بررسی سیره و حالات علمای ربانی.mp3
3.34M
#تلاوت
#قرآن_کریم #آیت_الله_سیدمحمدکاظم_عصار #میرزای_شیرازی #ملامحمدحسن_نائینی #سلوک
🎧 بررسی سیره و حالات علمای ربانی
🎙 حجتالاسلام #ناصری دام عزّه
🗓 تاریخ: ۱۴۰۰/۸/۵
⏱ زمان: ۱۳ دقیقه
🔺 @nasery_ir
🌐 @Mabaheeth
💢 دشمن راه نفوذ را فهمید!
🔹 عمامههای #انگلیسی و #اسلام_امریکایی دو روی سکهی نفوذ استکبار
🔹 علت عملکرد #مقتدی_صدر را، باید در گریهی ۲۰۰ سال پیش #میرزای_شیرازی ره و پس از صدور فتوای معروف حرمت تنباکو جستوجو کرد.
زمانی که گـفـت:
الان دشمـن فهـمـید بایـد از کجا #نـفـوذ کنـد ...
📝 ناصرالدّین شاه، در ماه رمضان نامهای به زعیم شیعیان آن زمان، میرزای شیرازی نوشت که:
🛑 من وقتی روزه میگیرم از شدت گرسنگی و تشنگی عصبانی میشوم و ناخودآگاه دستور به قتل افراد بی گناه میدهم؛ لذا جواز روزه نگرفتن مرا صادر فرمایید !
✍️ #میرزای_شیرازی رضوان الله تعالی علیه در پاسخ نوشت:
حکم خدا قابل تغییر نیست ولی حاکم قابل تغییر است؛ اگر نمیتوانی بر اعصابت مسلّط شوی از مَسند حکومت پایین بیا تا شخص باایمانی در جایگاه تو قرار گیرد و خون بیگناهان بیهوده ریخته نشود.
#میرزای_شیرازی #میرزا_حبیب_الله_رشتی #شیخ_انصاری
🔻 در مورد عبادت و تقوای بزرگان و علما فراوان صحبت شده؛ اما در بخش علمی هم ایشان خیلی سعیها میکردند؛
🔸 جناب میرزای بزرگ (میرزای شیرازی) با جناب میرزا حبیب الله رشتی رحمهماالله از شاگردان صاحب جواهر هستند و اجازه اجتهادشان را از صاحب جواهر گرفتند.
🔹 یک نفر مثل صاحب جواهر که هیچ کسی موفق نشده مانند ایشان یک دوره کامل، تمام فقه، از طهارت تا دیات را کار کند که این کار توفیقی الهی و ربانی بوده است؛ یک چنین فردی، به میرزای شیرازی و میرزا حبیب الله رشتی رحمه الله اجازه اجتهاد میدهد.
🔸 میرزای شیرازی نیتش این بود که با این اجازه اجتهاد در شیراز بیاید و خدمات تبلیغی بکند و میرزاحبیب الله رشتی رحمهالله هم قصد داشت طرف رشت و شمال برود و در آنجا خدمت کند.
🔹 همان ایام این دو بزرگوار به حرم آقا #امیرالمؤمنین علیه السلام میآیند. در حرم یک مسجدی بالای سر حضرت بوده، میبینند که شیخ جوانی آنجا نشسته و دارد برای یک طلبهای، درس قوانین الاصول میگوید.
🔸 اینها گوش میدادند، دیدند که این شیخ خیلی مسلّط است و این شاگرد هم خیلی خوش فهم است. مادامی که این شاگرد سؤال میکند، استاد (شیخ جوان) جواب میدهد؛ و این رفت و آمد (سوال و جواب) ادامه پیدا میکند تا شاگرد رها کند (و قانع شود).
#مطالعه
#داستانهای_شگفت
#شهید_دستغیب
111 - اجابت فوری دعا
فقیه عادل حضرت آقای حاج شیخ #مرتضی_حایری دامت برکاته که از علمای طراز اول حوزه علمیه قم می باشند چند داستان که موجب #عبرت و مزید بر #بصیرت است مرقوم داشته اند و برای بهره مندی عموم، یادداشت می شود .
