eitaa logo
مباحث
1.7هزار دنبال‌کننده
37.7هزار عکس
33.8هزار ویدیو
1.7هزار فایل
﷽ 🗒 عناوین مباحِث ◈ قرار روزانه ❒ قرآن کریم ؛ دو صفحه (کانال تلاوت) ❒ نهج البلاغه ؛ حکمت ها(نامه ها، جمعه) ❒ صحیفه سجادیه ؛ (پنجشنبه ها) ⇦ مطالب متفرقه ⚠️ برای تقویت کانال، مطالب را با آدرس منتشر کنید. 📨 دریافت نظرات: 📩 @ali_Shamabadi
مشاهده در ایتا
دانلود
16.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 ببینید | در هیئت‌ها، برای احیای مکتب اهل‌بیت(علیهم‌السلام) 👈 مفهوم اَحیوا اَمرَنا 🏴 Farsi.Khamenei.ir
🏴 ویژه ماه محرم ۱۴۴۴ 📲 تصویر حساب کاربری ()؛ قابل استفاده در شبکه‌های اجتماعی 🏴
علیه السلام عجل الله تعالی فرجه الشریف و علیه السلام حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری: 🔻داستان تشرف یکی از علمای اصفهان؛ بسیار زیبا و نکته دار... علی رغم طولانی بودن مطالعه آن را از دست ندهید: 🔹حدود هشتاد سال پیش برای یکی از علمای اصفهان که از سادات خیلی اصیل هم هستند تشرفی پیش آمده بود که خیلی جالب است. 🔸ايشان جوان بوده و سوار الاغ مى‏ شده و اطراف اصفهان تبلیغ مى‏ رفته و روضه مى ‏خوانده است. دهه اول محرم بوده، به يكى از روستاهای اطراف مى‏ رود و منبرش را می رود. آن روز برف سنگينى مى ‏آمده است. 🔹وقتى اين روضه تمام مى ‏شود بايد به يك روستای ديگر با فاصله مثلاً يك فرسخ برود. سوار الاغ که مى ‏شود برود، يكى از اهالى اين آبادى مى ‏آيد و مى ‏گويد:« آقا سيد تو راه گرگ و حيوانات درنده هستند مى ‏خواهید يكى، دو نفر همراهتان بفرستيم؟ 🔸ايشان مى‏ گويد: مى‏ روم مشكلى نداره» و قبول نمی کند همراهی بیاید. نقل می کند عباى زمستانيم را به سر كشيدم و سوار بر الاغ شدم و رفتم. برف سنگينى مى‏ آمد. برف سنگينى هم به زمين نشسته بود. مى‏ گويد مقدارى كه آمدم احساس کردم، گويا يك سوارِ ديگر از پشت سر من، دارد مى‏ آيد. 🔹منتهى از بس برف سنگين بود، حوصله نكردم سرم را بیرون بیاورم و ببينم کیست. حدس زدم یه نفر از روستا آخرش آمده مراقب من باشد. 🔸بعد آن آقا كه پشت سر من مى ‏آمد گفت:« آ سيد مصطفى سلامٌ عليكم». 🔹گفتم:« سلام عليكم» . 🔸گفت: «مسئلةٌ»(یعنی سوالی داشتم؟) 🔹گفتم:« بفرماييد». 🔸گفت:« آيا در روز عاشورا دشمن بر جسد حضرت سيدالشهداء اسب تاخت؟ 🔹گفتم:« بله من در تاريخ خوانده‏ ام كه چنین کاری کرده اند. 🔸آن آقا گفتند:« و اسب ها هم بر بدن رفتند؟» 🔹گفتم: «بله در تاريخ هست كه اسب ها هم بر بدن رفتند.» 🔸مدتى گذشت و يك خورده جلوتر آمديم. بازآن آقا گفتند:« آسيد مصطفى! آيا متوكل عباسی خواست قبر حضرت سيدالشهداء (علیه السلام) را، منهدم كند؟» 🔹گفتم: بله سعى كرد كه از بين ببرد». 🔸گفت:« گاوها را فرستاد كه قبر را شخم بزنند و مساوى كنند؟» 🔹گفتم:« من در تاريخ خوانده‏ ام كه فرستادند اما گاوها نرفتند». 🔸گفت« چطور؟ اسب كه حيوان نجيب و خوش فهمى است و در عالم خودش بيش از گاو متوجه می شود، اما بر جسد و بدن مبارك حضرت سيدالشهداء (علیه السلام) رفت ولى آن گاوها حتى بر قبر مطهر هم نرفتند و شخم نزدنند و قبر را از بين نبرند؟!» 