eitaa logo
مجمع الذاکرین مداحان کشوری و بخش پیربکران شهرستان فلاورجان اصفهان
3هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
9.3هزار ویدیو
1هزار فایل
مجمع ذاکرین مداحان بخش پیربکران بسیج مداحان آموزش مداحی امام حسین(ع)محل کلاس پایگاه بسیج کرافشان حوزه شهید بهشتی چهارشنبه شبه ساعت ساعت ۱۹/۳۰ مداح اهل بیت مهدی عباسی شماره تماس مجتبی موسوی ونهری: 09130857625 لینک کانال: @madahanpirbakran
مشاهده در ایتا
دانلود
‌🔷 🔷 اشک ما وقف عزای پنج تن بچه های ما فدای پنج تن رونقی این سفره هامان دارد از برکت و لطف و عطای پنج تن بالهای ما، خدا هم شاهد است پر نزد غیر از هوای پنج تن رفت و آمدهای ما در روضه ها هست مرهون دعای پنج تن نسل ما یا نوکرند، یا عاشقند ایل ما اصلا گدای پنج تن ما مریض معصیت هستیم، پس آمدیم دارالشفای پنج تن با دعای فاطمه قد می کشیم روز و شب تحت لوای پنج تن سینه ی ما گنج علم اهل بیت دیده ی ما خاک پای پنج تن هیئتی که فاطمه دارد نظر می شود غار حرای پنج تن مادرم در روضه ها فریاد زد زندگیِ ما برای پنج تن می رسد هر روز رزق ما از آن عطر ناب ربنای پنج تن پای میزان عمل که می شود خوش به حال آشنای پنج تن با دمِ مظلوم بر پا می شود کربلا در روضه های پنج تن می شود شبهای جمعه، کربلا غرق آه و نینوای پنج تن چشم من دارد خجالت می کشد اشک می خواهم خدای پنج تن با نوای (یابُنَیَّ) می شود نینوا در کربلای پنج تن روضه خوان می گفت زینب پیر شد در کنار ماجرای پنج تن آه، از گودال دارد می رسد گریه های، های هایِ پنج تن این صدای وای وایِ زینب است یا صدایِ وای وایِ پنج تن کاش عاشورا بمیرم از غمِ زخم های ناخدای پنج تن 📚
ورود به کربلا اول ماه سپردم گره ها را به حسین نفس سینه زن کرب و بلا را به حسین دستم از گریۀ ماه رمضان کوتاه است برسانید من بی سر و پا را به حسین *مثل فردا میاد ، کاش مارو هم قربونی میکردن* جورعشاق کشیدن هنر معشوق است درد دادند به ماها، دوا را به حسین پنج تن موقع حاجات دوعالم فوراً میکشانند سرانجام دعا را به حسین *سلمان میگه اومدم گوشه کوچه،ديدم حسين نشسته، طفله، گریه میکنه، فرمود: جدم فرموده: "هرکس برای حسینم گریه کند این مزایا رو داره" من دارم برای بلایای خودم گریه میکنم* آدم از خیر بهشتی که در آن بود گذشت خوش به حالش که قسم داد خدا را به حسین *دویست سال گریه کرد، جبرئیل اومد، آدم! بعد از گریه دویست سال، حالا بگو: "یا حمید بحق محمد یا عالی بحق علی یا فاطر بحق فاطمه یا محسن بحق الحسن یا قدیم الاحسان بحق الحسین" دلش لرزید ،اشکش جاری شد ،گفت: اين چهارتا اسم یه طرف، آخرين اسم كيه؟گفت: این پسرپیغمبرآخرالزمانِ، میان دونهر آب ،سرش را تشنه ازقفا میبرند، گریه ای كه کردی، برابری کرد با دویست سال، چون برای حسینِ* من گدای کهفش شده ام میدانم میرساند سگ این خانه گدا را به حسین حقم است ازهمه جا رانده شوم غیرحرم قسم من فقط این است شما را به حسین سفره را فاطمه انداخته مطمئناً می سپارد محرم دل ما را به حسین مادر آب بخوان نوحه کمی پیش فرات که شهادت بدهد آب گوارا به حسین *فردا صبح میرسند کربلا، یکی صدازد :چقدر درخت، ابی عبدالله فرمود دقت کن، دیدند اینها درخت نیست، نیزه هاست كه بالا رفته. نامه رسيده به حُر كه حسین را بدترین جا بیار ،آقا فرمودند: بذار برم کشور دیگر، گفت: دستور دارم . اما وقتي پشيمون شد،وقتی پوتین به گردن انداخت، زینب قاصد فرستاد برو به حر بگو: بی بی به تو خوش آمد میگه ."حتما به ما هم امشب خوش امد میگه" وارد کربلا شدند، فرمود: اینجا کجاست؟ یکی گفت: غاضریه. چند تا نام بردند ابی عبدالله فرمود نام دیگری نداره؟ پیری آمد گفت: نام دیگری هست عرض کرد قدیمیا میگفتن کرب وبلا آقا فرمود: "اعوذ بک من الکرب والبلا" فرمود عباس جان خیمه ها را بزن وقتی مخدرات خواستند پیاده شوند دور ناقه را همه بنی هاشم گرفتند، قاسم عنان گرفت، علی اکبر زانو زد، اباالفضل مثل کوه، ابی عبدالله دست دراز کرد، بی بی زینب سلام الله عليها با احترام پیاده شد، بنی اسد میگه هیچ کدام از بانوان را ندیدیم ،خیمه را زدند، یک وقت هم صدا زدند: بیا زینب افتاده، ابی عبدالله دید خواهر داره زار میزنه سرش را بغل گرفت، تورا چه می شود؟ صدا زد اینجا کجاست؟ ازلحظه ای که وارد شدم دیدم ریگهای بیابان دارند به تو سلام میدهند، بوی خون رو حس می کنم.* گرچه این خاک پناه همه پیغمبرهاست روضه هایش سبب خم شدن مادرهاست خواهرش زد به سرش گفت کجا آمده ایم خار این سوست گودال در آن سوترهاست ظهر امروز اذان گفتن علی را دیدم ظهر یک روزسرت رو ی تن اکبرهاست ساربان دید عقیق یمنت را امروز بعد از این غصه من بردن انگشترهاست خوش به حال من و کلثوم که با عباسیم عصر یک روز سنان همسفر خواهرهاست باز امروز من و بافتن گیسوهاست حیف که قسمتشان آتش و خاکسترهاست چقدر دختر نوپاست خدا رحم کند بعد از این چنگ حرامی به سر دخترهاست بنشین تا که از امروز گلویت بوسم وای از روز دهم نوبت این حنجرهاست چه بلایی به سر حنجر تان می آید تقصیر من و کندی این خنجرهاست دل من غرق امید است اگر باشی تو معجرم نیز سفید است اگرباشی تو .
