eitaa logo
کانون مداحان وخادمیاران رضوی چهارمحال وبختیاری
166 دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
4.2هزار ویدیو
184 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بزم حسن حال و هوایش فرق دارد از ابتدا تا انتهایش فرق دارد اینجا همه کاره کریم اهل بیت است آقا نگاهش بر گدایش فرق دارد با دست خالی برنمیگردی از این در بیت الکرم جود و سخایش فرق دارد چشمی که گریان عزای مجتبی شد بر او خدا لطف و عطایش فرق دارد گریه نکرده مزد کارت را گرفتی گریه کنی که ماجرایش فرق دارد آقا خودش فرموده از کوچه بخوانید اصلاً گریز روضه هایش فرق دارد دارد صدای سیلی از کوچه می آید این مجلس روضه عزایش فرق دارد
تمام آرزویم هست ببینم بچه هایم را ببینم که خدا کرده اجابت ربنایم را دراین مدت که زندانم همیشه زار وگریانم از اینکه من نمی بینم رخ ماه رضایم را دلم تنگ است میخواهم کنار دخترم باشم بیندازد به روی سر دوباره این عبایم را بگیرد دستهایم را؛بگیرم دست هایش را اگرچه خوب میدانم که میگیرد عزایم را ندارم یک ملاقاتی به غیر یک نفر-آن هم که با شلاق می آید ببوسد جای جایم را در اینجاسندی نامرد بلائی بر سرم آورد که جز مُردن نمی‌بینم علاجِ زخم هایم را ندارم قوتی حتی که برخیزم به روی پا فشارِضربه ی پایی شکسته ساقِ پایم را ندارد روزنی زندان امان ازدست زندانبان بیا ای مادرم زهرا ببینی کربلایم را
غزل اول دل ما سربه راه معشوق است زیر دین نگاه معشوق است همه ی دل خوشی ما تنها نظر گاه گاه معشوق است دل ما از نخست عاشقی اش روزوشب در پناه معشوق است احتیاجی به لشکر اصلا نیست خیل مژگان سپاه معشوق است آنچه کارش همیشه دلبری است ناز چشم سیاه معشوق است خانه آباد خانه ی عشقیم چونکه این ماه ماه معشوق است غزل دوم شب ما را سحر نمی آید عمر رفته دگر نمی آید باید آقا خودت دعا بکنی کاری از ما که بر نمی آید منتظرمانده ایم و انگاری از تو بر ما خبر نمی آید شد سوال تمام منتظران مهدی منتظَر نمی آید؟ ای بهار همیشگی- بی تو باغ ما را ثمر نمی آید آفتاب حضور تو تا کی از پس پرده در نمی آید؟ غزل سوم آشنای غروب آدینه ای صفای غروب آدینه حس پنهان؛ضمیر گمگشته رو نمای غروب آدینه ابتدای طلوع هر هفته انتهای غروب آدینه ماجرایش همیشه طولانیست ماجرای غروب آدینه چه برای خودش حکایتی است قصه های غروب آدینه به تو نزدیک میشوم آقا با دعای غروب آدینه غزل چهارم التفاتی به گریه هام کنی میتوانی که روبه رام کنی دست وپاگیر هستم و سربار نکند از خودت جدام کنی قادری که مرا خراب کنی از نو بار دگر بَنام کنی میشود در نوافلت یک بار مهربانی کنی دعام کنی آرزو دارم آخرش روزی در هوای حرم هوام کنی قسمت میدهم به جان حسین اهل خود اهل کربلام کنی
خیلی وقته که شب وروز آرزومند وصالم به امید دیدن تو میگذره هر روزِ سالم چی میشه از پسِ ابرا خورشید نگات بتابه به خدا نفس کشیدن بی حضور تو عذابه توی روزگار غیبت سرم از عشق تو داغه ردِ اشکامو می بینی یادگاریهِ فراقه طلوع شیرین فردا طعم انتظار تلخه بی تو انگار همه دنیا به دور سرم میچرخه کوچه پس کوچه ی دل رو به نام تو ریسه بستم و الّا خودت میدونی که ازاین زمونه خستم به خدا هر کجا رفتم حضورت رو کرده ام حس العجل بقیه الله العجل زاده ی نرگس وقتی که میای میبینم جلوه های بی کرانو میزنم ازاین جا بوسه خاک پاک جمکرانو کاش میدونستم کجایی کاظمین یا سامرایی یا مدینه یا که مشهد یا نجف یا کربلایی شنیدم وقتی بیایی می زنی صدا خدارو میگیری با ذوالفقارت انتقام ِ کربلا رو
وقتی که از مقابل چشم ترم حسین رفتی-شده ست مرگ خودم باورم حسین با این که تازیانه پرم را شکسته است اما هنوز دور و برت می پرم حسین دستم که باز نیست برایت به سر زنم پس میزنم به چوبه ی محمل سرم حسین تو دائما به فکر من و معجر منی من هم به فکر غارت انگشترم حسین عباس کو بپرسم از او که چه میکنند؟! خولی و شمر و حرمله دوروبرم حسین قدم اگر خمیده شده بی دلیل نیست بر شانه بار داغ تو را می برم حسین با خطبه خوانی ام همه را سرخ میکنم با سوز آتشین تب حنجرم حسین بالای منبر از همگان زهره می درم من یک تنه برای خودم حیدرم حسین
داغ تو را بهانه گرفتم گریستم از قبر تو نشانه گرفتم گریستم یک گوشه از محلّه ی غَمْ آشنای تو با یادت آشیانه گرفتم گریستم از کوچه های شهر گذشتم یکی یکی وقتی سراغ خانه گرفتم گریستم با ماجرای هیزم و آتش دلم شکست یک روضه مَحرمانه گرفتم گریستم لازم نشد سوال کنم رفته ای کجا از ردّ تازیانه گرفتم گریستم مقتل نوشته شانه ات از کار مانده بود بر موی خود که شانه گرفتم گریستم مضمون تو عنایت محض است بیگمان تا حسّ ِ شاعرانه گرفتم گریستم