eitaa logo
لاله های ایل لری جنوب کرمان
312 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
167 ویدیو
30 فایل
شهدای ایل لری جنوب استان کرمان کانال معرفی ستارگان ایل لری دیار مالک ارتباط با ما از طریق آیدی زیر: @Mapsh66
مشاهده در ایتا
دانلود
تصاویر شهدای روستای زمین انجیر با طرحهای گوناگون
شهداء.pdf
703.9K
اقای دیانی در این مقاله سعی کرده به گوشه ای از راه و رسم زندگی شهدای عزیز، و بپردازد. باشد که چراغ راه زندگیمان شود. Zaminanjir.ir @laleha_lori_kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این ویدئو بخش کوتاهی از پرده خوانی باعنوان «سیر و سلوک در سیره شهدا»است. که به ذکر خاطره ای از شهید قباد شمس الدین در این پرده خوانی می پردازد Zaminanjir.ir @laleha_lori_kerma
سرو شكسته:‌ خاطرات شهداي روستاي نمونه كشوري گنجان/ حسين فاطمي نيا .- كرمان: انتشارات گرا، 1394.
💠فرازي از وصيت نامه شهيد قباد شمس الدين @shohadaes
همزمان با سالروز شهادت شهید قباد شمس الدینی کلنگ یادمان شهدای زمین انجیر به زمین زده شد. T.me/Zaminanjir
شهید قباد در کنار قبر ایت الله طالقانی https://t.me/laleha_lori_kerman
animation.gif
46.1K
نمودار درختی لرهای استان کرمان براساس کتاب قوم لر اثر دکتر امان الهی بهاروند https://t.me/laleha_lori_kerman
دفاع مقدس.rar
3.16M
تصاویر دیده نشده از رزمندگان و شهدای لشکر 41 ثارالله به ویژه گردانهای 410 غواص ، 412 ، 422 و… http://t.me/Zaminanjir @laleha_lori_kerman
گزیده ای از مطالب 23-حسین شمس الدینی فرزند یاراحمد ماه محرم که می شد هر كس با حسین کار داشت باید آدرس هیأت عزاداری روستا را به او میدادند حسین تا پایان دهه هیأت را همراهی میکرد و نوحه میخواند 24-شهید حسین کمالی ایام شهادت صیادشیرازی بود که رهبر بزرگوارانقلاب در مورد شهادت صیاد پیامی را صادر فرمودند حسین گفت آیا میشود رهبرم در مورد شهادت من هم پیام دهد آری دیری نگذشت که رهبر در مورد شهادت او(شهدای غدیر) پیامی صادر نمود. 25- شهید حمد الله شمس الدینی پنج ماه مرخصی نیامد نامه هم نداد بچه ها که میرفتند جبهه، پیغام دادیم اینجا ، مادر هم داری، نه سر می زنی نه نامه میدهی. درجوابمان نوشته بود، دو هدف داشتم :اول اینکه میخواستم شما را امتحان کنم ودوم به دوری من عادت کنید. حمدالله برای شهادت برنامه ریزی کرده بود 26- شهید خدارحم شمس الدیني خدايا خوش داشتم مجهول و گمنام در كربلاي ايران جان خود را از دست بدهم و جسدم طوري از بين برود كه حتي قبري را در اين زمين اشغال نكنم و هيچ كس به ياد من نباشد و نشناسد جز خداوند بزرگ . 27-شهیدخدابخش مطلق نژاد شهادت مخصوص بندگانی است که خدا بندگی آنان راپسندیده باشد می روم سوی گلستان حسینی الله اکبر می روم سوی یاران حسینی الله اکبر 28-شهید خداکرم حیدری اولین نامه ای که از جبهه برای خانواده اش فرستاده بود در آن نوشته بود کاش زودتر به جبهه می آمدم. جبهه بهشت است، احساس میکنم الان از مادر متولد شده ام. 29-شهید خسرو شمس الدینی وصیت کرده بود بعد از شهادتش دعای جوشن کبیر متبرک به تربت حضرت ابا عبداله را روی جنازه اش قرار دهند خسرو بارها نزد دوستانش از شهادت و آروزیی که در دل داشت سخن گفته بود 30-شهید خوبیارشمس الدینی آنقدر آرزوی پرواز در سرش بود. همیشه باخودش زمزمه میکرد. ای خوشا با فرق خونين در لقای یار رفتن سر جدا پیکر جدا، در محفل دلدار رفتن 31-شهيد دادخدا آتشبار خدايا از گناهان عمدي و سهوي ما درگذر و اهل بيت عليهم السلام را شفيع ما در روز قيامت قرار بده و زیارت کربلا را نصیبم کن 32-شهيد دادمولا شمس الديني اي كساني كه مسئول دفن من هستيد اگر جنازه ام آمد، آن را در مكاني باز قرار دهيد، درب صندوق را باز بگذاريد و دستهايم اگر در بدن بودند بيرون بياوريد و به همگان نشان دهيد كه من از اين دنياي فاني هيچ چيز نبرده ام به جز يك دست لباس خاكي و خوني 33-شهید درویش شمس الدینی تا وجبی از خاک ایران در اشغال بیگانگان باشد صحنه مبارزه را ترک نخواهیم کرد. ما پیروزیم، ما حاکمان روی زمین خواهیم بود این حرف سرباز درویش شمس الدینی نیست، وعده خداوندایست. 34- شهید رحمان شمس الدینی پدرم درود بر تو که چون ابراهیم فرزندت اسماعیل را به فرمان خدای بزرگ به قربانگاه فرستادی. بدان که اسماعیلت هرگز از فرمان خداوند سر باز نمی زند. و مرگ در راه خداوند را جز سعادت نمیداند و شهادت را جزو بهترین نعمتهای خداوند میداند. 35- شهيد رضا شمس الديني او در نهايت سعه صدر و اخلاق نيكو كه ذات شخصيش بود پدرانه با اعضاي خانواده به نحوي برخورد ميكرد تا برادر و خواهرانش از بابت فقدان پدر احساس كمبود نكنند 36- شهید رضا شیخ حسینی برادارن عزیزم شما نیز به یاری رزمندگان به جبهه بشتابید, شکرگزار نعمت الهی باشید قدر آن را بدانید و آن نعمتِ امام امت است که با رهنمود های خود توانسته است ما را هدایت کندو رزمندگان را به جبهه بفرستد تا هیچ قدرتی در مقابل آن دوام نداشته باشد. 37- شهید رمضان آرست خداوندا من گنهکارم، به حق پاکان هرچه کردم وهر چه هستم از تقصیرم بگذر مرا مورد مغفرت وآمرزش خود قرار بده. 38- شهید زمان ا.. ستوبر پدرم، قصه زند گی ات را به گوش همه خواهم رساند. تا سروها و کوهها در آرزوی بوئیدن نسیم بمانند. شرمتان باد گلوله های آتشین، سینه ای را شکافتید که جز یاد حق در آن نبود. 39- شهید سبزعلی شمس الدینی كارت لبيك يا امام هيچگاه از سبزعلي جدا نشد. او ميگفت وقتي كه جبهه هستم اين كارت روي سينه ام است، وقتي به مرخصي مي آيم بايد با خودم باشد. دليل دارد. یعنی در مرخصي هم آماده دفاع از انقلاب وگوش به فرمان رهبرم. 40- شهيد سعداله زمزم اگر ميخواهيد ما شهدا از شما شاد باشيم پاسداري از اسلام را از دست ندهید و اسلام را به دست اجانب ندهيد. بيت المال را حفظ كنيد و حيف و ميل نكنيد. 41- شهید سلیمان شمس الدینی كارهايتان را خالص و براي خدا انجام دهيد خداوند از لحظه لحظه عمر شما سؤال خواهد كرد كه در چه راهي و چه مقصدي صرف نموده ايد كاري كنيد كه درآن روز روسفيد باشيد 42- شهید سلیمان شیخ حسینی ای خدای بزرگ من را به راهی هدایت کن که نیکان و صالحان تو پیمودند، راهی که پویندگان خط تولید و در مبارزان تشیع سرخ علوی با دادن فرزندان خود تداوم گر این مبارزه خونین شدند ، خدایا ان مرگی را از تو میخواهم که سعادت آخرت در آن باشد.
