eitaa logo
مجمع الذاکرین مداحان کشوری و بخش پیربکران شهرستان فلاورجان اصفهان
3هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
9.3هزار ویدیو
1هزار فایل
مجمع ذاکرین مداحان بخش پیربکران بسیج مداحان آموزش مداحی امام حسین(ع)محل کلاس پایگاه بسیج کرافشان حوزه شهید بهشتی چهارشنبه شبه ساعت ساعت ۱۹/۳۰ مداح اهل بیت مهدی عباسی شماره تماس مجتبی موسوی ونهری: 09130857625 لینک کانال: @madahanpirbakran
مشاهده در ایتا
دانلود
. 🔹 منبرهای یک دقیقه ای 🔹 ✅ حجت الاسلام ✳️ حدیث #حدیث_کسا حدیث کسا خیلی اثر دارد. مخصوصا اگر در خانه خودتان بخوانید. حضرت زهرا سلام الله علیها در این حدیث داستان تعریف نکرده است. حضرت زهرا (سلام الله علیها) در این حدیث یک دوره شئون اهل بیت علیهم السلام که صاحب ولایت خداوند هستند را عرضه کرده اند. آقای طباطبایی میفرمودند آقای قاضی دعای سمات و حدیث کسا را همیشه در عبای خود داشتند و حدیث کسا را شنبه ها میخواندند. از آقای قاضی (رحمه الله علیه) پرسیدند: چرا حدیث کسا را شنبه ها میخوانید؟ ایشان فرمودند: زمان ظهور این حدیث روز شنبه است و از نظر ظرف زمانی دعاهایی که در انتهای این حدیث هست، روز شنبه به استجابت نزدیک تر است. و از آداب خواندن این حدیث روشن کردن عود است. با حدیث کسا مأنوس باشید. در جلسه ای که حدیث کسا خوانده شود امام زمان (عج) اشراف بر آن جلسه دارند. 📚 سخنرانی حجت الاسلام صراف در حسینیه صنف پیراهن دوزان - دی96 〰〰〰〰〰〰 .
. *داستان حدیث کساء به صورت شعر*💐 👇🏾👇👇🏾👇👇🏾 این حدیث آمد زِ زهرایِ بتول فاطمه صدیقه بِنتِ الرسول روزی آمد خانه ما مصطفی گفت با حالی شبیه اِلتِجا ضعف دارم جان بابا دخترم پَهن کُن بابا عبایی بر سَرم آن عبایی را که دارم از یمن آن عبا بر من بِکِش ای مُمتَحِن گفتمش بابا بلا دور از شما در پناه مهر و الطاف خدا من کشیدم آن عبا بر روی او یک نظر کردم به ماه روی او صورتی زیبا تر از قرص قمر روشن و زیبا نکو تر از سحر ساعتی بگذشت و آمد مجتبی گفت ای مادر سلام و صد دعا گفتمش مادر سلامم بر شما نور چشمم ای عزیز با وفا گفت مادر خانه دارد عطر گل هست بوی جد ما ختم رُسُل گفتمش ای نور چشمم بوی او آمده در خانه با گیسوی او رفت نزد حضرتِ خاتم حَسَن گفت بابا جان فدایت جان و تن گفت بابا صد سلام و صد درود بر شما ای خاتم رب وَدُود با اجازه رفت در تحت کسا در کنار مصطفی شد مجتبی بعد از آن آمد حُسَین و با سلام گفت بوی جدم آید بر مشام گفتمش ای نور چشمانم حسین ای عزیز فاطمه ای نور عین جدتان در خانه در زیر کسا آمده امروز شد مهمان ما با اجازه رفت در زیر کسا در کنار مصطفی شد با حیا بعد از آن آمد علی مُرتِضا گفت زهرا جان سلامم بر شما بوی یارِِ مهربان آید همی بوی جوی مولیان آید همی گفتم او را یار ختمی مَرتَبَت صاحب خُلقِ عظیم و مَرتَبَت آمده مهمان ما بابای من آمده مانند جان در جسم و تن رفت نزد احمد و گفت این سوال چیست رمز و راز این وقت و مجال با اجازه رفت در زیر کسا در کنار مصطفی شد مرتضا بعد از آن رفتم کنار اهل خود تا بجویم با عزیزان وصل خود ما همه بودیم در زیر کسا دست خود برداشت بابا بر دعا گفت یارب اهلبیتم را ببین بهترین خَلقِ خدا روی زمین خونشان با خون پاک من قرین جسم و جان دارند از من با یقین جسمشان را از بدیها دور کن قلبشان را خانه ای از نور کن لطف کن بر خاندانم با کَرَم تا ابد آباد گردان این حَرَم دشمنِ آنها مرا هم دشمن است پیش چشمم جلوه اهریمن است هر که در دل حُبِّشان