eitaa logo
خوشه چین
151 دنبال‌کننده
354 عکس
49 ویدیو
1 فایل
■امام علی علیه السلام: «انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال» بنگر که چه گفته می‌شود نه این که چه کسی می‌گوید.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹اعتقاد خرافی🔹 ✍ علامه طباطبائی وقتى به آنان گفته شود از آن‌ چه خدا نازل كرده پيروى كنيد، مى‌گويند: 《از چيزهايى پيروى مى‌كنيم كه پدرانمان را بر آن يافتيم. آيا گرچه پدرانشان هيچ عقل نداشتند و راه يافته نبودند؟》 سوره بقره، آیه ۱۷۰ آرا و عقايد انسان بر دو قسم است: ◽️ آرا و عقايد نظرى كه بدون واسطه ارتباط به‌ عمل ندارد، مثل رياضيات، طبيعيات و مسائل ماوراء الطبيعه ◽️ آرا و عقايد عملى كه بى‌واسطه وابستگى به‌ عمل دارد؛ مانند مقولات مربوط به كارهايى كه بايد انجام داد يا نبايد كرد. راه گزينش رأى و عقيده در بخش نخست، پيروى از علم و يقين است كه منتهى به برهان يا حس گردد؛ و در قسم دوم پيروى از امورى است كه شخص را به خيرى مى‌رساند كه سعادت او در آن است يا در سعادت او نقش دارد و هم‌ چنين اجتناب از امورى است كه منتهى به شقاوت و بدبختى او مى‌گردد يا به سعادت زيان مى‌رساند. اعتقاد به حقانيت چيزى كه به آن علم نداريم - در دسته اول - و هم‌ چنين اعتقاد به چيزى كه خير و شرش معلوم نيست - در دسته دوم - دو اعتقاد خرافى است. 📚 روابط اجتماعی در اسلام، ص ۱۹۰ ❇️ به ما بپیوندید: https://eitaa.com/koshechin
🔹آنجا نرم‌تر است🔹 ✍ علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی اين‌ مرد (علامه طباطبائی)، جهانی از عظمت‌ بود؛ عيناً مانند يك‌ بچه‌ طلبه‌ در كنار صحن‌ مدرسه‌ روی زمين‌ می نشست‌ و نزديك‌ به‌ غروب‌ در مدرسۀ فيضيّه‌ می آمد، و چون‌ نماز بر پا می شد مانند سائر طلاّب‌ نماز را به جماعت‌ مرحوم‌ آيت الله‌ آقای حاج‌ سيّد محمّد تقی خونساری می خواند. آنقدر متواضع‌ و مؤدّب‌، و در حفظ‌ آداب‌ سعی بليغ‌ داشت‌ كه‌ من‌ كراراً خدمتشان‌ عرض‌ كردم‌: آخر اين‌ درجه‌ از ادبِ شما و ملاحظات‌ شما ما را بی ادب‌ می كند! شما را به خدا فكری به حال‌ ما كنيد! از قريب‌ چهل‌ سال‌ پيش‌ تا به حال‌ ديده‌ نشد كه‌ ايشان‌ در مجلس‌ به‌ متّكا و بالش‌ تكيه‌ زنند، بلكه‌ پيوسته‌ در مقابل‌ واردين‌، مؤدّب‌، قدری جلوتر از ديوار می نشستند؛ و زير دست‌ ميهمانِ وارد. من‌ شاگرد ايشان‌ بودم‌ و بسيار به منزل‌ ايشان‌ می رفتم‌، و به‌ مراعات‌ ادب‌ می خواستم‌ پائين‌تر از ايشان‌ بنشينم‌؛ ابداً ممكن‌ نبود. ايشان‌ بر می خاستند، و می فرمودند: بنابراين‌ ما بايد در درگاه‌ بنشينيم‌ يا خارج‌ از اطاق‌ بنشينيم‌! در چندين‌ سال‌ قبل‌ در مشهد مقدّس‌ كه‌ وارد شده‌ بودم‌، برای ديدنشان‌ به منزل‌ ايشان‌ رفتم‌. ديدم‌ در اطاق‌ روی تشكي‌ نشسته‌اند - به علّت‌ كسالت‌ قلب‌ طبيب‌ دستور داده‌ بود روی زمين‌ سخت‌ ننشينند - ايشان‌ از روی تُشك‌ برخاستند و مرا به‌ نشستن‌ روی آن‌ تعارف‌ كردند، من‌ از نشستن‌ خودداری كردم‌. من‌ و ايشان‌ مدّتی هر دو ايستاده‌ بوديم‌، تا بالاخره‌ فرمودند: بنشينيد، تا من‌ بايد جمله‌ای را عرض‌ كنم‌! من‌ ادب‌ نموده‌ و اطاعت‌ كرده‌ و نشستم‌. و ايشان‌ نيز روی زمين‌ نشستند، و بعد فرمودند: جمله‌ای را كه‌ می خواستم‌ عرض‌ كنم‌، اينست‌ كه‌: «آنجا نرم‌تر است‌.» 📚 مهر تابان، ص ۸۲ ❇️ به ما بپیوندید: https://eitaa.com/koshechin
