eitaa logo
مِشْکات
99 دنبال‌کننده
878 عکس
186 ویدیو
4 فایل
#کشکولی_معنوی_و_متنوع: #دوره_کامل_قصه_های_قرآن_از_آغاز_خلقت_تا_رحلت_خاتم_انبیاء #داستان_های_واقعی_عاشقانه_جذاب #سلسله_مباحث_مهدویت_مهدی_شناسی #تفسیر_یک_دقیقه_ای_قران_کریم #حکایت_ضرب_المثل_هاب_فارسی و..
مشاهده در ایتا
دانلود
🐄🐮 زنده کردن گاو مرده 🐮🐄 علی بن مغیره گوید: همراه در می‌رفتیم که با زنی روبه‌رو شدیم که که فرزندان کوچکش به دورش حلقه زده بودند و همگی سخت می‌گریستند. امام فرمود:" چرا گریه می‌کنید؟ " زن که امام را نمی شناخت گفت:" تنها سرمایه من و این فرزندان یتیمم گاوی بود که از شیرش زندگی را می‌گذراندیم. اینک گاو مُرده و ما درمانده شده‌ایم." امام فرمود:" آیا دوست داری آن گاو را زنده سازم؟ " گفت: "آری، آری!" امام به گوشه ای رفتند و دو رکعت نماز خواندند و دست به سوی آسمان گرفتند و دعا نمودند. آنگاه کنار گاو مرده آمد و ضربه ای به پهلوی گاو زد.. ناگهان گاو زنده شد و از جا بلند شد. زن با دیدن این صحنه فریاد زد: " بیایید که قسم به خدای کعبه، او است! " مردم ازدحام کردند و به تماشای گاو و سخنان زن مشغول شدند و امام خود را در بین مردم گم نمودند و به راه خود ادامه دادند.. منبع: بحار الانوار، ج 48، ص 55، از بصائر الدرجات. https://eitaa.com/m_rajabi57
نام پیغمبری است از اهل که پس از حضرت به پیغمبری مبعوث گردیده است. بعضی وی را از حواریون می دانند ولی میرخواند وی را از شاگردان حواریون نوشته است و برخی نیز گویند که وی خلیفه بوده است.  جرجیس چندان مال داشت که محاسب و هم از ضبط حساب آن به عجز اعتراف می کرد. در سرزمین موصل به دست حاکم جباری به نام داذیانه گرفتار شد. چون بت و صنم داذیانه به نام افلون را سجده نکرد به انواع عقوبتها او را می کشتند اما به فرمان الهی زنده می شد تا آنکه عذابی در رسید و همۀ کافران را از میان برداشت.  عطار می نویسد: "او را زنده در آتش انداختند، گوشتهایش را با شانۀ آهنین تکه تکه کردند و چرخی را که تیغهای آهنین به آن نصب کرده بودند از روی بدنش گذراندند اما با آنکه سه بار او را کشتند هر سه بار زنده شد و سرانجام هم نمرد تا آنکه دشمنانش به آتشی که از آسمان فرستاده شد هلاک شدند."  اما را چرا قرار داده اند از آن جهت است که در میان چند هزار پیامبر مرسل و غیرمرسل که برای هدایت و ارشاد افراد بشر مبعوث گردیده اند گویا تنها جرجیس پیغمبر صورتی مجدر و نازیبا داشت. جرجیس آبله رو بود و یک سالک بزرگ بر پیشانی- و به قولی بر روی بینی- داشت که به نازیبایی سیمایش می افزود.  با توجه به این علائم و امارات، اگر کسی در میان خواسته های گوناگون خود به انتخاب نامطلوبی مادون سایر خواسته ها مبادرت ورزد به مثابۀ مومنی است که در میان یک صد و بیست و چهار هزار پیغمبر به انتخاب جرجیس اقدام کند و او را به رسالت و رهبری برگزیند.  راجع به این ضرب المثل روایت دیگری هم در بعض کتب ادبی ایران وجود دارد که فی الجمله نقل می شود:  گویند روباهی خروسی را از دیهی بربود و شتابان به سوی لانۀ خود می رفت. خروس در دهان روباه با حال تضرع گفت: "صد اشرفی می دهم که مرا خلاص کنی." روباه قبول نکرد و بر سرعت خود افزود. خروس گفت: "حال که از خوردن من چشم نمی پوشی ملتمسی دارم که متوقع هستم آن را برآورده کنی. " روباه گفت:"ملتمس تو چیست و چه آرزویی داری؟ " خروس گرفتار که در زیر دندانهای تیز و برندۀ روباه به دشواری نفس  می کشید جواب داد: "اکنون که آخرین دقایق عمرم سپری می شود آرزو دارم اقلاً نام یکی از انبیای عظام را بر زبان بیاوری تا مگر به حرمتش سختی جان کندن بر من آسان گردد."  البته مقصود خروس این بود که روباه به محض آنکه دهان گشاید تا کلمه ای بگوید او از دهانش بیرو افتد و بگریزد و خود را به شاخۀ درختی دور از دسترس روباه قرار دهد. روباه که خود سرخیل مکاران بود به قصد و نیت خروس پی برده گفت: جرجیس، جرجیس و با گفتن این کلمه نه تنها دهانش اصلاً باز نشد بلکه دندانهایش بیشتر فشرده شد و استخوانهای خروس به کلی خرد گردید. خروس نیمه جان در حال نزع گفت: "لعنت بر تو، که در میان پیغمبران جرجیس را انتخاب کردی!" https://eitaa.com/m_rajabi57
مِشْکات
🌴 #داستانهای_قرانی🌴 📍 #قسمت ۸۷📍 🔆 #اصحاب_سبت🔆 بخش آخر ⬅️خردمندان و متدینین قوم، آنها را نصیحت کردن