داستانی که به دو طریق معتبر بنده شنیده ام نقل می نمایم، یکی از جناب آقای حاج سید صدرالدین جزائری، از کسی که او را توثیق می کردند. طریق دوم از جناب آقای مروارید، نوه ایشان از کسی که او را توثیق می کردند. و خلاصه داستان آنکه مرحوم حاج شیخ حسنعلی رحمه اللّه علیه (که در داستان ده نام آن بزرگوار برده شد) به دیدن یکی از رفقا می رود که تب شدیدی داشته است، ایشان به تب می گوید که خارج شو از بدن فلان به اذن اللّه تعالی و می فرماید قلیانی بیاورید تا بکشم خارج می شود؛ پس تب از بدن بیمار خارج شده عافیت پیدا می کند.
سپس به ایشان گفتند شما چطور به این جزم توانستید بگویید؟ فرمود : چون من به مولای خود و آقای خود #امام_زمان علیه السّلام #خیانت نکردم و یقین داشتم که او آبروی خادم امین خود را حفظ می کند.
و مخفی نماند که مرحوم حاج شیخ حسنعلی از بزرگان شاگردان مرحوم حجه الاسلام حاج میرزا محمد حسن شیرازی بوده است، در ردیف #میرزای_شیرازی و #آخوند_خراسانی و سید فشارکی بوده است.
آقای نوقانی که خود یکی از حسنات دهر بود، نقل کرد که اوایلی که مرحوم حاج شیخ به مشهد آمده بودند به قدری وارسته و بی تظاهر بود که حتی علما به مقام علمی او واقف نبودند و ایشان نزد سجاده مرحوم آقا میر سید علی حائری یزدی می نشست و برای مستمندان استمداد می نمود ( ظاهرا در سنه مجاعه بوده است ) .
مرحوم حائری در جریان این امور به ایشان مطلبی می گوید که معلوم می شود به مقام ایشان واقف نیستند. ایشان تنها روزی به منزل سید حائری که از بزرگان علما بوده است می رود در یک مسئله سه مرتبه سید را مجاب می کند، پس از سه بار مغلوبیت، سید صافی ضمیر می گوید؛ بارک اللّه به حاج میرزا محمد حسن ! عجب شاگردانی تربیت کرده است، آقای آقا سید محمد علی سلمه اللّه از پدرش نقل فرمود که سالیان درازی حدود شانزده سال مرحوم حاج شیخ از سوراخ بالای حجره مدرسه برای من پول می انداخت و ما نمی دانستیم از چه ناحیه است ، بعداً به مناسبتی معلوم شد که از ناحیه ایشان است.
مؤلف گوید : کرامات علمای ربانی و اجابت دعوات صاحبان مقام یقین، به راستی افزون از شمار است و در ذیل داستان 25 این کتاب برای رفع استعجاب و اثبات این مطلب مطالبی گفته شد و در این مقام برای تأیید این داستان از خاتم المجتهدین شیخ مرتضی الأنصاری داستانی نقل می گردد :
از شیخ محمود عراقی که از تلامیذ شیخ بوده در آخر کتاب ( دارالسلام ) نقل کرده و خلاصه اش این است که : مرحوم حاج سید علی شوشتری که از اکابر علما و صاحب کرامت و اجابت دعوات بوده و مورد علاقه و ارادت شیخ انصاری بوده است ، در سال 1260 ه . ق که مرض وبا در #نجف_اشرف بود اواسط شب مرحوم سید به این مرض مبتلا می شود و چون فرزندانش حالت او را پریشان می بینند از ترس آنکه مبادا فوت کند و شیخ از آنها مؤاخده نماید که چرا جهت عیادت به او اطلاع نداده اند چراغ را روشن کرده که به منزل شیخ رفته و او را از مرض سید آگاهی دهند.
مرحوم سید متوجه می شود می گوید : چه خیال دارید؟ گفتند: می خواهیم برویم شیخ را خبر دهیم. فرمود لازم نیست بروید الان او تشریف می آورد . لحظه ای نگذشت که درب منزل کوبیده شد، سید فرمود شیخ است در را باز کنید؛ چون در را باز کردیم شیخ با ملّارحمت اللّه بود ، شیخ فرمود : حاج سید علی چگونه است ؟ گفتیم حالا که مبتلا شده است خدا رحم کند که ان شاء اللّه . . . شیخ فرمود ان شاءاللّه باکی نیست و داخل خانه شد، سید را مضطرب و پریشان دید ، به او فرمود : مضطرب مباش ان شاءاللّه خوب می شوی. سید گفت از کجا می گویی ؟
شیخ گفت من از خدا خواسته ام که تو بعد از من باشی و بر جنازه من نماز گزاری.
