eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
90 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
خیالِ نقشِ تو در کارگاهِ دیده کشیدم به صورتِ تو نگاری ندیدم و نشنیدم به گَردِ سروِ خرامانِ قامتت نرسیدم امید در شبِ زلفت به روزِ عمر نبستم طمع به دورِ دهانت ز کامِ بِبُریدم به شوق چشمهٔ نوشت چه قطره‌ها که فشاندم ز لَعلِ باده فروشت چه که خریدم ز غمزه بر ریشم چه تیرها که گشادی ز غصه بر سرِ کویت چه بارها که کشیدم که بویِ خونِ ریش از آن تراب شنیدم گناهِ چشمِ سیاهِ تو بود و گردنِ که من چو آهویِ وحشی ز آدمی بِرَمیدم چو غنچه بر سرم از کویِ او گذشت نسیمی که پرده بر خونین به بویِ او بِدَریدَم به خاکْ پایِ تو سوگند و نورِ دیدهٔ که بی رخِ تو فروغ از چراغ دیده ندیدم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/903 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر چند پیر و خسته و ناتوان شدم هر گَه که یادِ رویِ تو کردم جوان شدم بر مُنتهایِ همَّتِ خود کامران شدم ای گُلبُن جوان بَرِ دولت بخور که من در سایهٔ تو بلبلِ باغِ جهان شدم اول ز تحت و فوقِ وجودم خبر نبود در مکتبِ غمِ تو چُنین نکته دان شدم قسمت حوالتم به خرابات می‌کند هر چند کاین چُنین شدم و آن چُنان شدم کز ساکنانِ درگهِ پیرِ مغان شدم در شاهراهِ دولتِ سرمد به تختِ بخت با جامِ مِی به کامِ دوستان شدم از آن زمان که فتنهٔ چشمت به من رسید ایمن ز شرِّ فتنهٔ آخرزمان شدم من پیرِ سال و ماه نیَم، بی‌وفاست بر من چو عمر می‌گذرد پیر از آن شدم دوشم نوید داد عنایت که بازآ که من به عفوِ گناهت ضمان شدم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/904 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز دستِ کوتهِ خود زیرِ بارم که از بالابلندان شرمسارم وگر نه سر به برآرم ز چشمِ من بپرس اوضاعِ گردون که شب تا روز اختر می‌شمارم بدین شکرانه می‌بوسم لبِ جام که کرد آگه ز رازِ روزگارم اگر گفتم دعایِ مِی فروشان چه باشد؟ حقِّ نعمت می‌گزارم که زورِ مردم آزاری ندارم سری دارم چو مست لیکن به لطف آن سری امیدوارم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/902 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گر دست دهد خاکِ کفِ پایِ نگارم بر لوحِ بَصَر خطِّ غباری بنگارم از موجِ سرشکم که رسانَد به کنارم پروانهٔ او گر رسدم در طلبِ جان چون شمع همان دَم به دَمی جان بِسِپارَم امروز مَکَش سر ز وفایِ من و اندیش زان شب که من از غم به دعا دست برآرم زلفین سیاهِ تو به عُشّاق دادند قراری و بِبُردَند قرارم کان بویِ شفابخش بُوَد دفعِ خُمارم گر قلبِ را نَنَهد دوست عیاری من نقدِ روان در دَمَش از دیده شمارم دامن مَفِشان از منِ خاکی که پس از من زین در نتواند که بَرَد باد غبارم حافظ لبِ لَعلَش چو مرا جانِ عزیز است عمری بُوَد آن لحظه که جان را به لب آرم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/900 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارم همچُنان چشمِ گشاد از کَرَمَش می‌دارم خونِ عکس برون می‌دهد از رخسارم پردهٔ مطربم از دست برون خواهد برد آه اگر زان که در این پرده نباشد بارم پاسبانِ حرمِ شده‌ام شب همه شب تا در این پرده جز اندیشه او نَگْذارم منم آن شاعرِ ساحر که به افسونِ سخن از نِیِ کِلک، همه قند و شِکَر می‌بارم کو نسیمی ز عنایت که کُنَد بیدارم؟ چون تو را در گذر ای نمی‌یارم دید با که گویم که بگوید سخنی با ؟ دوش می‌گفت که همه روی است و ریا بجز از خاکِ درش با که بُوَد بازارم؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/901 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
