13.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نصایح
استاد الهی
✨ هرچقدر از علم ائمه علیهم السلام در وجودمان باشد، زندگیمان راحتتر میشود...
@ostadelahi
🔻 تعریف صحیح علم و شعب زیرمجموعهی آن، در حوزهها بهتر یافت میشود. الآن دانشگاهها را خواه و ناخواه، یک نوع قیودی به علوم مادّی و یک نوع برداشت از این منابع ثانوی و متأخر، خواهد گرفت؛
🔸 اما خوشبختانه در حوزهها اگر کسی بخواهد، میتواند از هر حیث یک نوع ارتباطی با سرچشمه پیدا کند. الآن در دانشگاهها غالبا افراد آرام آرام به این سمت میروند که به عنوان مثال انسانهای اولیهای درست کردهاند و فکر میکنند این انسانهای اولیه همان غارنشینها هستند. این برای آنها به یک قاعده تبدیل شده است که انسانهای اولیه، یعنی غارنشینها.
🔹 امروز چند نفر از اساتید دانشگاه را دیدم که در برنامه تلویزیونی دور هم نشسته بودند. یکی از آنها -که از افراد صاحبنظر بود- میگفت: یک سؤالی واقعاً برای خود من پیش آمده بود که چرا انسان اولیه با اینکه یک انسان غارنشین بوده، مغز او بزرگتر بوده، ولی اصلاً هیچ سؤالی برای او مطرح نبوده است؟! با اینکه هرچه که زمان به این طرفتر میرود، مغزهای انسانها کوچکتر میشود، اما بچههای حالا، از یک نسل و دو نسل قبل هم جلو هستند، چه برسد به انسانهای غارنشین و کلی سوال اساسی دارند؟!
🔸 او میخواست بگوید که انسانهای غار نشین هیچ نمیدانستند.
🔻 در حالی که قرآن میفرماید: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها» (بقره، ۳۱) یعنی ما به آدم همه اسماء را تعلیم نمودیم. اصلاً انسانهای اولیه را طور دیگری تعریف میکند، غیر از آنچه که اینها تعریف میکنند؛ اینها دچار خلط شدهاند.
🔸 ثانیاً قرآن، علم را چیز دیگری تعریف میکند، غیر از آنچه که اینها تعریف میکنند؛ اینها تمام علوم را مادّی تعریف میکنند و میخواهند بگویند: بچهی حالا قادر است که مثلاً یک تراکتور درست کند، پس این خیلی بزرگتر و مهمتر است.
🔹 قرآن گاهی مرکز ثقل را به سمت آل ابراهیم و بنی إسرائیل میبرد. حالا ما نمیدانیم و روی همین هم کار نکردهایم که واقعاً امتیازات اینها به چه چیزی بوده است؟ مُلکی که به آنها داده شده، چه چیز و چه مقدار بوده است که قرآن مُلک عظیم میداند؟
🔸 ما ها در تعریف کردن علوم و یافتن آن هم عقب افتادهایم. اگر بشنویم که امام صادق (علیه السلام) با اشاره به منزلشان فرمودند: «كُلُ مَا لَمْ يَخْرُجْ مِنْ هَذَا الْبَيْتِ فَهُوَ بَاطِل» (وسائل الشيعة، ج۲۷، ص: ۷۵) یعنی هر علمی که از این خانه خارج نشود پس باطل است؛ حتی برخی از طلبهها نمیتوانند این را بپذیرند؛ به خاطر اینکه علوم را در غیر جای خود تعریف کرده است و نگاه او مادی شده است.
🔹 الآن بعضی فکر میکنند تمام علم در ادیسون، گالیله و انیشتن و... است. هر چند در آن قسمتها هم کار نشده است. نمیدانم شما این جمله را از ملاصدرا دیدید که میگوید: اگر ابوعلیسینا به جای طب وارد الهیّات شده بود بهتر بود. اگر چه در الهیّات کار نشده و در طب هم کار نشده است.
┄┅═✧❁ااا❁✧═┅┄
#علم
🔻 شاید یک خلطی آرام آرام در جوامع علمی وارد شده که یک پهلوانی را میخواهد تا علوم را به جایگاههای خود جهت بدهد.