ال عبا آفریدند آفرینش را برای ، پنج تن پس همه هستند خلق ماجرای ، پنج تن مثل جبرائیل تا عرش بالا می روم آن زمان هایی که می افتم به پای ، پنج تن نذر “اهل بیت” ، اهل بیت باید ذبح کرد بچه های ما فدای بچه های ، پنج تن استجابت در قسم دادن به نام فاطمه است پس بدون او نمی گیرد دعای ، پنج تن فاطمه در عین وحدت گاه ، کِثرَت می شود می رسد از جانب یک تن صدای ، پنج تن یک بدن که طاقت روح وسیعش را نداشت لاجرم تکثیر شد در جای جای ، پنج تن شعر کودکانه در مورد پنج تن آل عبا هم رضای پنج تن یعنی رضای فاطمه هم رضای فاطمه یعنی رضای ، پنج تن ما در این دنیا و آن دنیا یکی از این دو ایم یا غلام پنج تن یا که گدای ، پنج تن عالم کون و مکان را کبریای پنج تن کرد خلقت روز اول از برای پنج تن آب و باد و خاک وآتش عرش و فرش و ممکنات در وجود آورد از بهر ولای پنج تن احمد و حیدر مکان کردند در زیر کسا حضرت صدیقه و هم مجتبای پنج تن شد چو داخل در کسا سر حلقه میدان عشق خامس آل عبا گلگون قبای پنج تن جبرئیل آندم گرفت اذن از خدا و مصطفی گشت وارد بر در دولت سرای پنج تن آن زمان خیل ملک گفتند کای حی کریم چیست در عالم الهی ماجرای پنج تن وحی آمد آنزمان از جانب پروردگار من نکردم خلق عالم جز برای پنج تن کسیتند این پنج تن‌ای مالک روز شمار شد ندا این فاطمه با مصطفای پنج تن فاطمه باشد بلی با شوهر او مرتضی فاطمه است نور چشمش مجتبای پنج تن فاطمه است خسرو کرب وبلا یعنی حسین آنکه بر افراشت برگردون لوای پنج تن حق زهرا و علی و مصطفی، اولادشان حاجت بانی بر آور‌ای خدای پنج تن یک مکان زیر کسا یک جا میان قتلگاه کربلا گردیدشان ماتم سرای پنج تن گفت زهرا‌ای غریب‌ای کشته مادر حسین گشته‌ای عریان چرا‌ای با وفای پنج تن ایکه می‌خواهی سعادت در جهان وآخرت همچو صالح باش دائم خاک پای پنج تن عالمی را آفریده حق برای پنج تن بشنو از ذرات عالم خود ثنای پنج تن پنج نور حق چو در زیر کسا گشتند جمع کسوت ختم رسل گردید جای پنج تن خواست چون‌شان و مقام خاندانش را ز حق احمد مرسل که بودی مقتدای پنج تن کرد نازل انما را حق به قرآن بهرشان خوش نشان امتحان است انمای پنج تن این خطاب از درگه حق آمدی بر قدسیان خلقت عالم نکردم جز برای پنج تن گفت جبریل امین یارب چه باشد نامشان این ندا آمد در آندم از خدای پنج تن فاطمه هست و دو فرزند پدر با همسرش جملگی گردید اینک آشنای پنج تن خلقت عالم طفیل هستی آنان بود هم شفاعت در جزا باشد جزای پنج تن گر غم و اندوه در دل داری‌ای شیعه کنون رو بزن دست توسل بر ولای پنج تن ‌ ای دریغا با چنین جاه و مقام و مزلت بُد فزون از عالمی رنج و عنای پنج تن آه و واویلا که احمد در احد مجروع شد گوهر دندان شکست از مصطفای پنج تن پهلوی زهرا شکست و محسن او سقط شد رفت از‌دار فنا خیرالنسای پنج تن کشته شمشیر زهرآگین بن ملجم زکین گشت در محراب کوفه مرتضای پنج تن نی همین دادند زهرش بلکه جسمش بعد مرگ تیرباران جفا شد مجتبای پنج تن تشنه لب گشتی شهید و شد حریم او اسیر در ره آئین حق گلگون قبای پنج تن داد دشمن راس پاک او مکان کنج تنور مطبخ خولی شدی مهمانسرای پنج تن همچو «آهی» دیده افلاکیان و خاکیان روز وشب گریان بود اندر عزای پنج تن یا از شهدای کربلا بنویسد یا داغ دل فاطمه(س) را بنویسد این پنج انگشت، مثل هم نیست ولی از پنج تن آل عبا بنویسد مرا شفاعت این پنج تن بسنده بود که روز حشر بدین رهانم تن بهین خلق و برادرش و دختر و دو پسر: محمد و علی و فاطمه، حسین و حسن
