eitaa logo
الهام انیمیشن
81 دنبال‌کننده
39 عکس
444 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر نه باده غمِ ز یادِ ما بِبَرَد نهیبِ بنیادِ ما ز جا بِبَرَد چگونه کَشتی از این وَرطِهٔ بلا ببرد فغان که با همه کس غایبانه باخت فلک که کس نبود که دستی از این دَغا ببرد گذار بر ظلمات است، خِضْرِ راهی کو؟ مباد کآتش محرومی آبِ ما ببرد دل ضعیفم از آن می‌کَشَد به طَرْفِ چمن که جان ز مرگ به بیماریِ صبا ببرد فَراغت آرد و اندیشهٔ خطا ببرد بسوخت و کس او به نگفت مگر نسیم پیامی خدای را ببرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1118 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یاری اندر کس نمی‌بینیم را چه شد؟ دوستی کِی آخر آمد دوستداران را چه شد؟ خون چکید از شاخِ بادِ بهاران را چه شد؟ کس نمی‌گوید که داشت حقِّ دوستی حق‌شناسان را چه افتاد را چه شد؟ لعلی از کانِ مُروّت برنیامد سال‌هاست تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد؟ شهرِ بود و خاکِ مهربانان این دیار مهربانی کِی سر آمد شهریاران را چه شد؟ کس به میدان در نمی‌آید سواران را چه شد؟ صدهزاران شکفت و بانگِ مرغی برنخاست عندلیبان را چه پیش آمد هَزاران را چه شد؟ زهره سازی خوش نمی‌سازد مگر عودش بسوخت؟ کس ندارد ذوقِ مستی میگساران را چه شد؟ حافظ! اسرارِ الهی کَس نمی‌داند، خموش از که می‌پرسی که دورِ روزگاران را چه شد؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1074 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
عشقِ تو نهالِ حیرت آمد وصلِ تو کمالِ حیرت آمد هم بر سرِ حیرت آمد یک بنما که در رَهِ او بر چهره نه خالِ حیرت آمد نه وصل بِمانَد و نه واصل آن جا که خیالِ حیرت آمد از هر طرفی که گوش کردم آوازِ سؤالِ حیرت آمد آن را که جلالِ حیرت آمد سر تا قدمِ وجودِ در ، نهالِ حیرت آمد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1070 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای پستهٔ تو خنده زده بر حدیثِ قند مشتاقم از برای خدا یک شِکَر بخند زین قصه بگذرم که سخن می‌شود بلند خواهی که برنخیزدت از دیده رودِ خون دل در وفایِ صحبتِ رودِ کَسان مَبَند گر جلوه می‌نمایی و گر طعنه می‌زنی ما نیستیم معتقدِ خودپسند ز آشفتگی من آگاه کِی شود؟ آن را که نگشت گرفتارِ این کمند ؟ تا جانِ خود بر آتش رویش کنم سپند جایی که ما به شِکَرخنده دَم زند ای پسته کیستی تو، خدا را به خود مخند حافظ چو تَرکِ غمزهٔ تُرکان نمی‌کنی دانی کجاست جای تو؟ خوارزم یا خجند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1061 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
حَسْبِ نَنِوشتی و شد ایّامی چند محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند؟ هم مگر پیش نَهَد لطفِ شما گامی چند چون مِی از خُم به سبو رفت و گُل افکند نقاب فرصتِ عیش نگه دار و بزن جامی چند قندِ آمیخته با گُل نه علاجِ ماست بوسه‌ای چند برآمیز به دشنامی چند زاهد از کوچهٔ رندان به سلامت بگذر تا خرابت نکند صحبتِ بدنامی چند ،_هنرش_نیز_بگو نفیِ حکمت مکن از بهرِ عامی چند ای گدایانِ خرابات خدا شماست چشمِ اِنعام مدارید ز اَنعامی چند پیرِ میخانه چه خوش گفت به دُردی کشِ خویش که مگو سوخته با خامی چند حافظ از شوقِ رخِ مهر فروغِ تو بسوخت کامگارا نظری کن سویِ ناکامی چند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1059 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا بُوَد که گوشهٔ چشمی به ما کنند باشد که از خزانهٔ غیبم دوا کنند معشوق چون نقاب ز رخ در نمی‌کشد هر کس حکایتی به تَصَّور چرا کنند؟ چون حُسنِ عاقبت نه به رندی و زاهدیست آن بِه که کارِ خود به عنایت رها کنند بی معرفت مباش که در من یزیدِ اهلِ نظر معامله با آشنا کنند تا آن زمان که پرده برافتد چه‌ها کنند گر سنگ از این حدیث بنالد عجب مدار صاحبدلان حکایتِ خوش ادا کنند مِی خور که صد گناه ز اغیار در حجاب بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند پیراهنی که آید از او بویِ یوسفم ترسم برادران غَیورش قَبا کنند بگذر به کویِ میکده تا زُمرِهٔ حضور اوقاتِ خود ز بهر تو صرفِ دعا کنند پنهان ز به خودم خوان که مُنعِمان خیرِ نهان برایِ رضایِ خدا کنند حافظ دوامِ وصل میسر نمی‌شود شاهان کم التفات به گدا کنند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1044 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
