eitaa logo
بادام
237 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
579 ویدیو
6 فایل
🌿خانواده؛ محکم و قوی، شیرین و پرمغز، مثل بادام! ارتباط با ما: @badam_lifestyle ارتباط با ما: @badam_lifestyle
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴🏴🏴 🥺برای خیلی از ما مهمه که بچه‌هامون از همین کودکی با هیئت، روضه و عشق ائمه (علیهم‌السلام) و به خصوص سرور و سالار شهیدان، مأنوس بشن و در همین فضا رشد کنن. ✋🏻برای علاقه‌مند شدن بچه‌ها به هیئت، لازمه که ما والدین یه نکات ساده و مهمی رو رعایت کنیم تا از این ایام خاطره خوشی برای بچه‌ها بسازیم. اینفوگرافی هیئت رفتن با بچه‌ها، نکات کوتاهی از تجربه واقعی مادران هست و می‌تونه در این زمینه به شما کمک کنه‌... 🌱گروه خانواده و سبک زندگی بادام @lifestyle_badam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴🏴🏴 اِنْ تَنْکُرونی فَاَنَ ابْنُ الْحَسَن... 🎤محمدحسین حدادیان 🌱گروه خانواده و سبک زندگی بادام @lifestyle_badam
بادام
مادر، کودک، محرم... 🖤 (قسمت پنجم) تجربه همراهی با دوستم نرگس در هیئت، برای من و او، تجربه خوبی بود.
مادر، کودک، محرم...🖤 (قسمت ششم) شب قبل، وقتی علیرضا رو اونطور با لباس و صورت عرق کرده دیدم که اومده بیرون، طبق شناختی که ازش دارم حدس زدم که قراره یک دوره مریضی رو سپری کنیم. هر چند سعی کردم به قول قدیمی‌ها نفوس بد نزنم.🫢 نیمه‌های شب دستم رو روی صورتش گذاشتم، داغ داغ بود! تب کرده بود.🤒 صبح، پدرش که تازه از سرکار برگشته بود، بردش درمانگاه و دکتر هم براش ضمن دارو ،چند روز مراقبت نوشت تا بقیه مریض نشن.😕 وقتی برگشتن، با دلخوری گفتم، امشب نمی‌تونیم بریم مراسم...😔 از دست پسرم دلخور بودم، می‌تونست مراقب خودش باشه تا اینطوری نشه، از پدرش که نبود، از مهد کودک؛ و حتی از خودم که دل به دل پسرک دادم‌ و نیاوردم قسمت‌ خانم‌ها تا مراقبش باشم.😖 اما دلخوری من چیزی رو عوض نمی‌کرد. پسرک مریض شده بود و مراقبت می‌خواست. براش دستمال خیس بردم تا کمی تبش کم بشه.🤕 بغض کرد و گفت: با بچه‌های هیئت قرار گذاشته بودیم بریم ایستگاه صلواتی نگاهش کردم.🥹 پسرم بچه بود ولی توی هیئت امام حسین، بزرگ شده بود، دلم غوغا شد. این چه حال عجیبیه که محرم برای مادرها داره؟ همه چیز روضه میشه‌‌‌...😭 پسرم می‌خواهد برود ولی نمی‌تواند ... خدایا گاهی فکر می‌کنم محرم رو برای دل نازکی مادرها آنقدر زنانه و مادرانه کنار هم چیدی... 😓💔 ادامه در پست بعد...