* آفریدند آفرینش را برای ،  پس همه هستند خلق ماجرای ، پنج تن مثل جبرائیل تا عرش بالا می روم آن زمان هایی که می افتم به پای ، پنج تن شعر در مورد پنج تن آل عبا نذر “اهل بیت” ، باید ذبح کرد بچه های ما فدای بچه های ، پنج تن استجابت در قسم دادن به نام فاطمه است پس بدون او نمی گیرد دعای ، پنج تن ** ................... شکر حق مرغ دلم شیدا شده لب ثنا گوی شه والا شده تا که گوید یک حدیث معتبر با وضو آماده ام بر این اثر آنکه بشنیدم رسول کردگار احمد آنکه بود امین در روزگار روزی آمد خانهٔ زهرای خویش ضعف جسمانی دراو باحال ریش گفت و ای نور دو چشمان ترم زود حاظر کن عبا را در برم تا به زیرش یک دمی آرام شوم فارغ ازسستی و این آلام شوم زود عبا آورد زهرا نزد او تا که بودندلحظه ایی در گفتگو در صدا کرد و حسن از ره رسید بوی پیغمبر زبیت چون گل دمید با سلام گفتا که کیست زیر عبا گوئیا جدم بود آن مه لقا گفت زهرا نور عین ای مجتبا آری جدت آرمیده در عبا اذن خواست آندم حسن از آن کبار تاکه باشد در کنار شهریار بار دیگر در صدا کرد آن زمان آمد از ره خسرو لب تشنه گان باسلام گفتا چه بوی اطهر است برمشام آید که از پیغمبر است گفت ای جان نبی ای نور عین آری باشد جد والا ، ای حسین با برادر در عبا خوابیده اند فارغ از دنیا و آرمیده اند پس گرفت از جد خود اذن دخول تا که باشد لاله اندر بین گل چند لحظه بعد آن آمد علی با سلام گفتا به زهرا آن ولی بوی خوش آید امروز زین مکان بوی پیغمبر یقین هست بی گمان گفت و برعرش و سماء ،سرور علی خفته دربستر دو فرزند با نبی پس کنار آن عبا رفت مرتضا گفت اذنم میدهی ای مصطفا گفت با حیدر چنین آن مقتدا ای وصی من بیا در این عبا بعد آن زهرا صدا زد یا ابا می توانم من هم آیم با شما آری ای نور دو چشمم زود بیا چون که حق اینگونه خواهد ماجرا عرش حق جبریل بال و پر گشود کرد با حق یک دمی گفت و شنود یارب اینان کیستند زیر عبا نورشان جلوه کند بر ماسوا حق چنین فرمود با جبریل راز این که بینی نورشان را جلوه ساز هست زهرا با پدر با شوی او نور چشمانش دوتا مینوی او گفت یارب من دلم خواهد چنین در میانشان روم اندر زمین تا که جبریل گشته وارد آن مکان آیه تطهیر نازل شد بدان چهار سوی آن عبا بالا گرفت از خدا تطهیر به این دنیا گرفت هرکه با اینان بود با مصطفاست دشمنی با هرکدام حرب خداست هرکجا ذکر حدیث گردد در آن رحمت حق میشود شامل بر آن درد ها مرحم شود با ذکر آن مرحمت گردد زحق بر دوستان ای( صفا ) اجر تو با زهرا بود دشمن و بد گوی تو رسوا بود .
. به شیعه آبرو داده وجود زینب کبری یقین و صبر بوده تار و پود زینب کبری اگر خالیست جایش در کسا اما خدا پر کرد نماد را در وجود زینب کبری . *روضه بخونم برات،كانون توجه،تو خونه ی زهرا،زینبه، راه میرن تو خونه،همه نگاه به زینب می كنن،آخه پرستار زینبه،*یه حرفی بزنم،نمی دونم چقدر می تونم این حرف و باز كنم،باید ناله ات بلندبشه،قربون این زینب برم،كه از چهار سالگی پرستار شده،بگم،اما بمیرم براش،پرستار هركی شد بالاخره رفت،از هر كی پرستاری كرد،داغش به دلش موند،فقط امام سجاد زنده موند،اما هركی رو زینب پرستاری كرد،تنهاش گذاشت ورفت،از هر پرستاری یه خاطره تلخ تو ذهن زینب مونده،من یكی یكی جلو میرم،سه چهار ساله بود با مادر پرستاری رو یاد گرفت،می دونی پرستاری رو كی یاد گرفت،وقتی پیغمبر تو بستر اُفتاد،می دید مادرش هی دور باباش می چرخه،پرستاری می كنه،اما از این پرستاری یه خاطره تلخ تو ذهنش موند،یادش موند،تو اوج مصیبت پیغمبر، مادرش یه لبخند زد،بعدها فهمید این لبخند یه سرّی داشت،بعداً فهمید پیغمبر به بی بی این جوری وعده داده بود، دخترم گریه نكن،فراق بین منو تو خیلی طول نمی كشه،بعد از نود و پنج روز فهمید؛ این خنده چی بوده،یه بار از مادر پرستاری كرد،از هرپرستاری من یه خاطره بگم،دلشو داری؟دخترم بیا بشین باهات حرف دارم،عجب پرستاریه،دخترم این بقچه رو باز كن،این كفن اول مال منه،میدی بابات علی منو كفن كنه،ببین چه خاطره هایی،آه ،امون ازدل زینب، كفن دوم مال بابات علی ه، میدی داداش حسنت بابا تو كفن كنه، كفن سوم،مال داداشت مجتبی است،باید بِدی حسین،یه دفعه دید این بقچه داره جمع می شه،یه پیراهن و رو دست گرفته،آخ كربلا،كربلا، کربلا ،اینم یه خاطره، *از یه پرستاریه دیگه برات خاطره بگم،مادرش هم رفت،چند سال طول كشید از باباش پرستاری كرد،یه خاطره ام از بابا بگم،اون شب همه جمع بودن،صدا زد بچه های زهرا بمونن،بقیه برن،زینب یه طرف،اُم كلثوم یه طرف،حسین یه طرف امام حسن یه طرف،زینب یادش نمیره،داداش