روزه یک سو شد و عید آمد و برخاست می ز خُمخانه به جوش آمد و می‌باید خواست وقتِ رندی و طرب کردن رندان پیداست چه ملامت بود آن را که چنین باده خورَد؟ این چه عیب است بدین بی‌خردی، وین چه خطاست؟ باده نوشی که در او روی و ریایی نَبُوَد بهتر از زهدفروشی، که در او روی و ریاست ما نه رندان ریاییم و حریفان نفاق آن که او عالِم سِرّ است، بدین گواست وان چه گویند روا نیست، نگوییم رواست چه شود گر من و تو چند قدح باده خوریم؟ باده از خون رَزان است، نه از خون شماست این چه عیب است کز آن عیب خلل خواهد بود ور بُوَد نیز چه شد؟ مردم بی‌عیب کجاست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1039 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ابرِ آذاری برآمد بادِ نوروزی وزید وَجهِ مِی می‌خواهم و مُطرب، که می‌گوید رسید؟ بارِ و مُفلسی صَعب است، می‌باید کشید قَحطِ جُود است آبروی خود نمی‌باید فروخت باده و گُل از بهایِ خرقه می‌باید خرید گوییا خواهد گشود از دولتم کاری که دوش من همی‌کردم دعا و صبحِ صادق می‌دمید با لبی و صد هزاران خنده آمد به باغ از کریمی گوییا در گوشه‌ای بویی شنید جامه‌ای در نیکنامی نیز می‌باید درید این لطایف کز لبِ لَعلِ تو من گفتم، که گفت؟ وین تَطاول کز سرِ زلفِ تو من دیدم که دید؟ عدلِ سلطان گر نپرسد مظلومانِ گوشه گیران را ز آسایش طمع باید بُرید تیرِ عاشق کُش ندانم بر که زد این قَدَر دانم که از شعرِ تَرَش خون می‌چکید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/994 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
الا ای طوطیِ گویایِ اسرار مبادا خالیَت شِکَّر ز مِنقار که خوش نقشی نمودی از خطِ سخن سربسته گفتی با حریفان خدا را زین معما پرده بردار به رویِ ما زن از ساغر که خواب آلوده‌ایم ای بختِ بیدار چه رَه بود این که زد در پرده مطرب که می‌رقصند با هم مست و هشیار حریفان را نه سَر مانَد نه دَستار سِکَندَر را نمی‌بخشند آبی به زور و زر مُیَسَّر نیست این کار بیا و اهلِ درد بشنو به لفظِ اندک و معنی بسیار بُتِ چینی عدویِ دین و خداوندا و دینم نگه دار به مستوران مگو اسرارِ مستی حدیثِ جان مگو با نقشِ دیوار به یُمنِ دولتِ منصور شاهی عَلَم شد اندر نظمِ اشعار خداوندی به جایِ بندگان کرد خداوندا ز آفاتش نگه دار ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/989 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
صبا ز منزلِ جانان گذر دریغ مدار وز او به عاشقِ بی‌دل خبر دریغ مدار نسیمِ وصل ز مرغِ سحر دریغ مدار حریفِ تو بودم چو ماهِ نو بودی کنون که ماهِ تمامی نظر دریغ مدار جهان و هر چه در او هست سهل و مختصر است ز اهلِ معرفت این مختصر دریغ مدار کنون که چشمهٔ قند است لعلِ نوشینت سخن بگوی و ز طوطی شِکَر دریغ مدار از او وظیفه و زادِ سفر دریغ مدار چو ذکرِ خیر طلب می‌کنی سخن این است که در بهایِ سخن سیم و زر دریغ مدار غبارِ غم بِرَوَد خوش شود تو آبِ دیده از این رهگذر دریغ مدار ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/987 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یوسفِ گُم گشته بازآید به کنعان، غم مَخُور کلبهٔ احزان شَوَد روزی ، غم مخور ،_حالت_بِه_شود،_دل_بَد_مکن وین سرِ شوریده باز آید به سامان غم مخور گر بهارِ عمر باشد باز بر تختِ چمن چتر در سر کَشی، ای مرغِ خوشخوان غم مخور دورِ گردون گر دو روزی بر مرادِ ما نرفت دائماً یکسان نباشد دوران غم مخور هان مَشو نومید چون واقِف نِه‌ای از سِرِّ غیب باشد اندر پرده بازی‌هایِ پنهان غم مخور چون تو را نوح است کشتیبان، ز طوفان غم مخور در بیابان گر به شوقِ کعبه خواهی زد قدم سرزنش‌ها گر کُنَد خارِ مُغیلان غم مخور گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید هیچ راهی نیست، کان را نیست پایان، غم مخور حال ما در فِرقت جانان و اِبرامِ رقیب جمله می‌داند خدایِ غم مخور حافظا در کُنجِ فقر و خلوتِ شب‌هایِ تار تا بُوَد وِردَت دعا و درسِ قرآن غم مخور ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/978 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
زلفت هزار به یکی تار مو ببست راه هزار چاره‌گر از چار سو ببست بگشود نافه‌ایُّ و دَرِ آرزو ببست شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو ابرو نمود و جلوه‌گری کرد و رو ببست ساقی به چند رنگ، می اندر پیاله ریخت این نقش‌ها نگر، که چه خوش در کدو ببست یا رب چه غمزه کرد صُراحی که خون خُم با نعره‌های قُلقُلش اندر ببست بر اهل وجد و ، درِ های و هو ببست حافظ! هر آن که نَورزید و وصل خواست احرامِ طوفِ کعبهٔ بی وضو ببست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/928 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