🌹💕🌷🌹
#خاطرات_ناب_شهدا
دانشجویان خواهر غیر ایرانی
(یکی از کشورهای آسیایی)
در #مزار_شهدا به زیارت مزار چند شهید مشخص رفتیم؛ سر مزار مصطفی کاظم زاده که روایت #معصومیت و حرکت یوسف وار مصطفی رو گفتم!
واقعا منقلب شدند...
یکی شون پرسید آیا کسی بوده که در یک فضای دیگه ای بوده باشه و بیاد #جبهه خوب بشه و شهید بشه؟
گفتم بله نمونه های فراوان...
یکی از اونها #شهید_مرتضی_چرامین
که بدنش پر از #خالکوبی بود!!
از خدا خواسته بود طوری #شهید بشه دیگران خالکوبی ها رو نبینن تا آبرو و حرمت #شهدا حفظ بشه...
تو #عملیات مسلم بن عقیل خمپاره خورد روی باک موتورش؛ بنزین و آتش، کل بدن او رو فرا گرفت!
و بدنش سوخت...
سوال کننده که جوابش رو گرفته بود دیگه تو حال خودش نبود...
روای: حاج جواد تاجیک
🌺🍃🌹🍂🍁🌻🌹
ڪلیڪ ڪنید 👇
http://eitaa.com/joinchat/2660171777C6ca1d6a53e
#خاطره
#خاطرات
حاجتش را از امام رضا (علیه السلام) گرفت
کارهای اعزامش جور نمی شد،
احساس من این بود که همه یک جوری دست به سرش می کنند از این موضوع خیلی ناراحت بود،
یکبار گفت:
دیگر به هیچ کس برای رفتن به #سوریه رو نمی زنم.
آن روز وقتی به #حرم_حضرت_رضا (علیه السلام) وارد شدیم
حال عجیبی داشت.
چشم هایش برق خاصی داشت.
وارد #صحن که شدیم رو به #حرم #سلام داد،
تا #پنجره_فولاد #گریه کنان با حالت تند راه می رفت،
خودش را چسباند به پنجره فولاد،
از قسمت خانم ها می دیدمش که زار می زد و می گفت:
ببین آقا دیگه #سرگردون شدم،
برای #دفاع از حرم #آواره ی شهرها شدم،
#رسوا شدم،
تو #مزار_شهدا انگشت نما شدم.
طاقت نیاوردم رفتم داخل حرم،
دلم خیلی برایش سوخت، یک #زیارت_نامه از طرف خودم برایش خواندم.
آمدم داخل صحن دیدم کمی آرام شده است.
نشسته بود رو به روی پنجره فولاد،
نزدیکش شدم بهم #لبخند زد، #تعجب کردم،
گفت:
حاجتم را گرفتم تا ماه دیگر #اعزام می شوم،
شک نکن.
بعد گفت:
امام رضا (علیه السلام) پارتی ام شد.
درست ماه بعد اعزام شد همانطور که گفته بود.
#شهید_حسین_محرابی
#سالروز_ولادت
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