عباس اُمد بره از اتاق بیرون،بابا صداش زد،بابا تو بمون پسرم، صدا زد بابا من كه بچه ی زهرا نیستم،بذار برم،خجالتم نده، زینب این خاطره رو مگه یادش میره ،خودش با چشم خودش دید،دست حسین و تو دست عباس گذاشت باباش علی، یه روزی میآد،حسینم و كربلا تنها میذارن، آی حسین.. *من نمی دونم هر خاطره ای رو برا زینب ورق می زنی،یه سرش كربلا و حسینه،باباشم رفت، حالا شده پرستار برادراش، داداش بزرگتر هم رفت،با جگر پاره رفت،با بدن سوراخ سوراخ شده رفت،اما خدا رو شكر تو این یكی زینب خیلی ندید چه جوری رفت،اما همه اینها كنار،من می خوام یه پرستاری رو امشب بگم،خیلی ها رو كنار گذاشتم، ،دونه دونه جاهایی كه زینب پرستاری كرده،تنهایی وایستاده ،یه پرستاری دیگه ام كرده ، اونم آخرش رفت،*اما این یكی ، یه جور دیگه دل زینب و آتیش زد،اگه مادرش و پرستاری كرد،باباش بود،برادراش بودن،اگه باباشو پرستاری كرد، برادراش بودن،اگه گفتی كجا میخوام برم ،اگه داداشاش و پرستاری کرد هر كدوم به یه نوعی زینب و آروم كردن،اما امان از خرابه ی شام،برای دختر سه ساله سنگ تموم گذاشت،چرا؟هر جایی رقیه رو زدن ،خودشو انداخت رو این دختر ،آخه تو امانت حسینمی،شب آخرچیكار كرد،وای وای بگم كجا پرستاری كرد،بگم كجا،اون جایی كه دید دارن با چوب خیزران می زنن،هی جلو چشای رقیه رو گرفت،این بچه چیزی نبینه،اما امون ازوقتی که نازدانه توی خرابه، سر بریده رو بغل گرفت،هِی میگفت: بابا آخه این لبات چرا پاره است،نالتو آزادکن صدا بزن یاحسین.... خرابه با تو بهتر از جنان است دل پیرم به شوق تو جوان است اگر خونی شده لب های خشكت گمانم جای چوب خیزران است بی بی پرستار امام سجاد هم بوده، دیده توی کربلا این پدر و پسر چطور باهم وداع کردن ... هرکی میره ملاقات بیمار ، دسته گل میبره دیگه، ابی عبدالله هم با بدنی گلگون و مجروح اومد برای وداع با زین العابدین .. بیمار مصلحتی کربلا پرسبد بابا: اَینَ علی اکبر(داداشم علی اکبر کجاست؟) پاسخ داد شهید شد. پرسید اَینَ قاسم ...فرمود شهید شد... وقتی بغض ابی عبدالله رو دید ، پرسید: اَینَ عمیَ العباس ... ابی عبدالله فرمود: همین قدر برات بگم که دیگه جز من و تو مردی توی خیمه ها نمونده... امام سجاد با بدن تبدار شمشیر برداشت که بلند بشه... ابی عبدالله فرمود خواهر مرافب باش از خیمه با این حال بیماری خارج نشه ، تا زمین از حجت خدا خالی نَمونه ... حالا صدا بزن ... حسین ... حالا دستاتو بیار بالا كدوم سفره بهتر از سفره عزای بی بی،چه اسمی بهتر از نام حسین،دست تو بیار بالا،به زهرا و بچه های زهرا، به پدر و همسر زهرا و،به حسین زهرا؛ ده مرتبه یاالله
. دروصف پنج تن دیوان آهی عالمی را آفریده حق برای پنج تن بشنو از ذرات عالم خود ثنای پنج تن پنج نور حق چو در زیر کسا گشتند جمع کسوت ختم رسل گردید جای پنج تن خواست چون‌شان و مقام خاندانش را ز حق احمد مرسل که بودی مقتدای پنج تن کرد نازل انما را حق به قرآن بهرشان خوش نشان امتحان است انمای پنج تن این خطاب از درگه حق آمدی بر قدسیان خلقت عالم نکردم جز برای پنج تن گفت جبریل امین یارب چه باشد نامشان این ندا آمد در آندم از خدای پنج تن فاطمه هست و دو فرزند پدر با همسرش جملگی گردید اینک آشنای پنج تن خلقت عالم طفیل هستی آنان بود هم شفاعت در جزا باشد جزای پنج تن گر غم و اندوه در دل داری‌ای شیعه کنون رو بزن دست توسل بر ولای پنج تن ‌ای دریغا با چنین جاه و مقام و مزلت بُد فزون از عالمی رنج و عنای پنج تن آه و واویلا که احمد در احد مجروع شد گوهر دندان شکست از مصطفای پنج تن پهلوی زهرا شکست و محسن او سقط شد رفت از‌دار فنا خیرالنسای پنج تن کشته شمشیر زهرآگین بِن ملجم زکین گشت در محراب کوفه مرتضای پنج تن نی همین دادند زهرش بلکه جسمش بعد مرگ تیرباران جفا شد مجتبای پنج تن تشنه لب گشتی شهید و شد حریم او اسیر در ره آئین حق گلگون قبای پنج تن داد دشمن راس پاک او مکان کنج تنور مطبخ خولی شدی مهمانسرای پنج تن همچو «آهی» دیده افلاکیان و خاکیان روز وشب گریان بود اندر عزای .
