eitaa logo
مجمع الذاکرین مداحان کشوری و بخش پیربکران شهرستان فلاورجان اصفهان
3هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
9.3هزار ویدیو
1هزار فایل
مجمع ذاکرین مداحان بخش پیربکران بسیج مداحان آموزش مداحی امام حسین(ع)محل کلاس پایگاه بسیج کرافشان حوزه شهید بهشتی چهارشنبه شبه ساعت ساعت ۱۹/۳۰ مداح اهل بیت مهدی عباسی شماره تماس مجتبی موسوی ونهری: 09130857625 لینک کانال: @madahanpirbakran
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
66.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹 رهبر انقلاب: به همه کشورهای اسلامی و ملتهای مسلمان هم عرض میکنیم که امروز وظیفه شرعی همه ملتها و دولتهاست که به آن جماعت مؤمن و آن ملت مظلوم [فلسطین] کمک برسانند و آنها را وسط میدان، تنها رها نکنند. ┄┅┅┅❀🇮🇷❀┅┅┅┅┅┅┄ حماسه ۲۹آبانماه شهرستان فلاورجان وبه مناسبت هفته بسیج همراه با مراسم همدل با مقاومت همراه با حاج ابوذر روحی و جمع آوری،نذورات و طلا و کمک‌های نقدی،دانش آموزان و خواهران برادران در این مراسم حضور آحاد مردم ازجمله خانواده های شهدا،جانبازان،ایثارگران ،مسئولین شهرستان،جامعه هنرمندان،دانش آموزان شرکت داشتند. 💠همدلی طلایی💠 ♻️فلاورجان،همدل‌مقاومت♻️ 🔰پویش‌کمک به مردم مظلوم فلسطین و لبنان ❇️ اجتماع حامیان جبهه مقاومت ✅ همراه با جمع آوری کمک های نقدی،طلا و زیورآلات اهدایی بانوان فلاورجانی 📆 سه شنبه ۲۹ آبان ماه ۱۴۰۳ 🕰 ساعت : ۹ صبح 📍مصلی نماز جمعه شهر فلاورجان اجرا شد ┄┅┅┅❀🇮🇷❀┅┅┅┅┅┅┄
ممنون میشم بانفسهای گرمتون دعاکنیدعزیزان 🤲🤲
یکی ازعلمای اهل بصره می گوید: روزگاری به فقر و تنگدستی مبتلا شدم تا جایی که من و همسر و فرزندم چیزی برای خوردن نداشتیم. تاجایی که تصمیم گرفتم خانه ام را بفروشم و به جای دیگری بروم. در راه یکی از دوستانم به اسم ابونصر را دیدم و او را از فروش خانه با خبر ساختم. دو تکه نان که داخلش حلوا بود به من داد و گفت:برو و به خانواده ات بده. در راه به زن و پسر خردسالی برخورد کردم،زن گفت: این پسر یتیم و گرسنه است و نمی تواند گرسنگی را تحمل کند چیزی به او بده خدا حفظت کند. گفتم : این نان را بگیر و به پسرت بده تا بخورد. به خدا قسم چیز دیگری ندارم... اشک از چشمانم جاری شد و در حالی که غمگین و ناامید بودم به طرف خانه برمی گشتم. که ناگهان ابو نصر را دیدم که به من گفت : ای ابا محمد مردی از خراسان از تو و پدرت می پرسد. پدرت سی سال قبل مال زیادی را نزدش به امانت گذاشته، حالا به بصره آمده تا آن ثروت و امانت را پس بدهد. خدا را شکر گفتم.. در ثروتم سرمایه گذاری کردم و یکی از تاجران شدم، مقداری از آن را هر روز بین فقرا و مستمندان تقسیم می کردم. ثروتم کم که نمی شد زیاد هم می شد.. کم کم عجب و خودپسندی و غرور وجودم را گرفته بود و خوشحال بودم که دفترهای ملائكه را از حسناتم پر کرده بودم و یکی از صالحان درگاه خدا بودم . شبی از شب ها در خواب دیدم که قیامت برپا شده و خلایق همه جمع شده اند. و مردم را دیدم که گناهان