آلارم رو تنظیم کردم برای هرروز ساعت ۹ صبح. شما رو نمیدونم... اما من اگر الان من شدم، قطعا بخشیش تاثیر تلوزیون دهه ۷۰ بوده، تلوزیونی که میشه گفت مهم ترین رسانه کودک و نوجوان دهه هفتادی بود. از قصه های تا به تا و مجید دلبندم وسیب خنده بگییییر تا قصه های مجید، خاطرات شیرین دریا، دنیای شیرین، قصه های جزیره. 🤗 انیمه های آنشرلی و جودی ابوت و زنان کوچک هم که جای خودشون رو داشتند... 🙂 خیلی دوست دارم دخترم ۲۰ سال دیگه، حسی که من به یه فیلم یا سریال داشتم و دارم رو بتونه تجربه کنه اما شک دارم که بشه ... 🫢 @rahche
خیلی هامون وقتی یه دختر کوچولو بودیم دلمون میخواسته یه کارهایی انجام بدیم که هیچ وقت نشده، امکانش رو نداشتیم و به هر دلیلی حسرتش به دلمون مونده... 🥺 حالا هم که بزرگ شدیم و مادر شدیم انقدر سرمون شلوغه و تو زندگی غرق شدیم که اصلا نمیرسیم به خودمون و دلمون توجه کنیمـ 🤕 مامان جون! لطفا امروز به قلبت نگاه کن، خاطراتت رو ورق بزن... ببین چه کاری بوده که خیلی دلت میخواسته از بچگی انجام بدی، امروز اون کار دوست داشتنی رو به خودت هدیه کن 😊 حتی اگه خوردن یه آبنبات چوبی یا بلند بلند آواز خوندن یا بازی کردن و... باشه😉 مثلا من برای خودم دسته گل قشنگ خریدم، و با هر بار نگاه کردن بهش تو دلم قند آب میشه. 😀 امروز روز توئه، پس ازش لذت ببر🌸 @rahche
مشاوره کیمیا
داریم خودمون رو گم می کنیم! 🤔 ‌ تا حالا به معنای زندگی تون فکر کردین⁉️ موضوعی که امروزه داره کم کم
ما قرار بود به مناسبت روز مادر کلی پیشنهاد جالب و بامزه و حال خوب کن باهم دیگه مرور کنیم...😍 اما اوضاع کشورمون تلخ و شد جوری که دلمون فقط با عنایت خدا آروم میشد...🖤 اما حالا میخوایم تا روز پدر برنامه رو دوباره پیش ببریم این بار با موضوعیت ما مامان ها و خود بابا ها. 😊 پس باما همراه باشید که خبرای خوب تو راهه. 😉 اولین قدم این پست که ریپلای کردیم رو بخونید. @rahche
6.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کدوم مامانی میتونه روزها و حتی ماه های اول ماممان شدنش رو فراموش کنه؟ من یادمه بارها و بارها نشسته خوابم میبرد...🤦🏻‍♀️ لحظات شیرینی هست اما همه مون قبول داریم که خیلی سخته. خوشحالیم که به اندازه کم خوابی های اون دوران کنار شما و همراهتون بودیم. 😍 راستی هایلایت مشاوره تلفنی رو چک کن که خبرای خوب و متفاوتی برات داریم. 😉 @rahche
12.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما تو کیمیا برای حال خوب مامان ها برنامه های حساب شده ای داریم که اینجا فقط بخشی از اون رو میتونیم به اشتراک بذاریم. 🙂 اما بهتون قول میدم اگر همین مقدار رو هم با ما همراه بشید، تاثیرشو روی حال و احوالتون خواهید دید. پس از همین چالش راحت شروع کنید. 😉 نوشته ها و احساساتتون رو برامون بفرستید تا به ۵ نفرتون کد تخفیف خرید اکسیر از بات مشاوره کیمیا تعلق بگیره. 😍 @rahche
21.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
احتمالا علائم افسردگی رو بدونید. ☑️ اما خیلی وقتا مامانا تو روزای پر فشارشون، با اینکه افسرده نیستن، ولی حال روحی خوبی ندارن ❗️ تو این اوضاع مشاور و کتاب و همراهی اطرافیان خیلی کمک میکنه، اما هیچی به اندازه خود خودمون نمیتونه اوضاع رو راست و ریس کنه. 👌🏻🙂 🟠 ما تو کیمیا کلی موضوع برای چالش های حال خوب کن براتون داریم. همین امروز میتونی یکیش رو انتخاب کنی و یه قدم کوچیک بری سمت حال خوب. 😉 ⬇️⬇️⬇️⬇️ https://ble.ir/Kimia_bot این پست رو بفرست برای اون مامانی که روزای سختی رو گذرونده. @rahche