. در روضه پنج تن، معمولا و ترجمه آن بکار برده میشود. شعری در این باب عرضه میکنم: ﻋﺎﻟﻢ ﮐﻮﻥ ﻭ ﻣﮑﺎﻥ ﺭﺍ ﮐﺒﺮﯾﺎﯼ ﭘﻨﺞ ﺗﻦ ﮐﺮﺩ ﺧﻠﻘﺖ ﺭﻭﺯ ﺍﻭﻝ ﺍﺯ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﻨﺞ ﺗﻦ ﺁﺏ ﻭ ﺑﺎﺩ ﻭ ﺧﺎﮎ ﻭﺁﺗﺶ ﻋﺮﺵ ﻭﻓﺮﺵ ﻭ ﻣﻤﮑﻨﺎﺕ ﺩﺭ ﻭﺟﻮﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﺍﺯ ﺑﻬﺮ ﻭﻻﯼ ﭘﻨﺞ ﺗﻦ ﺍﺣﻤﺪ ﻭ ﺣﯿﺪﺭ ﻣﮑﺎﻥ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺩﺭ ﺯﯾﺮ ﮐﺴﺎ ﺣﻀﺮﺕ ﺻﺪﯾﻘﻪ ﻭ ﻫﻢ ﻣﺠﺘﺒﺎﯼ ﭘﻨﺞ ﺗﻦ ﺷﺪ ﭼﻮ ﺩﺍﺧﻞ ﺩﺭ ﮐﺴﺎ ﺳﺮ ﺣﻠﻘﻪ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﻋﺸﻖ ﺧﺎﻣﺲ ﺁﻝ ﻋﺒﺎ ﮔﻠﮕﻮﻥ ﻗﺒﺎﯼ ﭘﻨﺞ ﺗﻦ ﺟﺒﺮﺋﯿﻞ ﺁﻧﺪﻡ ﮔﺮﻓﺖ ﺍﺫﻥ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﻭ ﻣﺼﻄﻔﯽ ﮔﺸﺖ ﻭﺍﺭﺩ ﺑﺮ ﺩﺭ ﺩﻭﻟﺖ ﺳﺮﺍﯼ ﭘﻨﺞ ﺗﻦ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺧﯿﻞ ﻣﻠﮏ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﺎﯼ ﺣﯽ ﮐﺮﯾﻢ ﭼﯿﺴﺖ ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﺍﻟﻬﯽ ﻣﺎﺟﺮﺍﯼ ﭘﻨﺞ ﺗﻦ ﻭﺣﯽ ﺁﻣﺪ ﺁﻧﺰﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﺟﺎﻧﺐ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﻣﻦ ﻧﮑﺮﺩﻡ ﺧﻠﻖ ﻋﺎﻟﻢ ﺟﺰ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﻨﺞ ﺗﻦ ﮐﺴﯿﺘﻨﺪ ﺍﯾﻦ ﭘﻨﺞ ﺗﻦﺍﯼ ﻣﺎﻟﮏ ﺭﻭﺯ ﺷﻤﺎﺭ ﺷﺪ ﻧﺪﺍ ﺍﯾﻦ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺑﺎ ﻣﺼﻄﻔﺎﯼ ﭘﻨﺞ ﺗﻦ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﻠﯽ ﺑﺎ ﺷﻮﻫﺮ ﺍﻭ ﻣﺮﺗﻀﯽ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺍﺳﺖ ﻧﻮﺭ ﭼﺸﻤﺶ ﻣﺠﺘﺒﺎﯼﭘﻨﺞ ﺗﻦ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺍﺳﺖ ﺧﺴﺮﻭ ﮐﺮﺏ ﻭﺑﻼ ﯾﻌﻨﯽﺣﺴﯿﻦ ﺁﻧﮑﻪ ﺑﺮ ﺍﻓﺮﺍﺷﺖ ﺑﺮﮔﺮﺩﻭﻥ ﻟﻮﺍﯼ ﭘﻨﺞﺗﻦ ﺣﻖ ﺯﻫﺮﺍ ﻭ ﻋﻠﯽ ﻭ ﻣﺼﻄﻔﯽ، ﺍﻭﻻﺩﺷﺎﻥ ﺣﺎﺟﺖ ﺑﺎﻧﯽ ﺑﺮ ﺁﻭﺭﺍﯼ ﺧﺪﺍﯼ ﭘﻨﺞ ﺗﻦ ﯾﮏ ﻣﮑﺎﻥ ﺯﯾﺮ ﮐﺴﺎ ﯾﮏ ﺟﺎ ﻣﯿﺎﻥ ﻗﺘﻠﮕﺎﻩ ﮐﺮﺑﻼ ﮔﺮﺩﯾﺪﺷﺎﻥ ﻣﺎﺗﻢ ﺳﺮﺍﯼ ﭘﻨﺞ ﺗﻦ ﮔﻔﺖ ﺯﻫﺮﺍ ﺍﯼ ﻏﺮﯾﺐ ﺍﯼ ﮐﺸﺘﻪء ﻣﺎﺩﺭ ﺣﺴﯿﻦ ﮔﺸﺘﻪﺍﯼ ﻋﺮﯾﺎﻥ ﭼﺮﺍ ﺍﯼ ﺑﺎ ﻭﻓﺎﯼ ﭘﻨﺞ ﺗﻦ ایکه می‌خواهی سعادت در جهان وآخرت همچو صالح باش دائم خاک پای پنج تن * آفریدند آفرینش را برای ،  پس همه هستند خلق ماجرای ، پنج تن مثل جبرائیل تا عرش بالا می روم آن زمان هایی که می افتم به پای ، پنج تن شعر در مورد پنج تن آل عبا نذر “اهل بیت” ، باید ذبح کرد بچه های ما فدای بچه های ، پنج تن استجابت در قسم دادن به نام فاطمه است پس بدون او نمی گیرد دعای ، پنج تن **
. 🥀السلام علیک یا مظلوم یا رسول الله ص 🥀 السلام علیک یا مظلوم یا امیرالمومنین ع 🥀 السلام علیک یا مظلوم یا فاطمة الزهرا یا بنت محمد س 🥀 السلام علیک یا مظلوم یا ابامحمدیا حسن بن علی ع 🥀السلام علیک یا مظلوم یا اباعبدالله (یا حسین)3 ⏪نبی در بسترو زهرا کنارش عزیز قلب او شد بی قرارش بگوید دخترم کمتر نوا کُن برای رفتن بابا دعا کن ✅نمیدونم مدینه رفتی یانه گنبد خضرای پیغمبرو دیدی یا نه، دل بده با هم بریم مدینه، بیاد اون پیغمبری که پیغمبر که تو بستر بود، الهی هیچ دختری لحظه جان دادن بابا کنار بستر بابا نباشه، آخ بمیرم تو مدینه یه دختری کنار بستر بابا گریه میکرد، 🔆بابای خوب و مهربون 🔆 حرفامو از نگام بخون 🔆من التماست می کنم 🔆یه شب دیگه پیشم بمون کنار بستر باباش پیغمبر گریه میکرد، ناله میزد، بابا بابا میگفت، امیرالمومنینم ایستاده، یه مرتبه صدا زد فاطمه جان جلوتر بیا بابا، صدای ناله فاطمه بلند شد، فاطمه جان بابا دارین به فراق من مبتلا می شید دو مرتبه صدا زد فاطمه جان بیا جلو بابا، وقتی بی بی جلو آومد، صدازد فاطمه جان اولین کسی که به من پیغمبر ملحق می شه تو یی بابا، 💠آی مردم هنوز آب غسل کفن پیغمبر خشک نشده بود، اومدن دسته‌های هیزم آوردند، در خانه زهرا شو آتش