ایل لری یکی از ایلهای جنوب و مرکز استان کرمان میباشد.این ایل به دلیل ویژگیهای ذاتی اش با تمام توان در خدمت نظام اسلامی به رهبری حضرت امام قرار گرفت و اوج این معرفت ولایی در 8 سال دفاع مقدس به نمایش گذاشته شد قریب به 600نفر از مردان این ایل لقب رزمنده را یدک میکشند و به آن میبالند قریب 250 نفر مدال جانبازی از انقلاب را به گردن آویخته اند و 114 شقایق شهید این ایل که مایه سربلندی و فخر این ایل و قبیله اند همه و همه افتخارات الحاقی به کارنامه سراسر افتخار ایل لری است. این ایل در دل کوههای سر به فلک کشیده رابر و بافت، در دامن صحرای اسفندقه جیرفت پا به عرصه جهان گذاشته اند و در آغوش طبیعت زندگی خود را گذرانده اند. استواری را از کوه و شجاعت را از سواران کوهستان و مردان غیور آموخته اند. این ایل مردمی مسلمان، متدین، غیور، شجاع و از بهترین پاسداران و حافظان انقلاب اسلامی خطه ی جنوب شرقی ایران می باشند. اخلاص عمل این ایل زبانزد خاص و عام است سردار سلیمانی فرمانده نیروی قدس در این زمینه می فرماید:«بارها اخلاص شما ایل لری را مشاهده کردم حاضرم پشت سر تک تک شماها نماز بخوانم.» ایل لری در جامعه ای بزرگ شده اند که احترام و وفاداری به ارزشها یک اصل محسوب شده، اهمیت خاصی را دارد و افراد جان خویش را کمتر از ارزشها می پندارند و حاضر می شوند جهت بقا و حیات جامعه و ارزشهای آن جان خویش را فدا کنند. در باور شیعه و مسلمانان دین، میهن از جمله مهمترین ارزشهاست لذا زمانی که چنین ارزشهایی دچار خطر شده و مورد تعرض قرار می گیرند افرادی حاضرند جان خویش را با توسل به سلاح شهادت در راه نجات دین، ناموس و میهن فداکاری نمایند و مردم ایل لری هم از این قائده مستثنی نبوده و با تقدیم خون 114 شهید در دوران دفاع مقدس از دین، میهن خود دفاع کردند و ایل لری نمی توانستند شاهد تطاول بیگانه بر سرزمین خویش بوده و آسوده بنشینند. هر کجا از رشادتها شجاعتها و نقش ایل لری استان کرمان در پیروزی انقلاب و در دفاع مقدس نام برده میشود نمی توان از بردن نام شهید قباد شمس الدینی امتناع کرد نمیتوان فعالیتهای مبارزاتی او را در منطقه رابر و بافت میان قشرهای محروم چه در قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب نادیده گفت. با توجه به ضرورت به صورت مختصر درباره حاج قباد شمس الدینی مطالبی را از کتاب خاطرات شهید قباد شمس الدینی بیان میکنم، قباد شمس الدینی از اوایل دهه 40 هجری شمسی به صف مبارزین علیه رژیم پهلوی پیوست و محور فعالیتهای ضد رژیم در منطقه رابر و بافت تبدیل شد در کتاب خاطرات شهید قباد شمس الدینی نوشته حسین فاطمی نیا مطالبی درباره قباد شمس الدینی بیان کرده که قسمتی از آن را بیان میکنم« جای تعجب نیست، قباد عشیر زاده که از یک منطقه محروم برخاسته، دوآتشه، مخالف رژیم شاهنشاهی باشد، زیرا جدا از آموزه های دینی که ولایت را شایسته سرپرستی انسانها و ممالکت معرفی کند، اجداد قباد ذاتا با سیستم حکومتی شاهانه مخالف بودند ایل لری با طبع غیرتمندی که دارند، در طول تاریخ گوش به فرمان رهبری دینی، و مخالف استبداد شاهانه بودند و هیچ کدام از برنامه های دیکته شده غرب را به شاه برنمی تافتند. با تبعید آیت الله طالقانی به شهر بافت، فعالیتهای مبارزاتی قباد با راهنمایی های ایشان وارد مرحله جدیدی شد سردار جبهه ها ، فرمانده لشکر ثارالله، حاج قاسم سلیمانی قباد را مسلم بن عوسجه لشکر ثارالله می نامید.» شهید قباد شمس الدینی سالها قبل از انقلاب اعلامیه ها و نوارهای حضرت امام را بین مردم منطقه پخش میکرد. رهنمودها و دستورات لازم را از بزرگانی چون آیت الله طالقانی و … میگرفتند . به اطلاع انقلابیون مردم منطقه میرساند بسیاری از مردم عشایر منطقه، رابر و بافت به واسطه شهید قباد با اهداف امام و انقلاب اسلامی آشنا شدند. منطقه رابر و بافت منطقه محروم و دور افتاده که صدها کیلومتر از مرکز قم (مرکز مبارزاتی امام) فاصله داشت و در شرایط خفقان و ظلم و ستیز شاهنشاهی آن روز را که هیچ کس جرات یارای گفتن نام امام را نداشت، مردم را از اهداف امام و انقلاب آگاه می کرد چه بسا اطلاعیه ها، نوارهای امام را بین انقلابیون منطقه توزیع می کرد. و پس از پیروزی انقلاب اسلامی با آنکه مسن بود به خاطر عشق به خدا و پیروی از ولایت در جبهه های حق علیه باطل حاضر شد و سرانجام جان خود را در راه اسلام و انقلاب فدا کرد. آنچه درسالهای پیروزی انقلاب اسلامی و دفاع غرور آفرن جوانان و حضور فعال ایل لری در عرصه ی جبهه دیده میشود، بسی بالاتر و والاتر از مرتبه وجدان و حتی تعقل بشر بود و تنها با تعابیری مثل تعهد، فداکاری، اخلاص، و… قابل شرح و بیان نبود؛ بلکه چیزی فراتر از این ها لازم است تا یارای تفسیر این همه مجاهدتها را داشته باشد، چیزی از مقوله «عشق مقدس و الهی» در سایه این فرهنگ الهی پدیدار شده بود تا در سایه آن به فداکاری و مجاهدتها معنا بخشید. ادامه در