در نهانخانهٔ عِشرت صَنَمی خوش دارم کز سرِ زلف و رُخَش، نعل در آتش دارم ،_به_آواز_بلند وین همه منصب از آن حورِ پری وَش دارم گر تو زین دست مرا بی سر و سامان داری من به آهِ سَحَرَت، زلف مُشَوَّش دارم گر چُنین چهره گشاید خطِ زنگاری دوست من رخِ زرد به خونابه مُنَقَّش دارم گر به کاشانهٔ رندان قدمی خواهی زد نُقلِ شعرِ شِکرین و مِیِ بی‌غَش دارم جنگ‌ها با مجروح بلاکَش دارم حافظا چون غم و شادیِّ جهان در گذر است بهتر آن است که من خاطرِ خود خوش دارم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/899 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم هوادارانِ کویش را چو جانِ خویشتن دارم فروغِ چشم و نورِ از آن ماهِ خُتَن دارم به کام و آرزویِ چو دارم خلوتی چه فکر از خُبثِ بدگویان، میانِ انجمن دارم مرا در خانه سروی هست کاندر سایهٔ قَدَّش فَراغ از سروِ بستانی و شمشادِ چمن دارم گَرَم صد لشکر از خوبان به قصدِ کمین سازند بِحَمْدِ الله و الْمِنَّه بُتی لشکرشِکن دارم چو اسمِ اعظمم باشد، چه باک از اهرِمَن دارم؟ الا ای پیرِ فرزانه، مَکُن عیبم ز میخانه که من در تَرکِ پیمانه پیمان شِکن دارم خدا را ای رقیب امشب زمانی دیده بر هم نِه که من با لَعلِ خاموشش نهانی صد سخن دارم چو در اِقبالش خرامانم بِحَمْدِالله نه میلِ لاله و نسرین نه برگِ نسترن دارم به رندی شهره شد میانِ همدمان، لیکن چه غم دارم که در عالم قَوامُ الدّین حَسَن دارم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/898 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من که باشم که بر آن خاطِر عاطِر گذرم؟ لطف‌ها می‌کنی ای خاکِ دَرَت، تاجِ سرم ؟_بگو که من این ظَن، به رقیبانِ تو هرگز نَبَرم همتم بدرقهٔ راه کن ای طایرِ قدس که دراز است رَهِ مقصد و من نوسفرم ای نسیمِ سحری بندگیِ من برسان که فراموش مکن وقتِ دعایِ سحرم خُرَّم آن روز کز این مرحله بَربَندَم بار و از سرِ کوی تو پُرسند رفیقان خبرم دیده دریا کُنَم از اشک و در او غوطه خورم پایه نظم بلند است و جهان گیر بگو تا کُنَد پادشهِ بحر دهان پُر گُهَرَم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/897 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
جوزا سَحَر نهادْ حمایل برابرم یعنی غلامِ شاهم و سوگند می‌خورم کامی که خواستم ز خدا شد مُیَسَّرَم جامی بده که باز به شادیِّ رویِ شاه پیرانه سر، هوایِ جوانیست در سرم راهم مزن به وصفِ زلالِ خِضِر که من از جامِ شاه جُرعه کَشِ حوضِ کوثرم شاها اگر به عرش رسانم سریرِ فضل مملوکِ این جِنابم و مسکین این دَرَم کی تَرکِ آبخورْد کُنَد طبعِ خوگرم ور باوَرَت نمی‌کند از بنده این حدیث از گفتهٔ کمال، بیاورم گر بَرکَنَم از تو و بَردارم از تو مِهر آن مِهر بَر کِه افکنم؟ آن کجا بَرَم؟ منصور بِنْ مُظَفَّرِ غازیست حرزِ من و از این خجسته نام، بر اَعدا مُظَفَّرَم عهدِ اَلَستِ من همه با شاه بود وَز شاهراهِ عمر، بدین عهد بگذرم گردون چو کرد نظمِ ثُرَیّا به نامِ شاه من نظمِ دُر چرا نکنم؟ از کِه کمترم؟ شاهین صفت چو طعمه چَشیدم ز دستِ شاه کِی باشد التفات به صیدِ کبوترم ای شاهِ چه کم گردد ار شود در سایهٔ تو مُلکِ فَراغت مُیَسَّرَم شعرم به یُمنِ مَدحِ تو صد مُلکِ گشاد گویی که تیغِ توست زبانِ سُخنورم بر گُلشنی اگر بگذشتم چو بادِ صبح نِی سرو بود و نه شوقِ صنوبرم بویِ تو می‌شنیدم و بر یادِ رویِ تو دادند ساقیانِ طَرَب یک دو ساغرم مستی به آبِ یک دو عِنَب وضعِ بنده نیست من سالخورده پیرِ خرابات پَروَرَم با سِیرِ اخترِ فلکم داوری بَسیست انصافِ شاه باد در این قصه یاورم شُکرِ خدا که باز در این اوجِ بارگاه طاووسِ عرش می‌شنود صیتِ شَهپَرَم نامم ز کارخانهٔ عُشّاق محو باد گر جز محبتِ تو بُوَد شغلِ دیگرم شِبلُ الاَسَد به صیدِ حمله کرد و من گر لاغرم وگرنه شکارِ غضنفرم ای عاشقانِ رویِ تو از ذَرِّه بیشتر من کِی رَسَم به وصلِ تو کز ذَرِّه کمترم بنما به من که مُنکِرِ حُسنِ رخِ تو کیست تا دیده‌اش به گِزلِکِ غیرت برآورم بر من فُتاد سایهٔ خورشیدِ سلطنت و اکنون فَراغت است ز خورشیدِ خاورم مقصود از این معامله بازارتیزی است نی جلوه می‌فروشم و نی می‌خرم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/896 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خلوت گُزیده را به تماشا چه است چون کوی دوست هست به صحرا چه است کآخِر دمی بپرس که ما را چه است ای پادشاهِ حُسن خدا را بسوختیم آخِر سؤال کن که گدا را چه است اربابِ و زبان سؤال نیست در حضرت کریم، تمنا چه است محتاج قصه نیست گرت قصدِ خون ماست چون رخت از آن توست، به یغما چه است اظهار احتیاج، خود آن جا چه است آن شد که بارِ منتِ مَلّاح بردمی گوهر چو دست داد به دریا چه است ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست احباب ، به اعدا چه است ای عاشقِ گدا چو لبِ روح بخش می‌داندت وظیفه، تقاضا چه است حافظ! تو ختم کن که هنر خود عیان شود با مدعی نزاع و مُحاکا چه است ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/895 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تو همچو صبحی و من شمعِ خلوتِ سَحَرم تبسمی کن و جان بین که چون همی‌سِپُرَم بنفشه زار شود تُربَتَم چو درگذرم بر آستانِ مرادَت گشاده‌ام درِ چشم که یک نظر فِکنی، خود فِکندی از نظرم چه شُکر گویمت ای خیلِ غم، عَفاکَ الله که روزِ بی‌کسی آخر نمی‌روی ز سرم غلامِ مردمِ چشمم، که با سیاه هزار قطره بِبارَد چو دردِ شِمُرَم ،_لیکن کس این کرشمه نبیند که من همی‌ نِگَرَم به خاکِ اگر بگذرد چون باد ز شوق در آن تنگنا کفن بِدَرَم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/894 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
