داستان #دو_قورت_و_نیمش_باقی_است :
#بخش_اول
چون #حضرت_سلیمان پس از مرگ پدرش #داود بر اریکۀ رسالت و سلطنت تکیه زد بعد از چندی از خدای متعال خواست که همۀ جهان را در ید قدرت و اختیارش قرار دهد و برای اجابت مسئول خویش چند بار هفتاد شب متوالی عبادت کرد و زیادت خواست.
در عبارت اول آدمیان و مرغان و وحوش.
در عبادت دوم پریان.
در عبادت سوم باد و آب را حق تعالی به فرمانش درآورد.
بالاخره در آخرین عبادتش گفت:
"الهی، هرچه به زیر کبودی آسمان است باید که به فرمان من باشد."
خداوند حکیم علی الاطلاق نیز برای آن که هیچ گونه عذر و بهانه ای برای سلیمان باقی نمانده هرچه خواست از حکمت و دولت و احترام و عظمت و قدرت و توانایی، بدو بخشید و اعاظم جهان از آن جمله ملکۀ سبا را به پایتخت او کشانید و به طور کلی عناصر اربعه را تحت امر و فرمانش درآورد.
#ادامه_دارد...
🌝🌠🌙🌟🌦🌧🌈🌬🌩💧🌊❄🐒🐈🐅🐆🐎🦌🐂🐖🐏🐃🐄🐤🐦🐧🐓🦇🐐🦒🐿🦃🐉🦕🦈🐳🐋🦎🕊🦅🦆🦉🐸🐢🐚🦀🦐🦑🐌🦋🐛🐜🐝🐞🦗🕷🕸🦂
http://eitaa.com/joinchat/263258191Cac5bfdefcc
مِشْکات
🌴 #داستان_های_قرانی🌴 #قسمت_هفتادودو 🌀 #داود_علیه_السلام 🌀 الم تر الی الملاء من بنی اسرائیل من بعد م
🌴 #داستانهاے_ قرانی🌴
#قسمت_هفتادوسه
🔹️🔹️ پیروزی به دست داود 🔹️🔹️
و لما برزوا لجالوت و جنوده قالوا ربنا افرغ علینا صبراً
(سوره بقره: 251)
در میان سپاه طالوت، کودکی نو رسیده بود که #داود نام داشت.
او برای جنگ، با #بنی_اسرائیل نیامده بود، بلکه چون سه برادر بزرگ او در این سپاه بودند، پدرش او را همراه برادران فرستاده بود که پس از پایان جنگ، خبر سلامتی برادران را برای پدر ببرد.
در یکی از روزهای جنگ، #داود خردسال مشاهده کرد که از سپاه مخالف جالوت بمیدان آمده و مبارزه می طلبد، ولی از بنی اسرائیل هیچ کس جرئت جنگ و هماوردی او را پیدا نمی کند و بدین جهت جالوت میان میدان فریاد می کشد و عظمت خود را بر بنی اسرائیل به نمایش می گذارد.
داود از یک نفر پرسید:
اگر کسی جالوت را بکشد، پاداش او چه خواهد بود؟
او در جواب گفت:
پادشاه جائزه بزرگ به او عطا می کند و دختر خود را نامزد او می گرداند و خاندانش سیادت و بزرگی پیدا می کنند.
داود که خود را در مقابل چنین پاداشهای بزرگی دید، هوس جنگ به سرش افتاد.
با اینکه پیش از آن، هرگز چنین فکری به خاطرش نرسیده و تمرین جنگ نکرده ود. در آن حال با شتاب خود را به شاه رسانید و اذن جنگ خواست.
شاه او را از این عمل خطرناک بیم داد.
داود گفت:
من خود را قادر بر جنگ با این مرد می بینم، زیرا چندی پیش شیری به گله گوسفندان پدرم حمله کرد، من او را کشتم، خرسی هم با او همراه بود، خرس را هم از پای در آوردم.
طالوت لباس رزم بر او پوشانید واو را به میدان فرستاد..
داود از پوشیدن لباسهای سنگین جنگ، احساس ناراحتی کرد.
آنها را از تن در آورد و با لباس عادی، قدم به میدان گذاشت و تنها چیزی که همراه داشت، پنج قطعه سنگ که از بیابان انتخاب کرده و یک عصای کوچک شبانی بود.
چون مقابل جالوت رسید، سنگی در فلاخن گذاشت و به نام خداوند، به طرف جالوت رها کرد.