مقاله ای در مورد ایل لری کرمان اگر ما وصیت نامه شهدای ایل لری را ورق بزنیم در لابه لای آنها به اهداف مجاهدت ها و فداکاری آنها خواهیم رسید. و بنا به ضرورت لازم است پاره ای از وصیت نامه های شهدای ایل لری را ورق بزنیم تا به اهداف مجاهدت ها و فداکاری آنها و خواسته های آنها از جامعه پس از خود را بفهمیم. http://www.zaminanjir.ir/2013/09/23/%d8%ac%d9%85%d8%b9-%d8%a2%d9%88%d8%b1%db%8c-%d9%81%d8%b1%d8%a7%d8%b2%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%d9%88%d8%b5%db%8c%d8%aa-%d9%86%d8%a7%d9%85%d9%87-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%b4%d9%87%d8%af%d8%a7%db%8c-%d8%a7%db%8c.html
گزیده ای از مطالب 70- شهید فلکنازشمس الدینی ( آقا رحيم ) آنان که به ولایت اعتقاد ندارند بر جنازه ام حاضر نشوند و بر من نگریند. باشد که دماء شهدا آنان را متحول گرداند و به رحمت الهی نزدیکشان کند. 71- شهید فلکناز شمس الدینی ملک مراد امروز انقلابمان خون می خواهد و شهادت بالاترین آرزوی من است. می روم تا شاید هدیه ناقابلی در پیشگاه مولایم مهدی موعود (عج) باشم و به پروانگان جاوید شمع ولایت بپیوندم 72- شهید قاسم شمس الدینی دست از دامان امام و اسلام برندارید، برای بقای عمر و سلامت امام دعا کنید، نگذارید فرصت طلبان خون شهدا را پایمال کنند و برای یاری حق بشتابید 73- شهید قباد شمس الدینی مسئولین بدانند اگرعهد خود باشهدا رافسخ کنند یا حقی بنام شهدا از مظلومی پایمال شود او رانمی بخشیم ،این حکومت خون نمی دهد كه شکمها ازمال دنیا پر شود، خون می دهد، تا اسلام ناب محمدی برقرار باشد و عدالت و برابری حاکم شود. 74-شهيد قربانعلي شمس الديني مردم!دست به دامن ائمه ی معصومین (علیهم اسلام) شوید و از غیبت و شایعه دست بردارید که همین غیبت ها میان مردم نفاق می اندازد 75-قربانعلی نوازی بدانیدتنها راهی که برای شما افتخار جاوید بر جای می گذارد اطاعت مطلق از ولایت فقیه است 76- شهید کاظم شمس الدینی بعد از مرگم صبر استقامت و بردباری پیشه کنید. حقیر در حالی شما را رها می کنم از دنیایتان هجرت می کنم که همسری اختیار نکرده ام و فرزندی ندارم مبادا از این جهت بی تابی کنید و کلمات دنیایي را بر زبان بیاورید که بنده هیچ آرزویی در دنیا نداشتم 77- شهید کاکاجان حیدری خدمت کاکاجان رو به اتمام بود. ولی بر خلاف دیگران که از پايان خدمت خود خوشحال اند، او نگران و گله مند بود، می گفت چه سرّی است؟ بسیجی جبهه آمدم، شهید نشدم. دو سال است تمام در جبهه سربازم خبری از شهادت نیست، 78- شهيد كرامت شمس الديني حسین کسانی که می گفتند ای کاش ما در کربلا بودیم و حسین (ع) را یاری میکردیم امروز همان روز است و صحنه کربلا تکرار می شود لذا شما را به خدا سوگند میدهم دست از دنیا بر دارید و به رزمندگان اسلام بپیوندید 79- شهید کرامت شمس الدینی خانجان پدر و مادر عزیزم شما مرا تربیت نموده و بخاطر من رنج های بسیاری تحمل نمودید ولی بشما بشارت می دهم راهی را که انتخاب نموده ام ان شاالله راه ائمه اطهار وشهدا است 80- شهيد لطفعلي سپيده دم از مسئولین کشور می خواهم که نگذارند كسي خون پاک شهدا را پایمال کند و خودشان هم دنباله رو امام باشند . 81- شهيد محسن زبردست الگوي محسن در زندگي اش سردار شهيد مهدي توسن بود. او به واسطه علاقه زيادي كه به مهدي داشت با تأسي از سيره و منش مهدي سعي داشت، مثل او رفتار كند مهربان، خوش اخلاق و سر بزير 82- شهید محمد شمس الدینی عبد الکریم به جبهه می روم برای بخشش گناهانم و نزدیکی به خدا و شهادت در راه او 83- شهید محمد حسین شمس الدینی عزیزان ارزش شما بهشت است خود را به کمتر از آن نفروشید. ای ملت عزیز بروید راهی را که پدران و برادران دینی شما رفته اند و از شهادت نهراسیده اند که شهادت فیض عظیمی است 84- شهید محمد حیدری وقتی حقوقش را محاسبه می کردند، می گفت: حقوق دو ماه را حساب نکنید. من برای رسیدن به هدفم دو ماه آشپزی در سپاه را بهانه قرار دادم. 85- شهيد محمد ستوبر امروز اگر صدام بر مسلمين حاكم شود بر پير و جوان و زن و مرد رحم نخواهد كرد لذا بر همه مسلمانان شيعه و سني لازم است از امر ولايت اطاعت كنند و در اجراي اوامر او كوتاهي نكنيد و از مردن نهراسيد بلكه به آن افتخار كنيد 86- شهید محمد شیخ حسینی مادرم در دنیا و قیامت سربلند باش که دو فرزندت را تقدیم اسلام کردی صبور باش و مانند کوه استوار . من از دنیا دست کشیده ام تا به معشوق برسم و کاش چند جان داشتم و در راه خدا می دادم. 87- شهید مراد حیدری بعد از شهادتم تصویر مرا بر در و دیوار نچسبانید بر تابوت و سنگ قبرم کلمه شهید را ننویسید و حتی سنگ مزار هم نداشته باشم می خواهم گمنام باشم. 88- شهيد مراد ملايي خدایا تو را شکر که توفیق سربازی امام زمان (عج) را نصیبم کردی خدایا دوست دارم مانند سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) در راه عقیده ام کشته شوم تا در روز قیامت در پیشگاه او شرمنده نباشم. 89- شهید منوچهر شمس الدینی خدايا حاضرم جانم را فدا كنم و درد تير و تركشها و خمپاره ها را تحمل كنم و در بيابانهاي گرم خوزستان بدنم پودر گردد اما اندوه خميني هرگز ! هرگز ! Zaminanjir.ir @laleha_lori_kerman