شان را بر پشت شان حمل می کنند... به قسمت میزان رسیدم که اعمال مرا وزن کنند. گناهانم را در کفه ای و حسناتم را درکفه دیگر قرار دادند ، کفه حسناتم بالا رفت و کفه گناهانم پایین آمد. سپس یکی یکی از حسناتی که انجام داده بودم را برداشتند و دور انداختند. چون در زیر هرحسنه (شهوت پنهانی) وجود داشت . از شهوت های نفس مثل : ریا، غرور ،دوست داشتن تعریف و تمجید مردم... چیزی برایم باقی نماند و در آستانه ی هلاکت بودم که صدایی را شنیدم: آیا چیزی برایش باقی نمانده؟ گفتند: فقط این برایش باقی مانده ! و آن همان تکه نانی بود که به آن زن و پسرش بخشیده بودم ... سپس آن را در کفه حسناتم گذاشتند و گریه های آن زن را به خاطر کمکی که به او کرده بودم ، در کفه حسناتم قرار دادند. کفه بالا رفت و همینطور بالا رفت تا وقتی صدایی آمد و گفت :نجات یافت ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«پاداش خون» 🎙 دکترعالی 📩 نامهٔ خدا به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها درباره امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
IMG_20241031_221236_131_۳۱۱۰۲۰۲۴.mp3
2.96M
💫🌺🍃 🌺 ❇️ مطیع امام زمانت باش ... 🎙 حجت‌الاسلام عالی علیه‌السلام 🌺 💫🌺🍃
💚🌺🍃 🌺 ❇️ 🌤 دیـدن روی شمـا کـاش میـسـر می‌شد شـام هجران شما کاش که آخرمی‌شد بین ما، «فاصله‌ها» فاصله انداخته‌اند کـاش این فاصله با آمدنت سر می‌شد 🤲 اللّهُمَّ‌ عَجِّلْ‌ لِوَلِیِّکَ‌ الْفَرَج 🤲 🤲 اللَّهُمَّ اجْعَلْنٰا مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ 🤲 علیه‌السلام 🌺 💚🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مداحی_آنلاین_فریاد_منجی_عالم_طاهری.mp3
3.46M
فریاد منجی عالم تا آخر دنیا میره روزی که پرچم خون‌خواهی حسین(ع) بالا میره دنیا تحت فرمان حضرت زهرا(س) میره 🎙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 نماهنگ جدید | فاطمیه مادرسادات سلام الله علیها.... 🔹پای مادرم رو می‌بوسم 🔹که پامو به روضه‌ها وا کرد 🔹تو شلوغی های این دنیا 🔹روضه تو منو پیدا کرد 🎙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 💞حضرت رضا عليه السلام در ضمن حديثی فرمودند: 👈 «چون باری تعالی آدم را به سبب سجده ملائکه بر او گرامی داشت و نيز او را در بهشت جای داد، وی نزد خود گمان کرد که کسی به فضيلت او نبوده لذا خداوند به او وحی فرمود: ❣️به ساق عرش نظر کن! ديد نوشته شده: ❤️«لا اله الا اللّه ❤️ محمد رسول اللّه « صلی الله علیه و آله و سلم» ❤️علی بن ابی طالب اميرالمؤمنين«صلوات الله علیهما» ❤️وزوجته فاطمه« صلوات الله علیها» سيدة النساء ❤️والحسن « صلوات الله علیه» والحسين« صلوات الله علیه» سيدا شباب اهل الجنه. 💓آدم عرضه داشت: 🍂 اين‌ها کيانند؟ 💓پروردگار فرمود: اين‌ها فرزندان تو هستند و بهتر از تو و همه مخلوقاتم می‌باشند، 🌹 و اگر آن‌ها نبودند نه تو را خلق می‌کردم و نه بهشت و نه دوزخ و نه آسمانها و نه زمين را». 📚عيون اخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص274.
