eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
90 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
دلی که غیب نمای است و جامِ جم دارد ز خاتمی که دمی گم شود، چه غم دارد به دستِ شاهوَشی دِه که محترم دارد نه هر درخت تحمل کند جفایِ خزان غلامِ همتِ سروم که این قدم دارد رسید موسمِ آن کز طرب چو نرگسِ مست نهد به پایِ قدح هر که شش درم دارد زر از بهایِ می اکنون چو دریغ مدار که عقلِ کل به صدت عیب متهم دارد ،_قصه_مخوان کدام مَحرمِ ره در این حرم دارد؟ دلم که لافِ تَجَرُّد زدی، کنون صد شغل به بویِ زلفِ تو با بادِ صبحدم دارد مرادِ ز که پرسم؟ که نیست که جلوهٔ نظر و کرم دارد ز جِیبِ خرقهٔ چه طَرف بِتوان بست که ما صمد طلبیدیم و او صَنم دارد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1129 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای شاهد قدسی، کِه کَشَد بند نقابت؟ وی مرغ بهشتی، که دهد دانه و آبت؟ کآغوش که شد، منزل آسایش و خوابت؟ درویش نمی‌پرسی و ترسم که نباشد اندیشهٔ آمرزش و پروای ثوابت راه زد آن چشم خماری پیداست از این که مست است شرابت تیری که زدی بر از غمزه، خطا رفت تا باز چه اندیشه کند رای صوابت پیداست نگارا که بلند است جَنابت دور است سر آب از این بادیه، هش دار تا غول بیابان نفریبد به سرابت تا در ره پیری به چه آیین رَوی ای باری به غلط صرف شد ایام شبابت ای قصرِ افروز که منزلگه انسی یا رب مَکُناد آفت ایام خرابت حافظ نه غلامیست که از خواجه گریزد صلحی کن و بازآ که خرابم ز عِتابت ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1095 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نقدِ صوفی نه همه صافیِ بی‌غَش باشد ای بسا خرقه که مُستوجبِ آتش باشد شامگاهش نگران باش که سرخوش باشد خوش بُوَد گر مَحَکِ تجربه آید به میان تا سِیَه روی شود هر که در او غَش باشد خَطِّ ساقی گر از این گونه زند نقش بر آب ای بسا رُخ که به خونابه مُنَقَّش باشد ناز پروردِ تَنَعُّم نَبَرَد راه به دوست عاشقی رندانِ بلاکش باشد ؟_باده_بخور حیف باشد دانا که مُشَوَّش باشد دلق و سجادهٔ بِبَرَد باده فروش گر شرابش ز کفِ ساقی مَه وَش باشد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1085 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نه هر که چهره برافروخت داند نه هر که آینه سازد سِکندری داند کلاه داری و آیینِ سروری داند تو بندگی چو گدایان به شرطِ مزد مکن که دوست خود روشِ بنده پروری داند غلامِ همتِ آن رندِ عافیت سوزم که در گداصفتی کیمیاگری داند وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند که آدمی بچه‌ای، پری داند هزار نکتهٔ باریکتر ز مو این جاست نه هر که سر بتراشد قلندری داند مدارِ نقطهٔ بینش ز خالِ توست مرا که قدرِ گوهرِ یک دانه جوهری داند به قَدّ و چهره هر آنکس که شاهِ خوبان شد جهان بگیرد اگر دادگستری داند ز شعرِ کسی بُوَد آگاه که لطفِ طبع و سخن گفتن دری داند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1065 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آن کز او خانهٔ ما جایِ پَری بود سر تا قدمش چون پَری از عیب بَری بود بیچاره ندانست که سفری بود تنها نه ز رازِ من پرده برافتاد تا بود فلک، او پرده دری بود منظورِ خردمندِ من آن ماه که او را با حُسنِ ادب صاحب نظری بود از چنگِ مَنَش اختر بَدمِهر به در برد آری چه کنم؟ دولتِ دورِ قمری بود ،_که_تو_درویشی_و_او_را در مملکتِ حُسن سَرِ تاجْوَری بود اوقاتِ خوش آن بود که با دوست به سر رفت باقی همه بی‌حاصلی و بی‌خبری بود خوش بود لبِ آب و و سبزه و نسرین افسوس که آن گنجِ روان رهگذری بود خود را بکش ای بلبل از این رشک که گُل را با بادِ صبا وقتِ سحر جلوه گری بود هر گنجِ سعادت که خدا داد به از یُمنِ دعایِ شب و وِردِ سَحَری بود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1021 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