سنگ با شدت تمام، بر پیشانی جالوت خورد و بلافاصله جالوت نقش زمین شد.
داود شمشیر او را برداشت و سر از بدنش جدا کرد و نزد طالوت آورد.
سپاه جالوت، پس از کشته شدن پادشاه خود، تاب مقاومت نیاوردند و فرار کردند و طالوت هم از داود تقدیر کرد و وعده همسری دختر خود را به او داد.
رفته رفته، داود در پیشگاه طالوت مقامی ارجمند پیدا کرد. او دختر خود میکال را به داود داد و فرماندهی ارتش را به او محول نمود.
از طرفی هم رفاقت و دوستی محکمی بین داود و یونالنان پسر طالوت بر قرار گردید و در اجتماع هم روز بروز بر عظمت داود افزوده میشد.
در اثناء این حوادث، #صمویل پیغمبر آن زمان وفات یافت و همانطوری که او به داود خبر داده بود، سلطنت طالوت پس از قتل وی، به داود منتقل گردید.
داود در زمان سلطنت خود، جنگها کرد و کشورهائی را ضمیمه خاک بنی
اسرائیل نمود و در تمام جنگها موفقیت و پیروزی با او بود..
#دوره_کامل_قصه_های_قرآن_از_آغاز_خلقت_تا_رحلت_خاتم_انبیاء_سیدمحمدصوفی
http://eitaa.com/joinchat/263258191Cac5bfdefcc
مِشْکات
🌴 #داستانهاے_ قرانی🌴 #قسمت_هفتادوسه 🔹️🔹️ پیروزی به دست داود 🔹️🔹️ و لما برزوا لجالوت و جنوده
#داستانهای_قرانی
#قسمت_هفتادوچهار
☀️🔆 معجزات #داود 🔆☀️
و لقد اتینا داود منا فضلاً یا جبال او بی معه و الطیر و النا له الحدید...
(سوره سبا: 10)
🔮گذشته از سلطنتی که خداوند به #داود عطا فرموده بود، نعمت های دیگری نیز به وی اعطا شد که در حقیقت نشانه پیامبری و نبوت او به شمار می رفت به طوری که قرآن کریم آن را ذکر فرموده عبارت است از:
⛰1- کوهها با او تسبیح می گفتند، یعنی هنگامی که داود به تسبیح و ذکر خدا مشغول می شد، قطعات سنگ با او هم صدا می شدند و صدای #تسبیح آنها هم شنیده می شد.
🕊🦅2- پرندگان هم مانند کوهها با داود تسبیح خدا می گفتند.
✴3- خداوند #آهن را در دست او مانند موم نرم قرار داد که بدون آتش و وسائل، آن را به هر صورتی که می خواست در می آورد و هر چه می خواست از آن می ساخت.
4- خداوند علم ساختن #زره_آهنی را به وی آموخت که از حلقه های کوچک آهن پیراهنی بسازد که در عین راحتی بدن را نیز از خطرهای حربه دشمن محفوظ دارد. پیش از آن روز مردم به جای زره قطعه های بزرگ آهن را به بدن خود می بستند و این قطعه آهنها، موجب ناراحتیهائی بر آنها می شد ولی با ساخته شدن زره به دست داود، این مشگل حل گردید.
5- خداوند پایه های سلطنت او را محکم نمود و او را بر تمام دشمنانش پیروزی بخشید به طوریکه داود در هیچ موردی با هیچ دشمنی نجنگید مگر اینکه غالب شد و هیچکس با او دشمنی نکرد مگر اینکه شکست خورد.
6- خداوند حکمت ( #نبوت) و فصل خطاب (تمیز بین حق و باطل) را به وی عطا فرمود.
7- خداوند زبور را به او عطا کرد و داود آن را با صوت دلنشین خود می خواند و دلهای مردم را به سوی خداوند متوجه می نمود.
#دوره_کامل_قصه_های_قرآن_از_آغاز_خلقت_تا_رحلت_خاتم_انبیاء_سیدمحمدصوفی
http://eitaa.com/joinchat/263258191Cac5bfdefcc
📚 دو #داستان از #داود_علیه_السلام 📚
📚داستان اول که سلیمان هم در آن شرکت دارد آن است که:
🐏🐏گوسفندان مردی، به باغ انگور مردی دیگر شبانه داخل شدند و تمام خوشه های انگور باغستان آن مرد را خوردند.