🌴 🌴 📍 ۸۸📍 قتل اصحاب الاخدود. النار ذات الوقود. اذ هم علیها قعود... (سوره بروج: 8) 📌 آخرین پادشاهی است که از طائفه حمیر به سلطنت رسید و زمام امور مردم را بدست گرفت.  او دین را پذیرفت و آن را دین رسمی، اعلام کرد در حالیکه یهودیت با آمدن از بین رفت و خط بطلان بر آن کشیده شد.  ذونواس مبارزه شدیدی با دین ، آغاز کرد و برای از بین بردن آن، به کوشش و فعالیت دامنه داری دست زد، یهودیان را محترم می شمرد و مسیحیان را بیرحمانه گردن می زد و نابود می ساخت.  او تصمیم قطعی گرفته بود که دین یهود را در سراسر روی کره زمین، دین رسمی بشر قرار دهد و سایر ادیان را نابود گرداند، و برای انجام این مقصود، از هیچگونه اقدامی خودداری نمی کرد، به هر شهر و کشوری که دینی غیر از دین یهود وجود داشت، لشکر کشی می کرد و اهالی آن را مجبور به استعفاء از دین خود و پیروی از کیش یهود می نمود.  📌روزی به او خبر دادند که اهالی ، آئین مسیح را پذیرفته اند و جز چند نفر انگشت شمار، همه از یهودیت روی گردانده اند.  این خبر، چنان ذونواس را ناراحت و غضبناک کرد که خواب و آسایش بر او حرام شد و در همان لحظه آماده جنگ با نجرانیان گردید.  📌سپاه خود را تجهیز نمود و با ارتش بی شماری، به سوی نجران حرکت کرد. از حادثه مسیحی شدن نجران، می خروشید و برای آن مردم بینوا تصمیم های خطرناک می گرفت.  کم کم سپاهش، به نجران نزدیک شد و بیرون آن منطقه منزل کردند. ذونواس ماموری به نجران فرستاد و رجال و اشراف آن را احضار کرد. چون به حضورش آمدند، آنان را مخاطب قرار داد و چنین گفت:  به من خبر رسیده که اهالی نجران به اغوای یک مرد مسیحی به نام دوس از آئین یهودیت دست کشیده اند و کیش نصرانیت را اختیار کرده اند. اینک من با این سپاه مجهز آمده ام تا دیگر باره دین یهود را در این منطقه برقرار سازم و اساس نصرانیت را از میان براندازم. غرض از احضار شما آن است که، شما بزرگان و خردمندان نجران بروید دور هم بنشینید، تبادل نظر کنید و یکی از این دو راهی که من به شما می گویم برای خود انتخاب نمائید:  من در درجه اول به شما پیشنهاد می کنم که به دین سابق خود یعنی کیش یهودیت برگردید و از این انحراف توبه کنید.  اگر حاضر به پذیرفتن این پیشنهاد نیستید، بدانید که شما را به سخت ترین وجه، مجازات می کنم و احدی از منحرفین شما را باقی نمی گزارم.    📌بزرگان نجران، با روحیه ای قوی و بیانی محکم که از یک ایمان راسخ حکایت می کرد در جواب آن مرد سرکش چنین گفتند: ما را احتیاجی به مشورت و تبادل افکار نیست. ما دین حق را یافته ایم و پیروی آن را قبول کرده ایم. در راه دین از هیچ نوع عقوبتی باک نداریم و جانبازی در راه حق و حقیقت را بهترین افتخار می شماریم.  ذونواس که انتظار چنین پاسخی نداشت؛ دستور داد گودالهائی (اخدود) در زمین کندند. در آن گودالها آتش عظیمی افروختند. آنگاه خود و سپاهیانش در کنار گودالها به تماشا ایستادند. سپس دستور داد مؤمنین را حاضر کنند. مامورین او در نجران جستجو می کردند و هر کس به آئین مسیح ایمان آورده بود، می آوردند و در میان آتش می افکندند.  جمعی را در آتش سوزانید، گروهی را با شمشیر به قتل رسانید، عده ای را گوش و دست و پا برید و نجران را از مومنین به مسیح خالی کرد.  در این حادثه بیست هزار نفر را ذونواس از بین برد و دیگر باره کیش یهودیت را در نجران برقرار ساخت.  📌یکی از مسیحیان نجران وقتی جریان ذونواس و قتل عام مسیحی ها را دید همان ساعت بر اسب راهواری نشست و راه روم را در پیش گرفت.  شب و روز راه پیمود. از دشتها و بیابانها گذشت. کوه ها و تپه ها را از زیر پا گذرانید، تا خود را به دربار قیصر، رسانید و حادثه دلخراش نجران را مو به مو برای نقل کرد و برای سرکوبی از او استمداد نمود.  چون قیصر نصرانی بود، از شنیدن حادثه نجران افسرده شد و به آن مرد گفت: کشور شما با ما خیلی فاصله دارد و لشگر کشی خالی از اشکال نیست ولی من نامه ای به نجاشی پادشاه حبشه می نویسم و سرکوبی ذونواس را به عهده او می گذارم. زیرا نجاشی هم تابع کیش مسیح است و هم با یمن و مرکز فرمانروائی ذونواس مجاور است و برای او جنگیدن با ذونواس آسان است.  به این ترتیب قیصر نامه ای به نجاشی نوشت و سرکوبی ذونواس و همچنین یاری کردن دین مسیح را از او خواستار شد.  آن مرد نامه قیصر را گرفت و به سوی حبشه عزیمت کرد. چون به دربار نجاشی رسید، نامه را تقدیم کرد و ضمنا از بی رحمی و وحشیگری ذونواس و سپاهش شرحی به عرض رسانید.  https://eitaa.com/m_rajabi57 👇