eitaa logo
مجمع الذاکرین مداحان کشوری و بخش پیربکران شهرستان فلاورجان اصفهان
2.9هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
9هزار ویدیو
1هزار فایل
مجمع ذاکرین مداحان بخش پیربکران بسیج مداحان آموزش مداحی امام حسین(ع)محل کلاس پایگاه بسیج کرافشان حوزه شهید بهشتی چهارشنبه شبه ساعت ساعت ۱۹/۳۰ مداح اهل بیت مهدی عباسی شماره تماس مجتبی موسوی ونهری: 09130857625 لینک کانال: @madahanpirbakran
مشاهده در ایتا
دانلود
. نشسته مادری و دست بر کمر دارد کمک کنید در از این تنور بردارد هنوز آه کشیدن برایِ او سخت است هنوز پهلویِ او دردِ مختصر دارد چکید اشکی و آمد صدایی و فهمید تنورِ سرد کمی خاکِ شعله‌ور دارد کشید شانه‌ای و گفت شانه هم مادر برای زُلفِ گره خورده دردسر دارد تو را به معجرِ خود پاک میکنم اما چقدر کُنجِ لبت لخته‌یِ جگر دارد هنوز جای تَرَکهای تشنگی پیداست هنوز رویِ لبت زخمهایِ تر دارد از این به بعد گلویت نمی‌چکد از نِی به بند آمدنش شعله هم اثر دارد به رویِ دامن من تا به صبح مهمان باش که میزبانِ تو امروز طَشتِ زَر دارد حسن لطفی✍ .
. ماجرا هر چه بود پایان یافت هر کسی بود عازم کویش زنی انگار چشم در راه است از سفر، چه می‌آورد شویش* لحظه‌ها بی‌قرار و دلواپس غصه‌هایش بدون حد می‌شد مرد او از سفر نیامده بود شب هم از نیمه داشت رد می‌شد آسمان تار و تیره و خونبار آه آن شب نبود معمولی نیمهٔ شب پرید زن از خواب آمده بود از سفر خولی گفت خولی بگو چه آوردی که چنین غرق تاب و تب شده‌ام چیست سوغات تو که این‌گونه دل‌پریشان و جان‌به‌لب شده‌ام گفت هر چند تحفهٔ خولی زر و سیم و طلا و درهم نیست ولی این بار گنجی آوردم که نظیرش به هر دو عالم نیست چیزی از ماجرا نمی‌دانست چشمش اما اسیر شیون بود متحیر شد و سراسیمه دید آخر تنور روشن بود رفت با واهمه به سمت تنور به سر و سینه زد نشست و گریست ناگهان دید صحنه‌ای خونبار آه این سر، سر بریدهٔ کیست؟ به سر او مگر چه آمده است شده این گونه غرق خون، پرپر بر لبش آیه‌های قرآن است می‌دهد عطر زمزم و کوثر سر او را گرفت بر دامن خاک و خون پاک کرد از رویش گفت بیچاره مادرت، اما ناگهان حس نمود پهلویش ـ ـ بانویی قد خمیده، آشفته که گرفته‌ست دست بر پهلو ضجه که می‌زند همه عالم روضه‌خوان می‌شود ز شیون او * گفت بانو تو کیستی که غمت قاتل این دلِ پر از محن است گفت من دختر پیمبرم و این سر غرق خون، حسین من است با دو چشم ترش روایت کرد یک جهان درد و داغ و ماتم را گفت از نیزه‌ها که بوسیدند بوسه‌گاه نبی اکرم را گفت از خیمه‌های آل الله گفت از ماجرای غارت‌ها گفت با چشم‌های خونبارش از شروع همه مصیبت‌ها: آتشی که گرفت راه حرم پیش از این در مدینه برپا شد پشت در که شکست بازویم پای دشمن به خیمه‌ها وا شد گفت غصه اگر چه بی‌پایان ولی این قصه انتها دارد می رسد وارثی به خون‌خواهی خونِ مظلوم خونبها دارد ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ * همسر خولی، از محبین اهل بیت پیامبر صلوات‌الله‌علیه‌وآله بود و گویا در اینجا چشم بصیرت او بینا می‌شود و این حقایق را مشاهده می‌کند. این ماجرا با اختلاف روایت‌هایی، در منابع و مقاتل مختلفی از جمله: مقتل ابی مخنف، ص168؛ مقتل الحسین علیه‌السلام، ص392، بحارالانوار، ج45، ص125 و 177؛ الدمعة‌الساکبة، ج5، ص52 و 384؛ تاریخ طبری، ج5، ص445؛ و روضة الشهدا، ص361، آمده است. (به نقل از: خورشید بر فراز نیزه‌ها، نوشته سید محی الدین موسوی). البته بعضی از گفت‌وگوهایی که در این شعر آمده است از باب زبانحال است. * شویش = شوهرش .