🔹آقا سید می گوید من به فکر رفتم که عجب سوالى شد! اين از محدوده توانائى فکری اين آبادى و اين منطقه بيرون است! داشتم به جوابش هم فكر مى‏ كردم. گويا حس كردم از همان پشت سر نورى به دلم افتاد و جوابی برای این سوال به نظرم آمد. 🔸گفتم:« البته اين قضيه يك جوابى دارد». 🔹گفتند:« چى هست؟» 🔸گفتم:« روز عاشورا حضرت سيد الشهداء (عليه ‏السلام) خواسته بودند كه هر چه دارند را براى خدا بدهند حتى اين يك مشت استخوان را گذاشتند وسط و خودشان اجازه دادند و خودشان خواسته بودند كه اسب بر بدن مبارکشان برود. خود حضرت خواستند هر چه داشتند را در راه خدا داده باشند. اما در جريان متوكل، اينها مى‏ خواستند آثار حضرت را از بين ببرند. 🔹نظر امام حسین (علیه السلام) بر از بين رفتن آثارشان نبود، از اول خود حضرت مى‏ خواستند، آثارشان محفوظ بماند تا مردم به اين وسيله بهره ببرند و مقرّب به خدا شوند». 🔸آن آقا كه پشت سر بود، فرمود:« درست است.» 🔹آقا سید مصطفی می گوید: بعد پشت سرم را نگاه كردم ديدم هيچ كسى نيست حتى جاى پائى غير از همين مسيرى كه من آمده‏ ام، نيست. ‌ ‌ ┄┅═✧❁ااا❁✧═┅┄ @nasery_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| ۱۳۲ 🏷️ ضرورت ياد مرگ ┄┅═✧ا﷽ا✧═┅┄ ❁• وَ قَالَ عليه‌السلام إِنَّ لِلَّهِ مَلَكاً يُنَادِي فِي كُلِّ يَوْمٍ لِدُوا لِلْمَوْتِ وَ اِجْمَعُوا لِلْفَنَاءِ وَ اِبْنُوا لِلْخَرَابِ ┅───────────────┅ ☜ و درود خدا بر او، فرمود: خدا را فرشته‌اى است كه هر روز بانگ مى‌زند: بزاييد براى مُردن و فراهم آوريد براى نابود شدن و بسازيد براى ويران گشتن. ─┅•═༅𖣔✾✾𖣔༅═•┅─ ♻️ ترجمه فیض‌الاسلام: امام عليه السّلام (دربارۀ پايان دنيا) فرموده است: خداوند را فرشته‌اى است كه هر روز فرياد ميكند: بزائيد براى مردن و جمع كنيد براى از بين رفتن و بسازيد براى ويران گشتن. 🇯‌ 🇴‌ 🇮‌ 🇳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 امام عليه السلام در اين كلام حكيمانۀ كوتاه و پربار به سرنوشت انسان‌ها و مواهب و نعمت‌هاى آنها اشاره كرده مى‌فرمايد: «خداوند فرشته‌اى دارد كه همه روز بانگ مى‌زند بزاييد براى مردن و گردآوريد براى فنا و بنا كنيد براى ويران شدن». لام در «لِلْمَوْتِ‌» و «لِلْفَناءِ‌» و «لِلْخَرابِ‌» لام سببيّه نيست، بلكه لام غايت است؛ يعنى فرزند بزاييد ولى عاقبتش است و اموال گردآورى كنيد سرانجامش فناست و بناهاى پرشكوه برپا سازيد عاقبت آن ويرانى است. شبيه چيزى است كه در قرآن مجيد در داستان فرعون و همسرش به هنگام گرفتن قنداقۀ موسى از آب نيل آمده است «فَالْتَقَطَهُ‌ آلُ‌ فِرْعَوْنَ‌ لِيَكُونَ‌ لَهُمْ‌ عَدُوًّا» ؛ (هنگامى كه مادرش به فرمان خدا او را به دريا افكند) خاندان فرعون او را (از آب) گرفتند، تا سرانجام دشمن آنان و مايۀ اندوهشان گردد» يعنى عاقبت كار چنين شد. در حقيقت امام روى سه چيز