‌🔷 🔷 اشک ما وقف عزای پنج تن بچه های ما فدای پنج تن رونقی این سفره هامان دارد از برکت و لطف و عطای پنج تن بالهای ما، خدا هم شاهد است پر نزد غیر از هوای پنج تن رفت و آمدهای ما در روضه ها هست مرهون دعای پنج تن نسل ما یا نوکرند، یا عاشقند ایل ما اصلا گدای پنج تن ما مریض معصیت هستیم، پس آمدیم دارالشفای پنج تن با دعای فاطمه قد می کشیم روز و شب تحت لوای پنج تن سینه ی ما گنج علم اهل بیت دیده ی ما خاک پای پنج تن هیئتی که فاطمه دارد نظر می شود غار حرای پنج تن مادرم در روضه ها فریاد زد زندگیِ ما برای پنج تن می رسد هر روز رزق ما از آن عطر ناب ربنای پنج تن پای میزان عمل که می شود خوش به حال آشنای پنج تن با دمِ مظلوم بر پا می شود کربلا در روضه های پنج تن می شود شبهای جمعه، کربلا غرق آه و نینوای پنج تن چشم من دارد خجالت می کشد اشک می خواهم خدای پنج تن با نوای (یابُنَیَّ) می شود نینوا در کربلای پنج تن روضه خوان می گفت زینب پیر شد در کنار ماجرای پنج تن آه، از گودال دارد می رسد گریه های، های هایِ پنج تن این صدای وای وایِ زینب است یا صدایِ وای وایِ پنج تن کاش عاشورا بمیرم از غمِ زخم های ناخدای پنج تن 📚
ورود به کربلا اول ماه سپردم گره ها را به حسین نفس سینه زن کرب و بلا را به حسین دستم از گریۀ ماه رمضان کوتاه است برسانید من بی سر و پا را به حسین *مثل فردا میاد ، کاش مارو هم قربونی میکردن* جورعشاق کشیدن هنر معشوق است درد دادند به ماها، دوا را به حسین پنج تن موقع حاجات دوعالم فوراً میکشانند سرانجام دعا را به حسین *سلمان میگه اومدم گوشه کوچه،ديدم حسين نشسته، طفله، گریه میکنه، فرمود: جدم فرموده: "هرکس برای حسینم گریه کند این مزایا رو داره" من دارم برای بلایای خودم گریه میکنم* آدم از خیر بهشتی که در آن بود گذشت خوش به حالش که قسم داد خدا را به حسین *دویست سال گریه کرد، جبرئیل اومد، آدم! بعد از گریه دویست سال، حالا بگو: "یا حمید بحق محمد یا عالی بحق علی یا فاطر بحق فاطمه یا محسن بحق الحسن یا قدیم الاحسان بحق الحسین" دلش لرزید ،اشکش جاری شد ،گفت: اين چهارتا اسم یه طرف، آخرين اسم كيه؟گفت: این پسرپیغمبرآخرالزمانِ، میان دونهر آب ،سرش را تشنه ازقفا میبرند، گریه ای كه کردی، برابری کرد با دویست سال، چون برای حسینِ* من گدای کهفش شده ام میدانم میرساند سگ این خانه گدا را به حسین حقم است ازهمه جا رانده شوم غیرحرم قسم من فقط این است شما را به حسین سفره را فاطمه انداخته مطمئناً می سپارد محرم دل ما را به حسین مادر آب بخوان نوحه کمی پیش فرات که شهادت بدهد آب گوارا به حسین *فردا صبح میرسند کربلا، یکی صدازد :چقدر درخت، ابی عبدالله فرمود دقت کن، دیدند اینها درخت نیست، نیزه هاست كه بالا رفته. نامه رسيده به حُر كه حسین را بدترین جا بیار ،آقا فرمودند: بذار برم کشور دیگر، گفت: دستور دارم . اما وقتي پشيمون شد،وقتی پوتین به گردن انداخت، زینب قاصد فرستاد برو به حر بگو: بی بی به تو خوش آمد میگه ."حتما به ما هم امشب خوش امد میگه" وارد کربلا شدند، فرمود: اینجا کجاست؟ یکی گفت: غاضریه. چند تا نام بردند ابی عبدالله فرمود نام دیگری نداره؟ پیری آمد گفت: نام دیگری هست عرض کرد قدیمیا میگفتن کرب وبلا آقا فرمود: "اعوذ بک من الکرب والبلا" فرمود عباس جان خیمه ها را بزن وقتی مخدرات خواستند پیاده شوند دور ناقه را همه بنی هاشم گرفتند، قاسم عنان گرفت، علی اکبر زانو زد، اباالفضل مثل کوه، ابی عبدالله دست دراز کرد، بی بی زینب سلام الله عليها با احترام پیاده شد، بنی اسد میگه هیچ کدام از بانوان را ندیدیم ،خیمه را زدند، یک وقت هم صدا زدند: بیا زینب افتاده، ابی عبدالله دید خواهر داره زار میزنه سرش را بغل گرفت، تورا چه می شود؟ صدا زد اینجا کجاست؟ ازلحظه ای که وارد شدم دیدم ریگهای بیابان دارند به تو سلام میدهند، بوی خون رو حس می کنم.* گرچه این خاک پناه همه پیغمبرهاست روضه هایش سبب خم شدن مادرهاست خواهرش زد به سرش گفت کجا آمده ایم خار این سوست گودال در آن سوترهاست ظهر امروز اذان گفتن علی را دیدم ظهر یک روزسرت رو ی تن اکبرهاست ساربان دید عقیق یمنت را امروز بعد از این غصه من بردن انگشترهاست خوش به حال من و کلثوم که با عباسیم عصر یک روز سنان همسفر خواهرهاست باز امروز من و بافتن گیسوهاست حیف که قسمتشان آتش و خاکسترهاست چقدر دختر نوپاست خدا رحم کند بعد از این چنگ حرامی به سر دخترهاست بنشین تا که از امروز گلویت بوسم وای از روز دهم نوبت این حنجرهاست چه بلایی به سر حنجر تان می آید تقصیر من و کندی این خنجرهاست دل من غرق امید است اگر باشی تو معجرم نیز سفید است اگرباشی تو .