🔹تطهیر لباس🔹 ✍ علامه طباطبایی در مكارم‌ گويد: چون طفل صغيرى را براى دعا، يا نام‌ گذارى به حضور پيغمبر اكرم مى‌آوردند، حضرت براى احترام كسانش او را در دامن خود مى‌گذارد. گاهى اتفاق مى‌افتاد كه طفل در دامن پيغمبر ادرار مى‌كرد. از كسانى كه ناظر بودند، به روى كودك صيحه مى‌زدند. نبى اكرم صلى الله عليه و آله مى‌فرمود: با تندى از ادرار كودك جلوگيرى نكنيد. طفل را آزاد مى‌گذاشت تا ادرار كند. موقعى كه دعا، يا نام‌گذارى تمام مى‌شد، كسان طفل در نهايت مسرت، كودك خود را مى‌گرفتند، و آزردگى و ملالت‌ خاطر در پيغمبر احساس نمى‌كردند. موقعى كه آنان مى‌رفتند، حضرت لباس خود را تطهير مى‌فرمود. 📚 سنن النبی، حدیث ۶۷ ❇️ به ما بپیوندید: https://eitaa.com/koshechin
🔹نماز شب🔹 ✍ علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی استاد علاّمه‌ طباطبایی ‌فرمودند: چون‌ به‌ نجف‌ اشرف‌ برای تحصيل‌ مشرّف‌ شدم‌، از نقطۀ نظر قَرابت‌ و خويشاوندی و رَحِميّت‌ گاه گاهی به محضر مرحوم‌ قاضی شرفياب‌ می شدم‌؛ تا يك‌ روز درِ مدرسه‌ای ايستاده‌ بودم‌ كه‌ مرحوم‌ قاضی از آنجا عبور می كردند، چون‌ به من‌ رسيدند دست‌ خود را روی شانۀ من‌ گذاردند و گفتند: «ای فرزند! دنيا می خواهی نماز شب‌ بخوان‌؛ و آخرت‌ می خواهی نماز شب‌ بخوان‌!» اين‌ سخن‌ آنقدر در من‌ اثر كرد كه‌ از آن‌ به بعد تا زماني كه‌ به‌ ايران‌ مراجعت‌ كردم‌ پنج‌ سال‌ تمام‌ در محضر مرحوم‌ قاضی روز و شب‌ به سر می بردم‌؛ و آنی از ادراك‌ فيض‌ ايشان‌ دريغ‌ نمی كردم‌. و از آن‌ وقتی كه‌ به وطن‌ مألوف‌ باز گشتم‌، تا وقت‌ رحلت‌ استاد پيوسته‌ روابط‌ ما برقرار بود و مرحوم‌ قاضی طبق‌ روابط‌ استاد و شاگردی دستوراتی می دادند و مكاتبات‌ از طرفين‌ بر قرار بود. ايشان‌ می فرمودند: «ما هر چه‌ داريم‌ از مرحوم‌ قاضی داريم‌.» 📚 مهر تابان، ص ۲۶ ❇️ به ما بپیوندید: https://eitaa.com/koshechin
🔹ما مُقتدی هستيم‌🔹 ✍ علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی از همان‌ زمان‌ طلبگی ما در قم‌، كه‌ من‌ زياد به منزل علامه طباطبایی می رفتم‌، هيچگاه‌ نشد كه‌ بگذارند ما با ايشان‌ به‌ جماعت‌ نماز بخوانيم‌. و اين‌ غصّه‌ در دل‌ ما مانده‌ بود كه‌ ما جماعت‌ ايشان‌ را ادراك‌ نكرده‌ايم‌؛ و از آن‌ زمان‌ تا به حال‌، مطلب‌ از اين‌ قرار بوده‌ است‌. تا در ماه‌ شعبان‌ كه‌ به مشهد مشرّف‌ شدند و در منزل‌ ما وارد شدند، ما اطاق‌ ايشان‌ را در كتابخانه‌ قرار داديم‌ تا با مطالعۀ هر كتابی كه‌ بخواهند روبرو باشند. تا موقع‌ نماز مغرب‌ شد. من‌ سجّاده‌ برای ايشان‌ و يكي‌ از همراهان‌ كه‌ پرستار و مراقب‌ ايشان‌ بود پهن‌ كردم‌ و از اطاق‌ خارج‌ شدم‌ كه‌ خودشان‌ به‌ نماز مشغول‌ شوند، و سپس‌ من‌ داخل‌ اطاق‌ شوم‌ و به جماعتِ اقامه‌ شده‌ اقتدا كنم‌؛ چون‌ می دانستم‌ كه‌ اگر در اطاق‌ باشم‌ ايشان‌ حاضر برای امامت‌ نخواهند شد. قريب‌ يك‌ رُبع‌ ساعت‌ از مغرب‌ گذشت‌. صدائی آمد، و آن‌ رفيق‌ همراه‌ مرا صدا زد، چون‌ آمدم‌ گفت‌: ايشان‌ همين طور نشسته‌ و منتظر شما هستند كه‌ نماز بخوانند. عرض‌ كردم‌: من‌ اقتدا می كنم‌! گفتند: ما مُقتدی هستيم‌! عرض‌ كردم‌: استدعا می كنم‌ بفرمائيد نماز خودتان‌ را بخوانيد! فرمودند: ما اين‌ استدعا را داريم‌. عرض‌ كردم‌: چهل‌ سال‌ است‌ از شما تقاضا نموده‌ام‌ كه‌ يك‌ نماز با شما بخوانم‌ تا به حال‌ نشده‌ است‌؛ قبول‌ بفرمائيد! با تبسّم‌ مليحی فرمودند: يك‌ سال‌ هم‌ روی آن‌ چهل‌ سال‌. و حقّاً من‌ در خود توان‌ آن‌ نمی ديدم‌ كه‌ بر ايشان‌ مقدّم‌ شده‌ و نماز بخوانم‌، و ايشان‌ به من‌ اقتدا كنند؛ و حالِ شرم‌ و خجالت‌ شديدی به من‌ رخ‌ داده‌ بود. بالاخره‌ ديدم‌ ايشان‌ بر جای خود محكم‌ نشسته‌ و به هيچ وجه‌ من‌ الوجوه‌ تنازل‌ نمی كنند؛ من‌ هم‌ بعد از احضار ايشان‌ صحيح‌ نيست‌ خلاف‌ كنم‌، و به‌ اطاق‌ ديگر بروم‌ و فُرادی نماز بخوانم‌. عرض‌ كردم‌: من‌ بنده‌ و مطيع‌ شما هستم‌؛ اگر امر بفرمائيد اطاعت‌ می كنم‌! فرمودند: امر كه‌ چه‌ عرض‌ كنم‌! امّا استدعای ما اين‌ است‌! من‌ برخاستم‌ و نماز مغرب‌ را به جای آوردم‌، و ايشان‌ اقتدا كردند. و بعد از چهل‌ سال‌ علاوه‌ بر آنكه‌ نتوانستيم‌ يك‌ نماز به‌ ايشان‌ اقتدا كنيم‌ امشب‌ نيز در چنين‌ دامی افتاديم‌. خدا می داند آن‌ وضع‌ چهره‌ و آن‌ حال‌ حيا و خجلتی كه‌ در سيمای ايشان‌ توأم‌ با تقاضا مشهود بود، نسيمِ لطيف‌ را شرمنده‌ می ساخت‌، و شدّت‌ و قدرتش‌ جماد و سنگ‌ را ذوب‌ می كرد. 📚 مهر تابان، ص ۸۳ ❇️ به ما بپیوندید: https://eitaa.com/koshechin
🔹آزاد باش🔹 ✍️ علامه طباطبایی ◽️دوش که غم پرده ما می‌درید ◾️خار غم اندر دل ما می‌خلید ◽️در بَرِ استاد خرد پیشه‌ام ◾️طرح نمودم غم و اندیشه‌ام ◽️کاو به کف آیینه تدبیر داشت ◾️بخت جوان و خرد پیر داشت ◽️پیر خرد پیشه و نورانی‌ام ◾️برد ز دل زنگ پریشانی‌ام ◽️گفت که در زندگی ‌آزاد باش! ◾️هان! گذران است جهان شاد باش! ◽️رو به خودت نسبت هستی مده! ◾️دل به چنین مستی و پستی مده! ◽️زانچه نداری ز چه افسرده‌ای ◾️وز غم و اندوه دل آزرده‌ای؟! ◽️گر ببرد ور بدهد دست دوست ◾️ور بِبَرد ور بنهد مُلک اوست ◽️ور بِکِشی یا بکُشی دیو غم ◾️کج نشود دست قضا را قلم ◽️آنچه خدا خواست همان می‌شود ◾️وانچه دلت خواست نه آن می‌شود ❇️ به ما بپیوندید: https://eitaa.com/koshechin
🔹راستگویی🔹 ✍ علامه طباطبائی ارتباط افراد انسان با يكديگر كه اساس روابط اجتماعى بشرى است، به وسيله سخن گفتن برقرار مى‌شود بنابراين، سخن راست كه حقيقت پوشيده‌اى را براى انسان كشف مى‌كند، يكى از اركان ضرورى اجتماع است و فوايد مهمى كه هرگز اجتماع از آن‌ها بى‌نياز نيست، به واسطه سخن راست تأمين مى‌شود. فوايد راست‌گويى را در چند جمله مى‌توان خلاصه نمود: ۱. آدم راستگو مورد اعتماد همنوعان خويش است و آنان را از بررسى هر سخنى كه از وى مى‌شنوند، آسوده مى‌كند. ۲. آدم راست‌گو، پيش وجدان خود سربلند و از رنج و دروغ آسوده است. ۳. آدم راست‌گو، به عهد و پيمان خود وفا مى‌كند و در امانتى كه به او سپرده شده، خيانت نمى‌نمايد، زيرا راستى در رفتار از راستى در گفتار، جدا نيست. ۴. به وسيله راست‌گويى بيشتر اختلافات و مشاجرات از بين مى‌رود، زيرا اكثر دعواها و نزاع‌ها در اثر اين است كه يك طرف يا هر دو طرف نزاع، حق و حقيقت را منكر مى‌شوند. ۵. بخش بزرگى از عيوب اخلاقى و تخلف از قوانين و مقررات، خود به خود از بين مى‌رود، زيرا غالب مردم براى پوشانيدن همين نوع كردارها و رفتارهاست كه دروغ مى‌گويند! امير مؤمنان على عليه السلام مى‌فرمايد: مسلمان واقعى كسى است كه راست‌گويى را اگر چه به ضرر او تمام شود، بر دروغى كه از آن بهره‌مند مى‌شود، ترجيح دهد و از اين ترجيح آسايش درونى يابد. 📚 تعالیم اسلام، ص ۲۳۰ - ۲۳۱ ❇️ به ما بپیوندید: https://eitaa.com/koshechin
🔹تفسير المیزان🔹 ✍ آيت‌الله العظمی جوادی آملی شايستگی تفسير علاّمه {قدس‌سرّه} تنها به كشورهای شيعی محدود نيست، بلكه در محافل علمی اهل سنّت نيز عظمت خود را يافته است. هنگامی كه در چنين محافلی، بر اثر عدم ارتباط و انس به ره آورد علمی ولايتمداران، برای ايران و ايرانی چندان مقام و رتبه ای قائل نبودند و از مفسّران شيعه ستايشی نمی كردند، پس از آنكه الميزان به دارالتقريب رسيد، بر آن تقريظ زدند. شيعيان با ستم ها و مهجوريت ها و محكوميت هایی كه بر آنها روا شد، نتوانستند افكار اهل بيت {عليهم‌السلام} را به طور شايسته به ديگران عرضه كنند. اهل بيت {عليهم‌السلام} نيز با تعبيرهای مختلف به اين مظلوميت ها اشاره كرده اند: 《ما منّا إلاّ مقتول أو مسموم》 از اين رو شيعه گرچه ممكن است در فقه و اصول ترقّی كرده باشد؛ اما در تفسير چندان درخششی نداشته است؛ مثلاً در تفسير مجمع البيان كه از مهم ترين تفاسير شيعه است، مطالب تازه، كمتر يافت می شود و تقريباً تنظيم مطالب تبيان شيخ طوسی است. متأسفانه در برخی كتاب های تفسيری اهل سنّت مانند تفسير آلوسی نيز به اين ضعف اشاره شده است. پس از سپری شدن قرن ها مرحوم فيض كاشانی تفسير صافی را به نگارش در آورد؛ ولی آن هم مختصر بود و برای ارائه آرای اماميه كفايت نمی كرد. برخی نيز تفسيرهای مقطعی و چند سوره ای عرضه كردند كه چندان ثمربخش نبود. بنابراين در طی حدود ۴۰۰ سال كسی نتوانست خلأ بحث تفسير را در مكتب تشيّع بر طرف سازد تا اينكه تفسير قيّم الميزان به قلم استاد علاّمه طباطبایی {قدس‌سرّه} به حوزه های علمی و فرهنگی عرضه شد. ارائه اين تفسير، بسياری از تلقّی ها را از بين برد و افرادی كه پيش از آن، عظمت علمی شيعه را در بُعد تفسير نمی پذيرفتند، در انزوا قرار گرفتند و از آن پس با وجود چنين تفسيری كسی نمی تواند ادّعا كند كه شيعه سخنی برای گفتن ندارد. 📚 شمس الوحی تبریزی، ص ۱۵۶ ❇️ به ما بپیوندید: https://eitaa.com/koshechin
🔹مقررات اجتماعی🔹 ✍ علامه طباطبائی از آن‌ جايى كه انسان همه كارهاى خود را با اختيار و انتخاب خود انجام مى‌دهد، يك نوع آزادى عمل براى خويش احساس مى‌كند و اين آزادى را «مطلق» يعنى بى قيد و شرط پنداشته و خواهان آزادى كامل گشته و از هر گونه محدوديتى گريزان است و به همين دليل، از هر ممنوعيت و محروميتى كه متوجه او شود رنج برده و بالاخره از هر محدوديتى كه دامن‌گير وى گردد، سنگينى و شكستگى مخصوص در خود حس مى‌نمايد و از اين روى مقررات اجتماعى هر قدر هم كم باشد، چون تا اندازه‌اى انسان را محدود مى‌سازد، مخالف طبع آزادى‌خواه وى خواهد بود. از طرف ديگر، انسان اين مطلب را نيز مى‌فهمد كه اگر براى حفظ اجتماع و نظم آن، حاضر نشود كه مقدارى از آزادى‌هاى خويش را در برابر قوانين از دست بدهد، هرج و مرج به وجود خواهد آمد كه يك باره همه آزادى و آسايش او را نابود خواهد ساخت. چنان‌ كه اگر كسى لقمه‌اى از دست ديگرى بربايد، بدون ترديد ديگران نيز لقمه‌ها از دست او خواهند ربود، و اگر دست ظلم و ستم به سوى كسى دراز كند، نيز به وى ظلم و ستم خواهند كرد. بدين جهت، براى اين كه مقدارى از آزادى براى خود نگهدارد، از مقدارى از آن‌ صرف‌نظر كرده و از روى ناچارى مقررات اجتماعى را محترم مى‌شمارد. 📚 تعالیم اسلام، ص ۴۴ ❇️ به ما بپیوندید: https://eitaa.com/koshechin
🔹شیعه🔹 ✍ علامه طباطبایی نبايد شيعه را در اسلام، اقليتى فرض كرد كه با اكثريتى كه در مقابل خود داشته در اصول و مبادى دين مقدس اسلام كه محتويات كتاب {قرآن كريم} و سنت قطعيه بوده باشد، اختلاف نظر داشته و پاره‌اى از آنها را نمى‌پذيرفته‌اند، لذا با اكثريت به مقام مخاصمه و مشاجره درآمده و مذهب نوبنيادى تأسيس نموده است. و يا به عللى سياسى يا تعصبات قومى يا ملى يا انتقام‌هاى دينى، دست‌خوشِ اميال ديگران و بازيچه دست بيگانگان قرار گرفته و در نتيجه، گروه قابل توجهى را از جماعت مسلمين جدا كرده و وحدت‌ اسلامى را به هم زده و اختلاف كلمه به وجود آورده است. بلكه شيعه طايفه‌اى است از مسلمين كه به‌ واسطه مخالفت‌هايى كه از اكثريت نسبت به مُسلمات كتاب و سنت مشاهده كرده، در مقام اعتراض و انتقاد بر آمده و به ملازمت مسلمات كتاب و سنت برخاسته و دعوت كرده است. و البته طايفه‌اى را كه در راه چنين منظور مقدسى در طول تاريخ و قرن‌هاى متمادى، هر بلا و مصيبت و هر آزار و شكنجه قابل تصور را از دست مخالفين خود كشيده است. نبايد مخالف اصول مسلمه ديانت و هدم كننده سنت و جماعت مسلمين ناميد. 📚 شیعه، ترجمه استاد سید هادی خسروشاهی، ص ۸ ❇️ به ما بپیوندید: https://eitaa.com/koshechin
