eitaa logo
مباحث
1.7هزار دنبال‌کننده
36.2هزار عکس
31.9هزار ویدیو
1.6هزار فایل
﷽ 🗒 عناوین مباحِث ◈ قرار روزانه ❒ قرآن کریم ؛ دو صفحه (کانال تلاوت) ❒ نهج البلاغه ؛ حکمت ها(نامه ها، جمعه) ❒ صحیفه سجادیه ؛ (پنجشنبه ها) ⇦ مطالب متفرقه ⚠️ برای تقویت کانال، مطالب را با آدرس منتشر کنید. 📨 دریافت نظرات: 📩 @ali_Shamabadi
مشاهده در ایتا
دانلود
فصل هفتم : در ذکر اولاد و احفاد علیه السلام 📖 شیخ مفید رحمه اللّه فرموده حضرت صادق علیه السلام را ده تن اولاد بود: اسماعیل و عبداللّه و امّ فروه؛ مادر این سه نفر فاطمه دختر حسین بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام بوده و دیگر موسی علیه السلام و اسحاق و محمّد که مادر ایشان امّ ولد بوده و عباس و علی و اسماء و فاطمه که هر یک از ام ولدی بوده اند و اسماعیل از همه برادران بزرگتر بوده و علیه السلام او را بسیار دوست می داشت و شفقت و مهربانی بر او بسیار می نمود. گروهی از شیعه را گمان آن بود که اسماعیل قائم به امر خلافت و امامت خواهد بود بعد از حضرت صادق علیه السلام به سبب آنکه بزرگتر اولاد آن جناب بود و محبت و اکرام پدر بر او بیشتر بود، لکن در حیات حضرت صادق علیه السلام در قریه عریض از دنیا رفت و مردمان جنازه او را به سر دوش تا مدینه آوردند و در بقیع مدفون گشت. روایت شده که حضرت صادق علیه السلام بر مرگ اسماعیل جزع شدیدی نمود و حزن و اندوهش بر او عظیم گشت و بدون کفش و ردا مقدم سریر او می رفت و چند دفعه امر فرمود سریر ⚰️ او را بر زمین نهاد و نزدیک جنازه می آمد و صورت او را باز می کرد و بر او نظر می نمود و مراد آن حضرت از این کار آن بود تا امر وفات اسماعیل بر همه مردم مکشوف شود و دفع شبهه شود از کسانی که معتقد به حیات اسماعیل و خلافت او بعد از پدر می باشند. مؤلف گوید: که احادیث به این مضمون بسیار است و شیخ صدوق روایت کرده است که حضرت صادق علیه السلام به سعید بن عبداللّه اعرج فرمود که چون اسماعیل وفات یافت گفتم جامه ای را که روی او کشیده بودند بردارند، چون صورت او را مکشوف کردند جبهه و زنخ و گلوی او را بوسیدم پس گفتم او را بپوشانند، باز گفتم که جامه را از روی او برداشتند دیگرباره جبین و زنخ و گلوی او را بوسه دادم؛ پس گفتم او را بپوشانیدند و غسل دادند. چون از کار غسل او فارغ شدند نزدیک او رفتم دیدم که او را در کفن پیچیده اند گفتم صورت او را از کفن بیرون کردند باز جبین و زنخ و گلوی او را بوسیدم و او را تعویذ کردم پس گفتم او را در کفن کنند. راوی گفت پرسیدم به چه چیز او را تعویذ کردید؟ فرمود: به قرآن .
و روایت شده که به حاشیه کفنش نوشت : ( اِسْماعیل یَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلا اللّهُ. ) و خواند یکی از شیعیان خود را و درهمی چند به او داد و امر کرد که حج کند با آن از جانب پسرش اسماعیل و فرمود که هرگاه تو حج بگذاری از جانب او نه سهم ثواب مال تو است و یک سهم مال اسماعیل . 📖 سید ضامن بن شدقم در (تحفه الأزهار) گفته که وفات کرد اسماعیل در سنه صد و چهل و دو؛ و در سنه پانصد و چهل و شش حسین بن ابی الهیجاء وزیر عبیدلی به مدینه رسید؛ پس بنا کرد بر مشهدش قبّه ای و ذکر کرده ابن شیبه که این محل خانه زید شهید پسر امام زین العابدین علیه السلام بوده . و بالجمله ؛ شیخ مفید فرموده : چون اسماعیل از دنیا رفت کسانی را که اعتقاد بر خلافت او بود بعد از پدر از این اعتقاد منصرف شدند مگر نادری از مردمان اباعد که از خواص روات نبودند به همان اعتقاد ماندند و قائل به حیات اسماعیل گشتند و چون حضرت امام صادق علیه السلام از دنیا رحلت فرمود جمله ای از مردم قائل به امامت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام شدند و مابقی هم دو فرقه شدند فرقه ای گفتند اسماعیل امام بوده و امامت بعد از او منتقل به محمّد بن اسماعیل شده است و فرقه دیگر گفتند که اسماعیل زنده است و ایشان مردمانی قلیل هستند که گمانشان این است که امامت بعد از اسماعیل در اولاد و احفاد او است تا آخر زمان! مؤلف گوید: سلاطین فاطمیه که در دیار مغرب سلطنت داشتند از اولاد اسماعیل اند. اول ایشان عبیداللّه بن محمّد بن عبداللّه بن احمد بن محمّد بن اسماعیل بن الامام جعفر الصادق علیه السلام ملقب به المهدی باللّه ، اول کسی است که از آل اسماعیل در دیار مغرب و مصر خلیفه شدند در زمان دولت بنی عباس و مدت دویست و هفتاد و چهار سال پادشاهی کردند و اول سلطنت ایشان در زمان معتمد و معتضد بوده که اوایل غیبت صغری باشد و عدد ایشان چهارده است و ایشان را اسماعیلیه و عبیدیه می گفتند. قاضی نوراللّه گفته که قرامطه ورای اسماعیلیه طایفه دیگرند و عباسیان و هواخواهان ایشان از کمال بغض و عداوت قرامطه را داخل اسماعیلیه ساختند. ادامه دارد ←
