نوشته های من
چشمهــ ها کــور شده اند و آینه ها راغبار گرفته است. بادهای مسموم نهالها را شكستهـــ اند وشكوفهـــ ها
قسمت سوم
تقدیر اینچنین رفته بود که شب حاکمیّتِ ظُلمـ وَ فِسَاد با شَفَقِ عاشـورا آغـاز شود و سُرخیِ این شَفَق، خونِ فرزندان رسول خـدا باشد.
جاهلیّت، بَلَدِ میِّتی استـــ کهــ در خاكِ آن، جُز شَجَرۀ زَقُّوم، ریشهــ نمــیگـــیرد.... جاهلــیّت ریشه در درون دارد و اگر آن مُشرِكِ بُت پرست، که در درون آدمی است، اِیمان نیاورد، چه سود که بر زبان، «لَـااِلَهَ اِلَّـااللهُ» براند؟ آنگاه جانب عَـدل و باطنِ قبلهـ را رها میکـند و خانهـ کعبه را عوض از صنمی سنگی (به جای بُتی)میگیرد که روزی پنج بار در برابرش خم و راستـــــ شود و سالی چند روز گِردَاگِردَش طَوَاف کند ...
... با این همه، اگر پنجاه سال پس از آن بدعت نخستین در سقیفه بنی ساعده، این بدعت تازه پدید نمی آمد، کار هرگز بدانجا نمی رسید که خورشید تاریخ در شفق سرخ عاشورا غروب کند وخون خدا بریزد... اما دل به تقدیر بسپار که رسم جهان این است! ساحل را دیده ای که چگونه در آیینه آب وارونه انعكاس یافته است؟ سر آنكه دهر بر مراد سفلگان می چرخد این است که دنیا وارونه آخرت است.
غُبارِ #غِفلَت بر همه چیز فرو می نشیــند و آیینه های طلعتِ نور، کور می شوند و رفته رفته، یادِ خورشید نیز از خاطره ها می رود. ونه عجب (تعجب نیست) اگر در دیار کوران، بوزینگان را انسان بیِنگارَند!
... و اینچــنینــ بود کهآن
هجرت عظــیم در راه حق آغاز شد، قافله عشق روی به راه نهـاد. آری آن قافلهـ، قافله عشــق است و این #راه، راهــی فراخور هر مهاجر در همه تاریخ.
آن هجرت عظــیم در راه حق آغاز شد، قافله عشق روی به راه نهـاد. آری آن قافلهـ، قافله عشــق است و این #راه، راهــی فراخور هر مهاجر در همه تاریخ.
هِجرَت، مقدمه جَهاد است و مردان حق را هرگز سِزَاوَار نیست که راهی جز این در پیش گیرند؛ مردان حق را سزاوار نیست که سرو سامان اختیار کنند و دل به حیاتِ دنیا خوش دارند
هِجرَت، مقدمه جَهاد است و مردان حق را هرگز سِزَاوَار نیست که راهی جز این در پیش گیرند؛ مردان حق را سزاوار نیست که سرو سامان اختیار کنند و دل به حیاتِ دنیا خوش دارند آنگاه که #حق درزمین، مغفول است و جُهَّــال و فُسَّــاق و قَــدَّاره بندها بر آن حكومت می رانند.
🖌 سید مرتضی آوینی
#قافله_نور
@mhmm110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سه شنبه شب جای همه رفقام خالی بود...
گوشه ای از محفل❤️ خدمت شما
@mhmm110
محمدحسین در جذب نیرو روابط عمومی فوق العادهای داشت. 👌
همان چیزی که بسیاری ازافراد در آن ضعف دارند.
او معمولاً با هر کس و با هر تیپی که بود گرم میگرفت و دعوتش میکرد.🌱🌟
او اوایلی که هیئت راه انداخته بود و مراسم میگرفت، وقتی افرادی در مجلس دیده می شدندکه در مجلس تیپ و قیافهشان به مذهبی ها نمیخوردولی در آن مراسم شرکت میکردند! ⛔️
در برگزاری کنگرههای شهدا این تیپ جوانها را زیاد میدیدیم و برای این جور جاها زیاد این افراد را جذب میکرد.»🌷🔥
#رفیق_شهیدم
#محمد_حسین_محمدخانی ❤️
رسانه باشیم 👇
https://eitaa.com/joinchat/3755343944Cb9fece4918
@mhmm110
نوشته های من
قسمت سوم تقدیر اینچنین رفته بود که شب حاکمیّتِ ظُلمـ وَ فِسَاد با شَفَقِ عاشـورا آغـاز شود و سُرخیِ
ای تشنگان کوثر ولایت! بیایید... من سرچشمه را یافته ام. وا اسفا! باطن قبله را رهاکرده اید و بر گرد دیوارهایی سنگی می چرخید؟ بیایید ... باطن قبله اینجاست.
به خدا، اگر نبود که خداوند خود اینچنین خواسته، می دیدی کعبه را که به طواف امام آمده است و حجراالسود را می دیدی که با او بیعت می کند. مگر نه اینكه انسان کامل، غایت تكامل عالم است؟...