گزیده ای از مطالب 52- شهید عبدالنبی شیخ حسینی خدایا دوست دارم دست و پاو چشم و سرو سینه ام هریک را جداگانه از تنم جدا کنند اما یک چیز را داشته باشم و آن ایمان و هدفم ، عشق به خدا ، شهادت ، اسلام و امام امت 53- شهيد علي آيينه نگيني به دليل ارادت خانواده آيينه نگيني به اصل مترقي ولايت خصوصا امام اول شيعيان نامش را علي گذاشتند . 54- شهيد علي توسن كي خدا ما را به باباي شهيدمان مي رساند تا او را ببينيم و گاهي مي گفت شايد خدا ما را هم قبول كرد. 55- شهید علی شمس الدینی در محمد بار خدایا اگر خون من باعث رشد این انقلاب و دین حضرت محمد (ص) می گردد بدن مرا تکه تکه گردان تا در پیش پیامبر شرمسار نباشم. 56- شهید علی شمس الدینی فرزند احمد جوانان بشتابید با مهر خمینی در دل و شور حسینی درسر و بجنگید، عزت ابدی و سربلندی دنیوی درو کنید 57- شهيد عليرضا شمس الديني در چفيه راز هايي نهفته است كه خدا و شهدا مي دانند، چفيه يادگار شهدا و مدال افتخار پاسداران و بسيجيان است، چفيه با خون شهدا شستشو شده، چفيه كفن شهداست. 58- شهید محمود شمس الدینی خدایا من شمعم می سوزم تا راه را روشن کنم فقط از تو می خواهم که وجودم را تباه نکنی و اجازه دهی تا آخر بسوزم و خاکستری از وجودم باقی نماند 59- شهيد عنايت الله حيدري هيچگاه زبان به شكوه و شكايت نگشائيد وآنچه را كه از قدر و منزلت شما در پيشگاه الهي مي كاهد بر زبان جاري نسازيد . 60- شهید عیسی حیدری پدر عزیزم در شهادت من جشن بگیرید حتماً، زیرا به بهترین کام خود یعنی شهادت رسیده ام. عروسی من شهادت است سفیر گلوله ها عقد مرا خوانده اند . 61- شهید عیسی شمس الدینی حسین بعد از بارها مراجعه به سپاه توانست پاسدارها را متقاعد کند كه بزرگ شده و به عنوان بسیجی عازم جبهه شود. و گفت آنقدر تو جبهه می مانم تا شهید شوم. 62- شهید عیسی شمس الدینی محمد دوست عیسی شهید شد. وقتی خبر شهادتش را به او دادند گریه کرد، او می گفت: در این بازار فقط او تجارت پرسودی کرد.ما باختیم. عیسی حسرت می خورد و آرزو می کرد که روزی شهید شود. 63- شهید عیسی شمس الدینی نادعلی با شهدا عهد بسته ایم اگر رهبر جان طلب کند دریغ نکنیم. اگر دنیا پر از یزیدیان شود به سرور شهدا پشت نکنیم 64- شهید غلامرضا شمس الدینی فرد فرزند ذبیح الله خدايا دوست دارم تنهاي تنها بيايم دور از هركثرتي ،گمنام گمنام، بيايم دور از هويتي، خدايا دوست دارم سوختن را و از همه جا روان شدن و جاري شدن به سوي كمال انقطاع را. 65- شهید غلامرضا شمس الدینی فرزند محرم عزيزان، سروران، بستگان، آشنايان و دوستان ، اخلاص محك شناخت متقي و مومن از غير مومن است لذا خلاص در امور را پيشه خود قرار دهيد و اعمالِتان را هر چند قليل ولي براي خدا خالص گردانيد 66- شهید غلامرضا شیخ حسینی در يكي از عملیاتها مجروح شده بود، دستش بر گردنش آویزان بود ولی سخت کار بنایی را ادامه می داد. گفتند کمی بهتر شدی، آن موقع خانه را تکمیل کن. گفت مادرم سرپناه ندارد. آواره است. 67- شهید غلامعباس شمس الدینی ای لشکر اسلام هنگامی که با ا نبوه کافران مواجه می گردید به آنها پشت نکنید و فرار نکنید که هر کس چنین کند دچار خشم و غضب الهی گشته و جایگاه او دوزخ است و این منزلگاه ابدی اوست 68- شهید فرج ا… زمزم زندگی یک کلاس درس برای بشریت است و من با کمال میل به جبهه مقدس می روم زیرا درخت اسلام برای سیراب شدن نیاز به خون دارد. 69- شهید فضل ا.. شمس الدینی خدایا تو شاهد باش که به نام تو و به یاد تو در این راه قدم گذاشتم و از جان و مالم در این راه دریغ نکردم پس ای خدای مهربان مرگم را شهادت در راه خودت قرار ده و شهادتم را قبول کن Zaminanjir.ir @laleha_lori_kerman
با هدف ترویج فرهنگ ایثار و شهادت به معرفی شهدا، زندگی نامه، خاطرات و وصیت نامه آنها ؛ اقدام به ایجاد کانال ستارگان ایل لری جنوب استان کرمان در نرم افزار تلگرام نموده ایم. تا یاد و خاطر این عزیزان و حماسه هایی که خلق کردند هیچ وقت از ذهن ها پاک نشود. همچنین لبیکی گفته باشیم به رهبر و مقتدای زمان،امام خامنه ای(حفظه الله) و به امام و شهدا بگوییم ما تا آخرین نفس پای آرمانهایتان و این انقلاب میمانیم و لحظه ای رهبرمان را تنها نمیگذاریم. " اینجا جای آدمهایی است که جان و مال و هستیشان را فدای این انقلاب کردند. آنانکه تا آخرین قطره خون از ارزش ها و آرمان های خود دفاع کردند و عاشقانه رفتند تا جاودانه بمانند! ما را از انتقادات، پیشنهادات و نظرات خود بی بهره نگذارید و جهت نشر خاطرات; وصیت نامه; تصاویر و... در مورد شهدای ایل لری با این آیدی در تماس باشید: ارتباط با ما از طریق آیدی زیر: @Mapsh66 @laleha_lori_kerman
