eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
90 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
بر سرِ آنم که گر ز دست برآید دست به کاری زنم که غصّه سر آید دیو چو بیرون رود، فرشته درآید صحبت حُکّام ظلمتِ شبِ یلداست نور ز خورشید جوی بو که برآید بر درِ اربابِ بی‌مروّتِ دنیا چند نشینی که خواجه کی به درآید تَرکِ گدایی مکن که گنج بیابی از نظرِ رهرُوی که در گذر آید تا که قبول افتد و که در نظر آید بلبلِ عاشق، تو عمر خواه که آخِر باغ شود سبز و شاخِ گُل به بر آید غفلتِ در این سراچه عجب نیست هر که به میخانه رفت بی‌خبر آید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1003 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دست از طلب ندارم تا کامِ من برآید یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید کز آتش درونم دود از کفن برآید بنمای رخ که خَلقی والِه شَوَند و حیران بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید جان بر لب است و حسرت در که از لبانش نگرفته هیچ کامی جان از بدن برآید از حسرتِ دهانش آمد به تنگ جانم خود کامِ تنگدستان کی زان دهن برآید هر جا که نامِ در انجمن برآید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1002 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چو آفتاب مِی از مشرقِ پیاله برآید ز باغِ عارِضِ ساقی هزار لاله برآید چو از میانِ چمن بویِ آن کُلاله برآید حکایتِ شبِ هجران نه آن حکایتِ که شَمِّه‌ای ز بَیانش به صد رساله برآید ز گِردِ خوانِ نگونِ فلک طمع نتوان داشت که بی مَلالتِ صد غُصه، یک نَواله برآید به سعیِ خود نتوان بُرد پِی به گوهرِ مقصود خیال باشد کاین کار بی حواله برآید بلا بگردد و کامِ هزارساله برآید نسیمِ زلفِ تو چون بگذرد به تربتِ ز خاکِ کالبدش صد هزار لاله برآید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1001 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نفس برآمد و کام از تو بر نمی‌آید فغان که بختِ من از خواب در نمی‌آید که آبِ زندگیم در نظر نمی‌آید قدِ بلندِ تو را تا به بَر نمی‌گیرم درختِ کام و مرادم به بَر نمی‌آید مگر به رویِ ما ور نی به هیچ وجه دگر کار بر نمی‌آید مقیمِ زلفِ تو شد که خوش سَوادی دید وز آن غریبِ بلاکش خبر نمی‌آید ولی چه سود یکی کارگر نمی‌آید بسم حکایتِ هست با نسیمِ سحر ولی به بختِ من امشب سحر نمی‌آید در این خیال به سر شد زمانِ عمر و هنوز بلایِ زلفِ سیاهت به سر نمی‌آید ز بس که شد رمیده از همه کس کنون ز حلقهٔ زلفت به در نمی‌آید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/998 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
اگر آن طایرِ قدسی ز دَرَم بازآید عمرِ بگذشته به پیرانه سرم بازآید برقِ دولت که بِرَفت از نظرم بازآید آن که تاجِ سرِ من خاکِ کفِ پایش بود از خدا می‌طلبم تا به سرم بازآید خواهم اندر عقبش رفت به عزیز شخصم ار بازنیاید خبرم بازآید گر نثارِ قدمِ گرامی نکنم گوهرِ جان به چه کار دگرم بازآید؟ گر ببینم که مَهِ نوسفرم بازآید مانِعَش غلغلِ چنگ است و شکرخوابِ صَبوح ور نه گر بشنود آهِ سحرم بازآید آرزومندِ رخِ شاهِ چو ماهم همتی تا به سلامت ز درم بازآید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/999 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