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| ۴۳۸ 🏷️ جهل عامل دشمنى ┄┅═✧ا﷽ا✧═┅┄ ❁• وَ قَالَ عليه‌السلام اَلنَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا ┅───────────────┅ ☜ و درود خدا بر او، فرمود: مردم دشمن آنند كه نمى‌دانند. ─┅•═༅𖣔✾✾𖣔༅═•┅─ ♻️ ترجمه فیض‌الاسلام: امام عليه السّلام (در نكوهش نادانى) فرموده است: النّاس (تا آخر، اين فرمايش بى‌كم و زيادة همان فرمايش يك صد و شصت و سوم است كه ترجمه و شرحش بيان شد). 🇯‌ 🇴‌ 🇮‌ 🇳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانۀ بسيار كوتاه و پرمعنا مى‌فرمايد: «مردم دشمن چيزى هستند كه نمى‌دانند»؛ (النَّاسُ‌ أَعْدَاءُ‌ مَا جَهِلُوا). اين جمله عيناً در حكمت 172 بدون هيچ تغييرى آمده و در آن‌جا تفسيرهاى سه‌گانه‌اى براى آن ذكر كرديم و در اين‌جا اضافه مى‌كنيم كه ممكن است بسيارى از امور داراى فوايد زيادى باشد؛ اما شخصى كه از آن بى‌خبر است با آن به مخالفت برمى‌خيزد همان‌گونه كه قرآن مجيد مى‌فرمايد: « كُتِبَ‌ عَلَيْكُمْ‌ الْقِتَالُ‌ وَ هُوَ كُرْهٌ‌ لَكُمْ‌ وَ عَسى أَنْ‌ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ‌ وَ عَسَى أَنْ‌ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ‌ وَ اللّٰهُ‌ يَعْلَمُ‌ وَ أَنْتُمْ‌ لَا تَعْلَمُونَ‌ »؛ جهاد در راه خدا بر شما مقرّر شد؛ در حالى كه برايتان ناخوشايند است. چه بسا چيزى را خوش نداشته باشيد، حال آن كه خيرِ شما در آن است و يا چيزى را دوست داشته باشيد، حال آن‌كه شرِّ شما در آن است و خدا مى‌داند، و شما نمى‌دانيد». افراد ناآگاه كه به اهميت جهاد و تأثير آن در عظمت و عزت مسلمين واقف نيستند آن را امرى خشونت‌آميز و زيانبار مى‌پندارند و طبيعى است كه با آن به عداوت برخيزند يا براى آن‌ها ناخوشايند باشد؛ اما مؤمنان آگاه كه به اسرار جهاد و حتى شهادت فى سبيل اللّٰه آشنا هستند به آن عشق مى‌ورزند. داروهاى تلخ و شفابخش براى كودكى كه از آن اطلاعى ندارد تنفرآميز است و به اين آسانى حاضر به نوشيدن آن نيست و با آن دشمنى مى‌كند در حالى كه افرادى كه از آثار آن دارو باخبرند براى به‌دست آوردن آن هرگونه بهايى را مى‌پردازند و با عشق و علاقه آن را مى‌خورند. مؤيد اين سخن گفتارى است كه به عنوان يك اصل كلى، بعضى از روانشناسان اظهار كرده و مثال روشنى نيز براى آن ذكر نموده‌اند و آن اين‌كه جهل انسان به شرايط محيط، محيط را براى او غير قابل تحمل مى‌كند؛ اما هنگامى كه از آن شرايط باخبر مى‌شود ناگهان همه چيز براى او قابل تحمّل مى‌گردد. ╭────๛- - - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
، یک نامه از ╭─── │ 🌐 @Mabaheeth ╰──────────
مباحث
#نهج_البلاغه | #نامه_ها ✉️ نامه ۴۶ - نامه به مالك اشتر در اصول اخلاقی رهبر اسلامی ┄┄┅
نهج البلاغه | ✉️ نامه ۴۷ - وصيت امام عليه السلام به فرزندانش پس از ضربت ابن ملجم‏ (علیه اللعنة و العذاب) ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 📜 و من وصية له عليه‌السلام للحسن و الحسين عليهماالسلام لمّا ضربه ابن ملجم لعنه الله (وصيّت امام عليه السلام به حسن و حسين عليهما السّلام پس از ضربت ابن ملجم كه لعنت خدا بر او باد مى‌باشد كه در ماه رمضان سال 40 هجرى در شهر كوفه مطرح فرمود)
📃 أُوصِيكُمَا بِتَقْوَى اَللَّهِ وَ أَلاَّ تَبْغِيَا اَلدُّنْيَا وَ إِنْ بَغَتْكُمَا وَ لاَ تَأْسَفَا عَلَى شَيْءٍ مِنْهَا زُوِيَ عَنْكُمَا وَ قُولاَ بِالْحَقِّ وَ اِعْمَلاَ لِلْأَجْرِ وَ كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً شما را به ترس از خدا سفارش مى‌كنم، به دنيا پرستى روى نياوريد، گر چه به سراغ شما آيد، و بر آنچه از دنيا از دست مى‌دهيد اندوهناك مباشيد، حق را بگوييد، و براى پاداش الهى عمل كنيد و دشمن ستمگر و ياور ستمديده باشيد. أُوصِيكُمَا وَ جَمِيعَ وَلَدِي وَ أَهْلِي وَ مَنْ بَلَغَهُ كِتَابِي بِتَقْوَى اَللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِكُمْ وَ صَلاَحِ ذَاتِ بَيْنِكُمْ فَإِنِّي سَمِعْتُ جَدَّكُمَا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم يَقُولُ صَلاَحُ ذَاتِ اَلْبَيْنِ أَفْضَلُ مِنْ عَامَّةِ اَلصَّلاَةِ وَ اَلصِّيَامِ شما را، و تمام فرزندان و خاندانم را، و كسانى را كه اين وصيّت به آنها مى‌رسد، به ترس از خدا، و نظم در امور زندگى، و ايجاد صلح و آشتى در ميانتان سفارش مى‌كنم؛ زيرا من از جدّ شما پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شنيدم كه مى‌فرمود: «اصلاح دادن بين مردم از نماز و روزۀ يك سال برتر است. اَللَّهَ اَللَّهَ فِي اَلْأَيْتَامِ فَلاَ تُغِبُّوا أَفْوَاهَهُمْ وَ لاَ يَضِيعُوا بِحَضْرَتِكُمْ وَ اَللَّهَ اَللَّهَ فِي جِيرَانِكُمْ فَإِنَّهُمْ وَصِيَّةُ نَبِيِّكُمْ مَا زَالَ يُوصِي بِهِمْ حَتَّى ظَنَنَّا أَنَّهُ سَيُوَرِّثُهُمْ خدا را! خدا را! دربارۀ يتيمان، نكند آنان گاهى سير و گاه گرسنه بمانند، و حقوقشان ضايع گردد! خدا را! خدا را! در بارۀ همسايگان، حقوقشان را رعايّت كنيد كه وصيّت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شماست، همواره به خوشرفتارى با همسايگان سفارش مى‌كرد تا آنجا كه گمان بُرديم براى آنان ارثى معيّن خواهد كرد. وَ اَللَّهَ اَللَّهَ فِي اَلْقُرْآنِ لاَ يَسْبِقُكُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَيْرُكُمْ وَ اَللَّهَ اَللَّهَ فِي اَلصَّلاَةِ فَإِنَّهَا عَمُودُ دِينِكُمْ وَ اَللَّهَ اَللَّهَ فِي بَيْتِ رَبِّكُمْ لاَ تُخَلُّوهُ مَا بَقِيتُمْ فَإِنَّهُ إِنْ تُرِكَ لَمْ تُنَاظَرُوا وَ اَللَّهَ اَللَّهَ فِي اَلْجِهَادِ بِأَمْوَالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ أَلْسِنَتِكُمْ فِي سَبِيلِ اَللَّهِ خدا را! خدا را! دربارۀ قرآن، مبادا ديگران در عمل كردن به دستوراتش از شما پيشى گيرند. خدا را! خدا را! در بارۀ نماز، چرا كه ستون دين شماست. خدا را! خدا را! در بارۀ خانه خدا، تا هستيد آن را خالى مگذاريد؛ زيرا اگر كعبه خلوت شود، مهلت داده نمى‌شويد. خدا را! خدا را! دربارۀ جهاد با اموال و جانها و زبان‌هاى خويش در راه خدا وَ عَلَيْكُمْ بِالتَّوَاصُلِ وَ اَلتَّبَاذُلِ وَ إِيَّاكُمْ وَ اَلتَّدَابُرَ وَ اَلتَّقَاطُعَ لاَ تَتْرُكُوا اَلْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَلنَّهْيَ عَنِ اَلْمُنْكَرِ فَيُوَلَّى عَلَيْكُمْ شِرَارُكُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلاَ يُسْتَجَابُ لَكُمْ بر شما باد به پيوستن با يكديگر، و بخشش همديگر، مبادا از هم روى گردانيد، و پيوند دوستى را از بين ببريد. و را ترك نكنيد كه بدهاى شما بر شما مسلّط‍‌ مى‌گردند، آنگاه هر چه خدا را بخوانيد جواب ندهد. ثُمَّ قَالَ يَا بَنِي عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ لاَ أُلْفِيَنَّكُمْ تَخُوضُونَ دِمَاءَ اَلْمُسْلِمِينَ خَوْضاً تَقُولُونَ قُتِلَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ أَلاَ لاَ تَقْتُلُنَّ بِي إِلاَّ قَاتِلِي اى فرزندان عبد المطلّب: مبادا پس از من دست به خون مسلمين فرو بريد و دست به كشتار بزنيد و بگوييد، امير مؤمنان كشته شد، بدانيد جز كشندۀ من كسى ديگر نبايد كشته شود اُنْظُرُوا إِذَا أَنَا مِتُّ مِنْ ضَرْبَتِهِ هَذِهِ فَاضْرِبُوهُ ضَرْبَةً بِضَرْبَةٍ وَ لاَ تُمَثِّلُوا بِالرَّجُلِ فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم يَقُولُ إِيَّاكُمْ وَ اَلْمُثْلَةَ وَ لَوْ بِالْكَلْبِ اَلْعَقُورِ درست بنگريد! اگر من از ضربت او مردم، او را تنها يك ضربت بزنيد، و دست و پا و ديگر اعضاى او را مبرّيد، من از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شنيدم كه فرمود: «بپرهيزيد از بريدن اعضاى مرده، هر چند سگ ديوانه باشد ═══════❖•° 𑁍 °•❖═══════ ╭─── │ 🌐 @Mabaheeth ╰──────────