گزیده ای از مطالب 43- شهید سهراب شمس الدینی پدر و مادر مرا ببخشید که نتوانستم فرزند شایسته ای برای شما باشم ولی امیدوارم که باشهادتم گوشه ای از محبت شما را جبران کنم 44- شهيد شعیب زمزم بر خلاف سالهاي قبل، شب قدر آن سال اصرار داشت منزل بماند. علت را پرسيدم در جوابم گفت: «مرحوم پدرم مدتي در بيمارستان بستري بود و نتوانست نمازش را به جا آورد مي خواهم در منزل نماز قضايش را ادا كنم ». 45- شهید شهباز شمس الدینی این جنگ خواه ناخواه روزی به پایان خواهد رسید آنها که به جبهه آمده و به وظیفه خود عمل کرده اند سرافراز خواهند بود ولی کسانی که در میدان عمل حضور پیدا نکردند یقیناً پشیمان خواهند بود. 46- شهید شهدوست شمس الدینی ای ملت! شما در حال امتحان الهی هستید. جنگ؛ به شعار احتیاج ندارد آنچه نیاز دارد عمل است. 47- شهيد صالح شمس الديني بارالها با کوله باری از گناه سربر سجده آورده ام و از درگاهت طلب مغفرت دارم خوف آن دارم که این بنده عاصی را همراه گناهان به دوزخ ببری و جدایی بین خالق و مغلوق بیفتد 48- شهید صمدالله شمس الدینی این شهدا چه مقامی و چه عظمتی دارند. خوشا به سعادت شان ،ای کاش من با آنها محشور می شدم. ای کاش مرا هم در جوارشان می پذیرفتند.» 49- شهید طهماسب حیدری ای شهیدي که بخون خفته، گلگون کفنی ای عزیزی که بخون غرق ، زعشق وطنی سینه ي چاک تو را دید ، چو مادر، خندید پدرت گفته بنازم که تو فرزند منی 50- شهید عباس شمس الدینی بدانید اگر من کشته شدم انگیزه ام رضای خدا بوده است از ابتدا در هر كاري هدفم فقط رضای خدا بوده است تمام وجود را در اختیار جمهوری اسلامی گذاشتم تا بتوانم به اسلام و ميهن خدمت کنم . 51- شهيد عبدالله شيخ حسيني من از شهدا چه كم دارم كه گوي سبقت را ربودند و رفتند، تا جايي كه مي دانم پدر لقمه نان حرامي به من نداده و آنطور كه گفته اند شير مادرم همراه با اشك امام حسين (ع) بود چرا از قافله مانديم ؟ Zaminanjir.ir @laleha_lori_kerman
شهیـــد قبــــــــــاد شمس الدینی قباد، عید نوروز سال ۱۳۰۸ ه.ش در آبادی روسکین از توابع شهرستان رابر کرماندر خانواده ای قرآنی دیده به جهان گشود, پدرش علیار از افراد معتمد طایفه و مادرش کنیز دختر ملایوسف سر کلانتر ایل لری “در استان کرمان” بود. قباد از اوایل دهه چهل هجری شمسی با نزدیک شدن به پیروزی انقلاب، به کانون فعالیتهای ضد رژیم شاه در منطقه ی بافت و رابر تبدیل شد.عزاداری ایام محرم بخصوص مراسم روزهای تاسوعا و عاشورا که در منزل حاج عبدالحمید برادر بزرگترقباد برگزار می شد.معمولا به واسطه ی روشنگری های قباد از کنترل مامورین شاه خارج می گردید. با تبعید آیت الله طالقانی به شهر بافت، فعالیتهای مبارزاتی حاج قباد با راهنمایی ایشان وارد مرحله ی جدیدی شدو سازمان یافته تر از پیش ادامه یافت. قباد در جریان پیروزی انقلاب اسلامی، از پرو پا قرص ترین یاران امام (ره) بود, روحانی که هر ساله، ماه مبارک رمضان و ایام عزاداری سرور و سالار شهیدان از قم به منطقه می آمد می گفت اسم سلمان برای شخصیت قباد زیبنده تر است از آن موقع دوستان به او سلمان می گفتند.با شروع جنگ تحمیلی همپای جوانان تا رسیدن به آرزوی دیرینه اش شهــادت، پیش رفت، سردار جبهه ها, فرمانده لشکر ثارالله , حاج قاسم سلیمانی، قباد را مسلم ابن عوسجه لشکر می نامیدند. قباد سرانجام در سحرگاه ۲۲بهمن سال ۱۳۶۴ در جریان عملیات والفجر۸ در منطقه ی عملیاتی فاو عراق, هم پرواز ملائک شد. Zaminanjir.ir @laleha_lori_kerman
شهید در کلام حاج قاسم سلیمانی شاید بعضی ها شک کنند که آیا مزار این شهداء، مانند خداکرم سلیمانی، قباد شمس الدینی، فیروزی و علیدادی، مثل قبور ائمه است که ما برویم به آن‌ها التجاء و تمسک کنیم؟ چرا شهدایمان مثل امام زاده ها هستند؟ این ها مثل یک شی نورانی‌اند که وصل به منبع نور هستند، مثل یک مدار مغناطیسی که به یک مدار عظیم تر از خودش وصل شده است. شهدای ما معصوم نیستند، اما اتصال کامل و انتصاب کامل به معصوم دارند. مرکز توسلند، مرکز توجّهند. اگر سئوال کنی از این جمع که قبر پدر بزرگ شما کجاست؟ بخش اعظم شان نمی‌دانند یا در طول سال سر قبرش نمی روند، نه زائری و نه ذاکری ! اما این پسر حاج عزیزالله است، پسر محمد سلیمانی است، احمد!... این ها می‌ماند. چرا پدر تلاش می کند نزدیک قبر پسر شهیدش دفنش کنند؟ پدر می خواهد به پسر تقرب پیدا کند. پسر به نقطه‌ای رسیده که پدر که تربیت کننده‌ی او، آورنده او بود، به او تقرب پیدا می‌کند. بنیاد شهید به پدر و مادر شهدا بخواهد امتیاز بدهد، اجازه می‌دهد نزدیک قبور شهدا دفنشان کنند. این مقام شهید خیلی مهم است. شما هر که باشی، سر لشکر یا فرمانده، تا شهید نشوی، آن جا جایت نمی‌دهند. البته شهید مراتب متفاوتی دارد. اگر بگویند این شهید مثل علی اکبر امام حسین(ع) است؛ حرفی به گزاف گفته نشده، شما ببینید این جمله مقام معظم رهبری را که پیرامون امام(ره) فرمودند: "امام، بعد از معصوم بی نظیر بود"؛ ما چقدر بعد از معصوم امام زاده داریم؟ چقدر صحابه‌ی خاص داریم؟ بخشی از سخنرانی سردار حاج قاسم سلیمانی در یادواره شهدای روستای قنات ملک- Zaminanjir.ir @laleha_lori_kerman