جهان بر ابرویِ عید از هِلال وَسمه کشید هِلال عید در ابرویِ باید دید کمانِ ابرویِ چو وَسمه بازکشید مگر نسیمِ خَطَت صبح در چمن بگذشت که گُل به بویِ تو بر تن چو صبح جامه درید نبود چنگ و رَباب و نَبید و عود، که بود گِلِ وجودِ من آغشتهٔ و نَبید بیا که با تو بگویم غمِ ملالتِ چرا که بی تو ندارم مَجالِ گفت و شَنید که جنسِ خوب مُبَصِّر به هر چه دید خرید چو ماهِ روی تو در شامِ زلف می‌دیدم شبم به رویِ تو روشن چو روز می‌گردید به لب رسید مرا جان و برنیامد کام به سر رسید امید و طلب به سر نرسید ز شوقِ رویِ تو نوشت حرفی چند بخوان ز نظمش و در گوش کن چو مروارید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/997 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بیا که رایتِ منصورِ پادشاه رسید نویدِ فتح و بشارت به مِهر و ماه رسید کمالِ عدل به فریادِ دادخواه رسید سپهر، دور خوش اکنون کُنَد که ماه آمد جهان به کامِ اکنون رسد که شاه رسید ز قاطعانِ طریق این زمان شوند ایمن قوافلِ و دانش که مَرد راه رسید عزیزِ مصر به رغمِ برادران غیور ز قعرِ چاه برآمد به اوجِ ماه رسید بگو بسوز، که مهدیِّ دین پناه رسید صبا بگو که چه‌ها بر سرم در این غمِ ز آتشِ سوزان و دودِ آه رسید ز شوقِ رویِ تو شاها بدین اسیرِ فراق همان رسید کز آتش به برگِ کاه رسید مرو به خواب که به بارگاهِ قبول ز وِردِ نیمْ شب و درسِ صبحگاه رسید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/992 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بویِ خوشِ تو هر که ز بادِ صبا شنید از آشْنا سخنِ آشْنا شنید کاین گوش بس حکایتِ شاه و گدا شنید خوش می‌کنم به بادهٔ مُشکین مشامِ جان کز پوش صومعه بویِ ریا شنید سِرِّ خدا که عارفِ سالِک به کَس نگفت در حیرتم که باده فروش از کجا شنید یا رب کجاست محرمِ رازی که یک زمان دل شرحِ آن دهد که چه گفت و چه‌ها شنید کز غمگسارِ خود سخنِ ناسزا شنید محروم اگر شدم ز سرِ کوی او چه شد؟ از زمانه که بویِ وفا شنید؟ ساقی بیا که ندا می‌کند بلند کان کس که گفت قصه ما هم ز ما شنید ما باده زیرِ خرقه نه امروز می‌خوریم صد بار پیرِ میکده این ماجرا شنید ما مِی به بانگِ چنگ نه امروز می‌کشیم بس دور شد که گنبدِ چرخ این صدا شنید پندِ حکیم محضِ صَواب است و عینِ خیر فرخنده آن کسی که به سَمعِ رضا شنید حافظ وظیفهٔ تو دعا گفتن است و بس در بَندِ آن مباش که نشنید یا شنید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/991 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
عید است و آخِرِ گُل و در انتظار ساقی به رویِ شاه ببین ماه و مِی بیار ،_ولی کاری بِکَرد همّت پاکانِ روزه دار دل در جهان مَبَند و به مستی سؤال کن از فیض جام و قصهٔ جمشیدِ کامگار جز نقدِ جان به دست ندارم شراب کو؟ کان نیز بر کرشمهٔ ساقی کُنم نثار خوش دولتیست خرّم و خوش خسروی کریم یا رب ز چشمْ زخمِ زمانش نگاه دار جامِ مُرَصَّعِ تو بدین دُرِّ شاهوار گر فوت شد سَحور چه نقصان صَبوح هست از مِی کنند روزه گشا طالبانِ زانجا که پرده پوشیِ عفوِ کریمِ توست بر قلب ما ببخش که نقدیست کم عیار ترسم که روزِ حشر عِنان بر عِنان رَوَد تسبیحِ و خرقهٔ رندِ شرابخوار حافظ چو رفت روزه و نیز می‌رود ناچار باده نوش که از دستْ رفتْ کار ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/988 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
معاشران ز حریفِ شبانه یاد آرید حقوقِ بندگیِ مخلصانه یاد آرید به صوت و نغمهٔ چنگ و چَغانه یاد آرید چو لطفِ باده کُنَد جلوه در رخِ ساقی ز عاشقان به سرود و ترانه یاد آرید چو در میانِ مراد آورید دستِ امید ز عهدِ صحبت ما در میانه یاد آرید سمندِ دولت اگر چند سرکشیده رَوَد ز همرهان به سرِ تازیانه یاد آرید ز بی‌وفاییِ دورِ زمانه یاد آرید به وَجهِ مرحمت ای ساکنانِ صدرِ جلال ز رویِ و این آستانه یاد آرید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/993 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ابرِ آذاری برآمد بادِ نوروزی وزید وَجهِ مِی می‌خواهم و مُطرب، که می‌گوید رسید؟ بارِ و مُفلسی صَعب است، می‌باید کشید قَحطِ جُود است آبروی خود نمی‌باید فروخت باده و گُل از بهایِ خرقه می‌باید خرید گوییا خواهد گشود از دولتم کاری که دوش من همی‌کردم دعا و صبحِ صادق می‌دمید با لبی و صد هزاران خنده آمد به باغ از کریمی گوییا در گوشه‌ای بویی شنید جامه‌ای در نیکنامی نیز می‌باید درید این لطایف کز لبِ لَعلِ تو من گفتم، که گفت؟ وین تَطاول کز سرِ زلفِ تو من دیدم که دید؟ عدلِ سلطان گر نپرسد مظلومانِ گوشه گیران را ز آسایش طمع باید بُرید تیرِ عاشق کُش ندانم بر که زد این قَدَر دانم که از شعرِ تَرَش خون می‌چکید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/994 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
الا ای طوطیِ گویایِ اسرار مبادا خالیَت شِکَّر ز مِنقار که خوش نقشی نمودی از خطِ سخن سربسته گفتی با حریفان خدا را زین معما پرده بردار به رویِ ما زن از ساغر که خواب آلوده‌ایم ای بختِ بیدار چه رَه بود این که زد در پرده مطرب که می‌رقصند با هم مست و هشیار حریفان را نه سَر مانَد نه دَستار سِکَندَر را نمی‌بخشند آبی به زور و زر مُیَسَّر نیست این کار بیا و اهلِ درد بشنو به لفظِ اندک و معنی بسیار بُتِ چینی عدویِ دین و خداوندا و دینم نگه دار به مستوران مگو اسرارِ مستی حدیثِ جان مگو با نقشِ دیوار به یُمنِ دولتِ منصور شاهی عَلَم شد اندر نظمِ اشعار خداوندی به جایِ بندگان کرد خداوندا ز آفاتش نگه دار ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/989 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مطلب طاعت و پیمان و صلاح از منِ مست که به پیمانه کشی شهره شدم روز الست چارتکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست می بده تا دهمت آگهی از سِرِّ قضا که به رویِ که شدم عاشق و از بوی که مست کمر کوه کم است از کمر مور این جا ناامید از در رحمت مشو ای باده پرست به جز آن نرگس مستانه که چشمش مَرِساد زیر این طارِم فیروزه کسی خوش ننشست چمن آرای جهان خوشتر از این غنچه نبست حافظ از دولت تو سلیمانی شد یعنی از وصل تواش نیست به جز باد به دست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/995 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید وظیفه گر برسد، مصرفش گُل است و نَبید ،_بَطِ_شراب_کجاست؟ فَغان فتاد به بلبل، نقابِ گُل که کشید؟ ز میوه‌های بهشتی چه ذوق دریابد هر آن که سیبِ زَنَخدانِ شاهدی نَگَزید مَکُن ز غُصه شکایت که در طریقِ طلب به راحتی نرسید آن که زحمتی نکشید ز رویِ ساقی مَه وَش بچین امروز که گِردِ عارضِ بُستان خطِ بنفشه دمید که با کسی دِگَرَم نیست برگِ گفت و شَنید من این مُرَقَّعِ رنگین چو گُل بخواهم سوخت که پیرِ باده فروشش به جُرعه‌ای نخرید بهار می‌گذرد دادگسترا دریاب که رفت موسم و هنوز مِی نچشید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/996 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
معاشران گره از زلفِ باز کنید شبی خوش است بدین قصه‌اش دراز کنید وَ اِنْ یَکاد بخوانید و در فَراز کنید رَباب و چنگ به بانگِ بلند می‌گویند که گوشِ هوش به پیغامِ اهلِ راز کنید به جانِ دوست که غم پرده بر شما نَدَرَد گر اعتماد بر الطافِ کارساز کنید میانِ عاشق و معشوق فَرق بسیار است چو ناز نماید، شما نیاز کنید که از مُصاحبِ ناجِنس اِحتِراز کنید هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به بر او نَمُرده به فتوایِ من نماز کنید وگر طلب کند اِنعامی از شما حَوالَتَش به لبِ کنید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/990 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شبِ وصل است و طی شد نامهٔ هَجر سلامٌ فیهِ حَتّی مَطْلَعِ الفَجْر که در این رَه نباشد کار بی اجر من از رندی نخواهم کرد توبه و لو آذَیتَنی بِالهَجرِ و الحَجر برآی ای صبحِ روشن خدا را که بس تاریک می‌بینم شبِ هَجر دلم رفت و ندیدم رویِ فَغان از این تَطاول، آه از این زَجر ،_جفاکَش_باش_حافظ فَاِنَّ الرِبْحَ و الْخُسرانَ فِی التَّجْر ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/982 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