صاحب باغ داوری نزد داود آورد و قضاوت را از او خواستار شد،
در آن هنگام از طرف خداوند به داود الهام شد که فرزندان خودت را جمع کن و حکم این قضیه را از آنها جویا شود.
هر کدام توانستند جواب صحیح بگویند، جانشینی تو نصیب او خواهد شد.
🔰 #داود فرزندان خود را جمع کرد و مطلب را از آنها جویا شد.
همه از جواب عاجز ماندند. جز #سلیمان یازده ساله که در جواب گفت:
🕊گوسفندان را به صاحب باغ بسپارید که از شیر و پشم و نتاج آنها بهره مند شود، تا باغستان به صورت اول درآید و انگور دهد، وقتی باغ به حالت اول برگشت، آن را به صاحبش تحویل دهند و صاحب گوسفندان، گله خود را باز پس گیرد.
این قضاوت #سلیمان از طرف خداوند تأیید شد و به این وسیله جانشینی #سلیمان مسلم گردید.
📚داستان دوم این است که #داود روزها را تقسیم کرده و هر روزی را برای کاری اختصاص داده بود.
یک روز برای عبادت، یک روز برای قضاوت بین مردم، یک روز برای موعظه و نصیحت و یک روز هم برای استراحت خود.
در روز استراحت، دربانها نمی گذاشتند کسی به خانه داود قدم بگذارد، در یکی از روزهای استراحت، دو فرشته به صورت بشر از سقف اطاق داود بر او فرود آمدند، داود از دیدن وضع آنها دچار ترس و بیم شد ولی آنها گفتند:
نترس ما دو نفریم که برای قضاوت و داوری نزد تو آمده ایم اینک بین ما حکم کن:
🔰این برادر من است که نود و نه میش دارد و من یک میش دارم به من می گوید آن میش خودت را به من واگذار کن!
#داود گفت: او به تو ستم کرده که یک میش تو را خواسته از تو بگیرد و بسیاری از مردم به یکدیگر ظلم می کنند.
مگر کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده اند و آنها خیلی اندکند.
در این موقع ناگهان متوجه شد که در قضاوت شتاب کرده و پیش از آنکه از مدعی دلیل بخواهد و از مدعی علیه هم سؤالاتی بکند حکم نموده است.
بدین جهت در پیشگاه خداوند به سجده افتاده و از عجله و شتاب خود استغفار کرد.
🔰📚🔰📚🔰📚🔰
در خاتمه این بحث بی مناسبت نیست گفته شود که در ذیل آیه شریفه:
و هل اتاک نبا الخصم...
آنچه از روایات اهل بیت علیهم السلام استفاده می شود همان است که ما ذکر کردیم ولی جمعی از اهل سنت به استناد تورات تحریف شده داستان اورابا و همسرش را نقل می کنند و به #داود ،پیامبر معصوم، نسبتهای ناروائی می دهند که مسلماً حاضر نیستند چنان نسبتی به خود آنها داده شود.
راستی اف بر مردمی که در اثر جهل، دامان پاک انبیا خدا را به چنین لکه های ننگی آلوده می کنند و چنین نسبتهای ناروائی به رهبران آسمانی می دهند!
#دورھ_کامل_قصہ_هاے_قرآن_از_آغاز_خلقت_تا_رحلت_خاتم_انبیاء_سیدمحمدصوفے
http://eitaa.com/joinchat/263258191Cac5bfdefcc
مِشْکات
📚 دو #داستان از #داود_علیه_السلام 📚 📚داستان اول که سلیمان هم در آن شرکت دارد آن است که: 🐏🐏گوسفندا
🌴 #داستانهای_قرانی 🌴
#قسمت_هفتادوپنج
🖊️ نتایج داستان #داود_علیه_السلام
🌀از تاریخ #داود نتایجی بزرگ می توان بدست آورد که ما به بعضی از آنها اشاره می کنیم:
🔮اول- آنکه خداوند #داود را از میان #بنی_اسرائیل انتخاب کرد و به دست او کارهای بزرگی انجام داد که بر حسب ظاهر چنان کارهای بزرگی از او ساخته نبود، او کودکی بود که شبانی می کرد.
خداوند #جالوت را به دست او هلاک کرد، در حالی که شجاعان از مبارزه با او به خود می لرزیدند.
