.
#روضه و توسل به حضرت #قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شب #ششم_محرم ۹۸ حاج حسین سیب سرخی •✾•
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
من برایت پدرم پس تو برایم پسری
چه مبارک پسری و چه مبارک پدری
یاد شب هایِ مناجات حسن می افتم
می وزد از سر زلف تو نسیم سحری
همه گشتیم ولی نیست به اندازه ی تو
نه کلاه خوودی و نه یک زره ای نه سپری
من از آنجا که به موسایی ات ایمان دارم
می فرستم به سوی قوم تو را یک نفری
بی سبب نیست حرم پشت سرت راه افتاد
نیست ممکن بروی و دل ما را نبری
قاسمم را به روی زین بگذار عبّاسم
قمری را به روی دست گرفته قمری
نوعروست که نشد موی تو را شانه کند
عاقبت گیسویت افتاد به دست دگری
تو خودت قاسمی و سر زده تقسیم شدی
دو هجا بودی و حالا دو هجا بیشتری
بند بند تو که پاشید خودم فهمیدم
از روی قامت تو رد شده هر رهگذری
جا به جا می شود این دنده تکانت بدهم
وای عجب درد سری وای عجب درد سری
شاعر : علی اکبر لطیفیان
پاگشای قاسم داماد ، پای نیزه بود
لاجرم گلبانگ تبریکش ، صدای نیزه بود
سنگها کِل میکشند و نعلها دف میزنند
این عروسی ، سر گرفت اما دعای نیزه بود
جایسالمدر تناین شاخهی شمشاد نیست
هر کجایی را عمو بوسید ، جای نیزه بود
از فرس افتادقاسم ، استخوانش خرد شد
باعثش هم ضربه های بی هوای نیزه بود
آنبلاییکه عظیمستُ عظیمستُ عظیم
هم بلای نعل بود و هم بلای نیزه بود
وقت رفتن یک سرُ گردن زنیزه داشت کم
وقت برگشتن قد قاسم دوتای نیزه بود
نو عروس خیمه ها در لا به لای سلسله
تازه داماد حرم هم ، لا به لای نیزه بود
شاعر : علیرضا وفایی
ــــــــــــــــــ
#کربلایی_حسین_سیب_سرخی
#روضه_حضرت_قاسم_علیه_السلام
#شب_ششم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
👇
.
|⇦•باد وقتی که بر آن ..
#روضه و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شب ششم محرم ۹۸ به نفس حاج حسن شالبافان •✾
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
لا حول ولا قوة الا بالله العلي العظيم حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكیلُ نِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصیرُ
دیگه کم کم داریم نزدیک عاشورا میشیم آقاجان دل ما تو حرم شماست .. خیلیا الان تو حرمش دارن عرض ادب میکنن .. عیبی نداره ؛ شیخ جعفر شوشتری رحمت الله علیه فرمود هرجا شما برای ابی عبدالله گریه کنید یا نام حسین رو ببرین همانجا تحت قبه اباعبدالله .. لذا بیاین امشب پشت سر شهدا بریم کربلا امشب .. قرارمونَم باب القبله باشه .. اجازه بدید ماهم بریم داخل حرم ..
به سرازیریِ باب القبله
سرازیریِ قبرم آقا ، منو تنها نگذار
به شلوغی شبایِ جمعه ت
تو شلوغیِ قیامت جانا ، منو تنهانگذار
منو تنها نگذار ،
من از این تنهایی میترسم
منو تنها نگذار ،
بی تو از هر جایی میترسم
آبرودادی کن
که من از رسوایی میترسم
آبروی دوعالم .. آبروی دوعالم ..
دیشب و امشب شبِ کریم اهلِ بیته .. ای کاش یه روزی بیاد از مدینه خادم ها بیان تو جلسات ، پرچم عتبه مقدس حسنی رو بیارن .. آخ ای بی حرم حسن .. ای بی کفن حسین ..
روایت از امام حسن علیه السلام که هر کسی هر حاجت دنیایی داشت چی کار کنه؟! آقا فرمودن استغفار کنید با استغفار گره از کارتون باز میشه لذا به فرموده امام مجتبی دستتُ بیار بالاتر از سرت خدایا به ناله هایِ امشب مادرشون زهرا الهی العفو ...
شبی ای کربلایی پیش ما باش
میون گریه ها و روضه ها باش
شبی شالی بکش رویِ چشامون
شبی هم جای ما کربُبَلا باش
برای گریه هاتون گریه کردیم
برا اشکِ چشاتون گریه کردیم
دو شب صاحب عزامون یه غریبه
برا دردش براتون گریه کردیم
یابن الحسن .. یابن الحسن ..
