eitaa logo
کانال ایتا شعر عاشقانه مولانا برای همسر یار و معشوق ضرب المثل کوتاه کودکانه ساده بامعنی
76 دنبال‌کننده
1 عکس
1 ویدیو
0 فایل
شعر عاشقانه برای عشقم شعر عاشقانه خاص کوتاه اشعار عاشقانه مولانا در وصف یار اشعار عاشقانه حافظ اشعار عاشقانه سعدی اشعار عاشقانه عراقی
مشاهده در ایتا
دانلود
چه خوش باشد کز یار مهربان میری شراب شوق او در کام و نامش در زبان میری جو از رخ پرده برگیرد به پیشش شادمان میری چو عمر جاودان خواهی به روی او بر افشان جان بقای سرمدی یابی چو پیشش جان فشان میری حقیقت مردن آن باشد که دور از دوستان میری در آن لحظه که بنماید خود عجب نبود که از حسرت سرانگشت تعجب در دهان میری ببینی عاشقانش راکه چون در خاک و خون خسبند؟ تو نیز از عاشقی باید که اندر خون چنان میری نیابی زندگی تا تو ز بهر این و آن میری مقام تو ورای و از دون همتی خواهی که چون دونان درین عالم ز بهر یک دو نان میری به نوعی زندگانی کن که راحت یابی از مردن ببین چون می‌زیی امروز، فردا آن چنان میری اگر مشتاق جانانی چو مردی زیستی جاوید و گر دگر داری ندانم تا چسان میری؟ بدو گر زنده‌ای، یابی ز مرگ آسایش کلی و گر زنده به جانی تو، ضرورت جان کنان میری عراقی، گفتنت سهل است ولیکن فعل می‌باید و گر تو هم از آنان به مردن هم چنان میری ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/972 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
الا قم، واغتنم یوم التلاقی و در بالکاس وارفق بالرفاقی خلاصم ده ازین زهد نفاقی مشعشعة اذا اسکرت منها فلا اضحوا الی یوم التلاقی ،_ای_دوست بده بار دگر، گر هست باقی و ان لم یبق فی‌الدن الحمیا تدارک بالرحیق من الحداقی مرا باده مده، بوی خودم ده که از بوی تو سرمستیم، ساقی الی کم کاس هجران تساق به وصلت شاد کن جانم، کزین بیش ندارد طاقت هجران ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/966 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خوشا دردی که درمانش تو باشی خوشا راهی که پایانش تو باشی خوشا ملکی که سلطانش تو باشی خوشا آن که تو گردی خوشا جانی که جانانش تو باشی کسی دارد که خواهانش تو باشی چه خوش باشد امیدواری که امید و جانش تو باشی همه شادی و باشد ای دوست در آن خانه که مهمانش تو باشی که گلزار و گلستانش تو باشی چه باک آید ز کس آن را که او را نگهدار و نگهبانش تو باشی مپرس از کفر و ایمان بی‌دلی را که هم کفر و هم ایمانش تو باشی مشو پنهان از آن عاشق که پیوست همه پیدا و پنهانش تو باشی برای آن به ترک جان بگوید دل بیچاره تا جانش تو باشی عراقی طالب درد است دایم به بوی آنکه درمانش تو باشی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/968 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نمی‌دانم چه بد کردم، که نیکم زار می‌داری؟ تنم رنجور می‌خواهی، بیمار می‌داری ،_از_اینم_دیر_می‌پرسی به زاری کردنم شادی، از آنم زار می‌داری دلم را خسته می‌داری ز تیر غم، روا باشد به دست هجر جانم را چرا افگار می‌داری؟ ؟_به_آزاری_نمی‌ارزم که باشم؟ خود کیم؟ کز من چنین آزار می‌داری؟ مرا دشمن چه می‌داری؟ که نیکت دوست‌ می‌دارم مرا چون یار می‌دانی، چرا اغیار می‌داری؟ مرا گویی مشو غمگین، که غمخوارت شوم روزی ندانم آن کنون باری مرا غمخوار می‌داری دلم خون شد ز تیمارت، نکو تیمار می‌داری دریغا آنکه گهگاهی به دردم یاد می‌کردی عزیزم داشتی اول، به آخر خوار می‌داری به دردی قانعم از تو، به دشنامی شدم راضی در این هم یاری‌ام ندهی، چگونه یار می‌داری؟ درین هم یاریم ندهی، به دشنامی عزیزم کن به دردی قانعم از تو، چگونه یار می‌داری؟ به هر رویی که بتوانم من از تو رو نگردانم اگر بر تخت بنشانی و گر بر دار می‌داری به تو هر کس که فخر آرد، نداری عار از او، دانم عراقی نیک بدنام است، از آن رو عار می‌داری ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/973 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نگارا، وقت آن آمد که یکدم ز آن من باشی دلم بی‌تو به جان آمد، بیا، تا جان من باشی مرا جان آن زمان باشد که تو جانان من باشی به غم زان شاد می‌گردم که تو غم خوار من گردی از آن با درد می‌سازم که تو درمان من باشی ،_جانا،_که_بر_خوان_غمت_خوردم به بوی آنکه یک باری تو هم مهمان من باشی منم دایم تو را خواهان، تو و خواهان خود دایم مرا آن بخت کی باشد که تو خواهان من باشی؟ همه زان خودی، جانا، از آن با کس نپردازی چه باشد، ای ز جان خوشتر ، که یک دم آن من باشی؟ ،_ازین_و_آن_نیندیشم ز کفر آخر چرا ترسم، چو تو ایمان من باشی؟ ز دوزخ آنگهی ترسم که جز تو مالکی یابم بهشت آنگاه خوش باشد که تو رضوان من باشی فلک پیشم زمین بوسد، چو من خاک درت بوسم ملک پیشم کمر بندد، چو تو سلطان من باشی عراقی، بس عجب نبود که اندر من بود حیران چو خود را بنگری در من، تو هم حیران من باشی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/969 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
از کرم در من بیچاره نظر کن نفسی که ندارم به جز از لطف تو فریادرسی ،_که_تا_پیش_رخت_جان_بدهم چه زیان دارد اگر سود کند از تو کسی؟ در سرم نیست به جز دیدن تو سودایی در نیست، به جز پیش تو مردن هوسی نظری کن تو، مرا عمر نمانده است بسی تو خود انصاف بده، بلبل جان مشتاق بی‌گلستان رخت چند تپد در قفسی؟ آتش هجر تو پنهان جگرم می‌سوزد لیکن از بیم نیارم که برآرم نفسی باش، گو: کم نشود قیمت گوهر ز خسی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/970 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چه خوش باشد! که تو باشی ندیم و مونس و یارم تو باشی شفای جان بیمارم تو باشی ز شادی در همه عالم نگنجم اگر یک لحظه غم خوارم تو باشی بیا، تا مونس غارم تو باشی اگر چه سخت دشوار است کارم شود آسان، چو در کارم تو باشی اگر جهانم خصم گردند نترسم، چون نگهدارم تو باشی به بوی آنکه گلزارم تو باشی چو گویم وصف حسن ماهرویی غرض زان زلف و رخسارم تو باشی اگر نام تو گویم ور نگویم مراد گفتارم تو باشی از آن در تو بندم، چون که می‌خواهم که تو باشی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/967 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چو برقع از رخ زیبای خود براندازی بگو نظارگیان را صلای جانبازی که جان جهان ز انتظار بگدازی نقاب روی تو، جانا، منم که چون گویم: رخ از نقاب برافگن، مرا براندازی ،_گو:_بسوز_جهان که شمع روشنی آنگه دهد که بگدازی عجب‌تر آنکه جهان را ز تو برون انداخت به صد زبان و تو با وی هنوز دمسازی ز نقش روی تو با هیچ کس نشان ندهد زمان زمان ز رخت نقش دیگری آغاز بلی، عجب نبود ز آفتاب غمازی ز رخ نقاب برانداز و پس تماشا کن که عاشقان تو چون می‌کنند جانبازی؟ به تیر غمزه چرا خسته می‌کنی ؟ چو چارهٔ بیچارگان نمی‌سازی دلم، که در سر زلف تو شد، طمع دارد ز پای بوس تو بر گردنان سرافرازی اگر تن است و اگر جان، فدای توست همه به هیچ وجه مرا نیست با تو انبازی بساز با من مسکین، که ساز بزم توام ز پرده‌ساز نباشد غریب دمسازی صدای صوت توام، گرچه زار می‌نالم بدان خوشم که تو با ناله‌ام هم‌آوازی از آن خوش است چو نی ناله‌ام به گوش جهان که هیچ دم نزنم تا توام به ننوازی بهر چه می‌نگرم چون رخ تو می‌بینم بگویم: از همه خوبان به حسن ممتازی کمال حسن تو را چون نهایتی نبود چگونه بر رخ زیبات برقع اندازی؟ همای چو بال باز کند کسی بدو نرسد از بلند پروازی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/971 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دلربایی ز من ناگه ربودی کاشکی آشنایی قصهٔ دردم شنودی کاشکی جذبهٔ حسنش مرا از من ربودی کاشکی ای دریغا! دیدهٔ بختم بخفتی یک سحر تا شبی در خواب نازم رخ نمودی کاشکی بودی او را در همه عالم وجودی کاشکی چون را درد او درمان و جان را مرهم است بر سر دردم دگر دردی فزودی کاشکی حلقهٔ امید تا کی بر در وصلش زنم؟ دست لطفش این در بسته گشودی کاشکی در همه عالم مرا بودی نبودی کاشکی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/959 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
در کوی خرابات، کسی را که نیاز است هشیاری و مستیش همه عین نماز است آنچ از تو پذیرند در آن کوی نیاز است اسرار خرابات به جز مست نداند هشیار چه داند که درین کوی چه راز است؟ دیدم به حقیقت که جزین کار مجاز است خواهی که درون حرم خرامی؟ در میکده بنشین که ره کعبه دراز است هان! تا ننهی پای درین راه ببازی زیرا که درین راه بسی شیب و فراز است در زمزمهٔ ندانم که چه ساز است؟ در زلف بتان تا چه فریب است؟که پیوست محمود پریشان سر زلف ایاز است زان شعله که از روی بتان حسن تو افروخت جان همه مشتاقان در سوز و گداز است چون بر در میخانه مرا بار ندادند رفتم به در صومعه، دیدم که فراز است آواز ز میخانه برآمد که: در باز تو خود را که در میکده باز است ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/963 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
از غم زارم، مرگ به زین زندگی وز فراقش فگارم، مرگ به زین زندگی بی لب شیرین یارم، مرگ به زین زندگی زندگی بی‌روی خوبش بدتر است از مردگی مرگ کو تا جان سپارم؟ مرگ به زین زندگی ،_دردا!_که_من راحتی از خود ندارم، مرگ به زین زندگی کاشکی دیدی من مسکین چگونه در غمش عمر ناخوش می‌گذارم، مرگ به زین زندگی هر دمی صد بار از تن می برآید جان من وز غم بی‌قرارم، مرگ به زین زندگی بنگرید آخر به کارم، مرگ به زین زندگی در چنین جان کندنی کافتاده‌ام، شاید که من نعره‌ها از جان برآرم، مرگ به زین زندگی هیچ کس دیدی که خواهد در دمی صدبار مرگ؟ مرگ را من خواستارم، مرگ به زین زندگی از پی آن کز مرگ بستاند مرا مرگ را من دوستدارم، مرگ به زین زندگی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/958 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