#داود خردسال او راکشت نه با شمشیر و سلاح جنگی، بلکه با قطعه سنگ گوچگی که از #فلاخن خود رها نمود. از اینجا استفاده می شود که خداوند هر کس را که بخواهد انتخاب می کند و به هر کس بخواهد مزایای غظیم می بخشد، و دیگر آنکه به گردنکشان می فهماند که خدا آنچنان قادری است که می تواند که دست ضعیف ترین افراد و بوسیله کوچکترین اشیاء از پای درآورد.
🔮دوم- آنکه اشخاص ضعیف نباید از پیروزی و نیل به مقامات ارجمند مأیوس باشند، بلکه باید با #توکل و توجه به خداوند فعالیت کنند و برای رسیدن به هدف بکوشند.
🔮سوم - آنکه غلبه داود بر جالوت، او را تغییر نداد و خودپسندی و کبر، در حریم دل او راه نیافت، بلکه این پیروزی بر تواضع داود و بیشتر به شکر گزاری پرداخت.
🔮چهارم - آنکه اطاعت خداوند و شکر گزاری نعمتهای او موجب ازدیاد نعمت ها می شود زیرا به واسطه اطاعت و مقام شکر داود بود که خداوند نعمتهای دیگری به او عنایت کرد.
آهن را در دست او نرم قرار داد و #صنعت_زره_سازی به او آموخت و فرزندی مانند #سلیمان به او عطا کرد که وارث علم و دانش و تخت و تاج او شود..
#پایان_داستان #داود
#دورھ_کامل_قصہ_هاے_قرآن_از_آغاز_خلقت_تا_رحلت_خاتم_انبیاء_سیدمحمدصوفے
https://eitaa.com/m_rajabi57
مِشْکات
🌴 #داستانهای_قرانی 🌴 #قسمت_هفتادوپنج 🖊️ نتایج داستان #داود_علیه_السلام 🌀از تاریخ #داود نتایجی
🌴 #داستانهای_قرانی🌴
🐜 #قسمت_هفتادوشش 🐜
🌹 #سلیمان_علیه_السلام🌹
و لقد اتینا داود و سلیمان علما و قال الحمدالله الذی فضلنا علی کثیر من عباده المومنین.
(سوره نمل: 16)
♻️پیامبری و سلطنت #داود، به اراده خداوند، به #سلیمان انتقال یافت، در حالی که او از تمام فرزندان #داود خردسال تر بود.
پادشاهی #سلیمان از پدرش هم عظیم تر بود، زیرا خداوند متعال، باد را مسخر خود گردانید تا بساط او را به هر جا بخواهد حمل کند.
♻️شیاطین را تحت فرمان او قرار داد که خدمتگذار او باشند. 🦜پرندگان را مطیع او فرمود که با پر و بال خود بر او سایه افکنند.
منطق پرندگان (نطق و زبان پرندگان) را هم به وی آموخت و فهم و ذکاوت خارق العاده ای نیز به او عطا کرد و این مزایا موجب شد که سلطنت سلیمان به صورت بی نظیری درآید و تمام قدرتها متمرکز در او گردد.
از خصوصیات بساط #سلیمان اطلاعات دقیق و قطعی در دست نیست و نمی توان گفت آن بساط به چه صورت بوده و چه اندازه گنجایش و ظرفیت داشته. آیا مانند تختی بوده که سلیمان با چند نفر از نزدیکان خاص او بر آن می نشستند.
یا بساطی بوده که فرسنگها عرض و طول آن و هزاران نفر از سپاهیان و وزراء و سایر مردم بر آن می نشسته اند. ولی آنچه مسلم است چنین بساطی وجود داشته و با نیروی باد به حرکت در می آمده و سلیمان را هر مقصدی که داشته می رسانده است.
شیاطین هم در پیشگاه سلیمان مانند غلامان زر خرید به خدمتگزاری می پرداختند.
برای او ساختمانهای مجلل، حوضها و استخرهای بزرگ می ساختند، از قعر دریاها و اقیانوسها جواهرات گرانبها بیرون می آورند، که در موارد لازم به کار برده می شد.