رفیقم رفیقایِ قدیمی
رفاقت خوبه اما با کریمی
بیا امشب غریبونه بخونیم
یتیمی آی یتیمی آی یتیمی
وقتی اون مرد شامی میخواست بره امام حسن فرمود فلانی داری میری رو ما حساب کن «اَلْاِمَامُ اَلْاَنِیسُ الرَّفِیقُ وَ الْوَالِدُ الشَّفِیقُ وَ الْاَخُ الشَّقِیقُ» .. امام بهترین رفیق، بهترین پدر، بهترین برادر میتونه برا تو باشه ..
زمان امام صادق طرف نجاست خورده بود دهانش بوی بد می داد یهو دید آقا داره از تو کوچه میاد خودشو گم کرد چیکار کنم الان منو ببینه ابروم میره .. میگن آقا نزدیک شد تنها کاری که تونست انجام بده پشتشو کرد به آقا ، میگن یهو دید یه دستی آروم اومد رو شونش گفت فلانی تو هر حالی ام هستی از ما روبرنگردون ..
خدا میدونه ما بی تو یتیمیم
اگه بابا داریم اما ما یتیمیم
بزار امشب یتمونه بخونم
بیا آقا بیا آقا .. یتیمیم
بیا یابن الحسن دورت بگردم ..
امشب از قاسمی برات بگم که شب عاشورا همه ی اصحاب دوره ابی عبدالله حلقه زدن .. ارباب منو شما از بین دو انگشتِ مبارک نشون داد فردا رو ..
هرکسی یه حرفی زد یه سوالی پرسید .. یهو دیدن قاسم ابن الحسن عرضه داشت عمو جان ؛ گفت جانم پسرم فردا عموجان منم شهید میشم یانه؟ یه نگاه بهش کرد گفت قاسمم اگه شهید بشی شهادت در نظر تو چگونه است؟ یه نگاه کرد عرضه داشت: احلی من العسل ..
فرمود آره عموجان تو شهید میشی .. فردا به بلای عظیم دچار میشی .. تا این حرفُ شنید هی یه نگاه به اصحاب کرد یه نگاه به عموجانش گفت الحمدالله بلایِ عظیم فردا برا منه ..
باد وقتی که بر آن حلقه گیسو افتاد
دید در قلب حرم باز هیاهو افتاد
دید ده بار زمین بوسه زده پاییش را
بسته بر بازوی خود هدیه ی بابایش را
بنویسد که خورشید نقابش شده است
باز زانوی اباالفضل رکابش شده است
به جز این پیراهنش نیست نیازی هم نیست
زره ای قد تنش نیست نیازی هم نیست
#حاج_حسن_شالبافان
#روضه_حضرت_قاسم_علیه_السلام
#شب_ششم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
👇
.
باد وقتی که بر آن ..
#روضه و توسل به #حضرت_قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شب ششم محرم ۹۸ به نفس حاج حسن #شالبافان •✾
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
آفتاب عاشورا که زد ، جنگ که شروع شد یکی یکی رفتن علی اکبر رفت ، همه رفتن شهید شدن .. هی میومد تو خیمه دارالحرب نگاه میکرد میگفت عمو پس چیشد من کی برم؟!.. اومد محضر عموجانش گفت عموجان اجازه هست یه چیزی بگم عمو شما دیشب به من قول دادی .. من تاصبح خوابم نبرده تاصبح قرآن خوندم هی شمشیرمُ صیقل دادم .. هی به همه گفتم فردا منم میرم میدان اینجا دیدن حسین نشست بغلش کرد .. نوشتن انقدر ابی عبدالله گریه کرد فغشی علیهما .. حضرت از حال رفت ..
اینجا بهش گفت باشه عموجان برو بگو مادرت آمادت کنه .. دیدن رفت تو خیمه اومد بیرون عباس آمد جلو زینب آمد جلو ، هرکاری کردن نه خودی نه زره ای اندازش نبود .. ابی عبدالله فقط تنها کاری که کرد عمامه ی امام حسنُ دورِ سرش بست ،بعد یه نگاه بهش کرد دید چقدر زیبا شده گفت صبر کن عمو جان ، تحت الحنک عمامه رو باز کرد جلوی صورتش نقاب کرد .. اومد سوار بشه یه نگا به عباس کرد گفت سوارش کن .. عباس بلندش کردلا حول ولا قوة إلا بالله .. رفت تو دل دشمن یه عده گفتن این کیه اومده .. پاش به رکاب نرسیده صدازد : إن تَنکرونی فأنا ابنُ الحسنِ سِبطُ النَّبیِّ المُصطفی المؤتَمَن ..