به تیغم گَر کشد دستش نگیرم وگر تیرم زَنَد منّت پذیرم که پیشِ دست و بازویت بمیرم غمِ گیتی گر از پایم درآرد بجز ساغر که باشد دستگیرم؟ برآی ای آفتابِ صبحِ امّید که در دستِ شبِ هجران اسیرم به فریادم رَس ای پیرِ خرابات به یک جرعه جوانم کن که پیرم که من از پایِ تو سر بر نگیرم بسوز این خرقهٔ تقوا تو که گر آتش شَوَم در وی نگیرم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/893 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مزن بر ز نوکِ غمزه تیرم که پیشِ چشمِ بیمارت بمیرم زکاتم دِه که مسکین و فقیرم چو طفلان تا کِی ای زاهد، فریبی به سیبِ بوستان و شهد و چُنان پُر شد فضایِ سینه از دوست که فکرِ خویش گم شد از ضمیرم قدح پُر کن که من در دولتِ جوانبخت جهانم گر چه پیرم که روزِ غم به جز ساغر نگیرم مبادا جز حسابِ مُطرب و مِی اگر نقشی کشد کِلکِ دبیرم در این غوغا که کَس کَس را نپُرسد من از پیرِ مُغان منّت پذیرم خوشا آن دَم کز اِستغنایِ مستی فَراغت باشد از شاه و وزیرم من آن مرغم که هر شام و سحرگاه ز بامِ عرش می‌آید صَفیرم چو گنج او در سینه دارم اگر چه مُدَّعی بیند حقیرم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/892 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گر دست رَسَد در سرِ زُلفینِ تو بازم چون گوی چه سرها که به چوگانِ تو بازم در دست، سرِ مویی از آن عمرِ درازم پروانهٔ راحت بده ای شمع که امشب از آتشِ پیش تو چون شمع گُدازم آن دَم که به یک خنده دَهَم جان چو صُراحی مستانِ تو خواهم که گُزارَند نمازم چون نیست نمازِ منِ آلوده نمازی در میکده زان کم نَشَوَد سوز و گُدازم محراب و کمانچه ز دو ابرویِ تو سازم گر خلوتِ ما را شبی از رخ بِفُروزی چون صبح بر آفاقِ جهان سر بِفَرازم محمود بُوَد عاقبتِ کار در این راه گر سر بِرَوَد در سرِ سودایِ اَیازم حافظ غمِ با که بگویم؟ که در این دور جز جام نشاید که بُوَد محرمِ رازم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/890 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نمازِ شامِ غریبان چو گریه آغازم به مویه‌هایِ غریبانه قِصه پردازم که از جهان رَه و رسمِ سفر براندازم من از دیارِ حبیبم نه از بِلاد غریب مُهَیمَنا به رفیقانِ خود رَسان بازم خدای را مددی ای رفیقِ رَه تا من به کویِ میکده دیگر عَلَم برافرازم خِرَد ز پیریِ من کِی حساب برگیرد؟ که باز با صَنَمی طفل، می‌بازم عزیز من، که به جز باد نیست دَمسازم هوایِ منزل ، آب زندگانیِ ماست صبا بیار نسیمی ز خاکِ سرشکم آمد و عیبم بگفت روی به روی شکایت از کِه کنم؟ خانگیست غَمّازَم ز چَنگِ زهره شنیدم که صبحدم می‌گفت غلامِ خوش لهجهٔ خوش آوازم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/891 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
در خراباتِ مُغان گر گذر افتد بازم حاصلِ خرقه و سجاده، روان دربازم خازنِ میکده فردا نَکُنَد در، بازم ور چو پروانه دهد دست، فَراغِ بالی جز بدان عارضِ شمعی نَبُوَد پروازم صحبتِ حور نخواهم که بُوَد عینِ قُصور با خیالِ تو اگر با دِگری پردازم سِرِّ سودایِ تو در سینه بماندی پنهان چشمِ تَردامن اگر فاش نکردی رازم به هوایی که مگر صید کُنَد شهبازم همچو چنگ ار به کناری ندهی کامِ از لبِ خویش چو نِی یک نفسی بِنْوازم ماجرایِ خون گشته نگویم با کس زان که جز تیغِ غمت نیست کسی دَمسازم گر به هر موی، سری بر تنِ باشد همچو زلفت