ال عبا آفریدند آفرینش را برای ، پنج تن پس همه هستند خلق ماجرای ، پنج تن مثل جبرائیل تا عرش بالا می روم آن زمان هایی که می افتم به پای ، پنج تن نذر “اهل بیت” ، اهل بیت باید ذبح کرد بچه های ما فدای بچه های ، پنج تن استجابت در قسم دادن به نام فاطمه است پس بدون او نمی گیرد دعای ، پنج تن فاطمه در عین وحدت گاه ، کِثرَت می شود می رسد از جانب یک تن صدای ، پنج تن یک بدن که طاقت روح وسیعش را نداشت لاجرم تکثیر شد در جای جای ، پنج تن شعر کودکانه در مورد پنج تن آل عبا هم رضای پنج تن یعنی رضای فاطمه هم رضای فاطمه یعنی رضای ، پنج تن ما در این دنیا و آن دنیا یکی از این دو ایم یا غلام پنج تن یا که گدای ، پنج تن عالم کون و مکان را کبریای پنج تن کرد خلقت روز اول از برای پنج تن آب و باد و خاک وآتش عرش و فرش و ممکنات در وجود آورد از بهر ولای پنج تن احمد و حیدر مکان کردند در زیر کسا حضرت صدیقه و هم مجتبای پنج تن شد چو داخل در کسا سر حلقه میدان عشق خامس آل عبا گلگون قبای پنج تن جبرئیل آندم گرفت اذن از خدا و مصطفی گشت وارد بر در دولت سرای پنج تن آن زمان خیل ملک گفتند کای حی کریم چیست در عالم الهی ماجرای پنج تن وحی آمد آنزمان از جانب پروردگار من نکردم خلق عالم جز برای پنج تن کسیتند این پنج تن‌ای مالک روز شمار شد ندا این فاطمه با مصطفای پنج تن فاطمه باشد بلی با شوهر او مرتضی فاطمه است نور چشمش مجتبای پنج تن فاطمه است خسرو کرب وبلا یعنی حسین آنکه بر افراشت برگردون لوای پنج تن حق زهرا و علی و مصطفی، اولادشان حاجت بانی بر آور‌ای خدای پنج تن یک مکان زیر کسا یک جا میان قتلگاه کربلا گردیدشان ماتم سرای پنج تن گفت زهرا‌ای غریب‌ای کشته مادر حسین گشته‌ای عریان چرا‌ای با وفای پنج تن ایکه می‌خواهی سعادت در جهان وآخرت همچو صالح باش دائم خاک پای پنج تن عالمی را آفریده حق برای پنج تن بشنو از ذرات عالم خود ثنای پنج تن پنج نور حق چو در زیر کسا گشتند جمع کسوت ختم رسل گردید جای پنج تن خواست چون‌شان و مقام خاندانش را ز حق احمد مرسل که بودی مقتدای پنج تن کرد نازل انما را حق به قرآن بهرشان خوش نشان امتحان است انمای پنج تن این خطاب از درگه حق آمدی بر قدسیان خلقت عالم نکردم جز برای پنج تن گفت جبریل امین یارب چه باشد نامشان این ندا آمد در آندم از خدای پنج تن فاطمه هست و دو فرزند پدر با همسرش جملگی گردید اینک آشنای پنج تن خلقت عالم طفیل هستی آنان بود هم شفاعت در جزا باشد جزای پنج تن گر غم و اندوه در دل داری‌ای شیعه کنون رو بزن دست توسل بر ولای پنج تن ‌ ای دریغا با چنین جاه و مقام و مزلت بُد فزون از عالمی رنج و عنای پنج تن آه و واویلا که احمد در احد مجروع شد گوهر دندان شکست از مصطفای پنج تن پهلوی زهرا شکست و محسن او سقط شد رفت از‌دار فنا خیرالنسای پنج تن کشته شمشیر زهرآگین بن ملجم زکین گشت در محراب کوفه مرتضای پنج تن نی همین دادند زهرش بلکه جسمش بعد مرگ تیرباران جفا شد مجتبای پنج تن تشنه لب گشتی شهید و شد حریم او اسیر در ره