#دوره_کامل_قصه_های_قرآن_از_آغاز_خلقت_تا_رحلت_خاتم_انبیاء_سیدمحمدصوفی
https://eitaa.com/m_rajabi57
مِشْکات
🌴 #داستانهای_قرانی🌴 ♦️ #قسمت ۸۲♦️ 🐳 🌊 #یونس_در_دریا 🌊🐳 #و اذ النون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن
🌴 #داستان های_قرانی🌴
💠 #قسمت ۸۳💠
♦️ #اصحال_رس ♦️
کذبت قبلهم قوم نوح و اصحاب الرس و ثمود. و عاد و فرعون و اخوان لوط.
(سوره ق: 15)
اصحاب رس:
🔹گروهی بودند که (بعد از #سلیمان بن #داود) در کنار رود بزرگی سکونت داشتند که نام آن #رس بود.
در اطراف آن رود بزرگ که هموازه آب فراوانی در آن جریان داشت، آبادی ها و مزارعی به وجود آورند که از هر جهت رضایت بخش بود.
آب گوارا، درختان پرمیوه،
نعمت فراوان ، هوای مطبوع و مناظر فرح آور ، به زندگی آنان جلوه و طراوات خاصی می بخشید.
در کنار آن رودخانه درخت صنوبری بود که به واسطه مساعدت آب و هوا رشد فوق العاده ای نموده و سر به آسمان کشیده بود شیطان آن قوم را فریب داد و به پرستش آن درخت دعوت نمود.
قوم هم وسوسه او را پذیرفتند و تن به عبادت درخت صنوبر دادند و پس از آن شاخه هائی از آن درخت را به آبادیهای دیگر بردند و پرورش دادند و به عبادت آنها پرداختند.
رفته رفته اعتقاد آنان به درخت صنوبر قوت گرفت و یکباره خدا را فراموش کردند.
برای صنوبر قربانی می کردند و در مقابل آن به خاک می افتادند.
جهل و نادانی آن قوم از این درجه هم بالاتر رفت و آب آن رود بزرگ را بر خود حرام کردند و برای مصرف خودشان از آب چشمه های دیگر مصرف می نمودند.
زیرا می گفتند حیات و زندگی خدای ما بسته به این آب است و جز خدا کسی نباید از آن مصرف کند.
هر انسان و حیوانی از آن آب می آشامید بی رحمانه او را می کشتند.
آن قوم هر سال روز عیدی داشتند که پای درخت صنوبر جمع می شدند و گوسفندانی قربانی می کردند و سپس آن قربانی ها را با آتش می سوزاندند.
چون شعله و دود آن به سوی آسمان می رفت ، همه به خاک می افتادند و در مقابل درخت به گریه و تضرع و زاری می پرداختند و شیطان هم به وسائلی، آنان را دلگرم می نمود و از پرستش درخت خوشنودشان می ساخت.
💠سالها به این ترتیب گذشت و آن قوم در چنین گمراهی و ضلالت عظیمی به سر می بردند.
خداوند برای رهبری و نجات آنان، پیامبری از نواده های #یعقوب از میان آنها بر انگیخت و او را مأمور هدایت قوم ساخت.
او برای هدایت قومش، مانند سایر انبیاء، شروع به فعالیت و تبلیغ کرد و گاه و بی گاه، آنان را از پرستش درخت منع کرد و به عبادت خدای بزرگ، یعنی آفریننده جهان و جهانیان دعوت کرد.
تبلیغات او، در دل آن قوم اثری به جای نگذاشت و ذره ای آنان را از پرستش درخت منصرف ننمود.
اتفاقاً ایام عید آن قوم فرا رسید و برای انجام مراسم عید، هیجان و شوری در میان آن قوم دیده می شد. همه در تلاش بودند که در انجام تشریفات عید شرکت کنند.
💠آن پیامبر محترم، وقتی سرسختی قوم را دید، به درگاه خدا مناجات کرد و از خدا در خواست نمود که درخت صنوبر را بخشگاند تا این مردم بفهمند، درخت قابل پرستش نیست.
دعای او مستجات شد و درخت یکباره خشگید و برگهای سبز و زیبای آن، زرد شد و بر زمین فرو ریخت. ولی این حادثه به جای اینکه دل مردم را تکان دهد و آنان را از عبادت درخت، سرد کند، عکس العمل های دیگری داشت.
جمعی از مردم، خشک شدن درخت را در اثر سحر آن پیامبر دانستند و گروهی آن را اینطور تفسیر کردند که چون این مرد ادعای پیغمبری کرد و به خدای شما به نظر تحقیر و استهزاء نگریست و شما هم او را مجازات نکردید، خدای شما غضب کرد و به این صورت در آمد.