همه را در قدمت اندازم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/889 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چرا نه در پِیِ عزمِ دیارِ خود باشم چرا نه خاکِ سرِ کویِ خود باشم به شهرِ خود رَوَم و شهریارِ خود باشم ز مَحرمان سراپردهٔ وصال شَوَم ز بندگانِ خداوندگارِ خود باشم چو کار عمر نه پیداست باری آن اولی که روزِ واقعه پیشِ نگارِ خود باشم ز دستِ بختِ گرانْ خواب و کارِ بی‌سامان گَرَم بُوَد گِلِه‌ای، رازدارِ خود باشم دگر بکوشم و مشغولِ کارِ خود باشم بُوَد که لطفِ ازل رهنمون شود وگرنه تا به ابد شرمسارِ خود باشم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/887 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مژدهٔ وصلِ تو کو کز سرِ جان برخیزم طایرِ قُدسم و از دامِ جهان برخیزم از سرِ خواجگیِ کون و مکان برخیزم یا رب از ابرِ هدایت بِرَسان بارانی پیشتر زان که چو گَردی ز میان برخیزم بر سرِ تربتِ من با مِی و مُطرب بنشین تا به بویت ز لحد رقص کُنان برخیزم خیز و بالا بنما ای بتِ حرکات کز سرِ جان و جهان دست فشان برخیزم تا سحرگه ز کنارِ تو جوان برخیزم روز مرگم نفسی مهلتِ دیدار بده تا چو ز سرِ جان و جهان برخیزم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/888 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من دوستدارِ رویِ خوش و مویِ مَدهوشِ چَشمِ مست و مِیِ صافِ بی‌غَشَم آنگَه بگویمت که دو پیمانه دَر کَشَم من آدمِ بهشتیَم اما در این سفر حالی اسیرِ جوانان مَه وَشَم در عاشقی گزیر نباشد ز ساز و سوز اِسْتادِه‌ام چو شمع، مَتَرسان ز آتشم شیراز معدنِ لبِ لَعل است و کانِ حُسن من جوهریِّ مُفلِسَم، ایرا مُشَوَّشَم حقّا که مِی نمی‌خورم اکنون و سَرخوشم شهریست پُر کِرشمهٔ حوران ز شِش جهت چیزیم نیست وَر نه خریدارِ هر شِشَم بخت ار مدد دهد که کَشَم رَخت سویِ دوست گیسویِ حور گَرد فشاند ز مَفْرَشَم حافظ عروسِ طَبعِ مرا جلوه آرزوست آیینه‌ای ندارم از آن آه می‌کشم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/886 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خیالِ رویِ تو چون بُگذَرَد به چَشم دل از پِیِ نظر آید به سویِ روزنِ چَشم منم ز عالَم و این گوشهٔ مُعَیَّنِ چَشم بیا که لَعل و گَُهَر در نثارِ مَقْدَمِ تو ز گنج‌خانه می‌کشم به روزنِ چَشم سَحَر سِرِشکِ رَوانم سرِ خرابی داشت گَرَم نه خونِ جگر می‌گرفت دامنِ چَشم نخست روز که دیدم رخِ تو می‌گفت اگر رسَد خِلَلی، خونِ من به گردنِ چَشم ،_شبِ_دوش به راهِ باد نهادم چراغِ روشنِ چَشم به مردمی که دردمندِ را مَزَن به ناوَکِ مردم افکنِ چَشم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/885 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