زدن، فاطمه شو بین در و دیوار گذاشتن، بین در و دیوار ناله زد، یا ابتا یا رسول الله بابا بابا پاشو بیا غریبیّ علی رو ببین بابا پاشو بیا مظلومیّ علی رو ببین بابا همون سینه ای که تو می بوسیدی، اون سینه رو بین در و دیوار قرار دادن، میخ در سینه زهراتو مجروح کرده بابا، 💠 چه کردند با دختر پیغمبر، صدا زد زد علی جان شبانه بدنم رو غسل بده شبانه بدنم رو کفن کن شبانه بدنم را تشیع کن، امیر المومنین نیمه شبی داره بدن زهراشو غسل میده ✳️ اسما بریز آب روان بر روی گلبرگ گلم ولی آهسته آهسته ✳️ ببین بشکسته پهلویش سیه گردیده بازویش ✳️بریز آب روان رویش ولی آهسته آهسته ⬅️بدن زهرا رو غسل داد، بدن زهرا رو کفن کرد، یه مرتبه نگاه کرد بچه‌های فاطمه دارن پر و بال می‌زنند، مادر داری یا نه، اگه مادر نداری امروز ناله بزن، انیس یه دختر مادره، مونس یه دختر مادره، میگه تا گفتم بچه‌ها بیایید، یه وقت دیدم بندای کفن زهرا باز شد، دستای زهرا از کفن بیرون اومد، گاهی حَسَنو تو بغل میگیره ، گاهی حسینو بغل میگیره، گاهی زینبین رو بغل میگیره، یه مرتبه هاتفی ندا داد علی جان، بچه ها را از روی بدن مادر بلند کن، دیگه ملائکه طاقت نمیارن این صحنه رو تماشا کنند، حق بچه یتیمه، اینجا علی دست سر یتیمان زهرا کشید 🔺 اما می خوام بگم آی ناله دارا آی جوون دارا آی مریض دارا آی حسینیا میخوای ناله بزنی دلتو ببرم کربلا، میخوام بگم این رسم تو کربلا نبود، کنار کشته بابا دختر یتیمو تازیانه زدن، ای غریب حسین مظلوم حسین ع بی سرو سامان توأم یا حسین دست به دامان توأم یا حسین برسر نی زلف رها کرده ای با جگر شیعه چها کرده ای زهرهٔ منظومهٔ زهرا حسین کُشتهٔ افتاده به صحرا حسین و سیعلم الذین ظلمو ای منقلب ینقلبون 🍁شادی روح امام راحل و دوفرزند امام، شهدای جنگ تحمیلی، شهدای مدافع حرم(صلوات)🍁
با یا علی، خدا را با اشک چشم خواندم با فاطمه دعا را با اشک چشم خواندم وقت اذان مغرب، چشمم به سفره تا خورد آیات هل اتی را با اشک چشم خواندم دل مرده بودم اما زنده شدم دوباره تا ختم الانبیا را با اشک چشم خواندم دیدم دلم گرفته، ذکر حسن گرفتم با دوست ربنا را با اشک چشم خواندم وقتی در اوج گرما بی تاب و تشنه بودم سالار کربلا را با اشک چشم خواندم فورا مرا خریدند، هربار پنج تن را پنهان و آشکارا با اشک چشم خواندم وقتی دلم شکست و یاد حسین کردم با خویش روضه ها را با اشک چشم خواندم عالم به گریه افتاد، تا شرح غارت آن مظلوم سر جدا را با اشک چشم خواندم حتی کفن نکردند آن پیکر رها را جریان بوریا را با اشک چشم خواندم از غربتش زبانم وقتی به لکنت افتاد باقی ماجرا را با اشک چشم خواندم
. پنج تن ال عبا زیر کسا یمنی فاطمه بود و علی بود و حسین ابن علی کرد دعا احمد مختار که ای خالق من پاک کن فاطمه و انکه بود در بر من گفت جبریل که اینها کیانند یا رب این مقامات بزرگ نزد تو دارند یا رب گفت این فاطمه هست و پدر و همسر او این حسین وحسن ونور دو چشم تر او ....... این حدیث آمد ز زهرای بتول ، فاطمه صدیقه بنت الرسول ، روزی آمد خانه ما مصطفی ، گفت با حالی شبیه التجا ، ضعف دارم جان بابا دخترم ، پهن کن بابا عبایی بر سرم ، آن عبایی را که دارم از یمن ، آن عبا بر من بکش ای ممتحن ، گفتمش بابا بلا دور از شما ، در پناه مهر و الطاف خدا ، من کشیدم آن عبا بر روی او ، یک نظر کردم به ماه روی او ، صورتی زیبا تر از قرص قمر ، روشن و زیبا نکو تر از سحر ، ساعتی بگذشت و آمد مجتبی ، گفت ای مادر سلام و صد دعا ، گفتمش مادر سلامم بر شما ، نور چشمم ای عزیز با وفا ، گفت مادر خانه دارد عطر گل ، هست بوی جد ما ختم رسل ، گفتمش ای نور چشمم بوی او ، آمده