eitaa logo
علی‌ قلی‌پور | لذت‌ مطالعه 📖
3.7هزار دنبال‌کننده
484 عکس
185 ویدیو
0 فایل
سلام🌱 علی قلی‌پور هستم،مربی تندخوانی و تقویت حافظه اینجا کلی کتاب میخونیم💪 تو زمینه های: برنامه ریزی🕰️ هدف گذاری🎯 موفقیت🥇 و... و بهت یاد میدم: سرعت مطالعه خودت رو بالا ببری📖 حافظت رو تقویت کنی🧠 تمرکزت رو بالا ببری💎 کاری داشتی اینجا 👈 @ketab_3
مشاهده در ایتا
دانلود
علی‌ قلی‌پور | لذت‌ مطالعه 📖
وسایلی که همراه شهید .... بود.
شهید عزیزی که این هفته قراره بیشتر بشناسیمش شهید( یحیی ابراهیم سنوار) هستن.
. اما این کتاب ی تفاوت با کتاب های دیگه داره... .
علی‌ قلی‌پور | لذت‌ مطالعه 📖
. بیایین این هفته رو مهمون خود شهید باشیم🌱 .
بسم‌الله الرحمن الرحیم 🖤🖤🖤 ❤️🤍🤍 💚💚💚 من یحیی ابراهیم سنوار هستم یک آزاده ی فلسطینی🌱 رمانی که پیش روی شماست به رغم واقعی بودن تمام اتفاقاتش،داستان زندگی شخصی من یا شخص معیّنی نیست؛ بلکه هر اتفاق یا تمام اتفاقات اون مربوط به همه فلسطینی ها هست.🙃 من از تخیلم فقط در حدی استفاده کردم که این اتفاقات تبدیل به رمان بشه. .
علی‌ قلی‌پور | لذت‌ مطالعه 📖
بسم‌الله الرحمن الرحیم 🖤🖤🖤 ❤️🤍🤍 💚💚💚 من یحیی ابراهیم سنوار هستم یک آزاده ی فلسطینی🌱 رمانی که پیش روی
🖤🖤🖤 ❤️🤍🤍 💚💚💚 . رمانی که حول محور چند شخصیت می‌چرخه؛ تا شکل و شمایل یک اثر روایی رو داشته باشه. به غیر از اینا ، همه‌چیش واقعیه و من اون رو تجربه کردم یا از دل های سوخته و لب های خشکیده ی هموطنانم شنیدم.💔 این کتاب رو به همه ی کسانی تقدیم میکنم که قلب‌هاشون به سرزمین اسراء و معراج گره خورده؛ از اقیانوس تا خلیج‌فارس و حتی از اقیانوس تا اقیانوس...🌊 .
علی‌ قلی‌پور | لذت‌ مطالعه 📖
🖤🖤🖤 ❤️🤍🤍 💚💚💚 . رمانی که حول محور چند شخصیت می‌چرخه؛ تا شکل و شمایل یک اثر روایی رو داشته باشه. به غی
🖤🖤🖤 ❤️🤍🤍 💚💚💚 . زمستان سنگینی بود و قصد رفتن نداشت☃️ انگار نه انگار که بهار از راه رسیده! ابر ها انقدر باریدن تا سیل به راه افتاد. اوضاع اصلا خوب نبود! هر دفعه که سیل میومد من و برادرا و خواهرام که همه از من بزرگتر بودن وحشت زده می‌شدیم.🥺 دیگه به این اوضاع عادت کرده بودیم از وقتی خانواده ی من به اینجا مهاجرت کرده بودن بار ها و بارها این شرایط رو تجربه کرده بودیم.😔 این حال همه ی همسایه‌های ما در اردوگاه پناهندگان (الشاطیء)شهر غزه بود...! .
. سلام 🖐 امیدوارم روزی برسه که همه اهل کتاب خوندن باشن🎯 .
. 💯شاید برای شما هم اتفاق بیفتد 💯 یکی دوتا از دوستان فعال ،راجع به متن داستان سوالاتی داشتن که من به اجمال جواب میدم...✍ اول تشکر میکنم از این که پیگیر مطالب هستین؛و متشکرم که به متن دقت میکنید.💞 موضوعی که باید دوستان بهش توجه داشته باشن اینه که ما قراره گلچین و خلاصه ای از کتاب رو خدمتتون ارائه کنیم. پس طبیعتاً ممکنه بعضی جاها با حفظ مضمون کمی متن تغییر کنه♻️ تا نوشته ها از حالت داستان خارج نشه. خوشحال میشیم در ادامه هم شاهد حضور فعال،و نظرات کمک کننده تون باشیم♾ .
. خوب بریم سراغ کتاب... .
علی‌ قلی‌پور | لذت‌ مطالعه 📖
🖤🖤🖤 ❤️🤍🤍 💚💚💚 . زمستان سنگینی بود و قصد رفتن نداشت☃️ انگار نه انگار که بهار از راه رسیده! ابر ها انقد
🖤🖤🖤 ❤️🤍🤍 💚💚💚 . چند هفته قبل از امتحانات توجیهی برادرم محمود ،حالت فوق‌العاده تو خونمون اعلام شد. اگه کوچک‌ترین صدایی از کسی درمیومد مادرم می‌گفت: داد نزن محمود چند روز دیگه امتحان داره...🤫😠 اگه یکی از ما میخواست یکی دیگه رو گرفتار کنه تا واکنشی از مادر بگیره، یواشکی بهش چشمک میزد و براش شکلک های خنده دار درمیاورد.🤪 خیلی وقت ها خواهرم نمی‌توانست جلوی خودش رو بگیره و میخندید؛ و چند کشیده از مادرم دریافت می‌کرد. خیلی کم پیش میومد که مادر دنبال مقصر اصلی بگرده و اونو تنبیه کنه. .