🔹حریت و آزادی🔹 ✍ علامه طباطبائی گرچه كلمه «حريّت» و آزادى بيشتر در قرون اخير بر سر زبان‌ها افتاده، ولى آزادى‌خواهى انسان مطلب تازه‌اى نيست كه در اين قرون به وجود آمده باشد و هميشه مدّ نظر وى بوده و در اعماق فكر او جاى داشته و جزء آرزوهاى ديرينه وى محسوب مى‌شده است. علاقه انسان به حريّت مانند ساير علاقه‌هاى او ريشه تكوينى دارد و منشأ آن وجود «اراده» در اوست. انسان مطالب را درك مى‌كند و اراده وى به امورى تعلق مى‌گيرد و ميل دارد آزاد باشد و به آنچه مورد علاقه و نظر اوست عمل كند و هيچ‌گونه مانعى بر سر راه او نباشد، و چون اراده از انسان جدا نيست، لذا علاقه به حريت و آزادى همواره با او هست. منتها انسان چون يك موجود اجتماعى است و به حكم فطرت و غريزه مايل است كه با ساير افراد همنوع خود در حل مشكلات اساسى تشريك مساعى كند و زندگانى خود را بر پايه تعاون استوار نمايد، ناچار است به اصول زندگانى مدنى تن در دهد، يعنى قوانين و مقرراتى وضع كرده و اراده خود را در چهار ديوار آن قوانين و مقررات قرار داده و بالنتيجه از حدود آزادى اراده خود بكاهد، زيرا اگر همه افراد بشر مطلق‌العنان باشند و اراده آنها تابع هيچ‌گونه قانونى نباشد و هر كس آنچه را بخواهد انجام دهد، شيرازه زندگى اجتماعى آنها در مدت كوتاهى به كلى از هم مى‌پاشد. اين‌جاست كه انسان مجبور مى‌شود آزادى و حريّت مطلقه خود را محدود سازد. از آنچه گفته شد معلوم مى‌گردد كه «آزادى مطلق» در هيچ اجتماعى وجود ندارد و اساساً وجود اجتماع با آزادى مطلق قابل جمع نيست، بنابراين هرجا صحبت از آزادى و حريّت مى‌شود منظور آزادى نسبى است و تفاوتى كه در ميان اقوام مختلف بوده و هست در حدود اين آزادى نسبى مى‌باشد. 📚 بررسی های اسلامی، ج ۱، ص ۱۱۶ ❇️ به ما بپیوندید: https://eitaa.com/koshechin
🔹چراغ تابان🔹 ✍ علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی {علّامه طباطبائى‌} كه رضوان خدا بر او باد، براى مخلِصين از شاگردان و اراداتمندان خود ملجأ و پناهى بود كه در حوادث روزگار بدو روى مى‌آوردند؛ و او چون چراغ تابان روشنگر راه و مبيّن خطرات و مفرّق حقّ از باطل بود، و در كشف مسائل علميّه و رفع مجهولات، دستگير و راهنما بود. اين حقير نه تنها در همان ايّامى كه در قم مشغول تحصيل بودم از كانون‌ فيض و علمش بهرمند مى‌شدم، و تا سر حدّی كه خود را بنده و خانه زاد مى‌دانستم؛ بلكه پس از تشرّف به نجف اشرف نيز پيوسته باب مراسلات مفتوح بود و نامه‌هاى جذّاب، روشنگر راه بود. و پس از مراجعت از نجف تا به حال وقتى نشد كه خود را بى نياز از تعليم و محضر پر فيضش ببينم. در هر مجلسى كه خدمتشان مى‌رسيدم آنقدر افاضه رحمت و علم و دانش بود، و آنقدر سرشار از حال و وجد و سرور و توحيد بود كه از شدّت حقارت در خود احساس شرمندگى می نمودم و معمولًا هر دو هفته يك بار به قم شرفياب مى‌شدم؛ و ساعات زيارت و ملاقات با ايشان براى من بسيار ارزنده بود. درست به خاطر دارم شبى در طهران كه به كتاب سير و سلوك‌ منتسب به مرحوم آیت الله بحرالعلوم نجفى‌ أعلى اللهُ تعالى شرح مى‌نوشتم، دچار اشكالى شدم؛ هر چه فكر كردم مسأله حلّ نشد. و تلفن خود كار در شهرهاى ايران هنوز دائر نشده بود، لذا شبانه براى اين مهمّ عازم قم شدم. قريب نيمه شب بود كه وارد به قم شدم و در مهمانخانه بُلوار شب را به صبح آوردم. صبحگاه پس از تشرّف به حرم مطهّر و زيارت قبر حضرت معصومه سلام الله عليها، به خدمت‌ استاد رسيدم و تا قريب ظهر از محضر پر بركتشان بهرمند شدم؛ و نه تنها آن مسأله بلكه بسيارى از مسائل ديگر را حلّ كردند و جواب دادند. 📚 مهر تابان، ص ۱۰۷ ❇️ به ما بپیوندید: https://eitaa.com/koshechin