آئین حق گلگون قبای پنج تن داد دشمن راس پاک او مکان کنج تنور مطبخ خولی شدی مهمانسرای پنج تن همچو «آهی» دیده افلاکیان و خاکیان روز وشب گریان بود اندر عزای پنج تن یا از شهدای کربلا بنویسد یا داغ دل فاطمه(س) را بنویسد این پنج انگشت، مثل هم نیست ولی از پنج تن آل عبا بنویسد مرا شفاعت این پنج تن بسنده بود که روز حشر بدین رهانم تن بهین خلق و برادرش و دختر و دو پسر: محمد و علی و فاطمه، حسین و حسن
* آفریدند آفرینش را برای ،  پس همه هستند خلق ماجرای ، پنج تن مثل جبرائیل تا عرش بالا می روم آن زمان هایی که می افتم به پای ، پنج تن شعر در مورد پنج تن آل عبا نذر “اهل بیت” ، باید ذبح کرد بچه های ما فدای بچه های ، پنج تن استجابت در قسم دادن به نام فاطمه است پس بدون او نمی گیرد دعای ، پنج تن ** ................... شکر حق مرغ دلم شیدا شده لب ثنا گوی شه والا شده تا که گوید یک حدیث معتبر با وضو آماده ام بر این اثر آنکه بشنیدم رسول کردگار احمد آنکه بود امین در روزگار روزی آمد خانهٔ زهرای خویش ضعف جسمانی دراو باحال ریش گفت و ای نور دو چشمان ترم زود حاظر کن عبا را در برم تا به زیرش یک دمی آرام شوم فارغ ازسستی و این آلام شوم زود عبا آورد زهرا نزد او تا که بودندلحظه ایی در گفتگو در صدا کرد و حسن از ره رسید بوی پیغمبر زبیت چون گل دمید با سلام گفتا که کیست زیر عبا گوئیا جدم بود آن مه لقا گفت زهرا نور عین ای مجتبا آری جدت آرمیده در عبا اذن خواست آندم حسن از آن کبار تاکه باشد در کنار شهریار بار دیگر در صدا کرد آن زمان آمد از ره خسرو لب تشنه گان باسلام گفتا چه بوی اطهر است برمشام آید که از پیغمبر است گفت ای جان نبی ای نور عین آری باشد جد والا ، ای حسین با برادر در عبا خوابیده اند فارغ از دنیا و آرمیده اند پس گرفت از جد خود اذن دخول تا که باشد لاله اندر بین گل چند لحظه بعد آن آمد علی با سلام گفتا به زهرا آن ولی بوی خوش آید امروز زین مکان بوی پیغمبر یقین هست بی گمان گفت و برعرش و سماء ،سرور علی خفته دربستر دو فرزند با نبی پس کنار آن عبا رفت مرتضا گفت اذنم میدهی ای مصطفا گفت با حیدر چنین آن مقتدا ای وصی من بیا در این عبا بعد آن زهرا صدا زد یا ابا می توانم من هم آیم با شما آری ای نور دو چشمم زود بیا چون که حق اینگونه خواهد ماجرا عرش حق جبریل بال و پر گشود کرد با حق یک دمی گفت و شنود یارب اینان کیستند زیر عبا نورشان جلوه کند بر ماسوا حق چنین فرمود با جبریل راز این که بینی نورشان را جلوه ساز هست زهرا با پدر با شوی او نور چشمانش دوتا مینوی او گفت یارب من دلم خواهد چنین در میانشان روم اندر زمین تا که جبریل گشته وارد آن مکان آیه تطهیر نازل شد بدان چهار سوی آن عبا بالا گرفت از خدا تطهیر به این دنیا گرفت هرکه با اینان بود با مصطفاست دشمنی با هرکدام حرب خداست هرکجا ذکر حدیث گردد در آن رحمت حق میشود شامل بر آن درد ها مرحم شود با ذکر آن مرحمت گردد زحق بر دوستان ای( صفا ) اجر تو با زهرا بود دشمن و بد گوی تو رسوا بود .