دارد به جان می شود محبوب من در دو جهان بانگ حق برخاست از عرش برین کای ملائک بشنوید این با یقین هر چه را من آفریدم در جهان این زمین و جمله هفت آسمان کوه و دریا را اگر من ساختم نُه فلک را اینچنین پرداختم هر چه زیبائیست در شمس و قمر ظلمتِ شبها و نور در سحر ساختم اینها به عشق مصطفی ساختم با مِهرِ این اهل کسا بانگ زد جبریل مَن تَحت الکسا صاحب کرسیُّ و مجد و کبریا بانگ حق برخاست زهرا س و پدر معدن ایمان و کانِ هر گُهر حیدر و فرزند پاکش مجتبی هم حسینِ بنِ علی در کربلا گفت جبرائیل ای رب جلی میروم من نزد زهرا و علی با اجازه نزد ما زیر کسا آمد و می خواند پیغام خدا گفت ای پیغمبر عالی مقام می رساند حق به درگاهت سلام هر چه که در کُل عالم خلق شد از برای اهل زیر دَلق شد گفت از این خانواده تا ابد دور شد ناپاکی و هر فِعلِ بد جسم و روح خاندانت پاک شد نامشان بر تارک افلاک شد گفت حیدر چیست رمز جمع ما چیست مُزدِ راوی این وضع ما گفت هر کس نَقل کرد این ماجرا در میان دوستان مرتضا هر غمی دارد خدا شادی کند بر اسیران بانگ آزادی کند مشکلات جمعشان حل می شود سِحرِ درد و غصه باطل می شود گفت مولا رستگارانیم ما همچنان گل در بهارانیم ما شیعه با این نَقلِ می گردد سعید بهتر از این مژدگانی کس ندید .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان حدیث کسا ، بشکل کارتن مناسب بچه ها ساخته شده است،لطفا برای کودکان خودتون و هر کودکی که میشناسید ارسال کنید👆🏻ثواب داره . 👇👇👇🕊
. اجر رسالت رسول خدا مودت اهل کساست دلیل خلق آسمون و زمین محبت اهل کساست محور اصحاب کساست حضرت زهرای بتول جونای ناقابل ما فدای بضعه الرسول خودش که جونشو برا علی فدا کرد شهید اول ولایت علیه مادرمون زحمتشو کشید که الان توی دلای ما محبت علیه یا علی و یا زهرا میرسه به سعادت ابدی اون که مسلمون شماست دوام قرآن و نبوت و دین همیشه مدیون شماست مادری کردی برای پیمبر و برای دین سیده نسا تویی از اولین تا آخرین برا شناختن مقامات تو بانو خیلی کمه ظرفیت مردم دنیا اگه علی آفریده نمیشد اصلا از بشر و جن و ملک نداشتی همتا یا علی و یا زهرا یه خنده حضرت زهرا یقین دلیل رحمت خداست دشمن زهرا و علی همیشه مورد لعنت خداست داغ غم غصب فدک همیشه توی دلمه غاصب حق فاطمه تو آتیش جهنمه فقط امام فاطمه امام شیعه ست غیر علی امیر مومنین نداریم تا برسه لحظه انتقام مادر برا ظهور پسرش به انتظاریم یا علی و یا زهرا .👇
. شعر حدیث کسا این حدیث آمد ز زهرای بتول ، فاطمه صدیقه بنت الرسول ، روزی آمد خانه ما مصطفی ، گفت با حالی شبیه التجا ، ضعف دارم جان بابا دخترم ، پهن کن بابا عبایی بر سرم ، آن عبایی را که دارم از یمن ، آن عبا بر من بکش ای ممتحن ، گفتمش بابا بلا دور از شما ، در پناه مهر و الطاف خدا ، من کشیدم آن عبا بر روی او ، یک نظر کردم به ماه روی او ، صورتی زیبا تر از قرص قمر ، روشن و زیبا نکو تر از سحر ، ساعتی بگذشت و آمد مجتبی ، گفت ای مادر سلام و صد دعا ، گفتمش مادر سلامم بر شما ، نور چشمم ای عزیز با وفا ، گفت مادر خانه دارد عطر گل ، هست بوی جد ما ختم رسل ، گفتمش ای نور چشمم بوی او ، آمده در خانه با گیسوی او ، رفت نزد حضرت خاتم حسن ، گفت بابا جان فدایت جان و تن ، گفت بابا صد سلام و صد درود ، بر شما ای خاتم رب ودود ، با اجازه رفت در تحت کسا ، در کنار مصطفی شد مجتبی ، بعد از آن آمد حسین و با سلام ، گفت بوی جدم آید بر مشام ، گفتمش ای نور چشمانم حسین ، ای عزیز فاطمه ای نور عین ، جدتان در خانه در زیر کسا ، آمده امروز شد مهمان ما ، با اجازه رفت در زیر کسا ، در کنار مصطفی شد با حیا ، بعد از آن آمد علی مرتضا ، گفت زهرا جان سلامم بر شما ، بوی یار مهربان آید همی ، بوی جوی مولیان آید همی ، گفتم او را یار ختمی مرتبت ، صاحب خُلقِ عظیم و مرتبت ، آمده مهمان ما بابای من ، آمده مانند جان در جسم و تن ، رفت نزد احمد و گفت این سوال ، چیست رمز و راز این وقت و مجال ، با اجازه رفت در زیر کسا ، در کنار مصطفی شد مرتضا ، بعد از آن رفتم کنار اهل خود ، تا بجویم با عزیزان وصل خود ، ما همه بودیم در زیر کسا ، دست خود برداشت بابا بر دعا ، گفت یارب اهلبیتم را ببین ، بهترین خلق خدا روی زمین ، خونشان با خون پاک من قرین ، جسم و جان دارند از من با یقین ، جسمشان را از بدیها دور کن ، قلبشان را خانه ای از نور کن ، لطف کن بر خاندانم با کرم ، تا ابد آباد گردان این حرم ، دشمن آنها مرا هم دشمن است ، پیش چشمم جلوه اهریمن است ، هر که در دل حُبِّشان دارد به جان ، می شود محبوب من در دو جهان ، بانگ حق برخاست از عرش برین ، کای ملائک بشنوید این با یقین ، هر چه را من آفریدم در جهان ، این زمین و جمله هفت آسمان ، کوه و دریا را اگر من ساختم ، نه فلک را اینچنین پرداختم ، هر چه زیبائیست در شمس و قمر ، ظلمتِ شبها و نور در سحر ، ساختم اینها به عشق مصطفی ، ساختم با مهر این اهل کسا ، بانگ زد جبریل مَن تَحت الکسا ، صاحب کرسیُّ و مجد و کبریا ، بانگ حق برخاست زهرا س و پدر ، معدن ایمان و کان هر گوهر ، حیدر و فرزند پاکش مجتبی ، هم حسینِ بنِ علی در کربلا ، گفت جبرائیل ای رب جلی میروم من نزد زهرا و علی ، با اجازه نزد ما زیر کسا آمد و می خواند ، پیغام خدا گفت ای پیغمبر عالی مقام ، می رساند حق به درگاهت سلام ، هر چه که در کل عالم خلق شد ، از برای اهل زیر دلق شد ، گفت از این خانواده تا ابد دور شد ناپاکی و هر فعل بد ، جسم و روح خاندانت پاک شد ، نامشان بر تارک افلاک شد ، گفت حیدر چیست رمز جمع ما ، چیست مزد راوی این وضع ما گفت هر کس نقل کرد این ماجرا ، در میان دوستان مرتضا هر غمی دارد خدا شادی کند ، بر اسیران بانگ آزادی کند مشکلات جمعشان حل می شود ، سحر درد و غصه باطل می شود ، گفت مولا رستگارانیم ما همچنان گل در بهارانیم ما ، شیعه با این نقل می گردد سعید بهتر از این مژدگانی کس ندید حدیث کسا بصورت شعر .
. شعر حدیث کسا این حدیث آمد ز زهرای بتول ، فاطمه صدیقه بنت الرسول ، روزی آمد خانه ما مصطفی ، گفت با حالی شبیه التجا ، ضعف دارم جان بابا دخترم ، پهن کن بابا عبایی بر سرم ، آن عبایی را که دارم از یمن ، آن عبا بر من بکش ای ممتحن ، گفتمش بابا بلا دور از شما ، در پناه مهر و الطاف خدا ، من کشیدم آن عبا بر روی او ، یک نظر کردم به ماه روی او ، صورتی زیبا تر از قرص قمر ، روشن و زیبا نکو تر از سحر ، ساعتی بگذشت و آمد مجتبی ، گفت ای مادر سلام و صد دعا ، گفتمش مادر سلامم بر شما ، نور چشمم ای عزیز با وفا ، گفت مادر خانه دارد عطر گل ، هست بوی جد ما ختم رسل ، گفتمش ای نور چشمم بوی او ، آمده در خانه با گیسوی او ، رفت نزد حضرت خاتم حسن ، گفت بابا جان فدایت جان و تن ، گفت بابا صد سلام و صد درود ، بر شما ای خاتم رب ودود ، با اجازه رفت در تحت کسا ، در کنار مصطفی شد مجتبی ، بعد از آن آمد حسین و با سلام ، گفت بوی جدم آید بر مشام ، گفتمش ای نور چشمانم حسین ، ای عزیز فاطمه ای نور عین ، جدتان در خانه در زیر کسا ، آمده امروز شد مهمان ما ، با اجازه رفت در زیر کسا ، در کنار مصطفی شد با حیا ، بعد از آن آمد علی مرتضا ، گفت زهرا جان سلامم بر شما ، بوی یار مهربان آید همی ، بوی جوی مولیان آید همی ، گفتم او را یار ختمی مرتبت ، صاحب خُلقِ عظیم و مرتبت ، آمده مهمان ما بابای من ، آمده مانند جان در جسم و تن ، رفت نزد احمد و گفت این سوال ، چیست رمز و راز این وقت و مجال ، با اجازه رفت در زیر کسا ، در کنار مصطفی شد مرتضا ، بعد از آن رفتم کنار اهل خود ، تا بجویم با عزیزان وصل خود ، ما همه بودیم در زیر کسا ، دست خود برداشت بابا بر دعا ، گفت یارب اهلبیتم را ببین ، بهترین خلق خدا روی زمین ، خونشان با خون پاک من قرین ، جسم و جان دارند از من با یقین ، جسمشان را از بدیها دور کن ، قلبشان را خانه ای از نور کن ، لطف کن بر خاندانم با کرم ، تا ابد آباد گردان این حرم ، دشمن آنها مرا هم دشمن است ، پیش چشمم جلوه اهریمن است ، هر که در دل حُبِّشان دارد به جان ، می شود محبوب من در دو جهان ، بانگ حق برخاست از عرش برین ، کای ملائک بشنوید این با یقین ، هر چه را من آفریدم در جهان ، این زمین و جمله هفت آسمان ، کوه و دریا را اگر من ساختم ، نه فلک را اینچنین پرداختم ، هر چه زیبائیست در شمس و قمر ، ظلمتِ شبها و نور در سحر ، ساختم اینها به عشق مصطفی ، ساختم با مهر این اهل کسا ، بانگ زد جبریل مَن تَحت الکسا ، صاحب کرسیُّ و مجد و کبریا ، بانگ حق برخاست زهرا س و پدر ، معدن ایمان و کان هر گوهر ، حیدر و فرزند پاکش مجتبی ، هم حسینِ بنِ علی در کربلا ، گفت جبرائیل ای رب جلی میروم من نزد زهرا و علی ، با اجازه نزد ما زیر کسا آمد و می خواند ، پیغام خدا گفت ای پیغمبر عالی مقام ، می رساند حق به درگاهت سلام ، هر چه که در کل عالم خلق شد ، از برای اهل زیر دلق شد ، گفت از این خانواده تا ابد دور شد ناپاکی و هر فعل بد ، جسم و روح خاندانت پاک شد ، نامشان بر تارک افلاک شد ، گفت حیدر چیست رمز جمع ما ، چیست مزد راوی این وضع ما گفت هر کس نقل کرد این ماجرا ، در میان دوستان مرتضا هر غمی دارد خدا شادی کند ، بر اسیران بانگ آزادی کند مشکلات جمعشان حل می شود ، سحر درد و غصه باطل می شود ، گفت مولا رستگارانیم ما همچنان گل در بهارانیم ما ، شیعه با این نقل می گردد سعید بهتر از این مژدگانی کس ندید حدیث کسا بصورت شعر .
hadise-kasa-samavati_0.mp3
6.27M
🎤 امام زمان عج در یکی از نامه هایشان می فرمایند: «وفی ابنه رسول صلی الله علیه و آله لی اسوه حسنه … در دختر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله برای من الگوی نیکویی است .»
. 💞حضرت رضا عليه السلام در ضمن حديثی فرمودند: 👈 «چون باری تعالی آدم را به سبب سجده ملائکه بر او گرامی داشت و نيز او را در بهشت جای داد، وی نزد خود گمان کرد که کسی به فضيلت او نبوده لذا خداوند به او وحی فرمود: ❣️به ساق عرش نظر کن! ديد نوشته شده: ❤️«لا اله الا اللّه ❤️ محمد رسول اللّه « صلی الله علیه و آله و سلم» ❤️علی بن ابی طالب اميرالمؤمنين«صلوات الله علیهما» ❤️وزوجته فاطمه« صلوات الله علیها» سيدة النساء ❤️والحسن « صلوات الله علیه» والحسين« صلوات الله علیه» سيدا شباب اهل الجنه. 💓آدم عرضه داشت: 🍂 اين‌ها کيانند؟ 💓پروردگار فرمود: اين‌ها فرزندان تو هستند و بهتر از تو و همه مخلوقاتم می‌باشند، 🌹 و اگر آن‌ها نبودند نه تو را خلق می‌کردم و نه بهشت و نه دوزخ و نه آسمانها و نه زمين را». 📚عيون اخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص274.