اگر رفیقِ شفیقی درست پیمان باش حریفِ خانه و گرمابه و باش مگو که خاطرِ عُشّاق، گو پریشان باش گَرَت هواست که با خِضْر همنشین باشی نهان ز چشمِ سِکَندَر چو آبِ حیوان باش زبورِ نوازی نه کارِ هر مرغیست بیا و نوگُلِ این بلبلِ غزل خوان باش طریقِ خدمت و آیینِ بندگی کردن خدای را که رها کن به ما و سلطان باش ،_زنهار وز آن که با ما کرده‌ای پشیمان باش تو شمعِ انجمنی یکزبان و یکدل شو خیال و کوشش پروانه بین و خندان باش کمالِ و حُسن در نظربازیست به نظر از نادرانِ دوران باش خموش و از جورِ ناله مکن تو را که گفت؟ که در رویِ خوب، حیران باش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/958 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مَجمَعِ خوبی و لطف است عِذار چو مَهَش لیکَنَش مِهر و وفا نیست خدایا بِدَهَش بِکُشد زارم و در شرع نباشد گُنَهَش من همان بِه که از او نیک نگه دارم که بد و نیک ندیده‌ست و ندارد نِگَهَش بویِ از لبِ همچون شِکَرَش می‌آید گر چه خون می‌چکد از چشمِ سیَهَش چارده ساله بُتی چابُکِ دارم که به جان حلقه به گوش است، مَهِ چاردَهَش خود کجا شد که ندیدیم در این چند گَهَش یارِ من ار قلب بدین سان شِکَنَد بِبَرَد زود به جانداریِ خود پادشهش جان به شکرانه کنم صرف گَر آن دانهٔ دُر صدفِ سینهٔ بُوَد آرامگَهَش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/941 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
به وقت گُل شدم از توبهٔ شراب خَجِل که کَس مباد ز کِردارِ ناصَواب خَجِل نی‌ام ز شاهد و ساقی به هیچ باب خَجِل بُوَد که نَرَنجَد ز ما به خُلقِ کریم که از سؤال ملولیم و از جواب خَجِل ز خون که رفت شبِ دوش از سراچهٔ چشم شدیم در نظر رَهرُوانِ خواب خَجِل رواست نرگسِ مست ار فِکند سر در پیش که شد ز آن چَشمِ پُر عِتاب خَجِل که نیستم ز تو در رویِ آفتاب خَجِل حجابِ ظلمت از آن بست آبِ خضر که گشت ز شعرِ و آن طَبعِ همچو آب خِجِل ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/922 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما درس سحر در ره میخانه نهادیم محصول دعا در ره جانانه نهادیم این داغ که ما بر دیوانه نهادیم سلطان ازل گنج غم به ما داد تا روی در این منزل ویرانه نهادیم در ندهم ره پس از این مهر بتان را مهر لب او بر در این خانه نهادیم در خرقه از این بیش منافق نتوان بود بنیاد از این رندانه نهادیم جان در سر آن گوهر یک دانه نهادیم المنة لله که چو ما بی‌دل و دین بود آن را که لقب عاقل و فرزانه نهادیم قانع به خیالی ز تو بودیم چو یا رب چه گداهمت و بیگانه نهادیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/849 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بگذار تا ز شارع میخانه بگذریم کز بهر جرعه‌ای همه محتاج این دریم شرط آن بود که جز ره آن نسپریم جایی که تخت و مسند جم می‌رود به باد گر غم خوریم خوش نبود به که می خوریم تا بو که دست در کمر او توان زدن در خون نشسته چو یاقوت احمریم واعظ مکن نصیحت شوریدگان که ما با خاک کوی دوست به فردوس ننگریم ما نیز هم به شعبده دستی برآوریم از جرعه تو خاک زمین در و