🔸 شما نگاه کنید در این دویست سال اخیر نوع اقبال بزرگان به موضوعات مختلف، متفاوت بوده است. تعریف هر موضوع، پرداختن به آن و کیفیت ارتباط این موضوع با موضوعات دیگر علمی، آسان نیست.
🔹 در طب هم همینطور است. یکی از جایگاههای محکمی که طب داشته، این است که نوع ارتباط طب با منطق تعریف شده بوده است؛ یعنی حتی اگر طبیب حاذق روی نبض دست میگذاشت، جنس آن را از فصلش تشخیص میداد و از هم جدا میکرد و تعریف مینمود.
🔸 همچنین ارتباط طب با علوم دیگر نیز تعریف شده بوده است. این در همهی علوم سرایت داشته و همه با هم ربط دارند. در انواع علوم ریاضی هم همینطور است؛ زیر مجموعههای فراوان داشته است.
🔹 سِیر فلسفه و ارتباط آن با اصول، اینطور پیش آمده و به این سمت رفته است، ولی نمیتوان قسم قطعی خورد که این علوم در شرایط فعلی قواعدی استاندارد دارند. از بسیاری از علوم زده شده است و به خیلی از علوم بیشتر از ضرورت پرداخته شده است.
🔸 جایگاه خیلی از علوم در خیلی از علوم بیشتر از حد ضرورت تعریف شده است. بالأخره فضایی پیش میآمده و به علمی پرداخته میشده است؛ اما یک مجموعهای با افکار و کار هندسی، برای ساختارسازی صحیحِ علوم نبوده است.
🔹 الآن بخشی از علوم، خودش افسارگسیخته پیش میرود. اصلاً بخشی از کار ما حوزویان این است که ارتباطها را ایجاد بکنیم. ابتدا دانشگاهها و غیره که در حال حرکتاند را تأمین بکنیم، بعد ضرورتهای خود را به آنها بفهمانیم تا در مرحلهی بعدی بتوانیم علوم خود را برای آنها تعریف کنیم.
🔸 آنها غالبا به سمت علوم مادّی پیش میروند و تمام علم را در همان علوم مادّی خود تعریف میکنند. اگر ما ها عقب بیفتیم، خود ما را هم سیل میبرد و ما هم فکر میکنیم جایی خبری است؛ بعد آنها مدام سوالهای کوچک طرح میکنند و ما را هم مشغول میکنند و ما از اصل میافتیم. در آخر جوهرهای که حوزه به فرد میدهد دانشگاه نمیدهد.
┄┅═✧
@nasery_ir
7.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#عمل
#پست_ویژه
#برش_یک_دقیقهای
🎥 اهلبیت علیهمالسلام را به اعمالمان دلخوش کنیم!
🎙 حجتالاسلام والمسلمین #ناصری دام عزّه
⏱ دو دقیقه
@nasery_ir
🌐 @mabaheeth
#نهج_البلاغه | #حکمت ۱۲۸
🏷️ نقش سرما در سلامت بدن
┄┅═✧ا﷽ا✧═┅┄
❁• وَ قَالَ عليهالسلام تَوَقَّوُا اَلْبَرْدَ فِي أَوَّلِهِ وَ تَلَقَّوْهُ فِي آخِرِهِ فَإِنَّهُ يَفْعَلُ فِي اَلْأَبْدَانِ كَفِعْلِهِ فِي اَلْأَشْجَارِ أَوَّلُهُ يُحْرِقُ وَ آخِرُهُ يُورِقُ
┅───────────────┅
☜ و درود خدا بر او، فرمود: در آغاز سرما خود را بپوشانيد و در پايانش آن را دريابيد، زيرا با بدنها همان مىكند كه با برگ درختان خواهد كرد: آغازش مىسوزاند🍂 و پايانش مىروياند🍃.
─┅•═༅𖣔✾✾𖣔༅═•┅─
♻️ ترجمه فیضالاسلام: امام عليه السّلام (در نگاهدارى تن) فرموده است: در اوّل سرما (پاييز) پرهيز كنيد (خود را بپوشانيد چون بدن با گرمى خو گرفته آزرده شود) و در آخرش (بهار) پيشباز آن رويد (بسيار خود را نپوشانيد چون بدن با سردى خو گرفته زيانى نمىبيند) زيرا سرما در بدنها همان ميكند كه در درختها مىنمايد: اوّل آن مىسوزاند (برگشان را مىريزد) و آخرش (برگشان را) مىروياند.