📜 ترجمه فیض‌الاسلام: 🗞️ از وصيّتهاى آن حضرت عليه السّلام است بحسن و حسين عليهما السّلام هنگاميكه ابن ملجم كه خدا او را از رحمتش دور گرداند، بآن بزرگوار ضربت زده بود (و در آن از خونخواهى نهى نموده و به كارهاى نيكو امر فرموده است): (۱) شما را بتقوى و ترس از خدا سفارش ميكنم، و اينكه دنيا را نخواهيد هر چند شما را بجويد (به كالاى دنيا دل نبنديد هر چند در دسترستان باشد) و اندوهناك نشويد بر چيزى از دنيا كه از شما گرفته شده باشد، و راست و درست سخن گوييد، و براى پاداش يافتن (در آخرت) كار كنيد، و ستمگر را دشمن و ستمديده را يار و مدد كار باشيد. (۲) شما و همۀ فرزندان و اهل بيتم و هر كه را كه نامه‌ام باو مى‌رسد سفارش ميكنم بتقوى و ترس از خدا، و مرتّب كردن و بهم پيوستن كارتان، و اصلاح زد و خوردى كه موجب جدائى بين شما گردد كه من از جدّ شما (صلّى اللّه عليه و آله) شنيدم مى‌فرمود: اصلاح ذات البين (چگونگى كه باعث پراكندگى است) از كلّيّه نماز و روزه بهتر است (زيرا با جدائى بين مردم امر دين منظّم نگردد، و دشمن چيره شود، و آبادى رو به ويرانى آرد) (۳) از خدا بترسيد از خدا بترسيد دربارۀ يتيمان؛ پس براى دهنهاشان نوبت قرار ندهيد (گاه سير و گاه گرسنه‌شان مگذاريد) و در نزد شما (بر اثر گرسنگى و برهنگى و بى‌سرپرستى) فاسد و تباه نشوند، و از خدا بترسيد از خدا بترسيد دربارۀ همسايگانتان كه آنان سفارش شدۀ پيغمبرتان هستند، همواره دربارۀ ايشان سفارش مى‌فرمود تا گمان كرديم براى آنها (از همسايه) ميراث قرار دهد (در مالشان سهمى تعيين فرمايد)و بترسيد از خدا بترسيد از خدا دربارۀ قرآن كه ديگران با عمل بآن بر شما پيشى نگيرند، و از خدا بترسيد از خدا بترسيد دربارۀ كه ستون دين شما است، و از خدا بترسيد از خدا بترسيد دربارۀ خانۀ پروردگارتان (مكّۀ معظّمه) آنرا خالى مگذاريد تا زنده هستيد كه اگر آن رها شود (از نرفتن شما خالى ماند، از كيفر الهىّ‌) مهلت داده نمى‌شويد (بعذاب خدا مبتلى مى‌شويد) و از خدا بترسيد از خدا بترسيد دربارۀ جهاد به دارائيها و جانها و زبانهاتان در راه خدا (براى ترويج دين و جنگ با دشمنان خدا و رسول از هيچ چيز خوددارى ننمائيد) (۴) و بر شما باد كه با هم وابستگى و دوستى داشته بهم بخشائيد، و از پشت كردن بيكديگر و جدائى از هم بترسيد، امر بمعروف (وادار نمودن بانجام كار شايسته) و (بازداشتن از كار زشت) را رها مكنيد كه (اگر رها كرديد) بد كردارانتان بر شما مسلّط‍‌ ميشوند؛ پس از آن دعا مى‌كنيد (دفع آنها را از خدا مى‌خواهيد) روا نشود (زيرا بر اثر نكردن و نهى از منكر خدا را آزرده و اين بلاء و سختى را فراهم كرده‌ايد؛ پس تا توبه و بازگشت ننمائيد درخواستتان پذيرفته نگردد. پس از آن فرمود: (۵) اى پسران عبد المطّلب نمى‌خواهم شما را بيابم كه در خونهاى مسلمانان فرو رويد به بهانۀ اينكه بگوئيد: امير المؤمنين كشته شد، امير المؤمنين كشته شد (كشتن مرا سبب جنگ و خونريزى قرار ندهيد) بدانيد كه بايد بعوض من كشته نشود مگر كشنده‌ام. بنگريد هرگاه بر اثر اين ضربت او من مُردم، بعوض آن ضربتى باو بزنيد و بايد او مُثله نشود (پيش يا پس از كشته شدن چشم و گوش و بينى و لب و دست و پا و سائر اعضايش را نبرّيد، و يا كارهاى زشت ديگر باو روا نداريد) كه من از رسول خدا، صلّى اللّه عليه و آله، شنيدم مى‌فرمود: از مثله نمودن دورى كرده بترسيد هر چند به سگ آزار رساننده باشد (زيرا اينگونه كيفرها را مردم خدا پرست نمى‌پسندند هر چند از كُشنده اندوه فراوان داشته باشند، و آن روش نادانان و بد سيرتان است كه از بسيارى كينه، دل خود را بآن خنك كرده بدسيرتيشان را آشكار مى‌سازند). ╭───๛- - - - - ┅╮ 📜 @Mabaheeth ╰──────────
📜 از وصاياى امام عليه السلام به امام حسن و امام حسين عليهما السلام است، هنگامى كه ابن ملجم - كه لعنت خدا بر او باد - به آن حضرت ضربه زد. اين نامه كه در حقيقت يكى از وصاياى جامع و پرمحتواى امام عليه السلام هنگامى است كه در بستر شهادت افتاده بود، خطاب به فرزندانش حسن و حسين عليهما السلام، بلكه همۀ شيعيان، حاوى چند بخش مهم است: در بخش اوّل امام عليه السلام آنها را توصيه به و بى‌اعتنايى به زرق و برق دنيا و طرفدارى از حق و حمايت از مظلوم در برابر ظالم مى‌كند. در بخش دوم - كه در آن صريحاً مى‌گويد: مخاطب من تمام فرزندان و خانواده و همۀ كسانى است كه اين نامۀ من تا دامنۀ قيامت به آنها مى‌رسد - بار ديگر توصيه به تقوا و سپس دعوت به در همه كار و اصلاح در ميان مردم و اهمّيّت آن دارد. در بخش سوم انگشت روى چند مسألۀ بسيار مهم گذارده و دعوت به كفالت ايتام و حفظ حقوق همسايگان و عمل به قرآن و اهتمام به امر نماز و حج و جهاد با مال و جان و زبان و ارتباط با يكديگر و ترك جدايى‌ها و و نهى از منكر دارد. در آخرين بخش فرزندان عبدالمطلب را مورد خطاب قرار داده و تأكيد مى‌كند كه بعد از شهادت من خون مسلمانان را نريزيد و به بهانۀ اين شهادت از اين و آن انتقام نگيريد. تنها قاتل من مسئول است و او بايد كشته شود و سپس توصيه مى‌كند كه پس از كشتن وى بدن او را مثله نكنيد و به خاك بسپاريد.