لعل یافت بیچاره ما که پیش تو از خاک کمتریم حافظ چو ره به کنگره کاخ وصل نیست با خاک آستانه این در به سر بریم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/848 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گلبرگ را ز سنبل مشکین نقاب کن یعنی که رخ بپوش و جهانی خراب کن چون دیدهٔ ما پرگلاب کن ایام چو عمر به رفتن شتاب کرد ساقی به دور بادهٔ شتاب کن بگشا به نرگس پرخواب مست را وز رشک چشم نرگس رعنا به خواب کن بوی بنفشه بشنو و زلف نگار گیر بنگر به رنگ لاله و عزم شراب کن با دشمنان قدح کش و با ما عتاب کن همچون حباب دیده به روی قدح گشای وین خانه را قیاس اساس از حباب کن حافظ وصال می‌طلبد از ره دعا یا رب دعای خسته مستجاب کن ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/823 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای خونبهای نافه چین خاک راه تو خورشید سایه پرور طرف کلاه تو ای من فدای چشم سیاه تو خونم بخور که هیچ ملک با چنان جمال از نیایدش که نویسد گناه تو آرام و خواب خلق جهان را سبب تویی زان شد کنار دیده و تکیه گاه تو با هر ستاره‌ای سر و کار است هر شبم از حسرت فروغ رخ همچو ماه تو ماییم و آستانه دولت پناه تو حافظ طمع مبر ز عنایت که عاقبت آتش زند به خرمن غم دود آه تو ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/807 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ساقی بیا که شد قدح لاله پر ز می طامات تا به چند و خرافات تا به کی چین قبای قیصر و طرف کلاه کی هشیار شو که مرغ چمن مست گشت هان بیدار شو که خواب عدم در پی است هی خوش نازکانه می‌چمی ای شاخ نوبهار کآشفتگی مبادت از آشوب باد دی بر مهر چرخ و او اعتماد نیست ای وای بر کسی که شد ایمن ز مکر وی و امروز نیز ساقی مه روی و جام می باد صبا ز عهد صبی یاد می‌دهد جان دارویی که غم ببرد درده ای صبی حشمت مبین و سلطنت که بسپرد فراش باد هر ورقش را به زیر پی درده به یاد طی جام یک منی تا نامه سیاه بخیلان کنیم طی زان می که داد حسن و لطافت به ارغوان بیرون فکند لطف مزاج از رخش به خوی مسند به باغ بر که به خدمت چو بندگان استاده است سرو و کمر بسته است نی حافظ حدیث سحرفریب خوشت رسید تا حد مصر و چین و به اطراف روم و ری ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/785 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دیدم به خواب دوش که ماهی برآمدی کز عکس روی او شب هجران سر آمدی ای کاج هر چه زودتر از در درآمدی ذکرش به خیر ساقی فرخنده فال من کز در مدام با قدح و ساغر آمدی خوش بودی ار به خواب بدیدی دیار خویش تا یاد صحبتش سوی ما رهبر آمدی فیض ازل به زور و زر ار آمدی به دست آب خضر نصیبه اسکندر آمدی هر دم پیام و خط آمدی کی یافتی رقیب تو چندین مجال ظلم مظلومی ار شبی به در داور آمدی خامان ره نرفته چه دانند ذوق دریادلی بجوی سرآمدی آن کو تو را به سنگ کرد رهنمون ای کاشکی که پاش به سنگی برآمدی گر دیگری به زدی رقم مقبول طبع شاه هنرپرور آمدی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/774 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نه هر که چهره برافروخت داند نه هر که آینه سازد سِکندری داند کلاه داری و آیینِ سروری داند تو بندگی چو گدایان به شرطِ مزد مکن که دوست خود روشِ بنده پروری داند غلامِ همتِ آن رندِ عافیت سوزم که در گداصفتی کیمیاگری داند وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند که آدمی بچه‌ای، پری داند هزار نکتهٔ باریکتر ز مو این جاست نه هر که سر بتراشد قلندری