تقدیم به روح پاک شهید معظم قباد شمس الدینی حبیب ابن مظاهر لشکر 41 ثارالله. ... حبیب لشکر قرآن قباد است به جبهه اسوء ایمان قباد است چوشمس الدین به میدان شهادت به سوی خصم چون طوفان قباداست ندارد باکی از دریا چو ساحل شهادت راخرد برجان قباد است همانکه پیر میدان دار باشد دلاور مرد این دوران قباداست بتابدنوراو برجان خسته دهد دل را سرو سامان قباد است چنان سرو بلند راست قامت ندارد ترسی از طوفان قباد است خطاب از آسمان اینگونه آمد شهید حضرت سبحان قباد است.... اثر سیداسماعیل حسینی 🌺 Zaminanjir.ir @laleha_lori_kerman
وصیت نامه شهید آصفعلی شمس الدینی به نام خدا ای کسانیکه ایمان آوردید یاد و اطاعت خدا را کنید و اطاعت پیامبرش را اطاعت اوامری که از خود شما ؟؟؟ واگر در چیزی نزاع کردید آن را به خدا و رسولش باز گردانید.ای بندگان خدا امروز دفاع از ممالک اسلامی یک نوع عبادت است کسانیکه تحمل ماندن را در میدان جنگ ندارند چه خوب است به پاریس بروند و کشور اسلامی ایران را ترک کنند.پناه برخدا خداوندا از درگاه تو در خواست می کنم که ما را به بهترین نعمتهای خود برسان یعنی آن نعمت بزرگ شهادت است .بارخدایا نعمتهای خودت را به روی بندگان خاص خود ؟؟؟ و رزمندگان را پیروز بگردان ملت حزب الله باید خودش را آماده جنگ طولانی کند که امروز ما با تمام دنیا روبرو هستیم و باید با تمام وجود در صحنه باشند. مبادا یک قدم عقب نشینی کنید که آبروی ما در همین جنگ است امت حزب ا… وقتی رزمندگان را در شهرهای ایران ملاقات می کنیم به یاد سربازان باوفای امام حسین (ع) باشید که آنها هم چنین افرادی بودند و شجاعت می کردند و همین گونه جنگ می کردند و از اسلام دفاع می کردند و امروز هم فرزندان شما دارند چنین شجاعت می آفرینند و پیروزی بزرگ را نصیب شما امت حزب الله می کنند. و در عملیات های طولانی مقاومت می کنند پس جا دارد برای این رزمندگان شب روز دعا کرد.مردم شهید پرور عشایر عزیز بنده در بین شما دو فرزند نوزاد را بعنوان امانت گذاشته ام یکی بنام محمد جواد و دیگری بنام محمدرضا و از مادراین فرزندانم در خواست می کنم که بچه های عزیزم را خوب ؟؟؟ مختلف تحصیل کرده و آنها راهی دبیرستانهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و دانشگاهها و مدارس علمیه کنند.هیچ کس حق ندارد فرزندانم را اذیت کند و اگر هم کسانی بودند اذیت کردند فردای قیامت به همه چیز رسید.هسمرم باید فرزندان شایسته ای تحویل جامعه دهید واین فرزندنم باشند آنها را خوب تربیت کنید تحویل اسلام دهید.و این نوزادان باید در دنیا بمانند برای نسلهای آینده و ملتهای بی غیرت عبرت بگیرند.کسانیکه با اسلام مخالفند حق ندارد در تشیع جنازه من شرکت کنند و من از آنها بیزارم و یا کسانی بودند که با سپاه مخالف بودند آنها هم حق ندارند شرکت کنند چرا که من یک پاسدار اسلام بودم خدا می داند هدفم جز خدمت کردن برای خدا چیز دیگری نبود هدف سپاه فقط خدمت کردن برای خدا بود چرا مخالف باشند پدر و مادر ببخشید از اینکه چندین سال شما را زحمت داده ام نتوانستم خدمت فرزندی برای شما انجام دهم . پدر و مادر برای شهید نباید گریه کرد زیرا از یک طرف دشمن خوشحال می شود و شماتت می کند و از طرف دیگر ناسپاسی است به نعمت بزرگی که خداوند نصیب ما کرده است . امید است فردای قیامت در پیش خداوند تبارک و تعالی روسفید باشید انشاءالله اگر به شهادت رسیدم در زادگاه شهدای ؟؟؟ دفنم کنید با همکاری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی باشد. و برروی سنگ مزارم آیه شریفه قرآن را بنویسید واعدوالهم مااستطعتم من قوه را بنویسید چون این آیه در این دنیا روی سینه ام بود و می خواهم در روز قیامت هم پیش خداوند تبارک و تعالی شهادت دهد. که هدفم برای خدا بوده برای اسلام شهید شده ام این بود وصیت نامه من . Zaminanjir.ir @laleha_lori_kerman
نام :سعداله نام خانوادگى :زمزم نام پدر :عبداله تاريخ‌تولد :01/03/1338 ش.ش :320 محل‌صدورشناسنامه :بافت تاريخ شهادت :10/06/60 نوع حادثه :حوادث‌مربوطبه‌جنگ‌تحميلى شرح حادثه :حوادث ناشى ازدرگيرى مستقيم بادشمن-توسطدشمن‌درجبهه استان :بنيادشهيداستان‌كرمان شهر :اداره‌بنيادشهيدبافت وصيت‌نامه:سعد الله زمزم فرزند عبدالله بسم الله الرحمن الرحيم ونريد ان نمن على الذين استضعفو فى الارض ونجعلهم ائمه ونجعلهم الوارثين خداوند در قران چنين به ما بشارت مى دهد كه اى انسانها ما اراده كرده ايم تا بر ضعيف بندگان روى زمين منت نهاده وآنها را وارثين خود قرار بدهيم چنانچه ملاحظه مى فرماييد خداوند در اين ايه شريفه مى فرمايد :ضعيف شدگان يعنى اى انسانها ما شما را ضعيف وفقير خلق نكرديم بلكه عده اى استعمارگر از شما بهره كشيده اند وخود را غنى وشما را فقير وضعيف كرده اند پس اى مومنان به پا خيزيد واين بند هاى استعمار واستعمار بندگى وبردگى را از دست وپاى خود باز كنيد وبرعليه اين استعمار گران به جهادبر خيزيد كه خدا به يارى شما تواناست ونكته قابل توجه ديگرى كه در اين ايه نهفته است تاكيد خدا بر اين است كه حتماوحتمامستضعفين وارثين روى زمين خواهند بود واينك وقت ان رسيده است كه به پا خيزم وبا كافران جهاد كنم كه تا پيروزى نهايى كه چه شهيد بشوم وچه بكشم در هر دو صورت پيروزم هم اكنون از كربلاى ايران با شما سخن مى گويم از ميان اتش وخون از صحنه مبارزه بين حق وباطل واسلام وكفر باشما سخن مى گويم از جايى كه بين ماوخدا يك تركش خمپاره ويا يك گلوله بيشتر نيست كه ما بتوانيم به لقاء الله بپيونديم .