چه جرم رفت که با ما سخن نمیگویی
جنایت از طرف ماست یا تو بدخویی
تو از نبات گرو بردهای به #شیرینی
به اتفاق ولیکن نبات #خودرویی
هزار جان به ارادت تو را همیجویند
تو سنگدل به لطافت #دلی نمیجویی
ولیک با همه عیب از تو صبر نتوان کرد
بیا و گر همه بد کردهای که نیکویی
تو بد مگوی و گر نیز خاطرت باشد
بگوی از آن لب #شیرین که نیک میگویی
گلم نباید و سروم به چشم درناید
مرا وصال تو باید که سرو #گلبویی
هزار جامه سپر ساختیم و هم بگذشت
خدنگ غمزه #خوبان ز #دلق نه تویی
به دست جهد نشاید گرفت دامن کام
اگر نخواهدت ای #نفس خیره میپویی
درست شد که به یک #دل دو دوست نتوان داشت
به ترک #خویش بگوی ای که طالب اویی
همین که پای نهادی بر آستانه #عشق
به دست باش که دست از جهان فروشویی
درازنای شب از چشم دردمندان پرس
تو قدر آب چه دانی که بر لب جویی
ز خاک #سعدی بیچاره بوی #عشق آید
هزار سال پس از مرگش ار بینبویی
#چه_جرم_رفت_که_با_ما_سخن_نمیگویی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/182
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