eitaa logo
لشکر خوبان(دست‌نوشته‌های م. سپهری)
596 دنبال‌کننده
374 عکس
146 ویدیو
1 فایل
جایی برای نشر آنچه از جنگ فهمیدم و نگاشتم. برای انتشار بخش‌هایی از زندگی، کتاب‌ها، لذت‌ها، رنج‌ها و تجربه‌هایی که در این مسیر روزی‌ام شد. نویسنده کتاب‌های: 🌷لشکر خوبان (۱۳۸۴) 🌷نورالدین پسر ایران (۱۳۹۰) 🌷مرد ابدی (۱۴۰۳) راه ارتباطی: m_sepehri@
مشاهده در ایتا
دانلود
من مُردم، کفن سفیدو روی تنم دیدم. همین جوری که افتاده بودم، صدای دو نفرو شنیدم که داشتن با هم جروبحث می‌کردن. یه ذره سرم‌و بالا آوردم، دیدم دو نفر یه سطل آشغال بزرگ جلوشونه و تا کمر خم شدن، دارن چیزایی از اون درمی‌آرن‌، می‌گن این که آشغاله، اینم آشغاله! به گریۀ حاج حسن، نادره هم گریه ‌کرد! حاج حسن، رابطۀ خاصی با این خواهرخانمش داشت. نادره که حافظ کل قرآن بود، استخاره‌های خوبی برای حاج آقا می‌گرفت. اما این بار حرفِ استخاره نبود، حاج حسن خواب عجیبی دیده بود که داشت برایش با گریه تعریف می‌کرد. https://eitaa.com/lashkarekhoban