ای امت آخر! بر شما چه رفته است؟ مگر تا کجا می توان درمحاق غفلت و کوری فرو شد که خورشید را نشناخت؟
🖌 سید مرتضی
#قافله_نور
@mhmm110
هم دعا کن گره از کار تو بگشايد عشق
هم دعا کن گره تازه نيفزايد عشق
قايقي در طلب موج به دريا پيوست
بايد از مرگ نترسيد ،اگر بايد عشق
عاقبت راز دلم را به لبانش گفتم
شايد اين بوسه به نفرت برسد ،شايد عشق
شمع افروخت و پروانه در آتش گل کرد
مي توان سوخت اگر امر بفرمايد عشق
پيلهي عشق من ابريشم تنهايي شد
شمع حق داشت، به پروانه نمي آيد عشق
🖌فاضل
@mhmm110
خدایا هرچه را دوست داشتم از من گرفتی، بهر چه دل بستم، دلم را شکستی، بهر چیز عشق ورزیدم آنرا زائل کردی، هر کجا قلبم آرامش یافت تو مضطرب و مشوش کردی، هر وقت دلم بجایی استقرار یافت تو آواره م کردی، هر زمان به چیزی امیدوار شدم تو امیدم را کور کردی…
تا به چیزی دل نبندم، و کسی را به جای تو نپرستم و در جایی استقرار نیابم و به جای تو محبوبی و معشوقی نگیرم و جز تو به کسی دیگر و جایی دیگر و نقطه ای دیگر آرامش نیابم و فقط تو را بخوانم و تو را بخواهم و تو را پرستش کنم و تو را بجویم…
نیایش ها ص32
#آقا_مصطفی_چمران
#خدا_بود_و...
@mhmm110
قسمت پنجم
...فصل انجماد رسیده و قلبها نیز یخ زده بود. حیات قلب در گریه است و آن «قتیل العَبَرَات» کشته شد تا ما بگرییم و... خورشید عشق را به دیار مرده قلب هایمان دعوت کنیم و برف ها آب شوند و فصل انجماد سپری شود.
مدینه، سرزمین انصار مقصد هجرت رسول اکرم، رضا به هجرت فرزند و رسول خدا داد و خاموش ماند. آیا راست است که چون مرکز خلافت از مدینه به کوفه انتقال یافت، مدینه الرسول آسوده از دغدغه خاطر، تن به تن آسایی و عافیت طلبی سپرد؟
و اگر حق جز این است، چرا آنگاه که حسین مدینه را به قصد مكه ترك گفت، واکنشی آنچنان که شایسته است از مردم دیده نشد؟ ... مكه نیز خود را به تغافل سپرد و کناره گرفت و منتظر ماند تا کار به پایان رسد.
...
🖌 سید مرتضی
#قافله_نور
@mhmm110
نوشته های من
#نور... یادگرفتنی نیست؛ فهمیدنی ست خواندنی نیست؛ چشیدنی ست @mhmm110
تابحال عاشق شده ای؟ #عشق چیست؟! سؤالم خنده دار نیست آیا؟
اصلاً آنقَدَر واضِح است که سُؤال از چیستی درباره #او بی معناست؛ #عشق را میگویم. مانند اینست که از تو سؤال کنند #نور چیست، تو چه خواهی گفت؟
#نور... همان همیشه حاضر.
مولایم فرمود: «کور شود چشمی که تو را پشتیبان خود نبیند...» چشمی که تو را نفهمد که چشمـــ نیست.
#نور...
تعریف کردنی نیست؛ «فهمیدنی» ست.
خواندنی نیست؛ «چشیدنی» ست.
یادگرفتنی نیست؛ «دیدنی» ست؛ آری دیدنی است. با قلبت باید #نور را ببینی.
و باز هم فرمود:«#تو ، کی غایب از دیده ما شده ای تا نیازمند کسی باشی که تو را به ما نشان دهد؟» #او برای فهمیده شدن و چشیده شدن و دیده شدن، که نیازمند چشم و گوش و زبان نیست؛ گوهر نایابش در قلب هر #عاشق خودنمایی میکند.
عشق و نور از یک ریشه و اصلند. اگر تابحال نمیدانستی، اکنون وقتش رسیده است که عشق را خوب بشناسی؛
عشق از نسیم بهاری لطیف تر است... همانطور که نور...
عشق روشن تر از خورشید و دلیل بودن خورشید است؛ همانطور که نور...
عشق، اَمَــان و ایمَــــان و حال و هوای خانه #قلب توست؛ همانطور که نور...
همان گوهری که قلب یتیمم، به حضورش نیازمندست.
همان روشنایی کاملی که با حضورش، سیاهچاله های فکرم، گلستان #حقیقت میشوند.
همان نوری که «شمع» های خسته تاریکخانه دلم، با بودنش حیاتی دوباره میگیرند.
همان آب حیاتی که گلهای پژمرده خانه وجودم، جانی دوباره میگیرند.
تمام موجودیت من، به #عشق است، به #او است، به #نور است.
#انتظارِ بودنش را میکشم.
روز و شبم را پر از #حضور باصفای خودش کرده است.
پناهگاه اعتمادها و #اُمیدهایم شده است.
معنای زِندِگِیَمــ و مَقصَد و مَقصُودَم شده است.
فصل تلخ بیقراری هایم، #مُصِیبَتِ_فِرَاقِ اوست.
حرکت و سکونم، به سمت #قُلّه #قِبلِه اوست.
... ومن بعد از یافتن #نور، زندگی جدیدی را در این دنیا آغاز نموده ام. من #تاجر خوشبختی بوده ام که در پس بلایا، #او را بدست آورده ام و #او را یافته ام و در جاده آرمان شهرِ #او در #سفر هستم.
ادامه دارد...
#غزل_نور
#سیاهه_احساس
#عرفه
@mhmm110