از مهم‌ترين مواهب زندگى دنيا انگشت گذارده و سرانجام همۀ آنها را روشن ساخت: فرزندان كه عزيزترين سرمايۀ انسان‌اند و اموال كه براى آن زحمت فراوان مى‌كشد و بناهاى مجلّل كه گاه قسمت عمدۀ خود را صرف آن مى‌كند. امام مى‌فرمايد: هيچ يك از اينها بقا و دوامى ندارد و سرانجام گَرد و غُبار فنا بر روى همۀ آنها مى‌نشيند؛ تنها چيزى كه براى انسان باقى مى‌ماند اعمال خير و نيكى‌هاست كه نزد خدا ذخيره مى‌شود، قرآن مى‌گويد: «مٰا عِنْدَكُمْ‌ يَنْفَدُ وَ مٰا عِنْدَ اَللّٰهِ‌ بٰاقٍ‌» ؛ آنچه نزد شماست از ميان مى‌رود و آنچه نزد خداست باقى مى‌ماند». 🤔 در اين‌كه آيا واقعاً فرشته‌اى فرياد مى‌زند و ما صداى او را نمى‌شنويم يا زبان حال جهان آفرينش و طبيعت دنياست يا صدايى است كه از جان و فطرت و عقل ما بر مى‌خيزد و ملك اشاره به آن است، محلّ‌ گفت‌وگو است. كسانى كه آن را تفسير به طبيعت دنيا و مانند آن كرده‌اند دليلشان اين است كه اگر واقعاً ملكى صدا بزند و ما نداى او را نشنويم چه فايده‌اى مى‌تواند داشته باشد؟؛ ولى به اين ايراد مى‌توان پاسخ داد كه وقتى نداى آن ملك به وسيلۀ اولياءالله براى ما نقل شود تأثيرش واضح است مثل اين‌كه ما براى كسى نقل كنيم كه فرزندت را در فلان شهر ديديم كه فرياد 😮 مى‌زد مرا يارى كنيد.
70 - حیایی غریب و نیز مرحوم آقای بلادی فرمود یکی از بستگانم که چند سال در فرانسه برای تحصیل توقف داشت در مراجعتش نقل کرد که در پاریس خانه‌ای کرایه کردم و سگی را برای پاسبانی نگاهداشته بودم، شبها درب خانه را می بستم و سگ نزد در می‌خوابید و من به کلاس درس می رفتم و برمی‌گشتم و سگ، همراهم به خانه داخل می شد. شبی مراجعتم طول کشید و هوا هم به سختی سرد بود، به ناچار پشت گردنی پالتو خود را بالا آورده گوشها و سرم را پوشاندم و دستکش🧤 در دست کرده صورتم را گرفتم به طوری که تنها چشمم برای دیدن راه باز بود، با این هیئت درب خانه آمدم تا خواستم قفل در را باز کنم سگ زبان بسته چون هیئت خود را تغییر داده بودم و صورتم را پوشانده بودم، مرا نشناخت و به من حمله کرد و دامن پالتو مرا گرفت و فورا پشت پالتو را انداختم و صورتم را باز کرده صدایش زدم تا مرا شناخت با نهایت شرمساری به گوشه ای از کوچه خزید؛ در خانه را باز کردم آنچه اصرار کردم داخل خانه نشد به ناچار در را بسته و خوابیدم. صبح که به سراغ سگ آمدم دیدم مرده است، دانستم از شدت حیا جان داده است. اینجاست که باید هر فرد از ما به سگ نفس خود خطاب کنیم که چقدر بی حیاییم، راستی که چرا از پروردگارمان که همه چیزمان از او است نمی کنیم وملاحظه حضور حضرتش را نمی نماییم. امام سجاد علیه السلام در دعای ابی حمزه می فرماید : ( أنَا یا رَبِّ الَّذی لَمْ اَسْتَحْیِکَ فِی الْخَلاءِ وَ لَمْ اُراقِبْکَ فِی الْمَلاءِ اَوْ لَعَلَّکَ بِقِلَّهِ حَیائی مِنْکَ جازَیْتَنی ) . چرا انسان از خدا حیا نکند. از شنیدن این داستان باید انسان از حال خودش و کمیِ حیایش خجل و شرمسار باشد زیرا جائیکه حیاء سگی از صاحبش تا این حدّ باشد که از شدت حیاء بمیرد در حالیکه صاحبش تنها خوراک او را تأمین میکرده است آن هم به انداختن استخوانی یا قطعه نانی - پس حیاء فرزندان نسبت به پدرها و مادرها تا چه حد باید باشد؟ درحالیکه و نه تنها خوراک فرزند را تأمین مینمایند؛ بلکه پوشاک و مسکن و پرستاری و معالجه دردها و برطرف کردن احتیاجات و از همه مهمتر او را به عهده دارند. از پدر و مادر بینهایت بالاتر، حضرت آفریدگار است که اصل تمام نعمتها و احسانها از او است و پدر و مادر را هم او مسخّر فرموده است - پس حیاء ما نسبت به پروردگار خود تا چه حد باید باشد؟ اینجا است که انسان باید بر حال خود زاری کند و نفس خود را مخاطب سازد و بگوید: ای کمتر و پست تر از سگ، چرا ملاحظه حقوق پدر و مادر و سایر وسائط تربیت و إنعام و بخود را نمینمائی؟ چرا از تقصیرات خود در برابر آنها حیاء نمیکنی و از این بدتر ای نفس سرکش چرا از پروردگارت که همه چیزت از او است در خلوت و جلوت حیاء نمیکنی و ملاحظه حضور آن حضرت را نمینمائی؟ اقلاً اقرار به بیحیائی خودت بکن و بگو، پروردگارا، منم آن بنده سر به زیر تو که از تو حیاء نکردم در پنهانی و تنهائی و ملاحظه حضور تو را ننمودم، در آشکارا و با مردمان. و چون خود را از بساط خداوندی دور و از خوان احسان او محروم و از جوارش مهجور میبیند بگوید: شاید به سبب کم حیائی من را مجازات فرموده ای. بحثی لازم پیرامون حیاء از آنجائیکه نظم حیات اجتماعی بشری در این عالم و تأمین ابدی انسانی در سرای دیگر، وابسته به صفات کمالی حیاء است، چنانچه دانسته خواهد شد سزاوار است در این مقام حقیقت حیاء و اهمیت و موارد آن یادآوری شود، مخصوصاً که در این زمان صفت حیاء در افراد اجتماع کم بلکه رو به زوال است بویژه در میان زنان با اینکه خداوند برای جلوگیری از فساد حیاء زن را ده برابر مرد قرار داده است ولی متأسفانه در این دوره، حیاء بیشتر زنان کمتر از مردها شده و لذا مفاسد هم روز به روز رو به افزایش است و گویا همان زمانیست که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: قیامت برپا نمیشود تا وقتی که حیاء از کودکان و زنان برود. علیه السلام میفرماید حیاء و با هم و به یک رشته بسته اند. یکی از آنها رفت دیگری نیز برود. علیه السلام نیز میفرماید کسی که حیاء ندارد ایمان ندارد. حیاء چیست؟ حیاء خوی و غریزه ایست در انسانی که هر کاری را زشت و ناروا دانست از بجا آوردنش ناراحت میشود و به واسطه این غریزه و فطری است که از کارهای زشت خودداری میکند. مرحوم سید جمال الدین اسد آبادی در کتاب ردّ بر مادّیین مینویسد به سبب صفت شریف حیاء، حقها أدا میشود و از حدود تجاوز نمیگردد. چنانچه بواسطه حیاء است که شخص رعایت حق پدر و مادر و رحِم و استاد و حق هر احسان کننده به خودش را رعایت میکند و و پیمان شکنی و خُلف وعده و رد سائل نمینماید و نیز بواسطه حیاء است که از فحشاء و منکر و هر چه بر انجامش سرزنش و ملامت میشود ترک میکند.