سید گفت : چرا این را خواستی؟ شیخ فرمود : حال که شد و به اجابت نیز رسید، سپس بنشست و قدری سؤال و جواب و مطایبه کردند بعد شیخ برخاست و رفت .
( و بعضی چنین نقل کردند که از شیخ پرسیدند در آن شب چگونه به طور جزم فرمودید سید خوب می شود؟ در جواب فرموده بود: عمری است در راه بندگی و اطاعت و خدمت به شرع بودم و در آن شب آن حاجت را از خداوند خواستم یقین کردم به اجابت آن) .
【۱ از ۲ 】
و چون مدت اقامت که ده روز بود تمام شد، عربانه کرایه می کند و عازم بر حرکت می شود و برای زیارت وداع به حرم مطهر مشرّف و پس از زیارت نزد ضریح امامین علیهما السّلام می نشیند مشغول خواندن #زیارت_عاشورا می شود؛ پس در آن حال خادم ایشان حاج فرهاد بچه را بغل کرده به حرم مشرّف می شود و سپس چشم بچه را که با پارچه ای بسته بود به ضریح می مالد و پس از زیارت از حرم بیرون می رود.
پدر بچه که منظره بچه اش را می بیند و متذکر می شود که بچه با چشم سالم به عراق آمد و حال با چشم کور برگردد، پس بی اختیار گریان و نالان می شود، فریاد می زند، می لرزد، خواندن تتمه زیارت عاشورا را فراموش می کند و خود را به ضریح می چسباند و در سخن با امام رعایت #ادب نمی کند و می گوید آیا سزاوار است بچه ام را با این حالت کوری برگردانم؛ پس بی حال شده گوشه ای می نشیند، ناگاه بچه در حالی که دائی او به دنبالش بوده وارد حرم می شود و بر دامن پدرش می نشیند و می گوید پدر جان ! خوب شدم، چشمم روشن شده دردی هم ندارد، پدر حیران شده دست در چشمان بچه کشیده می بیند هیچ اثری از قرحه نیست و حتی قرمزی هم ندارد، از دائی بچه می پرسد این بچه ربع ساعت پیش در حرم بود، چشمان کور و بسته شده چه پیش آمد شده؟
دائی بچه می گوید : بلی هنگامی که از حرم بیرون شدیم بچه بر شانه من بود و در صحن راه می رفتم و منتظر آمدن شما بودم ناگاه بچه سر از شانه من برداشت و با دستش پارچه ای که بر چشمش بود برمی داشت و می گفت ببین آقا دائی ! چشمم خوب شده است و برای بشارت به شما زود او را به حرم فرستادم که شما شاد شوید ، پدر سجده شکر می کند و از امامین همامین علیهما السّلام عذرخواهی و شکرگزاری می نماید و با شادی و فرح از حرم بیرون می شود و می آید نزد حافظالصحة و بچه را در بیرون خانه نزد دائی او می سپارد و به حافظالصحة می گوید می خواهم حرکت کنیم برای بغداد دوائی بدهید برای چشم بچه که در راه به آن مداوا کنیم.
طبیب می گوید که چرا مرا مسخره می کنی! برای چشم کور شده دوائی نیست. شما در اثر مسامحه او را کور کردید؛ پس پدر صدای بچه می زند، دائی او را می آورد چون طبیب چشم او را گشوده و روشن می بیند بُهت زده و حیران می گردد. چشمان بچه را می بوسد، اطرافش می گردد و سخت گریان می شود و می گوید کجا شد دو غده چشم تو؟ چطور شد کوری تو؟ پس جریان شفا را برایش می گوید و #صلوات بر اهل بیت علیهم السلام می فرستند.
سپس به منزل #میرزای_شیرازی می روند. میرزا هم که با سابقه بود گریه شوق می کند، چشمان بچه را می بوسد و می فرماید سزاوار است بمانید تا شهر را چراغـ🎊🎈ـانی کنیم. پدر عذر می آورد و در همان روز برای کاظمین علیهما السّلام حرکت می کند.
✳️ نقش عالمِ باهوشِ زرنگ!
رهبرانقلاب: آنجایی که ما یک عالمِ باهوشِ زرنگِ دقیقی داشتیم، محفوظ ماندیم؛ آنجایی که کسی مثل #میرزای_شیرازی داشتیم، بُرد با ما شده است.
@Mabaheeth | مباحث