تنها عاملى كه باعث به جبهه رفتن من شد فقط به يارى دين خدا شتافتم وهمچنين خواستم به فرياد هل من ناصر ينصرنى حسين ابن على كه در صحراى گرم كربلا وروز عاشورا سر دادلبيك بگويم وعاشقانه لبيك گفتم وبه سوى معشوقم شتافتم پس اى پدر ومادرم از شما معذرت مى خواهم كه نتوانستم كه جبران رضايت شما را بنمايم ان شائ الله كه عفوم كرده ايد تقاضا مندم كه پس از مرگم شما قطره اشكى نريزيد وشاد باشيد تا در شادى من هم سهيم باشيد .شما اى پدر ومادرم وخواهرانم واقوامم به جاى گريه با لبخندى برسر مزارم بياييد وسوره اى از قران برايم بخوانيد وچند بار با صداى بلند پسر فاطمه را صدا بزنيد تا كه به فريادمان برسد . همه با هم يا ابن الحسن يا ابن الحسن يا ابن الحسن به اميد پيروزى حق بر باطل در تمام جبهه ها . كل يوم عاشورا ،كل ارض كربلا ،والسلام عليكم ورحمت الله وبركاته Zaminanjir.ir @laleha_lori_kerman
تصاویر کمتر دیده شده از رزمندگان و شهدای لشکر 41 ثارالله به ویژه گردانهای 410 غواص ، 412 ، 422 و… | زمین انجیـــــــــــــــر http://www.zaminanjir.ir/2017/07/25/1538.html
خاطرات مسئول توزیع حقوق رزمندگان بودم. از اهواز برایم نامه نوشته بودند، از طرف قباد: خوشحال شدم، با شور و خوشحالی آن را باز کردم، بسم الله الرحمن الرحیم، با سلام به روان پاک شهدا و… من چند تاگوسفند به اندازه ای که بچه هایم شکمشان را سیرکنند، دارم. حقوق مرا بدهید به افراد نادار و بی سرپرست. مسئولین واسطه شدند، او را متقاعد کردند این حقوق ناچیز حق بچه های توست. اگر به گوش امام برسدکه رزمنده ای حقوق نمی گیرند، شاید ناراحت شوند… دو روز قبل از عملیات حاج احمد نیروها را به خط کرد. افرادی را که سنشان بالا بود، آنها را از بین بچه ها فراخواند. گفت شما توانایی همراهی جوانها را تا آنطرف اروند ندارید. باید به گردان دیگری منتقل شوید. قباد بلند شد و با اعتراض گفت: من تمام زحمتها را به خاطر همین یک شب به خودم هموار کردم. و سختیهای طاقت فرسا را به جان خریدم. شما می خواهید مرا از شرکت در عملیات محروم کنید. حاج احمد که از صحبتهای قباد متأثر شده بود، درحالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود، قبول کرد قباد با اولین قایق به استقبال شهادت برود. مأمورین ساواک برای پیدا کردن اعلامیه های امام ریختند تو خانه مان، هرچه گشتند، چیزی پیدانکردند، در حالی که عصبانی بودند، جیبهایشان را پر از گردو کردند و به طرف شهر راه افتادند. هنوز دو سه قدمی دور نشده بودند، به آنها گفتم:خجالت نکشید تعدادی گردو ته کیسه باقی مانده، آنها را هم برای اعلی حضرت بردارید. گفتند:به شاه جسارت میکنید. گفتم: اگر شاه دزد نبود مأمورش چپاول نمی کرد. به قباد گفتند جلوی زنت را بگیر. او گفت: جلوی حرف حساب را نمی شود گرفت. Zaminanjir.ir @laleha_lori_kerman
به بهانه حقوقهای چند ده میلیونی برخی از مدیران خاطره‌ای از شهید حاج قباد شمس الدینی که در لشکر ثارالله کرمان مشغول به فعالیت بوده است؛ ذکر میکنیم. نکته مهمی که در این نوشته و نامه وجود دارد می تواند سرمشقی برای زندگی امروز ما و مخصوصا مدیران باشد. ☘☘☘☘ مسئول توزیع حقوق رزمندگان بودم، از اهواز برایم نامه نوشته بودند از طرف قباد: « بسم الله الرحمن الرحیم. با سلام به روان پاک شهدا... من چند تا گوسفند به اندازه ای که بچه‌هایم شکمشان را سیر کنند دارم، حقوق مرا بدهید به افراد ندار و بی سرپرست.» مسئولین واسطه شدند و متقاعدش کردند که این حقوق ناچیز، حق خودش و فرزندانش است. درجواب گفت: امام علی (ع) که افراد را به جنگ دعوت می‌کرد، یکی می گفت محصولم؛ یکی می گفت زن و بچه ام و... با این توجیهات علی رو تنها گذاشتن، ایران که کوفه نیست. یک روز گفت شاید بعد من سپاه نتوانست به شما کمک کنه، با نداری بسازید، از اولاد امام حسین عزیزتر نیستید که این همه مصیبت کشیدند. منبع: خبرگزاری فارس http://www.farsnews.com/printable.php?nn=13910619000935
مسئولین بدانند اگر عهد خود با شهدا را فسخ کنند یا حقی بنام شهدا از مظلومی پایمال شود آنها را نمی بخشیم. این حکومت خون نمیدهد تا شکمها از مال دنیا پر شود، خون میدهد تا اسلام ناب محّمدی برقرار باشد و...