‍ . سلام مادر .... ببین با من چها کردن لب تشنه ... سرم از تن جدا کردن ببین موهام .... پر از خاکستر و خونه سرم اینجاس ... تنم بین بیابونه سلام مادر ... چرا دیر اومدی مادر بگو امشب ... به زینب سرزدی مادر ته گودال ... که غوغا شد کجا بودی سر نعشم .... که دعوا شد کجا بودی ...... سلام مادر ... چرا پر خونِ موی تو سلام مادر ... بریده کی گلوی تو خودم دیدم ... چها بر روزت آوردن به پیش من ... لباس کهنت‌م بردن ته گودال ... برای تو دعا کردم تو دست و پا ... زدی و من نگا کردم .
4_6026062098105109606.mp3
1.64M
📿 📿 سلام مادر .... ببین با من چها کردن لب تشنه ... سرم از تن جدا کردن ببین موهام .... پر از خاکستر و خونه سرم اینجاس ... تنم بین بیابونه سلام مادر ... چرا دیر اومدی مادر بگو امشب ... به زینب سرزدی مادر ته گودال ... که غوغا شد کجا بودی سر نعشم .... که دعوا شد کجا بودی ...... سلام مادر ... چرا پر خونِ موی تو سلام مادر ... بریده کی گلوی تو خودم دیدم ... چها بر روزت آوردن به پیش من ... لباس کهنت‌م بردن ته گودال ... برای تو دعا کردم تو دست و پا ... زدی و من نگا کردم
4_5848240960172983501.mp3
1.34M
‍ ⚫️روضه جانسوز_تنور خولی و کوفه اسارت خاندان اهل بیت علیهم السلام _حاج محمود کریمی⚫️ ⚫️➖🔴⚫️➖🔴⚫️➖🔴⚫️➖🔴 روضه برات بخونم،زن خولی میگه دیدم از تنور خانه نور به آسمان بلند ...." وارد مطبخ شدم ، دیدم چهار زن مجلله، دور تنور نشستن،سر حسین تو تنوره ...." یکی میگه حسین جان ، مادرت حوا به فدای تو،یکی میگه حسین .... هاجر فدای تو،یکی میگه مریم فدای تو ... یکی میگه آسیه فدای تو" همه داشتن گریه می کردن" یه وقت دیدم یه هودجی از آسمان پایین آمد،پایین آمد،پایین آمد" این چهار بانوی بهشتی بلند شدن،رفتن کمک کردن از این هودج یه خانم قد خمیده ای را آوردن ...." خمیده خمیده این بانو آمد کنار تنور ..." نشست ؛ سر در تنور کرد " هی صدا میزد مادرت برات بمیره حسین ..... '" این بازدید اون دیدار هایی که نیمه شب حسین میرفت سر قبر مادرش ...." مادرم شبا بازدیدشو پس میداد ..." اولین بازدید شب یازدهم محرم بود" خانم زینب کنار بدن پاره پاره ....." زبان گرفته ...." مجلس عزا گرفته ..... یه وقت دیدن هم نوا و هم ناله پیدا شد ...." خوب که دقت کرد دید صدای ناله ی مادرش فاطمه ست ...." هی صدا میزنه غریب مادر .