* آفریدند آفرینش را برای ،  پس همه هستند خلق ماجرای ، پنج تن مثل جبرائیل تا عرش بالا می روم آن زمان هایی که می افتم به پای ، پنج تن شعر در مورد پنج تن آل عبا نذر “اهل بیت” ، باید ذبح کرد بچه های ما فدای بچه های ، پنج تن استجابت در قسم دادن به نام فاطمه است پس بدون او نمی گیرد دعای ، پنج تن ** ................... شکر حق مرغ دلم شیدا شده لب ثنا گوی شه والا شده تا که گوید یک حدیث معتبر با وضو آماده ام بر این اثر آنکه بشنیدم رسول کردگار احمد آنکه بود امین در روزگار روزی آمد خانهٔ زهرای خویش ضعف جسمانی دراو باحال ریش گفت و ای نور دو چشمان ترم زود حاظر کن عبا را در برم تا به زیرش یک دمی آرام شوم فارغ ازسستی و این آلام شوم زود عبا آورد زهرا نزد او تا که بودندلحظه ایی در گفتگو در صدا کرد و حسن از ره رسید بوی پیغمبر زبیت چون گل دمید با سلام گفتا که کیست زیر عبا گوئیا جدم بود آن مه لقا گفت زهرا نور عین ای مجتبا آری جدت آرمیده در عبا اذن خواست آندم حسن از آن کبار تاکه باشد در کنار شهریار بار دیگر در صدا کرد آن زمان آمد از ره خسرو لب تشنه گان باسلام گفتا چه بوی اطهر است برمشام آید که از پیغمبر است گفت ای جان نبی ای نور عین آری باشد جد والا ، ای حسین با برادر در عبا خوابیده اند فارغ از دنیا و آرمیده اند پس گرفت از جد خود اذن دخول تا که باشد لاله اندر بین گل چند لحظه بعد آن آمد علی با سلام گفتا به زهرا آن ولی بوی خوش آید امروز زین مکان بوی پیغمبر یقین هست بی گمان گفت و برعرش و سماء ،سرور علی خفته دربستر دو فرزند با نبی پس کنار آن عبا رفت مرتضا گفت اذنم میدهی ای مصطفا گفت با حیدر چنین آن مقتدا ای وصی من بیا در این عبا بعد آن زهرا صدا زد یا ابا می توانم من هم آیم با شما آری ای نور دو چشمم زود بیا چون که حق اینگونه خواهد ماجرا عرش حق جبریل بال و پر گشود کرد با حق یک دمی گفت و شنود یارب اینان کیستند زیر عبا نورشان جلوه کند بر ماسوا حق چنین فرمود با جبریل راز این که بینی نورشان را جلوه ساز هست زهرا با پدر با شوی او نور چشمانش دوتا مینوی او گفت یارب من دلم خواهد چنین در میانشان روم اندر زمین تا که جبریل گشته وارد آن مکان آیه تطهیر نازل شد بدان چهار سوی آن عبا بالا گرفت از خدا تطهیر به این دنیا گرفت هرکه با اینان بود با مصطفاست دشمنی با هرکدام حرب خداست هرکجا ذکر حدیث گردد در آن رحمت حق میشود شامل بر آن درد ها مرحم شود با ذکر آن مرحمت گردد زحق بر دوستان ای( صفا ) اجر تو با زهرا بود دشمن و بد گوی تو رسوا بود .
. به شیعه آبرو داده وجود زینب کبری یقین و صبر بوده تار و پود زینب کبری اگر خالیست جایش در کسا اما خدا پر کرد نماد را در وجود زینب کبری . *روضه بخونم برات،كانون توجه،تو خونه ی زهرا،زینبه، راه میرن تو خونه،همه نگاه به زینب می كنن،آخه پرستار زینبه،*یه حرفی بزنم،نمی دونم چقدر می تونم این حرف و باز كنم،باید ناله ات بلندبشه،قربون این زینب برم،كه از چهار سالگی پرستار شده،بگم،اما بمیرم براش،پرستار هركی شد بالاخره رفت،از هر كی پرستاری كرد،داغش به دلش موند،فقط امام سجاد زنده موند،اما هركی رو زینب پرستاری كرد،تنهاش گذاشت ورفت،از هر پرستاری یه خاطره تلخ تو ذهن زینب مونده،من یكی یكی جلو میرم،سه چهار ساله بود با مادر پرستاری رو یاد گرفت،می دونی پرستاری