eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
88 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
هزار دشمنم اَر می‌کنند قصدِ هلاک گَرَم تو دوستی از دشمنان ندارم باک و گر نه هر دَمَم از هجرِ توست بیمِ هلاک نَفَس نَفَس اگر از باد نَشنوم بویش زمان زمان چو از غم کُنَم گریبان چاک رَوَد به خواب دو چشم از خیالِ تو، هیهات بُوَد صبور اندر فِراقِ تو، اگر تو زخم زَنی بِهْ که دیگری مَرهم و گر تو زَهر دهی بِهْ که دیگری تریاک لِأنَّ روحیَ قَدْ طابَ اَن یَکونَ فِداک عِنان مَپیچ که گر می‌زنی به شمشیرم سِپر کُنَم سر و دستت ندارم از فِتراک تو را چُنان که تویی هر نظر کجا بیند به قَدرِ دانشِ خود هر کسی کند اِدراک به چَشمِ خَلق، عزیزِ جهان شود که بر درِ تو نَهَد رویِ مَسکَنَت بر خاک ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/927 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای ریشِ مرا با لبِ تو حقِّ نمک حق نگه دار که من می‌روم، الله مَعَک ذکرِ خیرِ تو بُوَد تسبیحِ مَلَک در خلوصِ مَنَت ار هست شکی، تجربه کن کَس عیارِ زرِ خالص نشناسد چو مَحَک گفته بودی که شَوَم مست و دو بوست بدهم وعده از حد بشد و ما نه دو دیدیم و نه یَک بگشا پستهٔ خندان و شِکَرریزی کن خلق را از دهنِ خویش مَیَنداز به شک من نه آنم که زبونی کَشَم از چرخِ فلک چون بَرِ خویشش نگذاری باری ای رقیب از بَرِ او یک دو قدم دورتَرَک ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/926 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خوش خبر باشی ای نسیمِ شِمال که به ما می‌رسد زمانِ وصال ،_لَا_انْفِصامَ_لَها فُصِمَت ها هُنا لسانُ القال ما لِسَلمی و من بِذی سَلَمٍ أینَ جِیرانُنا و کَیفَ الْحال عَفَتِ الدارُ بَعدَ عافیةٍ فَاسألوا عَنِ الاَطْلال فی جَمالِ الکمالِ نِلتَ مُنی صَرَّفَ اللهُ عَنکَ عَینَ کمال مرحباً مرحباً تَعال تَعال عرصهٔ بزمگاه خالی ماند از حریفان و جامِ مالامال سایه افکند شبِ هجر تا چه بازَند شبرُوانِ خیال تُرکِ ما سویِ کَس نمی‌نِگرد آه از این کبریا و جاه و جلال حافظا و صابری تا چند؟ نالهٔ عاشقان خوش است، بِنال ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/925 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دارایِ جهان نصرتِ دین خسروِ کامل یَحییِ بنِ مُظَفَّر مَلِکِ عالمِ عادل بر رویِ زمین روزنهٔ جان و دَرِ تعظیمِ تو بر جان و خِرَد واجب و لازم اِنعام تو بر کون و مکان فایض و شامل روزِ ازل از کِلکِ تو یک قطره سیاهی بر رویِ مَه افتاد که شد حلِّ مسائل خورشید چو آن خالِ سیَه دید، به گفت ای کاج که من بودَمی آن هندویِ مقبل دستِ طَرَب از دامنِ این زمزمه مَگسِل مِی نوش و جهان بخش که از زلفِ کمندت شد گردنِ بدخواه گرفتار سَلاسِل دورِ فلکی یکسَره بر مَنْهَجِ عدل است خوش باش که ظالم نَبَرد راه به منزل حافظ قلمِ شاه جهان مقسِمِ رزق است از بهرِ معیشت مَکُن اندیشهٔ باطل ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/923 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شَمَمتُ روحَ وِدادٍ و شِمتُ برقَ وِصال بیا که بویِ تو را میرم ای نسیمِ شِمال که نیست صبرِ جمیلم ز اشتیاقِ جَمال حکایتِ شبِ هجران فروگذاشته بِهْ به شکرِ آن که برافکند پرده روزِ وصال بیا که پردهٔ هفت خانهٔ چشم کَشیده‌ایم به تَحریرِ کارگاهِ خیال چو بر سرِ صلح است و عُذر می‌طلبد توان گذشت ز جورِ رقیب در همه که کَس مباد چو من در پِیِ خیالِ محال قَتیلِ تو شد غریب، ولی به خاکِ ما گذری کن که خونِ مات حلال ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/924 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