. به شیعه آبرو داده وجود زینب کبری یقین و صبر بوده تار و پود زینب کبری اگر خالیست جایش در کسا اما خدا پر کرد نماد را در وجود زینب کبری . *روضه بخونم برات،كانون توجه،تو خونه ی زهرا،زینبه، راه میرن تو خونه،همه نگاه به زینب می كنن،آخه پرستار زینبه،*یه حرفی بزنم،نمی دونم چقدر می تونم این حرف و باز كنم،باید ناله ات بلندبشه،قربون این زینب برم،كه از چهار سالگی پرستار شده،بگم،اما بمیرم براش،پرستار هركی شد بالاخره رفت،از هر كی پرستاری كرد،داغش به دلش موند،فقط امام سجاد زنده موند،اما هركی رو زینب پرستاری كرد،تنهاش گذاشت ورفت،از هر پرستاری یه خاطره تلخ تو ذهن زینب مونده،من یكی یكی جلو میرم،سه چهار ساله بود با مادر پرستاری رو یاد گرفت،می دونی پرستاری رو كی یاد گرفت،وقتی پیغمبر تو بستر اُفتاد،می دید مادرش هی دور باباش می چرخه،پرستاری می كنه،اما از این پرستاری یه خاطره تلخ تو ذهنش موند،یادش موند،تو اوج مصیبت پیغمبر، مادرش یه لبخند زد،بعدها فهمید این لبخند یه سرّی داشت،بعداً فهمید پیغمبر به بی بی این جوری وعده داده بود، دخترم گریه نكن،فراق بین منو تو خیلی طول نمی كشه،بعد از نود و پنج روز فهمید؛ این خنده چی بوده،یه بار از مادر پرستاری كرد،از هرپرستاری من یه خاطره بگم،دلشو داری؟دخترم بیا بشین باهات حرف دارم،عجب پرستاریه،دخترم این بقچه رو باز كن،این كفن اول مال منه،میدی بابات علی منو كفن كنه،ببین چه خاطره هایی،آه ،امون ازدل زینب، كفن دوم مال بابات علی ه، میدی داداش حسنت بابا تو كفن كنه، كفن سوم،مال داداشت مجتبی است،باید بِدی حسین،یه دفعه دید این بقچه داره جمع می شه،یه پیراهن و رو دست گرفته،آخ كربلا،كربلا، کربلا ،اینم یه خاطره، *از یه پرستاریه دیگه برات خاطره بگم،مادرش هم رفت،چند سال طول كشید از باباش پرستاری كرد،یه خاطره ام از بابا بگم،اون شب همه جمع بودن،صدا زد بچه های زهرا بمونن،بقیه برن،زینب یه طرف،اُم كلثوم یه طرف،حسین یه طرف امام حسن یه طرف،زینب یادش نمیره،داداش عباس اُمد بره از اتاق بیرون،بابا صداش زد،بابا تو بمون پسرم، صدا زد بابا من كه بچه ی زهرا نیستم،بذار برم،خجالتم نده، زینب این خاطره رو مگه یادش میره ،خودش با چشم خودش دید،دست حسین و تو دست عباس گذاشت باباش علی، یه روزی میآد،حسینم و كربلا تنها میذارن، آی حسین.. *من نمی دونم هر خاطره ای رو برا زینب ورق می زنی،یه سرش كربلا و حسینه،باباشم رفت، حالا شده پرستار برادراش، داداش بزرگتر هم رفت،با جگر پاره رفت،با بدن سوراخ سوراخ شده رفت،اما خدا رو شكر تو این یكی زینب خیلی ندید چه جوری رفت،اما همه اینها كنار،من می خوام یه پرستاری رو امشب بگم،خیلی ها رو كنار گذاشتم، ،دونه دونه جاهایی كه زینب پرستاری كرده،تنهایی وایستاده ،یه پرستاری دیگه ام كرده ، اونم آخرش رفت،*اما این یكی ، یه جور دیگه دل زینب و آتیش زد،اگه مادرش و پرستاری كرد،باباش بود،برادراش بودن،اگه باباشو پرستاری كرد، برادراش بودن،اگه گفتی كجا میخوام برم ،اگه داداشاش و پرستاری کرد هر كدوم به یه نوعی زینب و آروم كردن،اما امان از خرابه ی شام،برای دختر سه ساله سنگ تموم گذاشت،چرا؟