یهو پیرِمردا گفتن حسن !! پسرِ حسن !! یه نامردی یه نگاه به ازرق شامی کرد گفت ازرق برو کاره خودته بهش برخورد به قول ما وقت نیست چهار تا پسر داره یکی یکی پسراشُ فرستاد همه رو به درک واصل کرد ..
بگذارید رود حوصله اش سر رفته
چه نیازی به زره داشت به حیدر رفته
آنکه مانندِ علمدار جگر دارد اوست
آنکه شمشیر حسن رابه کمر دارد اوست
رخصتی تا دهدش سمت عمو می آید
چقدر بیرق عباس به او می آید
رجزی خواند بدانند بلاغت دارد
شیر بر طرز کمین کردنش عادت دارد
شد جمل بال همه ریخت حسن را دیدن
یال و کوپال همه ریخت حسن را دیدن
ازرق شامی اگر چهار پسر آورده
چه خیالی ست علی تیغ دودم آورده
تا که هر ضربه ی او زیر گلو چرخید
زودتر از همه تکبیرِ عمو می پیچید
هرضربه ای میزد عباس میگفت الله اکبر .. یه وقت دیدن ازرق داره میاد تارسید جلو قاسم ، قاسم ابن الحسن یه چرخی زد گفت ازرق شامی که میگن تویی؟!.. گفت الان داغتُ به دل مادرت میزارم ..
گفت تو هنوز رزمُ بلد نیستی ، بند کفشت بازه .. میگن ازرق یه لحظه سرشُ اورد پایین چنان یه ضربه به فرقش زد ..
باد وقتی که بر آن حلقه ی گیسو افتاد
سنگ باران شد و میدان به هیاهو افتاد
یه نامردی گفت اینطوری فایده نداره حریفش نمیشیم .. بگو سنگ بارونش کنن ..
نه توانیست به دستُ نه رکابیست به پا
نیزه ای خورد از این سو و از اون سو افتاد
همچین که خورد زمین یه وقت صداش بلند شد .. یا عماه .. عبارت مقتل اینه روایت میگه حضرت مثله باز شکاری اومد .. باز شکاری خصوصیتش اینه هم سریع و تیز میاد ، هم چشماش زود هدف رو پیدا میکنه .. من یه سوال می پرسم بلای عظیمی که بهش دیشب گفت حضرت تا رسید ، دید این اسبا هی از این طرف به اون طرف میرن .. تارسید به قاسم دید داره پاهاشو به زمین میکشه .. اخ امان از این دیر رسیدن .. این دیر رسیدنا چه کرده با اهلبیت .. بگم یکی دوتا شو؟!
مدینه مولا تو مسجد بود یه وقت دید حسین به سر میزنه .. بابا بیا مادرم رو زمینِ .. علی دویید تو خونه دید پاهای زهرا رو به قبله ست .. میگن مولا نشست کنار فاطمه ، هرچی صداش زد دیر رسیده بود دید فاطمه جواب نمیده .. میدونید مولا چیکار کرد؟! یه نگاه به اسماء کرد گفت بچه هامو ببر بیرون ..
اسماء میگه بچه هارو بردم بیرون ، دیدم علی قهرمان خیبر دو زانو نشست محضر فاطمه ...
عمامه از سرش برداشت خیلی حرفه بالاییِ عبا از دوشش درآورد هی گریه میکنه ..
ممنونم اگر نروی ..
میمیرم اگر بروی ..
به سمت گودال از خیمه دویدم من
شمر جلوتر بود دیر رسیدم من
سرِ تو دعوا بود پیراهنُ بردن ..
یه وقت دیدن ابی عبدالله از کنار قاسم بلند نمیشه آخه تا بغلش کرد دید ای وای پاهاش داره به زمین کشیده میشه .. دید همه استخوان هاشئ خورد کردن ...
حالا تو همین حالِ قشنگت ، شبه ششم ماه ، شبه یتیم نوازیِ .. هر حاجتی داری به نیابت از شهدا و علما و امام زمان پنج مرتبه
اللهم عجل لویک الفرج .