ادامه از پست قبل... با اشک‌هایی که حالا حلقه زده بود توی چشمم سوپ نذری درست می‌کنم. نذر رقیه و علی اصغر و قاسم نذر می‌کنم برای شفای پسرم.🥺 امشب البته کار بیشتری دارم باید به ریحانه نشان بدهم که مادرها می‌توانند خانه را هیئت کنند برای عزاداری امام حسین. 🏴 چای دم می‌کنم و با خرما و کمی بيسکوئيت در ظرف می‌چینم. ☕️🍪 لباس مشکی بچه‌ها را می‌پوشانم و با تلویزیون مشغول عزاداری می‌شویم.🖤 دیشب هم خودم عزادار و سینه‌زن امام حسین بودم و هم پرستاری عزادارش را کردم... انشالله که قبول باشد... 🌱گروه خانواده و سبک زندگی بادام @lifestyle_badam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴🏴🏴 ای سند غربت آل علی آیینه ی جاه و جلال علی 🎤 محمود کریمی 🌱گروه خانواده و سبک زندگی بادام @lifestyle_badam
بادام
ادامه از پست قبل... با اشک‌هایی که حالا حلقه زده بود توی چشمم سوپ نذری درست می‌کنم. نذر رقیه و عل
مادر، کودک، محرم... 🖤 (قسمت هفتم) دیروز، از صبح، حالم خوب بود و مهربون‌تر از همیشه بودم.🥰😉 احتمالا تاثیر هیئت‌داری دیشب‌مون هست. تب پسر ارشدمون، پایین اومده ولی برای مراعات حال دیگران، امشب هم هیئت نمیریم. ولی امان از حسرت... 😔 دیدن لباسی که برای محمدرضا خریده بودم تا در مراسم شیرخوارگان بپوشه، چنگ میزد به قلبم، چقدر موقع خریدنش ذوق داشتم و قربون صدقه اش رفتم. چقدر دعا کرده بودم با پوشوندن این لباس، زندگی‌اش هم شبیه خاندان امام حسین (علیه‌السلام) بشه.🥲 روضه دیشب با بچه‌ها توی خونه خوب بود، ولی رفتن به هیئت و بودن کنار آدم‌هایی که ارزش و غم مشترکی بین تون هست، یه حال و هوای دیگه‌ای داره.🥺 غروب، زودتر از هر روز زنگ در به صدا در اومد. همسرم بود. تا رسید گفت: "حال علیرضا چطوره؟" می‌خواست مطمئن بشه که از پسِ نگهداری‌اش بر میاد یا نه، وقتی خیالش راحت شد که دیگه تب نداره گفت: "به جبران پریشب که نبودم و علیرضا مریض شد، امشب شما و محمدرضا دوتایی برید هیئت، من و علیرضا و ریحانه توی خونه هیئت می‌گیریم. 🙂" و اضافه کرد که: "با نرگس خانم و همسرش برو، داشتم میومدم باهاشون هماهنگ کردم‌." از ذوق حتی بدون اینکه کوچکترین تعارف الکی‌ای کنم‌ و از دهنم بپره بیرون که: "نه بابا، تو برو، من می‌مونم، مشکلی نیست و این حرفا..." سریع قبول کردم و چون و چرا نگفتم!😍 ادامه در پست بعد...
ادامه از پست قبل... بالاخره لباس زیبای علی‌اصغر را تن کودک کوچکم کردم و راه افتادیم. وای از شب علی اصغر، وقتی بچه شیرخواره هم داشته باشی‌... 😭 بعضی‌ها میگن در روضه علی اصغر خجالت می‌کشیم به بچه‌مون شیر بدیم، چون مادری در کربلا بود که ...😭 ولی من می‌گم نه! من حس می‌کنم هربار که کودکی در روضه علی اصغر از مادرش شیر می‌خورد، حضرت رباب خوشحال می‌شود، دل خوش می‌شود، می‌گوید بخور ... خجالت نکش ... به منِ مادر می‌گوید که به علی اصغرت با عشق شیر بده... 🤍 یک روضه‌هایی حتی زنانه هم نیست، مادرانه‌ست ... روضه علی اصغر مادرانه‌ترین روضه تاریخ است... 😭😭😭 🌱گروه خانواده و سبک زندگی بادام @lifestyle_badam
🌿خانم فائضه غفارحدادی، از نویسنده‌های خوب کشورمون، مدتی هست در صفحه و کانال شخصی‌، بخشی از گفتگوهاشون و تمرین‌های نویسندگی در کارگاهی که با گروهی‌ از نوجوان‌ها دارن، رو منتشر می‌کنن. 🖐🏻این یادداشت‌ها با موضوع شبیه‌سازی احساسات جاری کربلا در زندگی امروز ماست. 😌ما امروز با اجازه خودشون یکی از این نوشته‌ها رو منتشر می‌کنیم که می‌تونه برای والدین و مربیان در توضیح مفاهیم عاشورا، الهام‌بخش باشه... 🌱گروه خانواده و سبک زندگی بادام @lifestyle_badam
هدایت شده از دیمزن
هدایت شده از دیمزن