خاطرات با آصفعلی صمیمی بودم. به اتفاق هم به جبهه اعزام شده بوديم و قرار شد در یک واحد مشغول خدمت شويم. وقتی خودمان را به لشکر معرفی کردیم، من پیشنهاد کردم به گردان ضدزره برویم. آصفعلی ابتدا گفت: هر جا که خدا خواست می رویم. سپس ادامه داد من قبلاً با احمد شول کار کرده ام. اگر قسمت باشد، به گردان 416 می رویم . در حال قدم زدن در مقابل ستاد مشغول مذاکره بودیم كه احمد شول نيز پيدا شد چشمش كه به ما افتاد، به طرفمان آمد. بعد از احوالپرسی به آصف گفت: معلوم است کجایی برادر؟ بدون اينكه منتظر جواب بماند، گفت: « خودت را به گردان معرفی کن. مگر قرار نیست من و تو با هم شهید بشويم. ضمناً معرفی نامه هم نمی خواد». آصفعلی با اشاره به من گفت : اطاعت! ولی من یک نفر همراه هم دارم. احمد آقا گفت: او را هم با خودت به گردان ببر». همانطور كه احمد شول گفته بود او و آصفعلي در عملیات کربلای1 به همراه هم با رگبار سرباز عراقی به شهادت رسیدند. بچه ها درحال و هوای عملیات پیش رو، بودند. جنب و جوش خاصی در گردان حاکم بود. آصفعلی هم یک تک پوش سبز رنگی به تن کرده بود كه توي چشم مي زد.به او گفتم نورانی شدی، می خواهی سبز سبز پیش مولا بروی. بدون تعارفات معمول و مرسوم گفت: روزهای آتی مشخص خواهد شد كه چگونه سرخی خون من با سبزی این لباس عجین خواهد شد.مرا با این لباس خواهید شناخت.ساعاتی بعد عملیاتی شروع شد و این اتفاق افتاد به هر کدام از خانه های روستا یک قرآن و مفاتیح هدیه داد. به او گفتم این خانم و آقا که سواد ندارند، قرآن و مفاتیح بخوانند. او گفت: خودشان سواد ندارند. بچه هایشان که آینده با سواد شدند، براي آنها نيز می خوانند و امروز می بینیم قرآن و مفاتیح با امضاء آصفعلی را که از طاقچه بر می دارند، ابتدا برای او فاتحه می خوانند. خاطرات فرزند خان احمد به احمد گفتند جبهه نرو، به پدرت كمك كن. او مي گفت: افراد زيادي در دنيا هستند كه به پدر كمك مي كنند. من مي خواهم درآن دنيا ياريش كنم. پدرم مظلوم و ساده است. دوست دارم پدر شهيد باشد و او را شفاعت كنم. اين بار هيچ كس را از قلم نينداخت. از همه خداحافظي كرد و حلاليت طلبيد. خيلي ها مي گفتند: انشاا… دوباره بر مي گردي و اين خداحافظي تكرار مي شود. او با صراحت گفت: اين بار فرق مي كند. تپه مجاور منزل را چندين بار رفت و برگشت. به منزل خيره شد و براي هميشه رفت . دم دماي ظهر بود كه گلوله اي در نزديكي تعدادي از بچه ها منفجر شد. برخي مجروح شدند و يكي از آنها كه حالش از بقیه وخيم تر بود، احمد بود. امدادگر بالاي سرش حاضر شد. فهميد كه زنده نمي ماند. خواست به اوآب بدهد، احمد قمقمه را پس زد و با اشاره فهماند كه به مجروحيني كه بدتر از من هستند، آب بدهيد ، امدادگر وقتي برگشت، احمد زنده نبود. خاطرات ساعت حدود سه نيمه شب بود كه فرماندهان دستور دادند به خط بزنيم. تا عصر روز بعد اهداف عمليات را دنبال مي كرديم دم دماي غروب بود دستور رسيد پدافند كنيم. سنگري براي خودمان دست و پا كرديم . مهمات سلاح آرپيجي با فاصله 100 متر از ما دور شده بود راه افتادم تا مهمات بياورم. چند متر كه فاصله گرفتم، متوجه شدم سعداله مورد اصابت گلوله قرار گرفت. وقتي خودم را بالاي سرش رساندم به آرزويش رسيده بود. دستي به صورتش كشيدم و چشمهايش را روي هم گذاشتم و با بوسه اي ازاو خداحافظي كردم. پدر نامه را باز كرد سعداله از جبهه فرستاده بود: پدر جان خوزستان گرم و سوزان است ولي من از علي اكبر حسين عزيزتر نيستم كه در آن آفتاب سوزان كربلا از عطش مي سوخت. پدر گفت براي سعداله بنويسيد دركت مي كنيم همينطور است كسي كه پيرو امام حسين است از علي اكبر امام حسين عزيزتر نيست، نوكر علي اكبر است. به پدر گفت دشمن حمله كرده و جهاد بر من واجب است. شما صلاح مرا در چه مي دانيد؟ پدر و مادر گفتند راه اسلام است، مردم جنگ زده بعد از خدا غير از شما جوانمردان كسي را ندارند تا از ايشان دفاع كند، دين و ناموس مردم درخطراست ، امام خميني يارو ياور مي خواهد. تو هم از فرزندان امام حسين عزيزتر نيستي . دليلي نداريم مانع رفتنت به جبهه باشيم . Zaminanjir.ir @laleha_lori_kerman