🔹اسلام و خواست های طبیعی - فطری🔹 ✍ علامه طباطبائی آيا مى‌شود باور كرد كه اسلام مى‌تواند جهان بشريت را با در نظر گرفتن وضع حاضر و ترقيّات و پيشرفت‌هاى حيرت‌انگيز آن اداره كند و نيازمندى‌هاى موجود را پاسخ دهد؟ اين‌كه آيا اسلام مى‌تواند جهان بشريت را با وضع حاضر اداره كند؟ اين سؤال نيز به نوبه خود خالى از غرابت نيست و با توجه به معناى حقيقى اسلام كه دعوت قرآنى بر آن استوار است، بسيار شگفت‌آور است، زيرا «اسلام» يعنى راهى كه دستگاه آفرينش انسان و جهان براى انسان نشان مى‌دهد. «اسلام» يعنى آيين و مقرراتى كه با طبيعت ويژه بشرى تطبيق مى‌پذيرد و به حسب سازش كاملى كه با فطرت و طبيعت انسانى دارد نيازمندى‌هاى واقعى، نه خواسته‌هاى پندارى و تمنيّات عاطفى و احساساتى انسان را تأمين و رفع مى‌نمايد. بديهى است كه طبيعت و فطرت انسانى تا انسان انسان است همان است كه هست و همان خواهد بود و انسان در هر مكان و زمانى و با هر وضعى زندگى كند طبيعت و فطرت انسانى خود را دارد و طبيعت و فطرت راهى در پيش پاى وى گذاشته، خواه آن را بپيمايد يا سر باز زند. بنابراين معناى سؤال ذكر شده در حقيقت اين است: اگر انسان در راهى كه طبيعت‌ و فطرت به وى نشان مى‌دهد برود، آيا خوش‌بختى طبيعى خود را مى‌يابد و به آرزوهاى طبيعت خود مى‌رسد؟ يا مثلًا اگر درختى مسير طبيعى خود را كه با ابزار مناسب آن نيز مجهز است سير كند به سر منزل مطلوب طبيعت خود مى‌رسد؟ روشن است كه اين‌گونه سؤال‌ها از بديهيّات و ترديد در مقابل بداهت است. اسلام- يعنى راه فطرت و طبيعت- هميشه راه حقيقى انسان در زندگى‌اش است و با اين وضع و آن وضع تغيير نمى‌پذيرد و خواست‌هاى طبيعت و فطرت - نه خواست‌هاى عاطفى و احساسى و نه خواست‌هاى خرافى - خواست‌هاى واقعى او و سر منزل فطرت و طبيعت و سرمنزل و مقرّ سعادت و خوش‌بختى اوست.  📚 بررسی های اسلامی، ج ۱، ص ۵۹ ❇️ به ما بپیوندید: https://eitaa.com/koshechin
🔹علامه طباطبایی و فرهنگ اسلامی🔹 📣 دکتر علی شریعتی  این آقای طباطبائی ... همه نوابغ فلسفه و عرفان و کلام و ادب اسلام در اندیشه او به صورت خودآگاه وجود دارد، دریائی از چهارده قرن تفکر و علم و ذوق و ایمان و فداکاری و حماسه و معنویت - که در این فرهنگ و تاریخ عظیم اسلام است - در درون او منعکس است. برای این‌که آن‌ها خالی از محتوای بومی و محتوای اصیل خودشان نشده و شخصیت‌زده نشده‌اند، ولی این متجدد تصدیق‌دار است که شخصیت‌زده شده. و می‌دیدم کسانی را که از همین مشرق‌زمین و از توی جامعه‌های اسلامی به اروپا می‌آمدند... علامه طباطبائی یکی از همین کسان - که من همیشه حس می‌کردم - است؛ یک مدرس بزرگ، یک فیلسوف و یک مرد متفکر بزرگ اسلامی است؛ در قم هم هست؛ یک آدم منفرد هم هست؛ دم و دستگاه و هیچی هم ندارد؛ این، در برابر شخصیت‌های بزرگی مثل «هانری کربن» یا استادان بزرگ و شرق‌شناس و کرسی‌دار سوربن که قرار می‌گیرد، روح موفق و مسلط خودش را بر آن خارجی کاملاً نشان می‌دهد. چرا؟ برای این‌که این آقا خالی از محتوای خودش نشده؛ این آقای طباطبائی یا امثال او که دچار شخصیت‌زدگی نشدند؛ پُراند؛ از چی؟ از همه تاریخ خودش؛ آنجا که نشسته همه فرهنگ اسلامی در درون او موج می‌زند، همه نوابغ فلسفه و عرفان و کلام و ادب اسلام در اندیشه او به صورت خودآگاه وجود دارد، دریائی از چهارده قرن تفکر و علم و ذوق و ایمان و فداکاری و حماسه و معنویت - که در این فرهنگ و تاریخ عظیم اسلام است - در درون او منعکس است؛ آن‌وقت او با این عظمت و با این وقار و سنگینی خودش را می‌یابد و بنابراین در برابر یک فرنگی که قرار می‌گیرد ... احساس تفوق انسانی بر او می‌کند. ✅ مجموعه آثار شماره ۲۵، انسان‌ بی‌خود ❇️ به ما بپیوندید: https://eitaa.com/koshechin
🔹اجتهاد و تقليد🔹 📣 علامه طباطبایی نيازمندى‌هايى كه انسان در محيط زندگى خود دارد و فعاليت هايى كه براى رفع آن‌ها بايد انجام دهد، به قدرى زياد است كه يك انسان معمولى به شمردن نام آن‌ها قادر نيست، تا چه رسد به اين كه در همه آن‌ها تخصص پيدا كرده و اطلاع كافى به دست آورد. از طرف ديگر، چون انسان كارهاى خود را از روى فكر و اراده انجام مى‌دهد و در جايى كه مى‌خواهد تصميم بگيرد بايد اطلاع كافى داشته باشد و اگر اطلاع كافى نداشته باشد، نمى‌تواند تصميم بگيرد. بايد يا خود در كارهايى كه مى‌خواهد انجام دهد خبره باشد يا از اهل خبره بپرسد و با دستور او وارد مرحله عمل شود چنان كه به اقتضاى غريزه، در معالجه امراض به پزشك مراجعه مى‌نماييم، و در تهيه نقشه ساختمان به مهندس ساختمان و در بنايى، به بنّا و در تهيه در و پنجره، به نجّار اعتماد مى‌كنيم! پس ما پيوسته جز در مورد بسيار ناچيزى، زندگى خود را با مراجعه به ديگران و تقليد مى‌گذرانيم. كسى كه مى‌گويد: من در زندگى خود زير بار تقليد نمى‌روم! يا معناى سخن خود را نمى‌فهمد، يا گرفتار يك آفت فكرى است. اسلام نيز كه شريعت خود را بر اساس فطرت انسانى بنا نهاده همين روش را پيش گرفته است. اسلام به پيروان خود دستور داده كه معارف و احكام دينى را ياد بگيرند و منبع اين معارف جز كتاب خدا و سنت پيغمبر و ائمه هدى نيست. بديهى است كه به دست آوردن همه معارف دينى از كتاب و سنت، كار هر كس نيست و براى افراد مسلمان ميسّر نمى‌باشد، بلكه جز براى گروهى معدود امكان ندارد. بنابراين، طبعاً اين دستور دينى به اين صورت در مى‌آيد كه عده‌اى از مسلمانان كه توانايى به دست آوردن معارف و احكام را از راه استدلال ندارند، به كسانى كه دستورهاى دينى را با دليل به دست آورده‌اند، مراجعه نموده وظايف خود را انجام دهند. دانشمندى كه احكام دينى را از راه استدلال به دست مى‌آورد، مجتهد و عملش را اجتهاد مى‌گويند و كسى را كه به مجتهد مراجعه مى‌كند مقلد و مراجعه او را تقليد مى‌نامند. البته اين نكته را بايد دانست كه تقليد در عبادات و معاملات و ساير دستورهاى عملى دين است، اما در اصول دين كه امورى اعتقادى است، هرگز نمى‌شود به نظر ديگران اعتماد نمود و به تقليد اكتفا كرد، زيرا در مورد اصول دين، ايمان و عقيده مطلوب است نه عمل و هرگز نمى‌توان ايمان ديگران را ايمان خود فرض كرد. نمى‌توان گفت: خدا يكى است، به دليل اين كه پدران يا دانشمندان ما چنين مى‌گويند! يا زندگى پس از مرگ حق است، زيرا همه مسلمانان به آن اعتقاد دارند. از اين روى، بر هر فرد مسلمان واجب است كه اصول دين خود را از راه دليل بداند اگر چه به طورى ساده‌اى هم باشد. 📚 تعالیم اسلام، ص ۲۹۴ - ۲۹۵ ❇️ به ما بپیوندید: https://eitaa.com/koshechin