اینک باید آن مرد را به سخت ترین وجه بکشید تا خشنودی معبود خود را فراهم سازید.
💠به دنبال این سخنان، تصمیم قطعی برای قتل آن پیامبر گرفته شد. چاهی عمیق کندند و آن پیامبر را در آن چاه افکندند و سنگی بزرگ بر روی آن گذاشتند.
ساعت ها ناله پیامبرشان از میان چاه شنیده شد و سپس برای همیشه آن صدا خاموش گردید و آن فرستاده خدا در درون چاه از دنیا رفت.
این رفتار ظالمانه و وقاحت قوم دریای غضب الهی را متموج ساخت و هنوز ساعتی نگذشته بود که آثار عذاب خداوند آشکار شد.
باد سرخی به شدت وزید و آنان را بر زمین کوبید آنگاه ابر سیاهی بر آنان سایه افکند و در یک لحظه آن جمعیت تبهکار به آتش عضب پروردگار سوختند و عبرت عالمیان شدند..
#دوره_کامل_قصه_های_قرآن_از_آغاز_خلقت_تا_رحلت_خاتم_انبیاء_سیدمحمدصوفی
https://eitaa.com/m_rajabi57
مِشْکات
🌴 #داستانهای_قرانی🌴 #قسمت ۸۵ ♦️ #زکریا و #مریم♦️ 🔆گفتار مریم و مشاهده نعمتهای خداوند و الطاف و عنا
🌴#داستانهای_قرانی🌴
🔆 #قسمت ۸۶🔆
📍#اصحاب_سبت📍
و اسئلهم عن القریه التی کانت حاضرة البحراد یعدون فی السبت اذتاتیهم حیتا نهم یوم ستبهم شرعاً...
(سوره اعراف: 164)
⬅️ #موسی_بن_عمران به #بنی_اسرائیل تعلیم فرموده بود که در ایام هفته یک روز را به #عبادت خدا اختصاص دهند و کارهای دنیائی و خرید و فروش را تعطیل کنند.
روزی که برای این کار تعیین شد، روز جمعه بود ولی بنی اسرائیل خواستند که روز عبادت آنها روز #شنبه باشد و به همین جهت روز شنبه روز عبادت بنی اسرائیل و روز تعطیل آنها شد.
روزهای شنبه، موسی بن عمران، در مجمع بنی اسرائیل حاضر می شد و آنها را موعظه می کرد و پند می داد.
سالها به این ترتیب گذشت و بنی اسرائیل روز شنبه را محترم می شمردند. و آن را مخصوص عبادت خداوند می دانستند و در آن روز کسی دست به کاری از کارهای دنیا نمی زد و فقط به عبادت و #ذکر و #تسبیح و تقدیس پروردگار می گذشت.
⬅️ #موسی از دنیا رفت و تغییراتی در زندگی بنی اسرائیل بوجود آمد و تحولاتی ایجاد شد، اما این روش (احترام از روز شنبه) در میان بنی اسرائیل همچنان ادامه داشت..
دوران پیامبری #داود فرا رسید و در آن زمان جمعی از بنی اسرائیل که در قریه ایله در کنار دریا سکونت داشتند احترام روز شنبه را از بین بردند و بر خلاف فرمان موسی در آن روز دست به صید #ماهی زدند و آن داستان از این قرار بود:
روزهای شنبه که #صید #ماهی بر آنها حرام بود، کنار دریا ماهی بسیار دیده می شد و در روزهای دیگر ماهی ها به قعر دریا می رفتند و به ساحل نزدیک نمی شدند.
⬅️دنیا پرستان بنی اسرائیل، دور هم نشستند و با یکدیگر گفتند:
باید فکری کرد و از این رنج و زحمت خلاص شد.
روز #شنبه کنار دریا ماهی فراوان و صید آسان است و روزهای دیگر ماهی ها در دل دریا می روند و ما با زحمت بی حساب و رنج طاقت فرسا موفق به صید آنها نمی شویم.
در همان مجلس تصمیم گرفتند نقشه ای به کار برند و از ماهی ها استفاده کنند و آن نقشه این بود که نهرها و جدولهائی از دریا منشعب کنند و ماهی ها را در آن محبوس کنند و در روز یکشنبه اقدام به صید آنها نمایند.