اين دومين وصيّتِ‌ امام عليه السلام است كه در بستر شهادت خود بيان فرموده (وصيّتِ‌ پرمعناى ديگرى هم از آن حضرت در نامۀ 23 گذشت). همان‌گونه كه اشاره شد امام عليه السلام اين سخنان را در بستر شهادت به عنوان وصيت بيان فرمود و مى‌دانيم انسان در چنين حالتى سعى دارد خواسته‌هاى مهم خود را در عباراتى كوتاه بيان كند. وصيت امام عليه السلام به چگونگى تقسيم اموال و ثروت او نيست، چون مال و ثروتى از خود به يادگار نگذاشت و اگر مقدارى مال داشت آنها را به صورت موقوفه در آورده بود. وصيت او دربارۀ ارزش‌هاى اسلامى و فضايل انسانى و برنامه‌هاى واجب دينى است. گرچه مخاطب در اين بخش از وصيت تنها دو فرزندش حسن و حسين عليهما السلام هستند؛ ولى به قرينۀ بخش دوم اين وصيت‌نامه، ديگران نيز به اين خطاب مهم مخاطب‌اند. به هر حال امام عليه السلام در بخش اوّل اين وصيت فرزندانش را به هفت موضوع مهم سفارش مى‌كند: نخست مى‌فرمايد: «من شما را به و پرهيزكارى (و ترس از مخالفت پروردگار) توصيه مى‌كنم»؛ (أُوصِيكُمَا بِتَقْوَى اللّٰهِ‌). آرى همان گونه كه بارها گفته‌ايم تقوا يعنى احساس مسئوليت درونى در برابر فرمان‌هاى الهى كه خميرمايۀ تمام برنامه‌هاى انبيا و اولياست و بدون آن، كسى از وسوسه‌هاى شيطان و هواى نفس رهايى نمى‌يابد. كليد در بهشت تقواست و مركب راهوار براى قرب الى اللّٰه پرهيزكارى است. حضرت در دومين و سومين توصيه مى‌فرمايد: «و سفارش مى‌كنم در پى زرق و برق دنيا نباشيد، هرچند دنيا به سراغ شما بيايد و بر آنچه از دنيا از دست مى‌دهيد تأسف نخوريد»؛ (وَ أَلَّا تَبْغِيَا الدُّنْيَا وَ إِنْ‌ بَغَتْكُمَا، وَ لَا تَأْسَفَا عَلَى شَيْ‌ءٍ‌ مِنْهَا زُوِيَ‌ عَنْكُمَا). البته دنيا بخش‌هايى دارد: بخشى براى زندگى انسان ضرورى است. بخش ديگرى رفاه معقولانه است؛ ولى بخشى بالاتر از اينها براى هواپرستى و تفاخر و مانند آن است. به يقين امام عليه السلام از بخش اوّل و دوم نهى نمى‌كند ...
.
امام عليه السلام در اين بخش از وصيت‌نامه مخاطبان خود را گسترش داده و افزون بر فرزندانش امام حسن و امام حسين عليهما السلام، جميع فرزندان و خانواده و خويشاوندان و تمام كسانى را كه تا دامنۀ قيامت اين وصيت‌نامه به دست ايشان مى‌رسد، مخاطب قرار داده مى‌فرمايد: «من شما و تمام فرزندان و خاندانم و كسانى را كه اين وصيت‌نامه‌ام به آنها مى‌رسد، به تقواى الهى و نظم در كارهاى خود و اصلاح ذات‌البين توصيه مى‌كنم؛ زيرا من از جدّ شما صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى‌گفت: اصلاح ميان مردم از تمام نمازها و روزه‌ها برتر است»؛ (أُوصِيكُمَا، وَ جَمِيعَ‌ وَلَدِي وَ أَهْلِي وَ مَنْ‌ بَلَغَهُ‌ كِتَابِي، بِتَقْوَى اللّٰهِ‌، وَ نَظْمِ‌ أَمْرِكُمْ‌، وَ صَلَاحِ‌ ذَاتِ‌ بَيْنِكُمْ‌، فَإِنِّي سَمِعْتُ‌ جَدَّكُمَا صلى الله عليه و آله يَقُولُ‌: «صَلَاحُ‌ ذَاتِ‌ الْبَيْنِ‌ أَفْضَلُ‌ مِنْ‌ عَامَّةِ‌ الصَّلَاةِ‌ وَ الصِّيَامِ‌»). در اين بخش از نامه، امام عليه السلام به سه امر مهم سفارش فرموده است: نخست بار ديگر بر تقواى الهى و پرهيزكارى تأكيد نموده كه راه نجات، هميشه از آن مى‌گذرد و تنها زاد و توشۀ انسان در سفر آخرت و معيار شخصيت هر كَس و او در پيشگاه خدا به مقتضاى «إِنَّ‌ أَكْرَمَكُمْ‌ عِنْدَ اَللّٰهِ‌ أَتْقٰاكُمْ‌» است. در دومين سفارش به نظم كارها به صورت كلى و گسترده اشاره كرده كه شامل نظم و امنيّت اجتماعى، اقتصادى، سياسى و نظم در عبادات و امور مربوط به خانواده و تعليم و تربيت مى‌شود. مى‌دانيم بقاى عالم هستى در سايۀ نظمى است كه خدا براى آن مقرّر كرده است. اگر در كُرات و افلاك نظمى نبود به زودى از هم متلاشى مى‌شد و اگر دستگاه‌هاى مختلف بدن انسان بر اساس نظم خاص خود حركت نكنند انسان به زودى بيمار مى‌شود و چشم از دنيا فرو مى‌بندد. هر جامعه‌اى كه فاقد نظم لازم شود منقرض مى‌گردد و هر انسانى راه بى‌نظمى را پيش گيرد هرگز به جايى نمى‌رسد، هرچند داراى استعداد فراوان و امكانات زياد باشد
.