رو كی یاد گرفت،وقتی پیغمبر تو بستر اُفتاد،می دید مادرش هی دور باباش می چرخه،پرستاری می كنه،اما از این پرستاری یه خاطره تلخ تو ذهنش موند،یادش موند،تو اوج مصیبت پیغمبر، مادرش یه لبخند زد،بعدها فهمید این لبخند یه سرّی داشت،بعداً فهمید پیغمبر به بی بی این جوری وعده داده بود، دخترم گریه نكن،فراق بین منو تو خیلی طول نمی كشه،بعد از نود و پنج روز فهمید؛ این خنده چی بوده،یه بار از مادر پرستاری كرد،از هرپرستاری من یه خاطره بگم،دلشو داری؟دخترم بیا بشین باهات حرف دارم،عجب پرستاریه،دخترم این بقچه رو باز كن،این كفن اول مال منه،میدی بابات علی منو كفن كنه،ببین چه خاطره هایی،آه ،امون ازدل زینب، كفن دوم مال بابات علی ه، میدی داداش حسنت بابا تو كفن كنه، كفن سوم،مال داداشت مجتبی است،باید بِدی حسین،یه دفعه دید این بقچه داره جمع می شه،یه پیراهن و رو دست گرفته،آخ كربلا،كربلا، کربلا ،اینم یه خاطره، *از یه پرستاریه دیگه برات خاطره بگم،مادرش هم رفت،چند سال طول كشید از باباش پرستاری كرد،یه خاطره ام از بابا بگم،اون شب همه جمع بودن،صدا زد بچه های زهرا بمونن،بقیه برن،زینب یه طرف،اُم كلثوم یه طرف،حسین یه طرف امام حسن یه طرف،زینب یادش نمیره،داداش عباس اُمد بره از اتاق بیرون،بابا صداش زد،بابا تو بمون پسرم، صدا زد بابا من كه بچه ی زهرا نیستم،بذار برم،خجالتم نده، زینب این خاطره رو مگه یادش میره ،خودش با چشم خودش دید،دست حسین و تو دست عباس گذاشت باباش علی، یه روزی میآد،حسینم و كربلا تنها میذارن، آی حسین.. *من نمی دونم هر خاطره ای رو برا زینب ورق می زنی،یه سرش كربلا و حسینه،باباشم رفت، حالا شده پرستار برادراش، داداش بزرگتر هم رفت،با جگر پاره رفت،با بدن سوراخ سوراخ شده رفت،اما خدا رو شكر تو این یكی زینب خیلی ندید چه جوری رفت،اما همه اینها كنار،من می خوام یه پرستاری رو امشب بگم،خیلی ها رو كنار گذاشتم، ،دونه دونه جاهایی كه زینب پرستاری كرده،تنهایی وایستاده ،یه پرستاری دیگه ام كرده ، اونم آخرش رفت،*اما این یكی ، یه جور دیگه دل زینب و آتیش زد،اگه مادرش و پرستاری كرد،باباش بود،برادراش بودن،اگه باباشو پرستاری كرد، برادراش بودن،اگه گفتی كجا میخوام برم ،اگه داداشاش و پرستاری کرد هر كدوم به یه نوعی زینب و آروم كردن،اما امان از خرابه ی شام،برای دختر سه ساله سنگ تموم گذاشت،چرا؟هر جایی رقیه رو زدن ،خودشو انداخت رو این دختر ،آخه تو امانت حسینمی،شب آخرچیكار كرد،وای وای بگم كجا پرستاری كرد،بگم كجا،اون جایی كه دید دارن با چوب خیزران می زنن،هی جلو چشای رقیه رو گرفت،این بچه چیزی نبینه،اما امون ازوقتی که نازدانه توی خرابه، سر بریده رو بغل گرفت،هِی میگفت: بابا آخه این لبات چرا پاره است،نالتو آزادکن صدا بزن یاحسین.... خرابه با تو بهتر از جنان است دل پیرم به شوق تو جوان است اگر خونی شده لب های خشكت گمانم جای چوب خیزران است بی بی پرستار امام سجاد هم بوده، دیده توی کربلا این پدر و پسر چطور باهم وداع کردن ... هرکی میره ملاقات بیمار ، دسته گل میبره دیگه، ابی عبدالله هم با بدنی گلگون و مجروح اومد برای وداع با زین العابدین .. بیمار مصلحتی کربلا پرسبد بابا: اَینَ علی اکبر(داداشم علی اکبر کجاست؟) پاسخ داد شهید شد. پرسید اَینَ قاسم ...