🔹حوریه بهشتی🔹 📣 علامه آیه الله حسینی تهرانی مرحوم قاضى شاگردان خود را هر يك طبق موازين شرعيّه با رعايت آداب باطنيّه اعمال و حضور قلب در نمازها و اخلاص در افعال به طريق خاصّى دستورات اخلاقى مى‌دادند؛ و دل‌هاى آنان را آماده براى پذيرش الهامات عالم غيب مى‌نمودند. خود ايشان در مسجد كوفه و مسجد سهله حجره داشتند؛ و بعضى از شب‌ها را به تنهائى در آن حجرات بيتوته مى‌كردند؛ و شاگردان خود را نيز توصيه مى‌كردند؛ بعض از شب‌ها را به عبادت در مسجد كوفه و يا سهله بيتوته كنند؛ و دستور داده بودند كه چنانچه در بين نماز و يا قرائت قرآن و يا در حال ذكر و فكر براى شما پيش آمدى كرد؛ و صورت زيبائى را ديديد؛ و يا بعضى از جهات ديگر عالم غيب را مشاهده كرديد؛ توجّه ننمائيد؛ و دنبال عمل خود باشيد! استاد علّامه طباطبایی ‌فرمودند: روزى من در مسجد كوفه نشسته و مشغول ذكر بودم؛ در آن بين يك حوريّه بهشتى از طرف راست من آمد و يك جام شراب بهشتى در دست داشت؛ و براى من آورده بود؛ و خود را به من ارائه مى‌نمود؛ همين‌كه خواستم به او توجّهى كنم ناگهان ياد حرف استاد افتادم؛ و لذا چشم پوشيده و توجّهى نكردم؛ آن حوريّه برخاست؛ و از طرف چپ من آمد؛ و آن جام را به من تعارف كرد؛ من نيز توجّهى ننمودم و روى خود را برگرداندم؛ آن حوريّه رنجيده شد و رفت؛ و من تا به حال هر وقت آن منظره به يادم مى‌افتد از رنجش آن حوريّه متأثّر مى‌شوم. 📚 مهر تابان، علامه آیه الله حسینی تهرانی، ص ۲۰ ❇️ به ما بپیوندید: https://eitaa.com/koshechin
🔹عزت نفس🔹 ✍ علامه طباطبائی دستگاه آفرينش كه انسان را اجتماعى و نيازمند به تعاون آفريده است، او را طورى مجهز نموده كه در محيط اجتماع با نيروى شخصى خود مى‌تواند گليم خود را از آب بيرون كشيده و از بهره كارى كه انجام مى‌دهد، چرخ زندگى خود را بگرداند! با تأمل در اين امر، جاى ترديد باقى نمى‌ماند كه صفت عزت نفس، عبارت از آن است كه انسان در زندگى از نيروهاى خدادادى استفاده كند و در راه رسيدن به مقاصد خويش، آن‌ها را به كار اندازد و به نيروى ديگران تكيه نكند و اين خود يكى از اخلاق فطرى و پسنديده انسان است. عزت نفس سدى است كه انسان را از زندگى پست و بسيارى از كارهاى ناروا و كردارهاى زشت نگه مى‌دارد. كسى كه عزت نفس ندارد و چشم به دست اين و آن دوخته است، به آسانى مى‌تواند اراده و شخصيت خود را به ديگران بفروشد! و به طمع نوايى ناچيز، هرچه بگويند آن كند! و هر چه از او بخواهند اگر چه آزادى فطرى و آبرو و عزت و شرافت باشد، نثار كند. غالب جنايت‌ها مانند آدم كشى، راهزنى، دزدى، جيب برى، جاسوسى، دروغ‌گويى، چاپلوسى، وطن فروشى، اجنبى پرستى و مانند اين‌ها از نتايج شوم طمع و تكيه زدن بر ديگران است، ولى كسى كه تاج افتخار «عزت نفس» را به سردارد، در برابر هيچ عظمتى جز عظمت خداى متعال سر فرود نمى‌آورد و در مقابل هيچ صولت و حشمتى، به زانو در نمى‌آيد و هميشه از آن چه حق تشخيص مى‌دهد، دفاع مى‌كند. عزت نفس بهترين وسيله‌اى است كه مى‌توان با آن صفت درست‌كارى را به‌ دست آورد و حفظ نمود. 📚 تعالیم اسلام، ص ۲۳۵ ❇️ به ما بپیوندید: https://eitaa.com/koshechin
🔹آزاده ام🔹 ✍ علامه طباطبائی ◽️از دل آن روز كه من زاده‌ ام‌ ◾️داغ به دل بوده و دلداده‌ ام‌ ◽️تا به رَه افتاده‌ ام از كودكى‌ ◾️هيچ نياسوده دلم اندكى‌ ◽️شهر و ده و سينه دريا و كوه‌ ◾️گشتم و بگذشتم و دل در ستوه‌ ◽️رحل به هر جاى كه مى‌ افكنم‌ ◾️روز دگر خيمه خود مى‌ كَنَم‌ ◽️شاهِد مقصود نديدم دمى‌ ◾️هيچ نديدم خوشى و خرّمى‌ ◽️چرخ نگرديده به كامم همى‌ ◾️قرعه نيفتاده به نامم دَمى‌ ◽️از كف و از كاسه گردون دون‌ ◾️برده‌ ام و ريخته‌ ام اشك و خون‌ ◽️من كه نبودم به رهش خارِ راه‌ ◾️كوشش وى را ننمودم تباه‌ ◽️جرم من اين است كه آزاده‌ ام‌ ◾️وَز رقم تيره دلى، ساده‌ ام‌ ❇️ به ما بپیوندید: https://eitaa.com/koshechin