روی بِنْمای و وجودِ خودم از یاد بِبَر خِرمنِ سوختگان را همه گو باد بِبَر گو بیا سیلِ غم و خانه ز بنیاد بِبَر زلفِ چون عَنبَرِ خامَش که ببوید؟ هیهات ای خامْ طمع، این سخن از یاد بِبَر سینه گو شعلهٔ آتشکدهٔ فارس بِکُش دیده گو آبِ رخِ دجلهٔ بغداد بِبَر دولتِ پیرِ مُغان باد که باقی سهل است دیگری گو برو و نامِ من از یاد بِبَر مزد اگر می‌طلبی طاعتِ استاد بِبَر روزِ مرگم نفسی وعدهٔ دیدار بده وان گَهَم تا به لَحَد فارغ و آزاد بِبَر دوش می‌گفت به مژگانِ درازت بِکُشم یا رب از خاطرش اندیشهٔ بیداد بِبَر حافظ اندیشه کن از نازکیِ خاطرِ برو از دَرگَهَش این ناله و فریاد بِبَر ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/983 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گر بُوَد عمر، به میخانه رَسَم بارِ دِگَر بجز از خدمتِ رندان نکنم کارِ دِگَر تا زنم آب درِ میکده یک بارِ دگر معرفت نیست در این قوم خدا را سَبَبی تا بَرَم گوهرِ خود را به خریدارِ دگر یار اگر رفت و حقِ صحبتِ دیرین نشناخت حاشَ لِلَّه که رَوَم من ز پِیِ دگر گر مساعد شَوَدَم دایرهٔ چرخِ کبود هم به دست آورمش باز به پرگارِ دگر غمزهٔ شوخَش و آن طرهٔ طَرّارِ دگر راز سربستهٔ ما بین که به دستان گفتند هر زمان با دف و نی بر سرِ بازارِ دگر هر دم از درد بنالم که فلک هر ساعت کُنَدَم قصدِ ریش به آزارِ دگر بازگویم نه در این واقعه تنهاست غرقه گشتند در این بادیه بسیارِ دگر ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/981 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای صبا نَکهَتی از خاکِ رَهِ بیار بِبَر اندوهِ و مژدهٔ بیار نامه‌ای خوش خبر از عالَمِ اسرار بیار تا مُعَطَّر کُنَم از لطفِ نسیمِ تو مَشام شِمِّه‌ای از نَفَحاتِ نفسِ بیار به وفایِ تو که خاکِ رَهِ آن عزیز بی غباری که پدید آید از اغیار بیار گَردی از رهگذرِ دوست به کوریِ رقیب بهرِ آسایش این دیدهٔ خونبار بیار خبری از بَرِ آن عیّار بیار شُکر آن را که تو در عِشرتی ای مرغِ چمن به اسیرانِ قفس مژدهٔ بیار کامِ جان تلخ شد از صبر که کردم بی دوست عشوه‌ای زان لبِ شِکربار بیار روزگاریست که چهرهٔ مقصود ندید ساقیا آن قدحِ آینه کردار بیار دلقِ به چه ارزد؟ به مِی‌اش رنگین کن وان گَهَش مست و خراب از سَرِ بازار بیار ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/985 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
صبا ز منزلِ جانان گذر دریغ مدار وز او به عاشقِ بی‌دل خبر دریغ مدار نسیمِ وصل ز مرغِ سحر دریغ مدار حریفِ تو بودم چو ماهِ نو بودی کنون که ماهِ تمامی نظر دریغ مدار جهان و هر چه در او هست سهل و مختصر است ز اهلِ معرفت این مختصر دریغ مدار کنون که چشمهٔ قند است لعلِ نوشینت سخن بگوی و ز طوطی شِکَر دریغ مدار از او وظیفه و زادِ سفر دریغ مدار چو ذکرِ خیر طلب می‌کنی سخن این است که در بهایِ سخن سیم و زر دریغ مدار غبارِ غم بِرَوَد خوش شود تو آبِ دیده از این رهگذر دریغ مدار ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/987 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شکفته شد حَمرا و گشت بلبل مست صلایِ سرخوشی، ای صوفیان باده پرست ببین که جام زُجاجی چه طُرفه‌اش بشکست بیار باده که