ــــــــــــــــــ
#حاج_حسن_شالبافان
#روضه_حضرت_قاسم_علیه_السلام
#شب_ششم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
👇👇
.
|⇦•هم پریشان حسینم هم پریشان..
#روضه و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شب ششم محرم ۹۸ به نفس حاج سید مجید بنی فاطمه •✾
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
هم پریشان حسینم هم پریشان حسن
ای به قربان حسینُ ای به قربان حسن
روز اول مادرم چشمان من را نذر کرد
این یکی آنِ حسینُ این یکی آنِ حسن
هر شبی که فاطمه بر روضه هامان میرسد
هست گریان حسینُ هست گریان حسن
نه که دنیا دینمان را هم کریمان میدهد
من که ایمان دارم از اول به قرآنِ حسن
زیر ایوان نجف دیدم که روزی میرسد
یا حسن جان مینویسم زیر ایوان نجف
هر کجا رفتم دیدم کار دست مجتباست
بشکند دستم نباشد گر به دامان حسن
نه که تنها این دوشب ،کل محرم میشوی
شب به شب تکیه به تکیه باز مهمان حسن
قاسمش وقتی به میدان زد حسین آهسته گفت
میرود جانِ حسینُ میرود جانِ حسن
نعره شد إن تَنکرونی فأنا ابنُ المجتبی
تیغ را چرخاندُ گفت این است توفان حسن
شد حسن یک ضربه زد اَرزق همانجا شد دوتا
نعره زد عباس ای جانم به قربان حسن
روضه های ما همه لطف امام مجتبی ست
شکر هر شب میروم در زیرِ باران حسن
پیش زهرا ابرو داری کنیمُ آوریم
هی گلابُ دسته گل ، یاد یتیمان حسن
ــــــــــــــــــ
#روضه_حضرت_قاسم_علیه_السلام
#شب_ششم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
.👇
.
|⇦•گوشه ی خیمه..
#قسمت_اول
#روضه_حضرت_قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده #شب_ششم_محرم۱۴۰۲ به نفس سید رضا نریمانی
●━━━━━━───────
گوشهی خیمه شور و حالی داشت
دیده اش اشک لایزالی داشت
دائماً از خودش سؤالی داشت:
دیشب او مژدهی وصالی داشت
پس چرا راه رفتنم سد شد؟
التماس پریدنم رد شد؟
من که از عاشقان او هستم
دست پروردهی عمو هستم
حال که غرقِ آرزو هستم
تشنهی جنگ با عدو هستم
کاش می شد مرا خطاب کند
روی جانبازیام حساب کند
کُنج بستر که جای ماندن نیست
میزنم پر که جای ماندن نیست
خیمه دیگر که جای ماندن نیست
بعد اکبر که جای ماندن نیست
گر بمانم ز غصه میمیرم
آخر اذن جهاد میگیرم
دست خطی اگر که رو بشود
از برادر که گفت و گو بشود
ذکر مادر که پیش او بشود
زیر و رو سینهی عمو بشود
آه، انگار پَر در آوردم
من هم از عشق سر درآوردم
وقت، وقتِ فدا شدن شده است
نوبت جنگِ تن به تن شده است
وقت رزم یلِ حسن شده است
دشمن انگشت بر دهن شده است
جای جوشن به تن کفن دارم
ارث بسیار از حسن دارم
*"ثُمَّ خَرَجَ مِنْ بَعْدَ القاسِمُ بنُ الحَسَنِ وهُوَ غُلامٌ صَغيرٌ لَم يَبلُغِ الحُلمَ" انقدر کوچیک بود هم قد و قوارهش هم سنش "فَلَمّا نَظَرَ إلَيهِ الحُسَينُ عليه السلام" یه نگاهی ابی عبدالله بهش کرد"اعتَنَقَهُ، وجَعَلا يَبكِيانِ حَتّى غُشِيَ عَلَيهِما، ثُمَّ استَأذَنَ الغُلامُ لِلحَربِ" ابی عبدالله بغلش کرد انقدر گریه کرد "فَأَبى عَمُّهُ الحُسَينُ عليه السلام أن يَأذَنَ لَهُ" بهش اجازه نداد گفت:« نه قاسمم نمیشه، تو امانت برادرم حسنی داداشت خیلی سفارش تو رو به من کرده"فَلَم يَزَلِ الغُلامُ يُقَبِّلُ يَدَيهِ ورِجلَيهِ" افتاد به دست و پای ابی عبدالله انقدر دست و پای ابی عبدالله رو بوسید "وَ هُوَ يَقُولُ: رُوحی لروحِکَ الْفِداءُ وَ نَفْسی لِنَفْسِکَ الْوِقا" عموجون قربونت برم، دورت بگردم نمیخوای به من اجازه بدی برم .