امام عليه السلام در اين بخش از نامه، ده توصيۀ مهم دربارۀ مسائل اجتماعى و عبادى و اخلاقى مى‌فرمايد و در شش مورد، آن را با جملۀ «اللّٰه اللّٰه» كه دليل بر نهايت تأكيد است آغاز مى‌كند: نخست از يتيمان شروع كرده مى‌فرمايد: «خدا را خدا را، كه يتيمان رعايت كنيد، نكند آنها گاهى سير و گاهى گرسنه بمانند و در حضور شما ضايع شوند»؛ (اللّٰهَ‌ اللّٰهَ‌ فِي الْأَيْتَامِ‌، فَلَا تُغِبُّوا أَفْوَاهَهُمْ‌، وَ لَا يَضِيعُوا بِحَضْرَتِكُمْ‌). دربارۀ اهتمام به امر يتيمان در قرآن مجيد و روايات، تأكيدهاى فراوانى شده است كه حكايت از سيطرۀ روح انسان دوستى و حمايت از ضعيفان در احكام اسلامى مى‌كند. در آيۀ 9 سورۀ نساء مى‌خوانيم: « «وَ لْيَخْشَ‌ اَلَّذِينَ‌ لَوْ تَرَكُوا مِنْ‌ خَلْفِهِمْ‌ ذُرِّيَّةً‌ ضِعٰافاً خٰافُوا عَلَيْهِمْ‌ فَلْيَتَّقُوا اَللّٰهَ‌ وَ لْيَقُولُوا قَوْلاً سَدِيداً» ؛ كسانى كه اگر فرزندان ناتوانى از خود به يادگار بگذارند (از ستم ديگران) به آنان مى‌ترسند بايد (از ستم دربارۀ يتيمان مردم) بترسند و از (مخالفتِ‌ فرمان) خدا بپرهيزند و سخن استوار بگويند (و با يتيمان مردم آن گونه كه لازمۀ محبّت است سخن بگويند)». در آيۀ بعد مى‌فرمايد: « «إِنَّ‌ اَلَّذِينَ‌ يَأْكُلُونَ‌ أَمْوٰالَ‌ اَلْيَتٰامىٰ‌ ظُلْماً إِنَّمٰا يَأْكُلُونَ‌ فِي بُطُونِهِمْ‌ نٰاراً وَ سَيَصْلَوْنَ‌ سَعِيراً» ؛ كسانى كه اموال يتيمان را به ظلم و ستم مى‌خورند (در حقيقت) تنها آتش🔥 مى‌خورند و به‌زودى در شعله‌هاى آتش (دوزخ) مى‌سوزند». در حديث معروفى از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل شده است: «مَنْ‌ مَسَحَ‌ عَلىٰ‌ رَأْسِ‌ يَتيمٍ‌ كٰانَ‌ لَهُ‌ بِكُلِّ‌ شَعْرَةٍ‌ تَمُرّ عَلىٰ‌ يَدِهِ‌ نُورٌ يَوْمَ‌ الْقِيٰامَةِ‌؛ هركَس براى نوازش، دست بر سر يتيمى كشد به تعداد موهايى كه دست او از آن مى‌گذرد در روز قيامت نور (و حسنه‌اى) خواهد داشت». آرى! روح يتيمان تشنۀ محبّت است و كارى كه محبّت و نوازش با آنها مى‌كند هيچ اكرام و احترامى نمى‌كند. در حديث مشهور ديگرى از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: «إنّ‌ الْيَتيمَ‌ إذٰا بَكىٰ‌ اهْتَزَّ لِبُكٰائِهِ‌ عَرْشُ‌ الرَّحْمٰنِ‌؛ هنگامى كه يتيم گريه مى‌كند عرش خدا به سبب آن به لرزه درمى‌آيد»
در سومين توصيه امام عليه السلام سخن از قرآن به ميان مى‌آورد و مى‌فرمايد: «خدا را خدا را، كه عمل به احكام قرآن را فراموش ننماييد، نكند ديگران در عمل به آن بر شما پيشى گيرند»؛ (وَ اللّٰهَ‌ اللّٰهَ‌ فِي الْقُرْآنِ‌، لَا يَسْبِقُكُمْ‌ بِالْعَمَلِ‌ بِهِ‌ غَيْرُكُمْ‌). اين سخن اشاره به آن است كه نكند شما تنها به تلاوت قرآن و قرائت و تجويد آن قناعت كنيد و محتواى آن را به فراموشى بسپاريد در حالى كه بيگانگانِ‌ از به محتواى آن عمل كنند. مثلاً آنها در ارائۀ اجناس خود به بازار، صدق و را رعايت كنند؛ ولى شما چنين نباشيد و يا آنها به پيمان‌هاى خود عمل كنند و شما راه پيمان‌شكنى پيش گيريد. آنها در تحصيل علوم مختلف و نظم و انضباط بكوشند و شما بى‌اعتنا باشيد و عقب بمانيد. همان‌گونه كه امروز متأسفانه در بعضى از جوامع انسانى مشاهده مى‌كنيم كه حتى اجناس توليد شدۀ در كشور خود را با مارك‌هاى بيگانگان به بازار مى‌فرستند و اين بدان مفهوم است كه مردم به اجناس كشورهاى خارجى اعتماد دارند؛ ولى به اجناس خودشان اعتماد ندارند. آنها پيوسته براى پيشرفت‌هاى علمى نهايت تلاش و كوشش را دارند در حالى كه جمع كثيرى از مسلمانان در زمانى كه آنها نهضت