داند مدارِ نقطهٔ بینش ز خالِ توست مرا که قدرِ گوهرِ یک دانه جوهری داند به قَدّ و چهره هر آنکس که شاهِ خوبان شد جهان بگیرد اگر دادگستری داند ز شعرِ کسی بُوَد آگاه که لطفِ طبع و سخن گفتن دری داند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1065 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نقدِ صوفی نه همه صافیِ بی‌غَش باشد ای بسا خرقه که مُستوجبِ آتش باشد شامگاهش نگران باش که سرخوش باشد خوش بُوَد گر مَحَکِ تجربه آید به میان تا سِیَه روی شود هر که در او غَش باشد خَطِّ ساقی گر از این گونه زند نقش بر آب ای بسا رُخ که به خونابه مُنَقَّش باشد ناز پروردِ تَنَعُّم نَبَرَد راه به دوست عاشقی رندانِ بلاکش باشد ؟_باده_بخور حیف باشد دانا که مُشَوَّش باشد دلق و سجادهٔ بِبَرَد باده فروش گر شرابش ز کفِ ساقی مَه وَش باشد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1085 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مَجمَعِ خوبی و لطف است عِذار چو مَهَش لیکَنَش مِهر و وفا نیست خدایا بِدَهَش بِکُشد زارم و در شرع نباشد گُنَهَش من همان بِه که از او نیک نگه دارم که بد و نیک ندیده‌ست و ندارد نِگَهَش بویِ از لبِ همچون شِکَرَش می‌آید گر چه خون می‌چکد از چشمِ سیَهَش چارده ساله بُتی چابُکِ دارم که به جان حلقه به گوش است، مَهِ چاردَهَش خود کجا شد که ندیدیم در این چند گَهَش یارِ من ار قلب بدین سان شِکَنَد بِبَرَد زود به جانداریِ خود پادشهش جان به شکرانه کنم صرف گَر آن دانهٔ دُر صدفِ سینهٔ بُوَد آرامگَهَش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/941 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست حالِ هجران تو چه دانی که چه مشکل عکس خود دید، گمان برد که مِشکین خالیست می‌چکد هنوز از لبِ همچون شکرش گر چه در گری هر مژه‌اش قَتّالیست ای که نمایی به کرم در همه شهر وه که در کارِ غریبان، عَجَبَت اِهمالیست بعد از اینم نَبُوَد شائبه در جوهرِ فرد که دهانِ تو در این نکته خوش استدلالیست نیتِ خیر مگردان که مبارک فالیست کوهِ اندوهِ فراقت به چه بکشد؟ حافظ خسته که از ناله تنش چون نالیست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/691 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما درس سحر در ره میخانه نهادیم محصول دعا در ره جانانه نهادیم این داغ که ما بر دیوانه نهادیم سلطان ازل گنج غم به ما داد تا روی در این منزل ویرانه نهادیم در ندهم ره پس از این مهر بتان را مهر لب او بر در این خانه نهادیم در خرقه از این بیش منافق نتوان بود بنیاد از این رندانه نهادیم جان در سر آن گوهر یک دانه نهادیم المنة لله که چو ما بی‌دل و دین بود آن را که لقب عاقل و فرزانه نهادیم قانع به خیالی ز تو بودیم چو یا رب چه گداهمت و بیگانه نهادیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/849 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گلبرگ را ز سنبل مشکین نقاب کن یعنی که رخ بپوش و جهانی خراب کن چون دیدهٔ ما پرگلاب کن ایام چو عمر به رفتن شتاب کرد ساقی به دور بادهٔ شتاب کن بگشا به نرگس پرخواب مست را وز رشک چشم نرگس رعنا به خواب کن بوی بنفشه بشنو و زلف نگار گیر بنگر به رنگ لاله و عزم شراب کن با دشمنان قدح کش و با ما عتاب کن همچون حباب دیده به روی قدح گشای وین خانه را قیاس اساس از حباب کن حافظ وصال می‌طلبد از ره دعا یا رب دعای خسته مستجاب کن ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/823 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کس نیست که افتادهٔ آن زلفِ دوتا نیست در رهگذرِ کیست که دامی ز بلا نیست همراهِ تو بودن گُنَه از جانب ما نیست روی تو مگر آینهٔ لطفِ الهیست حقا که چنین است و در این روی و ریا نیست نرگس طلبد چشمِ تو، زهی چشم مسکین خبرش از سر و، در دیده حیا نیست از بهرِ خدا زلف مَپیرای که ما را شب نیست که صد عربده با بادِ صبا نیست در بزمِ حریفان، اثرِ نور و صفا نیست تیمارِ غریبان اثرِ ذکرِ جمیل است جانا مگر این قاعده در شهرِ شما نیست؟ دی می‌شد و گفتم صنما عهد به جای آر گفتا غلطی خواجه در این عهد وفا نیست گر پیر مغان مرشدِ من شد چه تفاوت در هیچ سری نیست که سِرّی ز خدا نیست عاشق چه کُنَد گر نَکِشَد بارِ ملامت با هیچ سپرِ تیرِ قضا نیست در صومعهٔ زاهد و در خلوتِ صوفی جز گوشهٔ ابروی تو محرابِ دعا نیست ای چنگ فروبرده به خونِ فکرت مگر از غیرتِ قرآن و خدا نیست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/690 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سلامی چو بوی خوش آشنایی بدان مردم دیده روشنایی بدان شمع خلوتگه پارسایی نمی‌بینم از همدمان هیچ بر جای دلم خون شد از غصه ساقی کجایی ز کوی مغان رخ مگردان که آن جا فروشند مفتاح مشکل گشایی عروس جهان گر چه در حد حسن است ز حد می‌برد بی‌وفایی نخواهد ز سنگین مومیایی می صوفی افکن کجا می‌فروشند که در تابم از دست زهد ریایی رفیقان چنان عهد صحبت شکستند که گویی نبوده‌ست خود آشنایی مرا گر تو بگذاری ای نفس طامع بسی پادشایی کنم در گدایی بیاموزمت کیمیای سعادت ز همصحبت بد جدایی جدایی مکن از جور دوران شکایت چه دانی تو ای بنده کار خدایی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/715 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ساقی بیا که شد قدح لاله پر ز می طامات تا به چند و خرافات تا به کی چین قبای قیصر و طرف کلاه کی هشیار شو که مرغ چمن مست گشت هان بیدار شو که خواب عدم در پی است هی خوش نازکانه می‌چمی ای شاخ نوبهار کآشفتگی مبادت از آشوب باد دی بر مهر چرخ و او اعتماد نیست ای وای بر کسی که شد ایمن ز مکر وی و امروز نیز ساقی مه روی و جام می باد صبا ز عهد صبی یاد می‌دهد جان دارویی که غم ببرد درده ای صبی حشمت مبین و سلطنت که بسپرد فراش باد هر ورقش را به زیر پی درده به یاد طی جام یک منی تا نامه سیاه بخیلان کنیم طی زان می که داد حسن و لطافت به ارغوان بیرون فکند لطف مزاج از رخش به خوی مسند به باغ بر که به خدمت چو بندگان استاده است سرو و کمر بسته است نی حافظ حدیث سحرفریب خوشت رسید تا حد مصر و چین و به اطراف روم و ری ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/785 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز که رساند نوازش قلمی کجاست پیک صبا گر همی‌کند کرمی چو شبنمی است که بر بحر می‌کشد رقمی بیا که خرقه من گر چه رهن میکده‌هاست ز مال وقف نبینی به نام من درمی حدیث چون و چرا درد سر دهد ای پیاله گیر و بیاسا ز عمر خویش دمی طبیب راه نشین درد نشناسد برو به دست کن ای مرده مسیح دمی به آن که بر در میخانه برکشم علمی بیا که وقت شناسان دو کون بفروشند به یک پیاله می صاف و صحبت صنمی دوام عیش و تنعم نه است اگر معاشر مایی بنوش نیش غمی نمی‌کنم لیک ابر رحمت دوست به کشته زار جگرتشنگان نداد نمی چرا به یک نی قندش نمی‌خرند آن کس که کرد صد شکرافشانی از نی قلمی سزای قدر تو شاها به دست نیست جز از دعای شبی و نیاز صبحدمی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/738 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