به وقت گُل شدم از توبهٔ شراب خَجِل که کَس مباد ز کِردارِ ناصَواب خَجِل نی‌ام ز شاهد و ساقی به هیچ باب خَجِل بُوَد که نَرَنجَد ز ما به خُلقِ کریم که از سؤال ملولیم و از جواب خَجِل ز خون که رفت شبِ دوش از سراچهٔ چشم شدیم در نظر رَهرُوانِ خواب خَجِل رواست نرگسِ مست ار فِکند سر در پیش که شد ز آن چَشمِ پُر عِتاب خَجِل که نیستم ز تو در رویِ آفتاب خَجِل حجابِ ظلمت از آن بست آبِ خضر که گشت ز شعرِ و آن طَبعِ همچو آب خِجِل ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/922 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
اگر به کویِ تو باشد مرا مَجالِ وصول رَسَد به دولتِ وصلِ تو کارِ من به اصول فَراغ برده ز من آن دو جادویِ مَکحول چو بر درِ تو منِ بینوایِ بی زر و زور به هیچ باب ندارم رَهِ خروج و دُخول کجا رَوَم چه کنم چاره از کجا جویم؟ که گَشته‌ام ز غم و جورِ روزگار مَلول منِ شکستهٔ بدحال زندگی یابم در آن زمان که به تیغِ غَمَت شَوَم مَقتول که ساخت در تنگم قرارگاهِ نزول دل از جواهرِ مِهرت چو صیقلی دارد بُوَد ز زنگِ حوادث هر آینه مَصقول چه جرم کرده‌ام؟ ای جان و ، به حضرتِ تو که طاعتِ منِ بیدل نمی‌شود مَقبول به دَردِ بساز و خموش کن رموزِ مَکُن فاش پیشِ اهلِ عقول ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/921 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای رُخَت چون خُلد و لَعلَت سَلسَبیل سَلسَبیلت کرده جان و سَبیل همچو مورانند گِردِ سَلسَبیل ناوَکِ چشمِ تو در هر گوشه‌ای همچو من افتاده دارد صد قَتیل یا رب این آتش که در جانِ من است سرد کن زان سان که کردی بر خلیل من نمی‌یابم مجال ای دوستان گر چه دارد او جمالی بس جمیل دست ما کوتاه و خرما بر نَخیل حافظ از سرپنجهٔ نگار همچو مور افتاده شد در پایِ پیل شاهِ عالم را بقا و عِزّ و ناز باد و هر چیزی که باشد زین قَبیل ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/919 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر نکته‌ای که گفتم در وصفِ آن شَمایل هر کو شنید گفتا لِلّهِ دَرُّ قائل آخر بسوخت جانم در کسبِ این فضایل حَلّاج بر سرِ دار این نکته خوش سُراید از شافعی نپرسند امثالِ این مسائل گفتم که کِی ببخشی بر جانِ ناتوانم؟ گفت آن زمان که نَبْوَد جان در میانه دل داده‌ام به ، شوخی کشی نگاری مَرضیّةُ السَجایا مَحمودَةُ الخَصائل و اکنون شدم به مستان چون ابرویِ تو مایل از آبِ دیده صد رَه طوفانِ نوح دیدم وز لوحِ سینه نقشت هرگز نگشت زایل ای دوست دستِ تَعویذِ چشم زخم است یا رب ببینم آن را در گردنت حَمایل ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/920 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آن شبِ قدری که گویند اهل خلوت امشب است یا رب این تأثیرِ دولت در کدامین کوکب است؟ هر از حلقه‌ای در ذکر است کشته چاه زنخدان توام کز هر طرف صد هزارش گردن جان زیرِ طوقِ غبغب است شهسوار من که مه آیینه دار روی اوست تاجِ خورشیدِ بلندش خاکِ نعلِ مرکب است عکس خِوی بر عارضش بین کآفتاب گرم رو در هوای آن عرق تا هست هر روزش تب است زاهدان معذور داریدم که اینم مذهب است اندر آن ساعت که بر پشت صبا بندند زین با سلیمان چون برانم من که مورم مرکب است آن که ناوک بر من زیر چشمی می‌زند قوتِ جانِ در خندهٔ زیر لب است آب حیوانش ز منقار بلاغت می‌چکد زاغِ کِلکِ من به نام ایزد چه عالی مشرب است ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/917 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