در خانه با گیسوی او ، رفت نزد حضرت خاتم حسن ، گفت بابا جان فدایت جان و تن ، گفت بابا صد سلام و صد درود ، بر شما ای خاتم رب ودود ، با اجازه رفت در تحت کسا ، در کنار مصطفی شد مجتبی ، بعد از آن آمد حسین و با سلام ، گفت بوی جدم آید بر مشام ، گفتمش ای نور چشمانم حسین ، ای عزیز فاطمه ای نور عین ، جدتان در خانه در زیر کسا ، آمده امروز شد مهمان ما ، با اجازه رفت در زیر کسا ، در کنار مصطفی شد با حیا ، بعد از آن آمد علی مرتضا ، گفت زهرا جان سلامم بر شما ، بوی یار مهربان آید همی ، بوی جوی مولیان آید همی ، گفتم او را یار ختمی مرتبت ، صاحب خُلقِ عظیم و مرتبت ، آمده مهمان ما بابای من ، آمده مانند جان در جسم و تن ، رفت نزد احمد و گفت این سوال ، چیست رمز و راز این وقت و مجال ، با اجازه رفت در زیر کسا ، در کنار مصطفی شد مرتضا ، بعد از آن رفتم کنار اهل خود ، تا بجویم با عزیزان وصل خود ، ما همه بودیم در زیر کسا ، دست خود برداشت بابا بر دعا ، گفت یارب اهلبیتم را ببین ، بهترین خلق خدا روی زمین ، خونشان با خون پاک من قرین ، جسم و جان دارند از من با یقین ، جسمشان را از بدیها دور کن ، قلبشان را خانه ای از نور کن ، لطف کن بر خاندانم با کرم ، تا ابد آباد گردان این حرم ، دشمن آنها مرا هم دشمن است ، پیش چشمم جلوه اهریمن است ، هر که در دل حُبِّشان دارد به جان ، می شود محبوب من در دو جهان ، بانگ حق برخاست از عرش برین ، کای ملائک بشنوید این با یقین ، هر چه را من آفریدم در جهان ، این زمین و جمله هفت آسمان ، کوه و دریا را اگر من ساختم ، نه فلک را اینچنین پرداختم ، هر چه زیبائیست در شمس و قمر ، ظلمتِ شبها و نور در سحر ، ساختم اینها به عشق مصطفی ، ساختم با مهر این اهل کسا ، بانگ زد جبریل مَن تَحت الکسا ، صاحب کرسیُّ و مجد و کبریا ، بانگ حق برخاست زهرا س و پدر ، معدن ایمان و کان هر گوهر ، حیدر و فرزند پاکش مجتبی ، هم حسینِ بنِ علی در کربلا ، گفت جبرائیل ای رب جلی میروم من نزد زهرا و علی ، با اجازه نزد ما زیر کسا آمد و می خواند ، پیغام خدا گفت ای پیغمبر عالی مقام ، می رساند حق به درگاهت سلام ، هر چه که در کل عالم خلق شد ، از برای اهل زیر دلق شد ، گفت از این خانواده تا ابد دور شد ناپاکی و هر فعل بد ، جسم و روح خاندانت پاک شد ، نامشان بر تارک افلاک شد ، گفت حیدر چیست رمز جمع ما ، چیست مزد راوی این وضع ما گفت هر کس نقل کرد این ماجرا ، در میان دوستان مرتضا هر غمی دارد خدا شادی کند ، بر اسیران بانگ آزادی کند مشکلات جمعشان حل می شود ، سحر درد و غصه باطل می شود ، گفت مولا رستگارانیم ما همچنان گل در بهارانیم ما ، شیعه با این نقل می گردد سعید بهتر از این مژدگانی کس ندید .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. فَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ وَالْجَوْرِ عَلَيکمْ اَهْلَ الْبَيتِ بگو کدام ستم ریشه در ندارد؟ که حکم تجربه‌ها حاجت صحیفه ندارد روایت است که هرکس نداشت حب علی را یقین کند پدر و مادر عفیفه ندارد به اعتقاد خود ای دوست پای‌بند بمان و بدان که حکم خدا راوی ضعیفه ندارد امام؛ صدق تمام‌وکمال و عالِم دهر است که این مقام گزند از ابوحنیفه ندارد غدیر راه رسیدن به آستان کمال است به‌جز امام کسی دیگر این وظیفه ندارند اگر بنا شود از فضل! آن سه‌تا بنویسند قصیده‌ می‌شود اما پر از ردیف "ندارد" کسی که جان مرا چنگ زد برادر من نیست. که این سخن کمی از شوخی و لطیفه ندارد! اگر تمام جهان خویش را امام بدانند! زمین بجز علی و آل او خلیفه ندارد. وَ بِالْبَرائَةِ مِمَّنْ اَسَّسَ اَساسَ الظُّلْمِ وَالْجَوْرِ عَلَيکمْ .