. خاکستری شده ست سرت یا اخا الغریب از چه تنور شد به تو مأوا اخا الغريب از بس منقش است سرت از عصا و سنگ زخمی تر است از همه سرها اخا الغریب با روضه ی مجسم شیب الخضیب تو شد چشم اهل بیت تو دریا اخا الغریب تا نشنوی اهانت و زخم زبانشان قرآن بخوان به وقت تماشا اخا الغریب چشمان خود ببند نبین با غلاف تیغ پاسخ دهند ناله ی ما را اخا الغریب چشمان خود ببند که در کوچه های شام شد سنگ بام جای تسلّی' اخا الغریب اما ببین که سرو قد همسرت رباب شد زیر بار داغ علی تا اخا الغریب هم بازی رقیه که پنهان ز دیده بود رأسش به روی نی شده پیدا اخا الغریب ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
4_5848240960172983501.mp3
1.34M
و خاندان اهل بیت علیهم السلام _حاج محمود کریمی روضه برات بخونم،زن خولی میگه دیدم از تنور خانه نور به آسمان بلند ...." وارد مطبخ شدم ، دیدم چهار زن مجلله، دور تنور نشستن،سر حسین تو تنوره ...." یکی میگه حسین جان ، مادرت حوا به فدای تو،یکی میگه حسین .... هاجر فدای تو،یکی میگه مریم فدای تو ... یکی میگه آسیه فدای تو" همه داشتن گریه می کردن" یه وقت دیدم یه هودجی از آسمان پایین آمد،پایین آمد،پایین آمد" این چهار بانوی بهشتی بلند شدن،رفتن کمک کردن از این هودج یه خانم قد خمیده ای را آوردن ...." خمیده خمیده این بانو آمد کنار تنور ..." نشست ؛ سر در تنور کرد " هی صدا میزد مادرت برات بمیره حسین ..... '" این بازدید اون دیدار هایی که نیمه شب حسین میرفت سر قبر مادرش ...." مادرم شبا بازدیدشو پس میداد ..." اولین بازدید شب یازدهم محرم بود" خانم زینب کنار بدن پاره پاره ....." زبان گرفته ...." مجلس عزا گرفته ..... یه وقت دیدن هم نوا و هم ناله پیدا شد ...." خوب که دقت کرد دید صدای ناله ی مادرش فاطمه ست ...." هی صدا میزنه غریب مادر
. |⇦•ای قدر تو.... وتوسل به سلام الله علیها اجرا شده به نفس سید مهدی حسینی ●━━━━━━─────── "اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُکَ" ای قدر تو پنهان تر از پنهان زهرا تر از هر زُهره ي تابان ای قبله ي اذکارِ تسبیحات سبوح تر از واژه ي سبحان ای روشنی بخشِ ازل نورت قبل از نخست و بعد از پایان ای بسم ربِّ النور سلمان ها نام بلندت نسخه ي درمان يا فاطر و يا فاطمه يعني افلاك با مِهر تو شد بنيان مسند نشین آیه ي تطهیر! ای مُصحفِ والاتر از قرآن! از عالمِ ناسوت تا لاهوت می گیرد از چشمان تو فرمان مریم گُلی از باغ بستانت دلبسته تو روضه ي رضوان دُرّ نجف شد گردن آویزت دو گوشواره، لؤلؤ و مرجان ای زمزمِ چشمانِ تو کوثر تنها غدیر مانده در جریان نهج البلاغه گوشه ي مسجد از خطبه خوانیِ تو شد حیران رعشه به جان عرش افتاده آهِ کلامت سلسله جنبان نام علی جاری ست در نطقت شیرینی اش گردیده دو چندان *گفت:علي جان! صد بارِ ديگه هم بيان پشت در حمله كنند، خودم ميرم در رو باز مي كنم...* فرمودی: ای مردم! چرا تردید؟ حق علی از چه شده کتمان بغضِ امیرالمومنین کفر است حب امیرالمومونین ایمان ممسوس ذاتِ حضرت باری در غزوه ها، جنگ آورِ میدان خورشید را تکذیب می کردند خفاش های کورِ گورستان با خود فدک هر روز می خواند شرحِ عبورت را گُلِ ریحان در دست های مجتبی دستت ای دست گیرِ عالمِ امکان فرشِ رهت عرش معلا شد دیوارها شد آینه بندان انسیه بود و کوچه‌ای باریک حوریه رویارویِ يك شیطان چادر نمازت روی خاک افتاد یا کعبه ي حاجات شد ویران دردا لگد شد خیمه ي توحید در زیرِ پای نامسلمانان "تبت یدا" می زد به تو سیلی پوشیه ات نیلی شد و گریان ای روحِ دو پهلوی پیغمبر پهلو گرفتی بعد از این طوفان گُل کرد بر پیراهنت لاله پژمرد