"حتی أَذِنَ لَه" تا این کار و کرد ابی عبدالله بلندش کرد بهش اجازه داد "فخرج ودموعُه تسيل على خَدَّيه، و هو يقول" انقدر قاسم گریه کرد، با چشمان گریان وارد میدان شد... *
*ابی عبدالله هرچی گشت این خیمه به اون خیمه یه زرهای قد و قوارهی قاسم پیدا بشه نشد،چی کار کنم خدایا؟! زره نداریم برای قد و قوارهش. نوشتن ابی عبدالله عمامه رو از سر برداشت دوتیکه کرد یه تیکهش و برا قاسم کفن کرد...همه چیش و ابی عبدالله بخشید به این و اون، همه چیش و حراج کرد.یه تیکهاش رو به سر و صورت قاسم بست چون مثل ماه میدرخشه. گفت عمو جان! چشمت میزنند اینجوری بری میدان بد میشه، چشم میخوری...*
گفته بابا به من که قاسم جان
گرچه من نیستم ولی تو بمان
پیش پای عمو برو میدان
جان خود کن برای او قربان
سینهات را سپر برایش کن
هرچه را داشتی فدایش کن
گفت اگر نیزه خورد پهلویت
زیر سمها شکست ابرویت
یا اگر خون گرفت گیسویت
جان که دیگر نداشت زانویت
زیر لب روضهی مدینه بخوان
روضهای از شکسته سینه بخوان
آه عمو وقت خواهش آمده است
تیغ و نیزه به بارش آمده است
لحظههای نوازش آمده است
قامتم را ببین کش آمده است
مست "احلی من العسل" هستم
تشنهی جرعهای بغل هستم
نالهاش در هوارها گم شد
بین گرد و غبارها گم شد
وسط نیزه دارها گم شد
زیر سمّ سوارها گم شد
مقتلش روضهی مگو شده است
قدش اندازهی عمو شده است
نیزهها بر تنش مقیم شدند
سبب روضهای عظیم شدند
همه از سفرهاش سهیم شدند
قاتلِ زادهی کریم شدند
پیکرش دشت را مُعطر کرد
کربلا را بقیع دیگر کرد
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#حضرت_قاسم
#روضه_حضرت_قاسم_علیه_السلام
#شب_ششم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#سید_رضا_نریمانی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
.
#قسمت_پایانی #روضه وتوسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده #شب_ششم_محرم۱۴۰۲ به نفس سید رضا نریمانی
●━━━━━━───────
*به سمتش حمله ور شدن اومد جلو ضربهای به سر قاسم زد، با صورت زمین خورد. صداش بلند شد عمو جون! یک نیزهای اون شبیت بن سعد نانجیب برداشت به پشتش زد، این نیزه رو که فرو کرد از سینهی قاسم بیرون زد، نالهی قاسم بلند شد...همهی اهل کوفه حملهور شدند. میخواستن عمرو نجات بدن، کسی که ضربه به سر قاسم زده بود ابی عبدالله داشت باهاش میجنگید، اینا خیلشون، همهشون حملهور شدند. میخوان عمرو نجات بدن. این اسبا وقتی حملهور شدن عمرو زیر دست و پاها به هلاکت رسید. دیگه وقتی گردو خاکا بالا رفت چیزی مشخص نبود «وَ القاسِمُ إیضاً» قاسمم زیر سم مرکبا قرار گرفت...استخونای قاسم زیر سمِّ مرکبها خورد شد...*
*مدینه هم همینجور شد، مدینه هم وقتی اون نامرد اومد پشت در، انقدر با این پا به این در زد؛ در شکست. مادرِ ما پشتِ دره....*
*قاسم و بغل گرفت به سینه چسبانید. روایت میگه همینجور که این قاسم رو توو بغل گرفته بود. داشت حرکت میکرد، سینه به سینه قاسم و چسبوند همینجور که راه میره، پاهای قاسم رو زمین میکشید...*
ای یادگار مجتبی
افتادی بینِ دست و پا
زدن تو رو چه بیهوا
با بغض و کینه، مثل مدینه
پهلوت شده شبیه، پهلوی مادرِ من
بازوت شده شبیه، بازوی مادرِ من
*آخه رو بازو رو دید جای نعله، گفت یه جوری مادرِ ما رو توو کوچه زد هنوز جای این شلاق دورِ بازوی مادرِ ما مونده...*
اینجا چهل نفر زدن یه بیپناه و
زدن یه پا به ماه و، زدن یه بیگناه و
اینجا یه عده نانجیب، شدن هماهنگ
زدن به پیکرت سنگ، به رویِ ماهِ تو چنگ
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#حضرت_قاسم_بن_الحسن
#روضه_حضرت_قاسم_علیه_السلام
#شب_ششم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#سید_رضا_نریمانی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
.
|⇦•دیگه دلِ موندن...