عشقبازیّ و جوانیّ و شرابِ لَعلْ‌فام مجلسِ اُنس و حریفِ همدم و شُربِ مدام همنشینی نیک‌کردار و ندیمی نیک‌نام شاهدی از لطف و پاکی رَشکِ آبِ زندگی دلبری در حُسن و خوبی غیرتِ ماهِ تمام بَزم‌گاهی ، چون قصرِ فردوسِ بَرین گلشنی پیرامُنَش چون روضهٔ دارُالسَّلام صف‌نشینان نیک‌خواه و پیشکاران باادب دوست‌داران صاحب‌اسرار و حریفان دوست‌کام نُقلَش از لَعلِ نگار و نَقلَش از یاقوتِ خام غمزهٔ ساقی به یَغمایِ خِرَد آهِخته تیغ زلفِ جانان از برایِ صیدِ گسترده‌دام نکته‌دانی بَذله‌گو چون بخشش‌آموزی جهان‌افروز چون قوام هر که این عِشرت نخواهد خوش‌دلی بر وی تباه وان که این مجلس نجوید زندگی بر وی حرام ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/918 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرحبا طایرِ فَرُّخ پِیِ فرخنده پیام خیرِ مقدم چه خبر؟ دوست کجا؟ راه کدام؟ که از او خصم به دام آمد و معشوقه به کام ماجرایِ من و معشوقِ مرا پایان نیست هر چه آغاز ندارد نپذیرد انجام گل ز حَد بُرد تَنَعُّم نفسی رخ بنما سرو می‌نازد و خوش نیست خدا را بخرام زلفِ چو زُنّار همی‌فرماید برو ای که شد بر تنِ ما خرقه حرام عاقبت دانهٔ خالِ تو فِکَندَش در دام چشمِ بیمارِ مرا خواب نه در خور باشد من لَهُ یَقتُلُ داءٌ دَنَفٌ کیفَ یَنام؟ تو تَرَحُّم نکنی بر منِ مُخلص گفتم ذاکَ دعوایَ و ها انتَ و تِلکَ الایّام حافظ ار میل به ابرویِ تو دارد شاید جای در گوشهٔ محراب کنند اهلِ کلام ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/916 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
عاشقِ رویِ جوانی خوشِ نوخاسته‌ام وز خدا دولتِ این غم به دعا خواسته‌ام تا بدانی که به چندین هنر آراسته‌ام شَرمَم از خرقهٔ آلودهٔ خود می‌آید که بر او وصله به صد شُعبده پیراسته‌ام خوش بسوز از غَمَش ای شمع که اینک من نیز هم بدین کار کمربسته و برخاسته‌ام با چُنین حیرتم از دست بِشُد صرفهٔ کار در غم افزوده‌ام آنچ از و جان کاسته‌ام بو که در بَر کَشَد آن نوخاسته‌ام ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/915 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بازآی ساقیا که هواخواهِ خدمتم مشتاقِ بندگیّ و دعاگویِ دولتم بیرون شدی نُمای ز ظلماتِ حیرتم هر چند غرقِ بحرِ گناهم ز صد جهت تا آشْنایِ شدم ز اهل رحمتم عیبم مکن به رندی و بدنامی ای حکیم کاین بود سرنوشت ز دیوانِ قسمتم مِی خور که عاشقی نه به کسب است و اختیار این موهبت رسید ز میراثِ فطرتم در دیدن تو هواخواهِ غربتم دریا و کوه در رَه و من خسته و ضعیف ای خِضْرِ پِی خجسته مدد کن به همتم دورم به صورت از درِ دولتسرایِ تو لیکن به جان و ز مقیمانِ حضرتم حافظ به پیشِ چشم تو خواهد سِپُرد جان در این خیالم اَر بدهد عمر مهلتم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/913 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بُشری اِذِ السَّلامةُ حَلَّت بِذی سَلَم لِلّهِ حمدُ مُعتَرِفٍ غایةَ النِّعَم ؟_که_این_فتح_مژده_داد تا جان فِشانَمَش چو زر و سیم در قَدَم از بازگشتِ شاه در این طُرفِه منزل است آهنگِ خصم او به سراپردهٔ عَدَم پیمان شکن هرآینه گَردَد شکسته انَّ العُهودَ عِندَ مَلیکِ النُّهی ذِمَم می‌جست از سحابِ اَمل رحمتی ولی جز دیده‌اش مُعاینه بیرون نداد نَم الآنَ قَد نَدِمتَ و ما یَنفَعُ النَّدَم ساقی چو مَه رخ و از اهلِ راز بود حافظ بخورد باده و و فقیه هم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/914 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دوش بیماری چشم تو بِبُرد از دستم لیکن از لطفِ لبت صورتِ جان می‌بستم دیرگاه است کز این جامِ هِلالی مستم از ثُباتِ خودم این نکته خوش آمد که به جُور در سرِ کویِ تو از پایِ طلب نَنْشَستم عافیت چشم مدار از منِ میخانه نشین که دَم از خدمتِ رندان زده‌ام تا هستم در رَهِ از آن سویِ فنا صد خطر است تا نگویی که چو عمرم به سر آمد، رَسْتَم ؟ چون به محبوبِ کمان ابرویِ خود پیوستم بوسه بر دُرجِ عقیقِ تو حلال است مرا که به افسوس و جفا مُهرِ وفا نشکستم صنمی لشکریَم غارتِ کرد و بِرَفت آه اگر عاطِفَتِ شاه نگیرد دستم رُتْبَتِ دانشِ به فلک بَر شده بود کرد غمخواریِ شمشادِ بلندت، پَستم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/912 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سال‌ها پیرُویِ مذهبِ رندان کردم تا به فتویِ خِرَد حرص به زندان کردم قطعِ این مرحله با مرغِ سلیمان کردم سایه‌ای بر ریشم فِکَن ای گنجِ روان که من این خانه به سودایِ تو ویران کردم توبه کردم که نبوسم لبِ ساقی و کنون می‌گَزَم لب که چرا گوش به نادان کردم در خِلاف‌آمدِ عادت، بطلب کام که من کسب جمعیت از آن زلفِ پریشان کردم آن چه سلطانِ ازل گفت بکن، آن کردم دارم از لطفِ ازل جنَّتِ فردوس طمع گر چه دربانی میخانه فراوان کردم این که پیرانه‌سَرَم صحبتِ یوسف بنواخت اجر صبریست که در کلبهٔ احزان کردم صبح‌خیزی و سلامت طلبی چون هر چه کردم همه از دولتِ قرآن کردم گر به دیوانِ غزل صدرنشینم چه عجب؟ سال‌ها بندگیِ صاحبِ دیوان کردم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/907 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
به غیر از آن که بِشُد دین و دانش از دستم بیا بگو که ز چه طَرْف بَربَستَم به خاک پایِ عزیزت که عهد نشکستم چو ذَرِّه گرچه حقیرم، ببین به دولتِ که در هوایِ رُخَت، چون به مِهر پیوستم بیار باده که عمریست تا من از سَرِ اَمن به کُنجِ عافیت از بهرِ عیش نَنشَستَم اگر ز مردمِ هشیاری ای نصیحتگو سخن به خاک مَیَفکَن چرا که من مستم ؟ که خدمتی به سَزا برنیامد از دستم بسوخت و آن نگفت که مَرهمی بفرستم، که خاطرش خَستم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/911 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم ناز بنیاد مکن تا نکَنی بنیادم سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم طُرّه را تاب مده تا ندهی بر بادم یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم رخ برافروز که فارغ کنی از برگ قد برافراز که از سرو کنی آزادم یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم شهرهٔ شهر مشو تا نَنَهم سر در کوه شور منما تا نکنی فرهادم رحم کن بر من مسکین و به فریادم رَس تا به خاک در آصف نرسد فریادم حافظ از جور تو که بگرداند روی من از آن روز که در بند توام آزادم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/910 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرا می‌بینی و هر دَم زیادَت می‌کنی دَردَم تو را می‌بینم و میلم زیادَت می‌شود هر دَم ،_نمی‌دانم_چه_سر_داری به درمانم نمی‌کوشی، نمی‌دانی مگر دردم؟ نه راه است این که بُگذاری مرا بر خاک و بُگریزی گُذاری آر و بازم پرس تا خاکِ رَهَت گردم ندارم دستت از دامن، به جز در خاک و آن دَم هَم که بر خاکم روان گَردی بگیرد دامنت گَردم فرو رفت از غمِ دَمَم دَم می‌دهی تا کی؟ دَمار از من برآوردی نمی‌گویی برآوردم رُخَت می‌دیدم و جامی هلالی باز می‌خوردم کشیدم در بَرَت ناگاه و شد در تابْ گیسویت نهادم بر لبت لب را و جان و فِدا کردم تو خوش می‌باش با ، برو گو خصم جان می‌ده چو گرمی از تو می‌بینم، چه باک از خصمِ دَم سَردم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/908 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