فرمود شهید شد... وقتی بغض ابی عبدالله رو دید ، پرسید: اَینَ عمیَ العباس ... ابی عبدالله فرمود: همین قدر برات بگم که دیگه جز من و تو مردی توی خیمه ها نمونده... امام سجاد با بدن تبدار شمشیر برداشت که بلند بشه... ابی عبدالله فرمود خواهر مرافب باش از خیمه با این حال بیماری خارج نشه ، تا زمین از حجت خدا خالی نَمونه ... حالا صدا بزن ... حسین ... حالا دستاتو بیار بالا كدوم سفره بهتر از سفره عزای بی بی،چه اسمی بهتر از نام حسین،دست تو بیار بالا،به زهرا و بچه های زهرا، به پدر و همسر زهرا و،به حسین زهرا؛ ده مرتبه یاالله
. در روضه پنج تن، معمولا و ترجمه آن بکار برده میشود. شعری در این باب عرضه میکنم: ﻋﺎﻟﻢ ﮐﻮﻥ ﻭ ﻣﮑﺎﻥ ﺭﺍ ﮐﺒﺮﯾﺎﯼ ﭘﻨﺞ ﺗﻦ ﮐﺮﺩ ﺧﻠﻘﺖ ﺭﻭﺯ ﺍﻭﻝ ﺍﺯ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﻨﺞ ﺗﻦ ﺁﺏ ﻭ ﺑﺎﺩ ﻭ ﺧﺎﮎ ﻭﺁﺗﺶ ﻋﺮﺵ ﻭﻓﺮﺵ ﻭ ﻣﻤﮑﻨﺎﺕ ﺩﺭ ﻭﺟﻮﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﺍﺯ ﺑﻬﺮ ﻭﻻﯼ ﭘﻨﺞ ﺗﻦ ﺍﺣﻤﺪ ﻭ ﺣﯿﺪﺭ ﻣﮑﺎﻥ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺩﺭ ﺯﯾﺮ ﮐﺴﺎ ﺣﻀﺮﺕ ﺻﺪﯾﻘﻪ ﻭ ﻫﻢ ﻣﺠﺘﺒﺎﯼ ﭘﻨﺞ ﺗﻦ ﺷﺪ ﭼﻮ ﺩﺍﺧﻞ ﺩﺭ ﮐﺴﺎ ﺳﺮ ﺣﻠﻘﻪ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﻋﺸﻖ ﺧﺎﻣﺲ ﺁﻝ ﻋﺒﺎ ﮔﻠﮕﻮﻥ ﻗﺒﺎﯼ ﭘﻨﺞ ﺗﻦ ﺟﺒﺮﺋﯿﻞ ﺁﻧﺪﻡ ﮔﺮﻓﺖ ﺍﺫﻥ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﻭ ﻣﺼﻄﻔﯽ ﮔﺸﺖ ﻭﺍﺭﺩ ﺑﺮ ﺩﺭ ﺩﻭﻟﺖ ﺳﺮﺍﯼ ﭘﻨﺞ ﺗﻦ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺧﯿﻞ ﻣﻠﮏ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﺎﯼ ﺣﯽ ﮐﺮﯾﻢ ﭼﯿﺴﺖ ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﺍﻟﻬﯽ ﻣﺎﺟﺮﺍﯼ ﭘﻨﺞ ﺗﻦ ﻭﺣﯽ ﺁﻣﺪ ﺁﻧﺰﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﺟﺎﻧﺐ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﻣﻦ ﻧﮑﺮﺩﻡ ﺧﻠﻖ ﻋﺎﻟﻢ ﺟﺰ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﻨﺞ ﺗﻦ ﮐﺴﯿﺘﻨﺪ ﺍﯾﻦ ﭘﻨﺞ ﺗﻦﺍﯼ ﻣﺎﻟﮏ ﺭﻭﺯ ﺷﻤﺎﺭ ﺷﺪ ﻧﺪﺍ ﺍﯾﻦ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺑﺎ ﻣﺼﻄﻔﺎﯼ ﭘﻨﺞ ﺗﻦ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﻠﯽ ﺑﺎ ﺷﻮﻫﺮ ﺍﻭ ﻣﺮﺗﻀﯽ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺍﺳﺖ ﻧﻮﺭ ﭼﺸﻤﺶ ﻣﺠﺘﺒﺎﯼﭘﻨﺞ ﺗﻦ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺍﺳﺖ ﺧﺴﺮﻭ ﮐﺮﺏ ﻭﺑﻼ ﯾﻌﻨﯽﺣﺴﯿﻦ ﺁﻧﮑﻪ ﺑﺮ ﺍﻓﺮﺍﺷﺖ ﺑﺮﮔﺮﺩﻭﻥ ﻟﻮﺍﯼ ﭘﻨﺞﺗﻦ ﺣﻖ ﺯﻫﺮﺍ ﻭ ﻋﻠﯽ ﻭ ﻣﺼﻄﻔﯽ، ﺍﻭﻻﺩﺷﺎﻥ ﺣﺎﺟﺖ ﺑﺎﻧﯽ ﺑﺮ ﺁﻭﺭﺍﯼ ﺧﺪﺍﯼ ﭘﻨﺞ ﺗﻦ ﯾﮏ ﻣﮑﺎﻥ ﺯﯾﺮ ﮐﺴﺎ ﯾﮏ ﺟﺎ ﻣﯿﺎﻥ ﻗﺘﻠﮕﺎﻩ ﮐﺮﺑﻼ ﮔﺮﺩﯾﺪﺷﺎﻥ ﻣﺎﺗﻢ ﺳﺮﺍﯼ ﭘﻨﺞ ﺗﻦ ﮔﻔﺖ ﺯﻫﺮﺍ ﺍﯼ ﻏﺮﯾﺐ ﺍﯼ ﮐﺸﺘﻪء ﻣﺎﺩﺭ ﺣﺴﯿﻦ ﮔﺸﺘﻪﺍﯼ ﻋﺮﯾﺎﻥ ﭼﺮﺍ ﺍﯼ ﺑﺎ ﻭﻓﺎﯼ ﭘﻨﺞ ﺗﻦ ایکه می‌خواهی سعادت در جهان وآخرت همچو صالح باش دائم خاک پای پنج تن * آفریدند آفرینش را برای ،  پس همه هستند خلق ماجرای ، پنج تن مثل جبرائیل تا عرش بالا می روم آن زمان هایی که می افتم به پای ، پنج تن شعر در مورد پنج تن آل عبا نذر “اهل بیت” ، باید ذبح کرد بچه های ما فدای بچه های ، پنج تن استجابت در قسم دادن به نام فاطمه است پس بدون او نمی گیرد دعای ، پنج تن **