#زمینه وتوسل به #حضرت_قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده #شب_ششم_محرم۱۴۰۲ به نفس سید رضا نریمانی
●━━━━━━───────
دیگه دلِ موندن نداری
دارم از چشات میخونم
قربونِ رگِ غیرت شم
پهلوونِ نوجونم
من خودم بزرگت کردم، میدونم که
دشمنای دین و راحت، نمیذاری
بیزره میری توو میدون، بفهمند که
این سرِ نترست رو از ،حسن داری
بگو حسن که جون بگیرم
بگو حسن عمو فدات شه
بگو حسن سرِ یک لشکر
خاکِ پاک شه
«نوجوونِ بت شکنم، ای قاسمِ حسنم»
جَمَل و زنده کردی بازم
با این هیبت و جلالت
نفسِ لشکر و بریدی
شیرِ مادرت حلات
تا گره به ابروت افتاد، بهم ریختن
توی فنِّ جنگیدن تو، چه استادی
دور شدن جووناشون از، دَمِ دستت
با یلِ یلاشون وقتی، در افتادی
میگن حسن اومد دوباره
دلیری بسکه مثل بابات
خونِ علی ولی الله
توی رگهات
«نوجوونِ بت شکنم، ای قاسمِ حسنم»
رجز که خوندی تو قاسم
دشمنت به لکنت افتاد
پسرای حضرت رو دیدن
قلبشون به وحشت افتاد
شمشیر و توو دست گرفتی، مثِ عباس
وارث حسن از نسلی، شریفی تو
دست و پاشون و گم کردن، تا دیدن که
یک تنه همه لشکر و، حریفی تو
تا یه قدم جلو میرفتی
عقب عقب میرفت یه لشکر
همه برات سپر انداختن
شدی حیدر
«نوجوونِ بت شکنم، ای قاسمِ حسنم»
#شاعر: #حمید_رمی ✍
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#زمینه_حضرت_قاسم
#روضه_حضرت_قاسم_علیه_السلام
#شب_ششم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#سید_رضا_نریمانی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
.
|⇦•قاسم دلِ من و...
#واحد_حضرت_قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده #شب_ششم_محرم۱۴۰۲ به نفس سید رضا نریمانی
●━━━━━━───────
قاسم دلِ منو نسوزون
باشه برو ولی عمو جون
خیلی مراقب باش عزیزم
زره نپوشیدی میترسم
با سنگ و تیر میان سراغت
از روی اسب بیوفتی محکم
بیوفتی زیرِ دست و پاشون
لِه میشه پیکرت عمو جون
برگ و بَرات میپاشه از هم
میری عموجون با اشکِ چشمم
پشتِ سرِ تو من آب میریزم
کاشکی میشد یه زره بپوشی
که ارباً اربا نشی عزیزم
عزیزِ من برو خدا به همرات
فدای ذوق و شوقِ توی چشمات
چشم انتظارته نگاهِ بابا
«عمو حسین، عمو حسین»
زانو زدم کنارِ جسمت
یکی دوتا صد پاره جسمت
میبینمت توو کلِ میدون
همه قدِ من شدی عموجون
توو حیرتم آخه چه جوری
بردارمت از این بیابون
پیکرت و میبرم اما
پاهات میکشه به روی خاک
موندم عمو حیرون و گریون
قربونِ اسمت، من پیشِ جسمت
زانوم میلرزه، با سر میوفتم
پهلوت شکسته، بازوت شکسته
اینجا به یادِ مادر میوفتم
بالاسرت، رسیدم اما دیر شد
پاشو بریم، که مادرِ تو پیر شد
مثل بابات، تنِ تو غرقِ تیر شد
«عمو حسین، عمو حسین»
#شاعر: #داود_رحیمی
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#حضرت_قاسم
#روضه_حضرت_قاسم_علیه_السلام
#شب_ششم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#سید_رضا_نریمانی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