هر جایی رقیه رو زدن ،خودشو انداخت رو این دختر ،آخه تو امانت حسینمی،شب آخرچیكار كرد،وای وای بگم كجا پرستاری كرد،بگم كجا،اون جایی كه دید دارن با چوب خیزران می زنن،هی جلو چشای رقیه رو گرفت،این بچه چیزی نبینه،اما امون ازوقتی که نازدانه توی خرابه، سر بریده رو بغل گرفت،هِی میگفت: بابا آخه این لبات چرا پاره است،نالتو آزادکن صدا بزن یاحسین.... خرابه با تو بهتر از جنان است دل پیرم به شوق تو جوان است اگر خونی شده لب های خشكت گمانم جای چوب خیزران است بی بی پرستار امام سجاد هم بوده، دیده توی کربلا این پدر و پسر چطور باهم وداع کردن ... هرکی میره ملاقات بیمار ، دسته گل میبره دیگه، ابی عبدالله هم با بدنی گلگون و مجروح اومد برای وداع با زین العابدین .. بیمار مصلحتی کربلا پرسبد بابا: اَینَ علی اکبر(داداشم علی اکبر کجاست؟) پاسخ داد شهید شد. پرسید اَینَ قاسم ...فرمود شهید شد... وقتی بغض ابی عبدالله رو دید ، پرسید: اَینَ عمیَ العباس ... ابی عبدالله فرمود: همین قدر برات بگم که دیگه جز من و تو مردی توی خیمه ها نمونده... امام سجاد با بدن تبدار شمشیر برداشت که بلند بشه... ابی عبدالله فرمود خواهر مرافب باش از خیمه با این حال بیماری خارج نشه ، تا زمین از حجت خدا خالی نَمونه ... حالا صدا بزن ... حسین ... حالا دستاتو بیار بالا كدوم سفره بهتر از سفره عزای بی بی،چه اسمی بهتر از نام حسین،دست تو بیار بالا،به زهرا و بچه های زهرا، به پدر و همسر زهرا و،به حسین زهرا؛ ده مرتبه یاالله
. دروصف پنج تن دیوان آهی عالمی را آفریده حق برای پنج تن بشنو از ذرات عالم خود ثنای پنج تن پنج نور حق چو در زیر کسا گشتند جمع کسوت ختم رسل گردید جای پنج تن خواست چون‌شان و مقام خاندانش را ز حق احمد مرسل که بودی مقتدای پنج تن کرد نازل انما را حق به قرآن بهرشان خوش نشان امتحان است انمای پنج تن این خطاب از درگه حق آمدی بر قدسیان خلقت عالم نکردم جز برای پنج تن گفت جبریل امین یارب چه باشد نامشان این ندا آمد در آندم از خدای پنج تن فاطمه هست و دو فرزند پدر با همسرش جملگی گردید اینک آشنای پنج تن خلقت عالم طفیل هستی آنان بود هم شفاعت در جزا باشد جزای پنج تن گر غم و اندوه در دل داری‌ای شیعه کنون رو بزن دست توسل بر ولای پنج تن ‌ای دریغا با چنین جاه و مقام و مزلت بُد فزون از عالمی رنج و عنای پنج تن آه و واویلا که احمد در احد مجروع شد گوهر دندان شکست از مصطفای پنج تن پهلوی زهرا شکست و محسن او سقط شد رفت از‌دار فنا خیرالنسای پنج تن کشته شمشیر زهرآگین بِن ملجم زکین گشت در محراب کوفه مرتضای پنج تن نی همین دادند زهرش بلکه جسمش بعد مرگ تیرباران جفا شد مجتبای پنج تن تشنه لب گشتی شهید و شد حریم او اسیر در ره آئین حق گلگون قبای پنج تن داد دشمن راس پاک او مکان کنج تنور مطبخ خولی شدی مهمانسرای پنج تن همچو «آهی» دیده افلاکیان و خاکیان روز وشب گریان بود اندر عزای .