رَواقِ منظرِ چشمِ من آشیانهٔ توست کَرَم نما و فرود آ که خانه خانهٔ توست لطیفه‌های عجب زیرِ دام و دانهٔ توست دلت به وصلِ ای بلبل صبا خوش باد که در چمن همه عاشقانهٔ توست عِلاج ضعفِ ما به لب حوالت کن که این مُفَرِّحِ یاقوت، در خزانهٔ توست به تن مُقصرم از دولتِ ملازمتت ولی خلاصهٔ جان خاکِ آستانهٔ توست دَرِ خزانه، به مهر تو و نشانهٔ توست تو خود چه لعبتی ای شهسوارِ کار که توسنی چو فلک، رامِ تازیانهٔ توست چه جای من، که بلغزد سپهر شعبده باز از این حیَل که در انبانهٔ بهانهٔ توست سرودِ مجلست اکنون فلک به رقص آرد که شعرِ سخن ترانهٔ توست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/884 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من که از آتشِ چون خُمِ مِی در جوشم مُهر بر لب زده، خون می‌خورم و خاموشم تو مرا بین که در این کار به جان می‌کوشم من کِی آزاد شَوَم از غمِ ؟ چون هر دَم هندویِ زلفِ بُتی حلقه کُنَد در گوشم حاشَ لِلَّه که نیَم معتقدِ طاعتِ خویش این قَدَر هست که گَه گَه قدحی می‌نوشم هست امیدم که علیرغمِ عدو روزِ جزا فیضِ عَفوَش نَنَهد بارِ گُنَه بر دوشم من چرا مُلکِ جهان را به جوی نفروشم؟ خرقه‌پوشیِ من از غایتِ دین‌داری نیست پرده‌ای بر سرِ صد عیبِ نهان می‌پوشم من که خواهم که ننوشم به جز از راوَقِ خُم چه کنم؟ گر سخنِ پیرِ مُغان نَنْیوشَم گر از این دست زَنَد مُطربِ مجلس رَهِ شعرِ بِبَرَد وقتِ سماع از هوشم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/883 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
حجابِ چهرهٔ جان می‌شود غبارِ تنم خوشا دَمی که از آن چهره پرده برفکنم رَوَم به رضوان، که مرغِ آن چمنم عیان نشد که چرا آمدم، کجا رفتم دریغ و درد که غافل ز کارِ خویشتنم چگونه طوف کنم در فضایِ عالمِ قدس؟ که در سراچهٔ ترکیب، تخته بندِ تنم اگر ز خونِ بویِ شوق می‌آید عجب مدار که هم دردِ نافهٔ خُتَنَم که سوزهاست نهانی درونِ پیرهنم بیا و هستیِ ز پیشِ او بردار که با وجودِ تو کَس نَشنَوَد ز من که منم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/881 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گر من از سرزنشِ مدَّعیان اندیشم شیوهٔ مستی و رندی نَرَوَد از پیشم من که بدنامِ جهانم چه صلاح اندیشم؟ شاهِ شوریده‌سران خوان منِ بی‌سامان را زان که در کم‌خِرَدی از همه عالم بیشم بر جَبین نقش کُن از خونِ من خالی تا بدانند که قربانِ تو کافِرکیشم اعتقادی بِنُما و بِگُذَر بهرِ خدا تا در این خرقه ندانی که چه نادَرویشم ،_بِدان_یار_رسان که ز مژگانِ سیَه، بر رگِ جان زد نیشم من اگر باده خورم ور نه چه کارم با کس؟ حافظِ رازِ خود و عارفِ وقتِ خویشم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/882 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چِل سال بیش رفت که من لاف می‌زنم کز چاکرانِ پیرِ مُغان کمترین منم ساغر تُهی نشد ز مِیِ صافِ روشنم از جاهِ و دولتِ رندانِ پاکباز پیوسته صدرِ مَصطَبِه‌ها بود مَسکَنَم در شانِ من به دُردکَشی ظَنِّ بَد مَبَر کآلوده گشت جامه، ولی پاکدامنم شهبازِ دست پادشهم، این چه است؟ کز یاد بُرده‌اند هوایِ نشیمنم با این لسانِ عَذب، که خامُش چو سوسنم آب و هوای فارس عجب سِفله پرور است کو همرهی؟ که خیمه از این خاک بَرکَنَم حافظ به زیرِ خرقه قَدَح تا به کِی کشی؟ در بزمِ خواجه پرده ز کارَت برافکنم تورانشهِ خجسته که در من یَزیدِ فضل شد مِنَّتِ مَواهب او طوقِ گردنم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/880 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