فاش می‌گویم و از گفتهٔ خود بندهٔ و از هر دو جهان آزادم ؟ که در این دامگَهِ چون افتادم من مَلَک بودم و فردوسِ بَرین جایَم بود آدم آورد در این دیرِ خراب آبادم سایهٔ طوبی و حور و لبِ حوض به هوایِ سرِ کویِ تو بِرَفت از یادم نیست بر لوحِ جز الفِ قامتِ دوست چه کُنَم؟ حرفِ دِگَر یاد نداد استادم یا رب از مادرِ گیتی به چه طالع زادم؟ تا شدم حلقه به گوشِ درِ میخانهٔ هر دَم آید غمی از نو به مبارکبادم می‌خورد خونِ مردمک دیده، سزاست که چرا به جگرگوشهٔ مردم دادم پاک کن چهرهٔ به سرِ زلف ز اشک ور نه این سیلِ دَمادَم بِبَرَد بنیادم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/909 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خدا چو صورتِ ابرویِ تو بست گشادِ کارِ من اندر کرشمه‌های تو بست زمانه تا قَصَبِ نرگس قبای تو بست ز کار ما و غنچه صد گره بگشود نسیم چو اندر پی هوای تو بست مرا به بندِ تو دوران چرخ راضی کرد ولی چه سود که سررشته در رضای تو بست چو نافه بر مسکینِ من گره مفکن که عهد با سرِ زلفِ گره گشای تو بست خطا نگر، که امید در وفای تو بست ز دستِ جورِ تو گفتم ز شهر خواهم رفت به خنده گفت: که برو، که پای تو بست؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/906 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دیشب به سیلِ اشک رَهِ خواب می‌زدم نقشی به یادِ خَطِّ تو بر آب می‌زدم جامی به یادِ گوشهٔ محراب می‌زدم هر مرغِ فکر کز سرِ شاخِ سخن بِجَست بازش ز طُرِّهٔ تو به مِضراب می‌زدم رویِ نگار در نظرم جلوه می‌نمود وز دور بوسه بر رخِ مهتاب می‌زدم چشمم به رویِ ساقی و گوشم به قولِ چنگ فالی به چشم و گوش در این باب می‌زدم بر کارگاهِ دیدهٔ بی‌خواب می‌زدم ساقی به صوتِ این غزلم کاسه می‌گرفت می‌گفتم این سرود و مِیِ ناب می‌زدم خوش بود وقتِ و فالِ مراد و کام بر نامِ عمر و دولتِ احباب می‌زدم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/905 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خیالِ نقشِ تو در کارگاهِ دیده کشیدم به صورتِ تو نگاری ندیدم و نشنیدم به گَردِ سروِ خرامانِ قامتت نرسیدم امید در شبِ زلفت به روزِ عمر نبستم طمع به دورِ دهانت ز کامِ بِبُریدم به شوق چشمهٔ نوشت چه قطره‌ها که فشاندم ز لَعلِ باده فروشت چه که خریدم ز غمزه بر ریشم چه تیرها که گشادی ز غصه بر سرِ کویت چه بارها که کشیدم که بویِ خونِ ریش از آن تراب شنیدم گناهِ چشمِ سیاهِ تو بود و گردنِ که من چو آهویِ وحشی ز آدمی بِرَمیدم چو غنچه بر سرم از کویِ او گذشت نسیمی که پرده بر خونین به بویِ او بِدَریدَم به خاکْ پایِ تو سوگند و نورِ دیدهٔ که بی رخِ تو فروغ از چراغ دیده ندیدم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/903 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر چند پیر و خسته و ناتوان شدم هر گَه که یادِ رویِ تو کردم جوان شدم بر مُنتهایِ همَّتِ خود کامران شدم ای گُلبُن جوان بَرِ دولت بخور که من در سایهٔ تو بلبلِ باغِ جهان شدم اول ز تحت و فوقِ وجودم خبر نبود در مکتبِ غمِ تو چُنین نکته دان شدم قسمت حوالتم به خرابات می‌کند هر چند کاین چُنین شدم و آن چُنان شدم کز ساکنانِ درگهِ پیرِ مغان شدم در شاهراهِ دولتِ سرمد به تختِ بخت با جامِ مِی به کامِ دوستان شدم از آن زمان که فتنهٔ چشمت به من رسید ایمن ز شرِّ فتنهٔ آخرزمان شدم من پیرِ سال و ماه نیَم، بی‌وفاست بر من چو عمر می‌گذرد پیر از آن شدم دوشم نوید داد عنایت که بازآ که من به عفوِ گناهت ضمان شدم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/904 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