در بارگاه استغنا چه پاسبان و چه سلطان، چه هوشیار و چه مست از این رِباط دودر، چون ضرورت است رَحیل رِواق و طاقِ معیشت، چه سربلند و چه پست مقام عیش میسر نمی‌شود بی‌رنج بلی به حکم بلا بسته‌اند عهد الست که نیستی است سرانجام هر کمال که هست شکوه آصفی و اسب باد و منطق طیر به باد رفت و از او خواجه هیچ طَرف نبست به بال و پَر مرو از ره که تیر پرتابی هوا گرفت زمانی، ولی به خاک نشست زبان کِلکِ تو چه شکر آن گوید که گفتهٔ سخنت می‌برند دست به دست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/984 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای صبا نَکهَتی از کویِ فُلانی به من آر زار و بیمارِ غَمَم راحتِ جانی به من آر یعنی از خاکِ درِ دوست نشانی به من آر در کمینگاه نظر با خویشم جنگ است ز ابرو و غمزهٔ او تیر و کمانی به من آر در غریبی و فِراق و غمِ پیر شدم ساغرِ مِی ز کفِ تازه جوانی به من آر منکران را هم از این مِی دو سه ساغر بچشان وگر ایشان نَستانند روانی به من آر یا ز دیوانِ قضا خطِّ امانی به من آر دلم از دست بِشُد دوش چو می‌گفت کای صَبا نَکهَتی از کویِ فلانی به من آر ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/986 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای خُرَّم از فروغِ رُخَت لاله زارِ عمر بازآ که ریخت بی گُلِ رویت بهارِ عمر کاندر غمت چو برق بِشُد روزگارِ عمر این یک دو دَم که مهلتِ دیدار ممکن است دریاب کارِ ما که نه پیداست کارِ عمر تا کی مِی صَبوح و شِکرخوابِ بامداد هشیار گَرد، هان که گذشت اختیارِ عمر دی در گذار بود و نظر سویِ ما نکرد بیچاره که هیچ ندید از گذارِ عمر بر نقطهٔ دهانِ تو باشد مدارِ عمر در هر طرف ز خیلِ حوادث کمین‌گهیست زان رو عِنان گسسته دَوانَد سوارِ عمر بی عمر زنده‌ام من و این بس عجب مدار روز فِراق را که نَهَد در شمارِ عمر حافظ سخن بگوی که بر صفحهٔ جهان این نقش مانَد از قَلَمَت یادگارِ عمر ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/980 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دیگر ز شاخِ سروِ سَهی بلبلِ صبور گلبانگ زد که چشمِ بد از رویِ گُل به دور با بلبلانِ بی‌دلِ مَکُن غرور از دستِ غیبتِ تو شکایت نمی‌کنم تا نیست غیبتی نَبُوَد لذّتِ حضور گر دیگران به عیش و طَرَب خُرَّمَند و شاد ما را غمِ نگار بُوَد مایهٔ سُرور زاهد اگر به حور و قصور است امّیدوار ما را شرابخانه قصور است و حور گوید تو را که باده مخور گو هُوَالْغَفُور حافظ شکایت از غمِ هجران چه می‌کنی؟ در هِجر وصل باشد و در ظلمت است نور ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/979 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یوسفِ گُم گشته بازآید به کنعان، غم مَخُور کلبهٔ احزان شَوَد روزی ، غم مخور ،_حالت_بِه_شود،_دل_بَد_مکن وین سرِ شوریده باز آید به سامان غم مخور گر بهارِ عمر باشد باز بر تختِ چمن چتر در سر کَشی، ای مرغِ خوشخوان غم مخور دورِ گردون گر دو روزی بر مرادِ ما نرفت دائماً یکسان نباشد دوران غم مخور هان مَشو نومید چون واقِف نِه‌ای از سِرِّ غیب باشد اندر پرده بازی‌هایِ پنهان غم مخور چون تو را نوح است کشتیبان، ز طوفان غم مخور در بیابان گر به شوقِ کعبه خواهی زد قدم سرزنش‌ها گر کُنَد خارِ مُغیلان غم مخور گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید هیچ راهی نیست، کان را نیست پایان، غم مخور حال ما در فِرقت جانان و اِبرامِ رقیب جمله می‌داند خدایِ غم مخور حافظا در کُنجِ فقر و خلوتِ شب‌هایِ تار تا بُوَد وِردَت دعا و درسِ قرآن غم مخور ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/978 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