. پنج تن ال عبا زیر کسا یمنی فاطمه بود و علی بود و حسین ابن علی کرد دعا احمد مختار که ای خالق من پاک کن فاطمه و انکه بود در بر من گفت جبریل که اینها کیانند یا رب این مقامات بزرگ نزد تو دارند یا رب گفت این فاطمه هست و پدر و همسر او این حسین وحسن ونور دو چشم تر او ....... این حدیث آمد ز زهرای بتول ، فاطمه صدیقه بنت الرسول ، روزی آمد خانه ما مصطفی ، گفت با حالی شبیه التجا ، ضعف دارم جان بابا دخترم ، پهن کن بابا عبایی بر سرم ، آن عبایی را که دارم از یمن ، آن عبا بر من بکش ای ممتحن ، گفتمش بابا بلا دور از شما ، در پناه مهر و الطاف خدا ، من کشیدم آن عبا بر روی او ، یک نظر کردم به ماه روی او ، صورتی زیبا تر از قرص قمر ، روشن و زیبا نکو تر از سحر ، ساعتی بگذشت و آمد مجتبی ، گفت ای مادر سلام و صد دعا ، گفتمش مادر سلامم بر شما ، نور چشمم ای عزیز با وفا ، گفت مادر خانه دارد عطر گل ، هست بوی جد ما ختم رسل ، گفتمش ای نور چشمم بوی او ، آمده در خانه با گیسوی او ، رفت نزد حضرت خاتم حسن ، گفت بابا جان فدایت جان و تن ، گفت بابا صد سلام و صد درود ، بر شما ای خاتم رب ودود ، با اجازه رفت در تحت کسا ، در کنار مصطفی شد مجتبی ، بعد از آن آمد حسین و با سلام ، گفت بوی جدم آید بر مشام ، گفتمش ای نور چشمانم حسین ، ای عزیز فاطمه ای نور عین ، جدتان در خانه در زیر کسا ، آمده امروز شد مهمان ما ، با اجازه رفت در زیر کسا ، در کنار مصطفی شد با حیا ، بعد از آن آمد علی مرتضا ، گفت زهرا جان سلامم بر شما ، بوی یار مهربان آید همی ، بوی جوی مولیان آید همی ، گفتم او را یار ختمی مرتبت ، صاحب خُلقِ عظیم و مرتبت ، آمده مهمان ما بابای من ، آمده مانند جان در جسم و تن ، رفت نزد احمد و گفت این سوال ، چیست رمز و راز این وقت و مجال ، با اجازه رفت در زیر کسا ، در کنار مصطفی شد مرتضا ، بعد از آن رفتم کنار اهل خود ، تا بجویم با عزیزان وصل خود ، ما همه بودیم در زیر کسا ، دست خود برداشت بابا بر دعا ، گفت یارب اهلبیتم را ببین ، بهترین خلق خدا روی زمین ، خونشان با خون پاک من قرین ، جسم و جان دارند از من با یقین ، جسمشان را از بدیها دور کن ، قلبشان را خانه ای از نور کن ، لطف کن بر خاندانم با کرم ، تا ابد آباد گردان این حرم ، دشمن آنها مرا هم دشمن است ، پیش چشمم جلوه اهریمن است ، هر که در دل حُبِّشان دارد به جان ، می شود محبوب من در دو جهان ، بانگ حق برخاست از عرش برین ، کای ملائک بشنوید این با یقین ، هر چه را من آفریدم در جهان ، این زمین و جمله هفت آسمان ، کوه و دریا را اگر من ساختم ، نه فلک را اینچنین پرداختم ، هر چه زیبائیست در شمس و قمر ، ظلمتِ شبها و نور در سحر ، ساختم اینها به عشق مصطفی ، ساختم با مهر این اهل کسا ، بانگ زد جبریل مَن تَحت الکسا ، صاحب کرسیُّ و مجد و کبریا ، بانگ حق برخاست زهرا س و پدر ، معدن ایمان و کان هر گوهر ، حیدر و فرزند پاکش مجتبی ، هم حسینِ بنِ علی در کربلا ، گفت جبرائیل ای رب جلی میروم من نزد زهرا و علی ، با اجازه نزد ما زیر کسا آمد و می خواند ، پیغام خدا گفت ای پیغمبر عالی مقام ، می رساند حق به درگاهت سلام ، هر چه که در کل عالم خلق شد ، از برای اهل زیر دلق شد ، گفت از این خانواده تا ابد دور شد ناپاکی و هر فعل بد ، جسم و روح خاندانت پاک شد ، نامشان بر تارک افلاک شد ، گفت حیدر چیست رمز جمع ما ، چیست مزد راوی این وضع ما گفت هر کس نقل کرد این ماجرا ، در میان دوستان مرتضا هر غمی دارد خدا شادی کند ، بر اسیران بانگ آزادی کند مشکلات جمعشان حل می شود ، سحر درد و غصه باطل می شود ، گفت مولا رستگارانیم ما همچنان گل در بهارانیم ما ، شیعه با این نقل می گردد سعید بهتر از این مژدگانی کس ندید .