موقعیت خیالی امروز را این طور به بچه ها توضیح دادم. «اتوبوسی که با آن به اردوی تابستانه می رفتید به گاردریل جاده خورده و در یک موقعیت خطرناک به صورت معلق در لبه پرتگاه مانده. راننده بیهوش است. موبایل ها آنتن نمی دهد. بچه ها زخمی و شوک زده اند. مسئول اردو حاج آقایی است که به سختی چکش پلاستیکی روی سقف اتوبوس را برمی دارد و یکی از شیشه ها را می شکند. با احتیاط از اتوبوس خارج می شود. با هر تکانی اتوبوس تلو تلو می خورد. بچه ها جیغ می کشند. با مصیبت چندتا از بچه ها را از همان شیشه شکسته خارج می کند. شما هم جزو آنها هستید. اتوبوس هر لحظه ممکن است سقوط کند و راننده و بچه های دیگر را به ته دره ببرد. اما دیگر کاری از دست شما برنمی آید. باید منتظر کمک بمانید. سر ظهر است. کسی از آن جاده رد نمی شود. گوشی یکی از بچه ها صدای اذان پخش می کند. حاج آقا می گوید خدا خیرت بدهد. نماز را یادم انداختی. بیایید یک نماز جماعت بخوانیم. واکنش شما چه خواهد بود؟» چشم های بچه های حتی از تصور موقعیت گرد شده. کاغذ های مربعی کوچک را بین بچه ها پخش می کنم و منتظر پاسخ هایشان می مانم. پاسخ هایی که دور از تصورم نیستند. چه بنویسندشان و چه ننویسند. ـمن عصبانی می شوم و می گویم:‌ الان چه وقت نماز خوندنه. واقعا که از شما انتظار نداشتم این قدر بی فکر باشید. ـ من می گویم حاج آقا هنوز وقت هست. صبر کنیم اگر تا غروب زنده ماندیم می خوانیم! ـ من می گویم حاج آقا ما که وضو نداریم. بدون وضو هم که نمی شود. ـمن می گویم حاج آقا اصلا نماز با این همه استرس و ترسی که ما داریم نمی چسبد و قبول نمی شود. بعدا قضایش را در آرامش می خوانیم. با لبخند برای هر جوابشان سرتکان دادم. بعد گفتم: «ولی اگر زهیر بن قین و سعید بن عبدلله توی اتوبوس شما بودند، نه تنها حاج آقا را تشویق می کردند، که جلوی نماز جماعت تان می ایستادند که اگر خطری هم بود، نماز شما به هم نخورد.» بچه ها توی گوشی هایشان اسم زهیر و سعید را جستجو کردند. همین را می خواستم. دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan https://ble.ir/dimzan
5.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴🏴🏴 علی اکبر خود ذوالفقار است بهر حرم مایه ی افتخار است 🌱گروه خانواده و سبک زندگی بادام @lifestyle_badam
بادام
ادامه از پست قبل... بالاخره لباس زیبای علی‌اصغر را تن کودک کوچکم کردم و راه افتادیم. وای از شب ع
مادر، کودک، محرم... 🖤 (قسمت هشتم) امروز ظهر به دعوت نرگس رفتیم منزل‌شون روضه خانگی.😌 خوشبختانه زمانش با کلاس ورزش پسر بزرگم یکی بود، پس علیرضا رو فرستادم ورزش و با ریحانه و محمدرضا راهی روضه شدیم. کمی زودتر رفتم تا به نرگس کمک کنم.🕰 خونه‌شون حال و هوای خیلی خوبی داشت، پرچم سیاه، صندلی روضه‌خوان و بوی چای هل‌دار و ... 🏴☕️ نرگس از وقتی خودش بچه‌دار شده، توی روضههاش بیشتر حواسش به بچه‌ها هست، برای همین یه سری وسایل کوچولو برای سرگرم شدن مهمون‌ کوچولوها تهیه کرده بود که من و ریحانه با هم اون‌ها رو بسته‌بندی کردیم.🧩 اتاق لیلی و کیانا هم برای بچه‌ها آماده‌ بود. وسایل خیلی خاص و شکستنی رو برداشته بود و وسایلی مثل مداد رنگی، خونه‌سازی، توپ و عروسک‌های ساده رو گذاشته بود برای بازی. 🧸🏐 مهمان‌ها یکی یکی رسیدن و وقتی خانمِ سخنران اومد، من رفتم کنار نرگس توی آشپزخونه نشستم و گوش دادم. ریحانه توی اتاق پیش بچه‌ها مشغول بازی بود و محمدرضا رو کنار خودم نگه داشتم. مثل همیشه با خودش مشغول بازی بود ولی فرقش این بود که‌ در مراسم‌های هیئت، بازیِ بچه‌ها در قسمت خانم‌ها، حواس سخنران رو پرت نمی‌کنه، ولی در روضه‌های خانگی چون جمعیت کم هست و سخنران همونجاست باید سکوت رو بیشتر رعایت کنیم.🤫 هر چند خود خانم سخنران و بقیه معمولا کلی هم قربون صدقه بچه‌ها میرن🥰، ولی خب ما مادرها هم باید حواسمون باشه‌. ادامه در پست بعد...