🇯 🇴 🇮 🇳
📖 امام عليه السلام در اين كلام حكيمانۀ خود دستور طبى مهم و كارسازى را بيان مىكند كه مراعات آن مىتواند از بسيارى از بيمارىها پيشگيرى كند و بر نشاط و نموّ جسم و روح انسان بيفزايد، مىفرمايد: «از سرما در آغاز آن (در پاييز) بپرهيزيد و در آخرش (نزديك بهار) از آن استقبال كنيد، زيرا در بدنها همان مىكند كه با درختان انجام مىدهد؛ آغازش مىسوزاند و آخرش مىروياند و برگ مىآورد»؛ (تَوَقَّوُا الْبَرْدَ فِي أَوَّلِهِ، وَ تَلَقَّوْهُ فِي آخِرِهِ؛ فَإِنَّهُ يَفْعَلُ فِي الْأَبْدَانِ كَفِعْلِهِ فِي الْأَشْجَارِ أَوَّلُهُ يُحْرِقُ وَ آخِرُهُ يُورِقُ)
پاييز آغاز سرما است؛ سرمايى آميخته با خشكى هوا كه از گرماى تابستان و نبودن باران سرچشمه گرفته و به همين دليل برگهاى درختان پژمرده مىشوند و مىريزند و به اصطلاح، مرگ طبيعت فرا مىرسد. همان مرگى كه مولود خشكى و سردى است؛ ولى در آغاز بهار هوا رو به گرمى مىرود و معمولاً بارانهاى پربارى مىبارد. آن رطوبت و گرمى دست به دست هم مىدهند و سبب شكوفه كردن درختان و برگ آوردن آنها و حيات طبيعت مىشوند. همانگونه كه قرآن مجيد مىفرمايد: «وَ تَرَى اَلْأَرْضَ هٰامِدَةً فَإِذٰا أَنْزَلْنٰا عَلَيْهَا اَلْمٰاءَ اِهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ» ؛ و همچنين زمين را (در فصل زمستان) خشك و مرده مىبينى و هنگامى كه آب باران بر آن فرو مىفرستيم، به جنبش در مىآيد و رويش مىكند و از هر نوع گياهان بهجتانگيز مىروياند».
بدن انسانها نيز جزئى از اين طبيعت و متأثر به آثار آن است؛ سرماى خشك پاييز بدنها را ضعيف و نحيف و آمادۀ بيمارىها مىكند؛ بنابراين بايد خود را پوشانيد و از آن دور داشت؛ ولى سرماى ملايم آغاز بهار بعد از فصل زمستان كه آميخته با حرارت كم و رطوبت بسيار است به انسان نشاط و نيرو مىدهد و مايۀ نموّ و رشد بدن مىگردد، ازاينرو بايد به استقبال آن رفت.
از آن گذشته در آغاز پاييز چون انسان به گرماى تابستان عادت كرده و باران كمتر باريده هوا آلوده است و انتقال انسان از آن گرما به سرما هرچند تدريجى است در بدن تأثير مىگذارد و ميكروبهاى بيمارىزا در آن نفوذ مىكند و ازاينرو آگاهان مىگويند: اگر آغاز پاييز بارانهايى ببارد بيمارىها كم مىشود؛ اما در پايان زمستان و آغاز بهار، بدن در مقابل سرما مقاوم شده، عوامل بيمارىزا بر اثر سرما و باران بسيار كم شده و استقبال از سرماى بهار نه تنها ضررى ندارد بلكه عامل نمو جسم و جان مىشود.
#مطالعه
#داستانهای_شگفت
#شهید_دستغیب
66 - تربت خونین
مرحوم حاجی مؤمن که داستانهای 36 تا 43 از او نقل گردید فرمود وقتی مخدّره محترمه ای که نماز جمعه را با مرحوم آقا سید هاشم در مسجد سردزک ترک نمی کرد به من خبر داد که مقدار نخودی تربت اصل حسینی علیه السلام به من رسیده و آن را جوف کفن خود گذارده ام و هر ساله #روز_عاشورا خونین می شود به طوری که رطوبت خونین به کفن سرایت می کند و بعد متدرّجاً خشک می شود .