علمى داشتند گويا در خواب فرو رفته بودند. اين امرى است بسيار دردناك. در حديثى آمده است كه زياد بن لبيد نزد پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله بود، حضرت مطلبى فرمود سپس اضافه كرد: اين موضوع هنگامى رخ مى‌دهد كه علم از ميان شما برچيده مى‌شود. زياد مى‌گويد: گفتيم چگونه علم برچيده مى‌شود در حالى كه ما قرآن مى‌خوانيم و فرزندان و فرزندان فرزندان ما تا روز قيامت قارى قرآن خواهند بود. پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: واى بر تو زياد. من تو را از افراد با فضيلت مدينه مى‌دانستم (اين چه سخنى است كه مى‌گويى‌؟) آيا يهود و نصارا تورات و انجيل را نمى‌خوانند در حالى كه عمل به چيزى از دستورات آن نمى‌كنند!
سپس در ادامۀ سخن به چهار امر مهم ديگر توصيه مى‌كند. نخست در بيان امر اوّل و دوم مى‌فرمايد: «و بر شما لازم است پيوندهاى دوستى و محبّت و بذل و بخشش را فراموش نكنيد»؛ (وَ عَلَيْكُمْ‌ بِالتَّوَاصُلِ‌ وَ التَّبَاذُلِ‌). آن‌گاه در سومين و چهارمين توصيه مى‌افزايد: «و بر حذر باشيد از اينكه به يكديگر پشت كنيد و رابطۀ خود را با هم قطع نماييد»؛ (وَ إِيَّاكُمْ‌ وَ التَّدَابُرَ وَ التَّقَاطُعَ‌). 💡«تواصل» از ريشۀ «وصل»، هرگونه ارتباط و پيوند معنوى و مادى و عقلانى و عاطفى را شامل مى‌شود و «تباذل» از ريشۀ بذل از قبيل ذكر خاص بعد از عام است؛ زيرا يكى از طرق پيوند افراد جامعه با يكديگر بذل كمك‌هاى مادى به افرادى است كه به هر دليل نيازمند شده‌اند. 💡«تدابر» از ريشۀ «دبر» (بر وزن عبد) به معناى پشت كردن به هم و قهر كردن و دشمنى با يكديگر نمودن و «تقاطع» به معناى هرگونه قطع رابطه است. و اين دو واژه به عكس دو واژۀ اوّل از قبيل ذكر خاص بعد از عام است؛ زيرا تدابر به معناى جدايى كامل است و تقاطع هر نوع قطع پيوند را شامل مى‌شود. مسألۀ پيوندهاى دوستى و محبّت كه گاه با زبان و از طريق ملاقات و امثال آن انجام مى‌شود در بسيار مهم است همان‌گونه كه بى محبتى‌ها و جدايى‌ها و قطع پيوندها منفور است. احاديث بسيارى در نكوهش هجران و جدايى در منابع معتبر روايى ما آمده كه گاه پشت انسان را مى‌لرزاند. در حديثى كه مرحوم كلينى در كتاب كافى از امام صادق عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل كرده است مى‌خوانيم: «أَيُّمَا مُسْلِمَيْنِ‌ تَهَاجَرَا فَمَكَثَا ثَلَاثاً لَا يَصْطَلِحَانِ‌ إِلَّا كَانَا خَارِجَيْنِ‌ مِنَ‌ الْإِسْلَامِ‌ وَ لَمْ‌ يَكُنْ‌ بَيْنَهُمَا وَلَايَةٌ‌ فَأَيُّهُمَا سَبَقَ‌ إِلَى كَلَامِ‌ أَخِيهِ‌ كَانَ‌ السَّابِقَ‌ إِلَى الْجَنَّةِ‌ يَوْمَ‌ الْحِسَاب؛ هرگاه دو مسلمان از هم قهر كنند و سه روز بگذرد و آشتى نكنند اگر در آن حال از دنيا بروند خارج از اسلام خواهند بود و ولايت و پيوند اخوت اسلامى در ميان آنها قطع مى‌شود و به هنگام آشتى كردن هر كدام پيشى گيرد او در قيامت براى رفتن به بهشت پيشى خواهد گرفت»
امام عليه السلام در بخش آخر اين نامه، روى سخن را به خويشاوندان خود از فرزندان عبدالمطلب كرده سه دستور مهم دربارۀ سرنوشت قاتل خود به آنها مى‌دهد كه نشانۀ عظمت فوق‌العادۀ امام و سعۀ صدر آن حضرت است. نخست مى‌فرمايد: «اى فرزندان عبدالمطلب! نكند بعد از شهادتم (به بهانۀ قتل من) در خون مسلمانان فرو رويد و بگوييد: اميرمؤمنان كشته شد. آگاه باشيد جز قاتل من را به‌سبب قتل من نكشيد»؛ (ثُمَّ‌ قَالَ‌: يَا بَنِي عَبْدِالْمُطَّلِبِ‌، لَا أُلْفِيَنَّكُمْ‌ تَخُوضُونَ‌ دِمَاءَ‌ الْمُسْلِمِينَ‌ خَوْضاً، تَقُولُونَ‌: «قُتِلَ‌ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ‌». أَلَا لَا تَقْتُلُنَّ‌ بِي إِلَّا قَاتِلِي). اين قضيه در طول تاريخ بسيار اتفاق افتاده است كه وقتى شخص بزرگى يا پادشاه و سلطانى كشته مى‌شود گروهى از روى تعصب به كشتار وسيعى دست مى‌زنند و گروه ديگرى نيز فرصت را غنيمت شمرده و به تسويه حساب‌هاى شخصى مى‌پردازند و مخالفان خود را به اين بهانه به قتل مى‌رسانند. همان‌گونه كه در تاريخ وارد شده است، به بهانۀ قتل عمر به دست ابولؤلؤ، بازماندگان و دوستان او جمعى را به قتل رساندند. همچنين هنگامى كه مصعب، برادر عبيد اللّٰه بن زياد را كشت، عبيداللّٰه نذر كرد يكصد نفر از قريش را به قتل برساند. هشتاد نفر را به قتل رساند سپس با خبر شد كه مصعب كشته شده و سر او را براى عبدالملك برده‌اند. در اين هنگام آرام گرفت؛ ولى امام عليه السلام با پيش‌بينى حكيمانه‌اش جلو اين كار را گرفت به همين دليل بعد از شهادت آن حضرت تسويه حساب‌هاى شخصى به نام مبارك آن حضرت صورت نگرفت و ناامنى‌هايى كه در اين‌گونه موارد پيش مى‌آيد، پيش نيامد.
آن‌گاه در ادامۀ اين سخن امام عليه السلام دستور دوم خود را صادر كرده مى‌فرمايد: «(درست) بنگريد هرگاه من از اين ضربت از دنيا چشم پوشيدم، او را تنها يك ضربت بزنيد تا يك ضربت در برابر يك ضربت باشد»؛ (انْظُرُوا إِذَا أَنَا مِتُّ‌ مِنْ‌ ضَرْبَتِهِ‌ هَذِهِ‌، فَاضْرِبُوهُ‌ ضَرْبَةً‌ بِضَرْبَةٍ‌). جالب اين است كه امام عليه السلام را دربارۀ قاتل خودش حتى در كيفيت قصاص توصيه مى‌كند. مبادا ناراحتى‌هاى شديد شيعيانش سبب شود او را به طرز غير عادلانه‌اى قصاص كنند. حتى درنامۀ 23 خوانديم كه امام عليه السلام مى‌فرمايد: «إِنْ‌ أَبْقَ‌ فَأَنَا وَلِيُّ‌ دَمِي وَ إِنْ‌ أَفْنَ‌ فَالْفَنَاءُ‌ مِيعَادِي وَ إِنْ‌ أَعْفُ‌ فَالْعَفْوُ لِي قُرْبَةٌ‌ وَ هُوَ لَكُمْ‌ حَسَنَةٌ‌ فَاعْفُوا أَلَا تُحِبُّونَ‌ أَنْ‌ يَغْفِرَ اللّٰهُ‌ لَكُمْ‌؛ اگر زنده بمانم، ولىّ‌ خون خويشم (و مى‌توانم قصاص يا عفو كنم) و اگر از دنيا چشم بپوشم فنا (در دنيا) ميعاد و قرارگاه من است و اگر عفو كنم، عفو براى من موجب قرب به خداست و براى شما (در صورتى كه از ميان شما بروم) حسنه و نيكى در نزد خداوند است؛ بنابراين عفو كنيد آيا دوست نداريد خدا شما را بيامرزد». از اين عبارت استشمام مى‌شود كه امام عليه السلام حتى مايل بود قاتلش عفو شود؛ ولى به يقين شرايط آن محيط هرگز آمادۀ پذيرش اين عفو نبود و لذا امام عليه السلام در اينجا به حدّاقل امر قصاص توصيه مى‌فرمايد. قابل توجّه اينكه در تاريخ طبرى و همچنين در كامل ابن اثير آمده است كه قاتل على عليه السلام، عبدالرحمان بن ملجم پيش از آنكه مولا به شهادت برسد گفت: من چهل روز شمشير خود را تيز كردم و از خدا خواستم كه بدترين خلقش با آن به قتل برسد. امام عليه السلام فرمود: (درست گفتى) تو را كه بدترين خلق خدا هستى با شمشير خودت قصاص خواهند كرد». سپس امام عليه السلام در سومين و آخرين توصيۀ خود مى‌فرمايد: «و او را مثله نكنيد (گوش و بينى و اعضاى او را جدا نسازيد) كه من از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم مى‌فرمود: از مثله كردن بپرهيزيد، هرچند نسبت به سگ گزنده باشد!»؛ (وَ لَا تُمَثِّلُوا بِالرَّجُلِ‌، فَإِنِّي سَمِعْتُ‌ رَسُولَ‌ اللّٰهِ‌ صلى الله عليه و آله يَقُولُ‌: «إِيَّاكُمْ‌ وَ الْمُثْلَةَ‌ وَ لَوْ بِالْكَلْبِ‌ الْعَقُورِ ») ╭────๛- - - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth ╰───────────