، 🔴رضایت به گناه دبگران 🔺 رضایت به گناهِ گنهکار و خاموشی در برابر گناه از عوامل زمینه‌ساز اجتماعی گناه است و نقش به سزایی در پیدایش و استمرار گناه دارد. 🔅 خداوند در آیه 183 سوره آل عمران به یهودیان زمان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله که به پیامبرکُشی اجدادشان راضی بودند می‌فرماید: "شما قاتل هستید!" 🔅 امام صادق علیه السلام کسانی را که در عصر ایشان به قتل امام حسین علیه السلام در کربلا خشنود بودند قاتل معرفی کرد و با استناد به آیه مذکور فرمود: رضایت به قتل، انسان را در صف قاتلین قرار می‌دهد. "وَلَعَنَ اللهُ بَنى اُمَیَّةَ قاطِبَةً" 📚 وسائل الشیعه، ج 11‌، ص 412 و 509 💢 در بعضی از زیارت‌نامه‌ها از جمله در زیارت اربعین می‌خوانیم: "خدا لعنت کند امتی را که جریان قتل تو را شنید و به آن راضی شد." ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ .لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً قَتَلَتْکمْ، وَ لَعَنَ اللَّهُ‏ الْمُمَهِّدينَ لَهُمْ بِالتَّمْکينِ مِنْ قِتالِکمْ، بَرِئْتُ اِلَى اللَّهِ 👈 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج❤️🤲 💐 همه هست آرزويم كه ببينم از تو رويی چه زيان تو را كه من هم برسم به آرزويی 💐 🌺🌷🌹 🌷 اللّهُـــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــکَ الفَـــرَج 🌷
💔یار علی💔.mp3
3.24M
💔یار علی داری میری و میمونه بیچاره علی یار علی اینجا هیچکس رو غیر از تو نداره علی یار علی💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با قدرت ادامه دارد پیام مهم حاج حسین یکتا از لبنان: صدای منو از لبنان می‌شنوید، اینجا شدیدا داره بارون می‌آد‌. آواره‌های لبنانی در مناطق مختلف با حداقل امکانات درحال زندگی هستند. ایشالا خدا توفیق بده بتونیم کماکان کمک‌ها رو ادامه بدیم. پویش ادامه داره.
Shab5Fatemieh1-1402[03].mp3
5.44M
🎧 درد داری، دست بر بازو بگیر اما بمان (روضه) 🎙 حاج میثم مطیعی درد داری، دست بر بازو بگیر اما بمان پیش چشمم دست بر پهلو بگیر اما بمان من که می دانم برایت راه رفتن مشکل است باشد اصلا دست بر زانو بگیر اما بمان گرچه سختی می کشی در خانه، باشد کار کن فضه را بنشان و خود جارو بگیر اما بمان با غروبت خانه ام تاریک شد، لطفا نرو مثل شمعی نیمه جان سوسو بگیر اما بمان غربت من گرچه سنگین است روی شانه ات با غم تنهایی من خو بگیر اما بمان چهره می پوشانی از من، گرچه دلخونم ولی جان حیدر! هر شب از من رو بگیر اما بمان شاعر: محسن ناصحی
📌 ارباً اربا شدن هیکلی ترین مرد لشگر ۱۷ علی ابن ابی طالب 🔷 حاج احمد هیکل درشتی داشت. بچه ها سر به سرش می گذاشتند و می گفتند: با این هیکل درشت چطور می خواهی توی قبرهای کوچک گلزار شهدا جا شوی؟! ◇ می خندید و می گفت: همین قبرها هم برای من زیاد است. آرزویش این بود که اربا اربا شود. ◇ وقتی در ابتدای عملیات کربلای پنج، در پشت خاکریز در حال ساخت، مستقر شده بود، گلوله توپی خاکریز را مورد هدف قرار داد. ◇ ترکش های گلوله بالای سینه و پاهایش را برده بود. شده بود یک تکه گوشت له شده. همان که می خواست؛ اربا اربا. 🔻 شهید_حاج_احمد_کریمی فرمانده گردان حضرت معصومه(س) لشگر ۱۷ علی بن ابی طالب قم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴زهرا میان جمع می‌گردد تا که ببیند مرد میدان را ناگه ندا آید که مادرجان! من قاسمم، اعزامی از کرمان ...
📌 کارگران که حضرت زهرا (س) مشخص و تایید کرد در شاهرود! 🔹تابستان ۱۳۶۳ شاهرود ▫️هنگام آموزش سربازان در صحرا، با مادری به همراه دو دخترش برخورد کردیم که در حال درو کردن گندم‌هایشان بودند. ▪️فرمانده‌ی گروهان گفت: ▫️مسلم بیا سربازان دو گروهان را جمع کنیم و برویم گندم‌های آن پیرزن را درو کنیم. ▪️گفتم:پس از سلام گفتم: مادر شما به همراه دخترانتان از مزرعه بیرون بروید تا گندم‌هایتان را درو کنیم؛ ▫️فقط محدوده زمین خودتان را به ما نشان دهید. ▪️پیرزن پس از تشکر گفت: پس من می‌روم برای کارگران حضرت فاطمه‌ مقداری هندوانه بیاورم! ▫️از ۹ صبح تا ظهر،با پانصد سرباز تمام گندم‌ها را درو کردیم؛ ▪️ گفتم: مادر چرا صبح گفتید می‌روم تا برای کارگران حضرت فاطمه هندوانه بیاورم؟ ▫️گفت:دیشب حضرت فاطمه به خوابم آمد ▪️گفت: چرا کارگر نمی‌گیری تا گندمهایت را درو کند؟ ▫️این کارها، دیگر از تو گذشته! ▪️عرض کردم:خانم شما که می‌دانی تنها پسر و مرد خانواده ما به شهادت رسیده است ▫️ درآمدمان نیز کفاف هزینه کارگررانمی‌دهد؛ مجبوریم خودمان کار کنیم. ▪️بانو فرمودند:نگران نباش! ▫️فردا کارگران از راه خواهند رسید. از خواب پریدم ▪️امروز هم که شما این پیشنهاد را دادید، فهمیدم این سربازان، همان کارگران حضرت زهرا می‌باشند. ▪️با شنیدن این حرفها،ناخودآگاه اشک از چشمانم جاری شد و گفتم: سلام بر تو ای حضرت زهرا؛ فدایت شوم که ما را به کارگری خود قابل دانستی.