همین کار را کردند و نهرهائی را از دریا جدا نمودند، روزهای شنبه ماهیها آزادانه در آن نهرها می آمدند ولی هنگام شب که ماهیها می خواستند به دریا بر گردند جلو نهرها را می بستند و آنها را در نهرها زندانی می کردند و روز بعد همه آنها را صید می نمودند...
#دوره_کامل_قصه_های_قرآن_از_آغاز_خلقت_تا_رحلت_خاتم_انبیاء_سیدمحمدصوفی
#ادامه_دارد...
https://eitaa.com/m_rajabi57
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
#جرجیس نام پیغمبری است از اهل #فلسطین که پس از حضرت #عیسی_بن_مریم به پیغمبری مبعوث گردیده است.
بعضی وی را از حواریون می دانند ولی میرخواند وی را از شاگردان حواریون نوشته است و برخی نیز گویند که وی خلیفه #داود بوده است.
جرجیس چندان مال داشت که محاسب و هم از ضبط حساب آن به عجز اعتراف می کرد.
در سرزمین موصل به دست حاکم جباری به نام داذیانه گرفتار شد.
چون بت و صنم داذیانه به نام افلون را سجده نکرد به انواع عقوبتها او را می کشتند اما به فرمان الهی زنده می شد تا آنکه عذابی در رسید و همۀ کافران را از میان برداشت.
عطار می نویسد:
"او را زنده در آتش انداختند، گوشتهایش را با شانۀ آهنین تکه تکه کردند و چرخی را که تیغهای آهنین به آن نصب کرده بودند از روی بدنش گذراندند اما با آنکه سه بار او را کشتند هر سه بار زنده شد و سرانجام هم نمرد تا آنکه دشمنانش به آتشی که از آسمان فرستاده شد هلاک شدند."
اما #جرجیس را چرا #ضرب_المثل قرار داده اند از آن جهت است که در میان چند هزار پیامبر مرسل و غیرمرسل که برای هدایت و ارشاد افراد بشر مبعوث گردیده اند گویا تنها جرجیس پیغمبر صورتی مجدر و نازیبا داشت.
جرجیس آبله رو بود و یک سالک بزرگ بر پیشانی- و به قولی بر روی بینی- داشت که به نازیبایی سیمایش می افزود.
با توجه به این علائم و امارات، اگر کسی در میان خواسته های گوناگون خود به انتخاب نامطلوبی مادون سایر خواسته ها مبادرت ورزد به مثابۀ مومنی است که در میان یک صد و بیست و چهار هزار پیغمبر به انتخاب جرجیس اقدام کند و او را به رسالت و رهبری برگزیند.
راجع به این ضرب المثل روایت دیگری هم در بعض کتب ادبی ایران وجود دارد که فی الجمله نقل می شود:
گویند روباهی خروسی را از دیهی بربود و شتابان به سوی لانۀ خود می رفت. خروس در دهان روباه با حال تضرع گفت:
"صد اشرفی می دهم که مرا خلاص کنی." روباه قبول نکرد و بر سرعت خود افزود. خروس گفت:
"حال که از خوردن من چشم نمی پوشی ملتمسی دارم که متوقع هستم آن را برآورده کنی.
" روباه گفت:"ملتمس تو چیست و چه آرزویی داری؟
" خروس گرفتار که در زیر دندانهای تیز و برندۀ روباه به دشواری نفس
می کشید جواب داد:
"اکنون که آخرین دقایق عمرم سپری می شود آرزو دارم اقلاً نام یکی از انبیای عظام را بر زبان بیاوری تا مگر به حرمتش سختی جان کندن بر من آسان گردد."
البته مقصود خروس این بود که روباه به محض آنکه دهان گشاید تا کلمه ای بگوید او از دهانش بیرو افتد و بگریزد و خود را به شاخۀ درختی دور از دسترس روباه قرار دهد. روباه که خود سرخیل مکاران بود به قصد و نیت خروس پی برده گفت:
جرجیس، جرجیس و با گفتن این کلمه نه تنها دهانش اصلاً باز نشد بلکه دندانهایش بیشتر فشرده شد و استخوانهای خروس به کلی خرد گردید. خروس نیمه جان در حال نزع گفت:
"لعنت بر تو، که در میان پیغمبران جرجیس را انتخاب کردی!"
#ضرب_المثل_های_ایرانی
#حكايت
#داستانهای_خواندنی
https://eitaa.com/m_rajabi57