مرحوم حاج مؤمن فرمود از آن مخدره خواهش کردم که در روز عاشورا منزلش بروم و آن را ببینم قبول کرد؛ پس روز عاشورا رفتم بقچه کفنش را آورد و باز کرد، عقد خون در کفن مشاهده کردم و تربت مبارک را دیدم همانطوری که آن مخدره گفته بود تر و خونین و علاوه لرزان است .
از دیدن آن منظره و تصور بزرگی مصیبت آن حضرت سخت گریان و نالان و از خود بی خود شدم .
نظیر این داستان در دارالسلام عراقی نقل کرده از ثقه عادل ملا عبدالحسین خوانساری که گفت مرحوم آقا سید مهدی پسر آقا سید علی صاحب شرح کبیر در آن زمانی که مریض شده بود و برای استشفای شیخ محمد حسین صاحب فصول و حاج ملا جعفر استرابادی را که هر دو از فُحُول علمای عدول بودند فرستاد که غسل کنند و با لباس احرام داخل سرداب قبر مطهر حسین علیه السلام شوند و از تربت قبر مطهر به آداب وارده بردارند و برای مرحوم سید بیاورند و هر دو شهادت دهند که آن تربت قبر مطهر است و جناب سید مقدار یک نخود از آن را تناول نماید .
آن دو بزرگوار حسب الأمر رفتند و از خاک قبر مطهر برداشتند و بالا آمدند و از آن خاک قدری به بعض حُضّار أخیار عطا کردند که از جمله ایشان، شخصی بود از معتبرین و عطار و آن شخص را در مرض موت عیادت کردم و باقیمانده آن خاک را از ترس اینکه بعد از او به دست نااهل افتد به من عطا کرد و من بسته آن را آورده و در میان کفن والده گذاشتم. اتفاقا روز عاشورا نظرم به ساروق آن کفن افتاد رطوبتی در آن احساس کردم چون آن را برداشته گشودم دیدم کیسه تربت که در جوف کفن بود مانند شکری که رطوبت ببیند حالت رطوبتی در آن عارض شده و رنگ آن مانند خون تیره گردیده و خونابه مانند اثر آن از باطن کیسه به ظاهر و از آن به کفن و ساروق رسیده با آنکه رطوبت و آبی آنجا نبود.
پس آن را در محل خود گذارده در روز یازدهم ساروق را آورده گشودم آن تربت را به حالت اول خشک و سفید دیدم اگرچه آن رنگ زردی در کفن و ساروق کماکان باقیمانده بود و دیگر بعد از آن در سایر ایام عاشورا که آن تربت را مشاهده کردم همینطور آنرا متغیّر دیده ام و دانسته ام که خاک قبر مطهر در هرجا باشد در روز عاشورا شبیه به خون می شود.
وقتی میرزای یزدی مزبور از کوچه عبور میکرده میرسید به خانه ای که در آن مجلس جشنی بوده و مُطرب یهودی خوانندگی میکرده و صدای تار و طنبور بیرون خانه می آمده میرزا از شنیدن این صداها بی طاقت می شود درب همان خانه می ایستند و گریه میکند. مردمی که میگذشتند چون میرزا را به آن حال میدیدند آنها هم می ایستادند و گریان میشدند شخصی از آشنایان صاحب خانه به اندرون خانه رفته به صاحب منزل میگوید بیا ببین بیرون خانه چه خبر است. مجلس عزائیست چون صاحب منزل با خبر می شود مطربها را از خانه های همسایه فرار میدهد و خود می آید دست میرزا را میبوسد و میگوید چه شده که چنین گریان هستید. فرمود از اینجا گذشتم صدای نواختن آلات موسیقی از خانه ات شنیدم دلم برای #اسلام و مسلمانی تو سوخت و دیدم مجلس عزای دین تو است گریان شدم.
صاحبخانه بدست ایشان #توبه کرد و میرزا را با سایرین که با او بودند به خانه برد و پذیرائی شایانی نمود.