از این داغ یک بستان سوگند که پایِ علی بانو! تو ایستادی تا به پای جان *ميگن: حضرت زهرا سلام الله عليها اون روزاي آخر اينقدر ناتوان و خسته شده بود، نه مي تونست چيزي بخوره، نه مي تونست چيزي بياشامه، به يه وضعي رسيده بود كه وقتي مي خواست بايسته دستش رو ميذاشت روي ديوار، فضه و اسماء ميگن: به سرعت اومديم خانوم رو كمك كنيم، اينقدر خانوم نحيف و زار شده بود ديگه روزاي آخر با اشاره حرف ميزد، فضه ميگه ديدم روز آخري يه حرفي داره ميزنه صداش رو نميشنوم، ميگه: گوشم رو گذاشتم كنار دهان خانوم، ديدم مي فرمايند:*" اِنِّي اُريدُ اُعانِقَ طِفلِي الحَزين وَلَدي الحُسين" يه كاري كن بتونم حسينم رو بغل كنم... اينقدر ابي عبدالله خوشحال شد، مقاتل نوشتن: "فَتَبَسَّمَ الحُسَين" لبخندي زد ابی عبدالله، اما اين لبخند خيلي زود تبديل به گريه شد، گفت: حسين رو بيار بغلم، سَرِ حسين رو تو آغوشش گرفت، نوشتن: تا اومد موهاي حسين رو نوازش كنه"اِرتِعَشت يداها" دستاش مي لرزيد، با همون دستاي لرزون موهاي حسين رو نوازش كرد، حالا زينب هم داره اين صحنه هارو نگاه ميكنه، اي روزگار! اين دستاي لرزون تا كجا رفت سَرِ حسين رو بغل بگيره؟ يه روزي رسيد اومد كنارِ تنور خولي هي با اين دستاش سَرِ حسين رو نوازش داد، اما توي بچگي جوري سَر حسين رو نوازش ميداد ميگفت: مادر! نميخوام يه تار موت به زمين بيوفته، اما الان مويي برا حسينش نمونده... اي حسين! * ــــــــــــــــــ گریز به ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. سلام بر سرِ به روی نیزه در سفر حسین سلام بر تنِ برهنهء بدون سر حسین شنیده ام وحوش بر تن تو گریه کرده اند شنیده ام که رفته ای تنور، بی خبر حسین به پیش چشم مادر تو اسب بر تنت دوید سراغ تو گرفتم از نسیم هر سحر حسین کدام قسمت از تن تو مانده که بغل کنم سی و سه نیزه خوردی از هجوم صد نفر حسین لباس پارهء تو هم به درد پیکرت نخورد زمان غارتش که شد، شدی کشیده تر حسین به روی ریگ داغ، رنگ پیکرت عوض شده نمانده بهر بوسه ام دو جای مختصر حسین مُقَطَّعی و بر حصیر پاره دفن میشوی تن مطهرت شده مسیر رهگذر حسین ✍ .
. سلام مادر .... ببین با من چها کردن لب تشنه ... سرم از تن جدا کردن ببین موهام .... پر از خاکستر و خونه سرم اینجاس ... تنم بین بیابونه سلام مادر ... چرا دیر اومدی مادر بگو امشب ... به زینب سرزدی مادر ته گودال ... که غوغا شد کجا بودی سر نعشم .... که دعوا شد کجا بودی ...... سلام مادر ... چرا پر خونِ موی تو سلام مادر ... بریده کی گلوی تو خودم دیدم ... چها بر روزت آوردن به پیش من ... لباس کهنت‌م بردن ته گودال ... برای تو دعا کردم تو دست و پا ... زدی و من نگا کردم ✍ .👇
. دوباره غم قلب پریشونم و آزرده  یه زخم دیگه روی زخم جگرم خورده! دلشوره ی سرت نذاشت پِلک بذارم رو پِلک تا فهمیدم خولی سرت رو با خودش برده برای زینب نمیشه سر امشب کشته منو غمت برادر امشب ای کاش می‌شد سرت رو پس بگیرم می‌سْپارمت به دست مادر امشب آه یااباعبدالله این لحظه ها خیلی برام سخته و جانسوزه پس کی به آخر می‌رسه عذاب هر روزه من راضی ام سرت بالای نیزه ها باشه! حداقل موهات دیگه اونجا نمی‌سوزه هر روز و شب خواهرت از تو دوره برای من بساط گریه جوره خدا بخیر بگذرونه عزیزم امشب سرت تا صبح توی تنوره آه ، یااباعبدالله تا خوده صبح از ته قلبم میکشم هی آه  من غیره سوختن غیره ساختن که ندارم راه دلنگرانیم واسه ی اینه که می‌دونم  رقیه این سر و ببینه می‌میره والله مرهم دل نشد به غیره راهب عاقبتش ختم به خیره راهب خداروشکر حداقل یه ذره سامون گرفت سرت توو دیره راهب آه ، یااباعبدالله ✍ .👇